انطباق كامل فاجعه(به عنوان امري عاطفي و دردناك) با واقعه(به مثابه رخدادي در كنار اخبار وقايع جاري)، انسان را بر سر دوراهي جنون و خردمندي يا ددمنشي و انسانيت سرگردان ميسازد؛ در عين حال، وقوف بر اين نكته كه گويي هيچكاري از هيچكسي، در هيچ سطحي از قدرت و نفوذ بر نميآيد و جهان، همچون موجودي غولآسا، اما منجمد و مسخ شده، نظّارهگر يكي از عجيبترين و هولناكترين فجايع عليه جماعتي مسكين و بيپناه و بييار و ياور است. آيا اين هم به خاطرهاي معمول در انبان خاطرههاي تاريخي خواهد رفت و در پستوي سازمانها و نهادها و رسانههاي پُرادعا و پرزرق و برق بايگاني(بخوانيد: مدفون) خواهد شد؟
اما ماجراي واقعه تألم انگيز، در چند پرده مستند و خبري، براي من اينگونه رقم خورد:
۱ـ ابتدا فيلم مستند تكان دهندهاي درباره دختران كم سال و بسيار آسيب ديده گريخته از ميانمار در خيابانها و محلههاي مختلف داكار و ديگر شهرها و دهات مراكش از دو سه شبكه تلويزيوني مختلف پخش شد كه من يكي را كامل و ديگري را منقطع ديدم. مصاحبههاي تكان دهنده يك تيم خبري به سرپرستي بانوي خبرنگاري بسيار شجاع و نكتهسنج كه توانسته بود، چهل پنجاه نفر از دختركان ده تا بيست ساله روهينگايي را بيابد و در شرايطي نامتعارف و دشوار با آنان مصاحبه كند. كنيزكاني بيچاره در قاب مستند مزبور به سخن درآمده بودند و رنجها و فجايعي كه بر سرشان آمده بود و همچنان ادامه داشت، فراتر از آن بود كه امكان گريستن را به آنها بدهد. در حقيقت كارشان از گريه گذشته و حتي اظهار عجز هم نميتوانستند كرد. ماجراي يكسان اين دختران چنين بود كه هر چند روز كسي آنها را به خانههايي ميبرد و مجبور ميكند همه كارهايشان را انجام دهند و سپس عدهاي به توالي آنان را مورد تعدي قرار ميدهند. گاهي دهها بار و دهها فرد نامشخص كه به صاحبخانه پول يا كالايي داده يا ميدهند. خبرنگار ميپرسد: به شما هم پول يا چيزي ميدهند؟ يك دخترك ۱۳ يا ۱۴ ساله ميگويد: يك وعده غذا... يك وعده! ميپرسد: خانوادهات كجا هستند؟ ميگويد: پدر و برادرانم كشته شدند. مادرم در دريا غرق شد. من و خواهرم بوديم كه او را پيرزني با خود برد و من در خيابان سرگردان شدم...
۲ـ آنگسانسوچي، برنده جايزه صلح نوبل و رهبر سياسي كنوني ميانمار، طي مصاحبهاي (يا شايد خطابهاي) در روزهاي اخير، بدون نام بردن از روهينگياها آنها را مشتي بنگلادشي خطاب كرد كه بدون اجازه و خودسرانه يا به زور وارد كشورش شده و مناطقي را اشغال كردهاند. اين مساله مشكلاتي را ميان مردم آن مناطق دامنزده و بحران كنوني را به وجود آورده است. او تأكيد كرد كه هيچيك از شهروندان ميانمار در ميان آنان نيستند و عدهاي براي ضربهزدن به كشورش در حال بزرگنمايي جدلهاي كوچك و ساختگي هستند. آنان به صورت سازمانيافته خانههاي خود را آتش ميزنند و از كودكان فيلم ميگيرند تا او ـ دولت دست راستي و ميليتاريستهاي ميانمار ـ را بدنام كنند. سوچي دربارة حملات و تبليغات نژادي و خشونتزاي برخي راهبان بودايي گفت: آنها اهل عبادتند و هيچ وقت خطا نميكنند.
۳ـ پاپ فرانسيس، به عنوان بزرگترين چهرة مذهبي مسيحيت، راهي ميانمار شد و پس از ملاقات با رهبران ديني و سياسي اين كشور، در كنار سوچي به ايراد سخنراني پرداخت. او به اقليتها و حق حيات و امنيت براي آنها اشاره كرد، اما نامي از روهينگياها نبرد، زيرا برطبق اخطار رهبران نظامي و آنگسان سوچي، چنين اقليتي با اين نام در ميانمار وجود ندارد و رسميت هم ندارد. به ناچار پدر مقدس، كه نام درويش فقير محبوب عرفاي مسيحي را بر خود گذاشته (قديس فرانسواي آسيزي) و خود را يكي از مريدان حلقة فرانسيسكنها ميداند، بدون نام بردن از قومي كه به صورت برنامهريزي شده مورد تعدي، كوچ، تجاوز، غارت، قتل و شكنجه قرار ميگيرند و در حال امحاي فيزيكي و معنوي و تاريخي هستند، از شفقت و روح مهرورزي در اديان سخن به ميان آورد...
۴ـ نام نبردن از يك قوم و تبار هزار ساله كه مجال هيچ دفاعي نيافته و سخن و فريادشان در گلو خفه شده است، افزون بر رخدادهايي است كه تا همين چند روز پيش رخ ميداد. انكار موجوديت آنهاست. در واقع حق سرزمين، حق آزادي، امنيت، بهداشت و سلامت و آموزش، حق همزيستي، حق آزادي عقيده، حق فردي و جمعي و مساوات قانوني و... هيچ كدام نيست. براي روهينگياها، حتي ديگر حقِ حيات هم نيست، زيرا موجوديت آنها به كلي انكار شده است. آنها ديگر حتي نبايد اسمي داشته باشند كه بدان نام به آنها و تاريخ ايشان و موجوديت و اقليمشان اشاره شود. آنگسان سوچي، رهبران تفنگچي ميانمار و پدر مقدس مسيحيان، اين موجوديت را منكر شدهاند و گويي قصد دارند اين انكار را به جهان بقبولانند!
شايد موفق شوند، زيرا تاكنون هركاري، خواستند، كردهاند و هنوز كسي نتوانسته است در برابر خواست و جنايت او، مانعي ايجاد كند.
۵ـ انكار موجوديت، يك سقف تازه در جنايت و نسلكشي است. در حقيقت، ابداعي تازه در اين فرايند است. از جنايتكاران تاريخ يك گام جلوتر رفته و توانستهاند چيزي به دستاوردهاي خونين آنان بيفزايند.
۶ـ اين نوشته را به چند نكته ختم ميكنم:
نخست اين كه اعتبار جوايزي مانند صلح نوبل براي هميشه زايل شده و به نظرم بهتر است نيكنامان و كوشندگان صلح و همزيستي، ديگر از كانديدا شدن يا موفقيت در اين عرصه چشم بپوشند و از گرفتن آن نشان و مبلغ نقدي اين جايزه امتناع كنند. به جاي آن، مبلغ مذكور را براي پناهندگان و بيپناهان هزينه كنند. آنان كه بيشتر اين جايزه (سياسي) را گرفتهاند، نيز بهتر است آن را پس بفرستند. يا لااقل نام سوچي را از اين عرصه پاك كنند همچنان كه او موجوديت يك قوم را منكر شده است.
دوم اين كه آزادي و دموكراسي (يا مردمسالاري) و عدالت، از نظر فلاسفه و انديشمندان عميقي چون كانت، نه با آزادي عمومي كه با معيار آزادي و حقوق اقليت سنجيده ميشود. هر كشوري كه در آن اقليتها را منكر ميشوند و حقوق آنان را به عناوين سياسي، تاريخي، تباري و نژادي، ديني و مذهبي و ديگر مناسبات بشري سلب ميكنند، يك گام به سوي نسلكشي و نابودي آزادي و امحاي حق موجوديت و حيات آدمي برداشته ميشود. در اين زمينه ترديد نبايد داشت.
سوم: مسلمانان كه از حيث آموزهها و فرامين ديني، نسبت به ظلم و به ويژه ستم نسبت به همكيشان خويش نبايد آسوده باشند و واكنش آنان، نوعي اجراي دستورات مذهبي و بخشي از ايمان اسلامي است، چگونه نميتوانند در واكنشي هماهنگ و قدرتمند از اين مسلمانان بيگناه و بيپناه دفاع كنند؟ سازمان همكاري اسلامي كه به اشاره عربستان تاوان خرجهاي كلان شيوخ سعودي و مفتيان وهابي را ميپردازد و صورتحسابش را در بيانيهاي عليه ايران روي ميز رسانهها ميگذارد، يا سازمانهاي خلقالساعه عربي كه دائما به تمناي شيخ زايد و ديگر زوائد آمال و آرزوهاي گسترش سرزميني درباره جزاير ايراني خليج فارس را تكرار ميكنند، آيا هيچگاه به رنج آن دختركان مسلمان و آن بيپناهان گريخته و به صليبهاي تاريخ آويخته هم ميانديشند يا وجدان پرزرق و برقشان در برجها و حرمسراها و بانكها و... به چنين موضوعاتي هم معطوف ميشود؟
اين سرگذشتها و سرنوشتها، دامان همگان را خواهد گرفت، ترديد نكنيد .
- 10
- 4