نسل انقلاب و مردان و زنان انقلابی، آنان که واقعبین هستند و تاریخنگر و روزهای پرجنبوجوش مبارزات فراگیر سال پایانی رژیم شاهنشاهی را در تهران میگذراندند و خیابانهای پر از جمعیت و درگیر با دود و خون و گلوله و آتش را به خاطر دارند، از روز عید فطر و نماز پرشکوه و تأثیرگذار آن به امامت آیتالله شهید محمد مفتح، استاد حوزه و دانشگاه، خاطرهها دارند.
عید فطر ١٣٩٨ هجری قمری، درست چهار روز پیش از جمعه سیاه ١٧ شهریور ٥٧، مناطق بالایی جاده قدیم شمیران که بعد از پیروزی انقلاب، برای زندهنگهداشتن یاد دکتر علی شریعتی، نام آن را به خیابان شریعتی تغییر داده بودند، در محلی که به آن تپههای قیطریه میگفتند، جمعیت بسیار زیادی از مردم تهران گرد آمدند که نماز پرشکوه و دشمنشکن عید فطر را به امامت یکی از علما و روحانیون مبارز و شجاع تهران، حضرت آیتالله دکتر محمد مفتح، استاد دانشگاه تهران و مدرس حوزه علمیه قم، اقامه کنند.
نزدیک به ٤٠ سال پیش، روز دوشنبه ١٣ شهریور ٥٧، علاوه بر برگزاری نماز عید فطر، جمعیت نمازگزار، یکی از بزرگترین تظاهراتهای انقلابی علیه دربار پهلوی و نظام پادشاهی را به راه انداختند و سران حکومت وابسته به آمریکا را به چالش کشیدند. تظاهراتی که تا آن روز از نظر انبوهی جمعیت، از نظر مسافتی که تظاهرکنندگان پیمودند (از قیطریه تا میدان راهآهن) و از نظر شعارهای تندی که میدادند، بیسابقه بود.
نماز عید فطر سال ٥٧ و تظاهرات پس از آن در تاریخ انقلاب اسلامی با نام یکی از شخصیتهای عظیمالشأن انقلاب اسلامی و از چهرههای بنام حوزه علمیه قم و دانشگاه تهران، گره خورده است. در هر گزارشی از آن رخداد تأثیرگذار که توسط خبرگزاریها و رسانههای داخلی و خارجی منعکس شده، نام آیتالله شهید دکتر مفتح میدرخشد؛ بنابراین بر آن شدم که در آستانه چهلمین سالگرد آن روز تاریخی و به یاد قهرمان مظلوم آن رویداد مهم، دکتر محمد مفتح، شرح مختصری از زندگی و فعالیتهای آن شهید را به نسل جوان و علاقهمندان به تاریخ انقلاب، ارائه کنیم.
دکتر محمد مفتح
محمد مفتح، فرزند محمود و فاطمه در یکی از آخرین روزهای بهار سال ١٣٠٧ خورشیدی – آغازین روزهای محرم ١٣٤٧ هجری قمری – در همدان و در خانوادهای دانشدوست و ادیبپرور، دیده به جهان گشود. پدر او از عالمان و واعظان نامآور همدان و شاعر و مدیحهسرای اهل بیت نبوت بود که در نهایتِ اخلاص و صداقت زندگی میکرد. محمد در سایه محبت و تربیت چنین پدر شایستهای بالید و برآمد.
فرزند هفتساله محمود، همزمان با تحصیل در مدرسه، به دانش اسلامی و علوم حوزوی علاقهمند شد و به فراگیری مقدمات آن نزد استاد و پدر خویش پرداخت. او ١٥ساله بود و بعد از آنکهمقدمات علوم عربی، فقه و بخشی از فقه را در محضر استادان وقت حوزه همدان، مانند ملاعلی همدانی، سیدمحمد جلالی و شیخمحمد همدانی خوانده، روانه حوزه علمیه قم شد تا بتواند در فضایی وسیعتر و نزد عالمان بزرگتر، گامهای بلندتری در راه گسترش آگاهیهای خود از علوم اسلامی بردارد.
محمد مفتح در سال ١٣٢٢ وارد قم شد و در مدرسه دارالشفا حجره گرفت، هرچند حجرهای نمور و نامناسب بود. اما عشق به تحصیل و برخورداری از همت بالا، استعداد قوی و ذوق عالی، او را در هر شرایطی، از تحصیل بازنداشت. تازه به دوران جوانی پای گذاشته بود که پیش علمای بزرگ زانوی تلمذ زد و درجات حوزوی را بهسرعت پیمود.
او بهصورت شگفتانگیزی دو سال، دروس حوزوی رسائل، مکاسب و کفایه را فراگرفت و در زمره استادان حوزه علمیه قم قرار گرفت. آیتالله مفتح برای تکمیل آموزههای خود، محضر علمای سرشناس و بزرگ حوزه علمیه قم را درک کرد و به درجه اجتهاد رسید.
استادان شهیدمفتح در قم عبارت بودند از: آیتالله مجاهدتبریزی، آیتاللهالعظمی بروجردی، آیتاللهالعظمی سیدروحالله موسویخمینی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی، آیتالله مرعشی نجفی، آیتالله میرزا ابوالحسن رفیعیاصفهانی و آیتالله سیدمحمد حجت. ایشان نزد این استادان، فقه، اصول، فلسفه، حکمت و عرفان را با توجه و دقت بسیار خواند.
آیتالله شیخ محمد مفتح در قم، علاوه بر اینکه به تدریس علوم اسلامی و حوزوی مشغول بود و به تربیت طلاب جوان میپرداخت، در دبیرستان نیز درس میداد، دبیرستانی که دین و دانش نام داشت و به همت او و دکتر سیدمحمد حسینیبهشتی پایهگذاری شده بود. او همچنان که بین طلاب حوزه محبوب و مقبول بود، بین دانشآموزان هم از محبوبیت زیادی برخوردار بود.
استاد مفتح که در جوانی توانسته بود مراتب عالی علم و فضل را از آنِ خود کند، ذهن و دلش برای تحصیلات برونحوزوی و رفتن در میان دانشگاهیان و دانشجویان در تکاپو بود، تا اینکه عزم پایتخت کرد و خود را به کلاسهای دانشگاه تهران رساند. او در سال ١٣٣٣ در رشته معقول دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
سه سال بعد رساله پایان تحصیلات لیسانس خود را با موضوع «تیمم» ارائه کرد و با درجه عالی فارغالتحصیل شد. آنگاه خود را برای گذراندن دوره دکترا آماده کرد. او در سال ١٣٤١ دوره سهساله دکترای خود را به پایان رساند و در سال ١٣٤٤ پایاننامه خود را با موضوع «حکمت الهی و نهجالبلاغه» با درجه بسیار خوب از تصویب شورای دانشکده گذراند. استاد محمد مفتح، از همان موقع بر کرسی استادی دانشکده الهیات و معارف اسلامی تکیه زد و به مرور در ردیف استادان برجسته دانشگاه تهران قرار گرفت.
دکتر مفتح در تهران
آیتالله دکتر محمد مفتح، پس از اخذ دکترا به دلایلی چند، در تهران اقامت گزید. او با حفظ روحیه حوزوی، بهعنوان چهرهای دانشگاهی، باسواد، فهمیده و مبارز در تهران شناخته میشد، ضمن اینکه بهطور منظم و مرتب به قم میرفت و به تدریس در حوزه علمیه میپرداخت. مفتح در تهران تلاش دامنهداری کرد تا به کمک همکار و همرزمش استاد شهید مرتضی مطهری، فضای مذهبی را در سطح دانشگاه و در میان جوانان تحصیلکرده گسترش دهد.
این تلاشها نهتنها در کلاسهای دانشگاه و در مواجهه و مناظره با استادانی که برخلاف جریان مذهبی حرکت میکردند، بلکه در سطح شهر و در مساجد و محافل روشنفکری و جلساتی که در گوشهوکنار تهران برگزار میشد، بروز و ظهور داشت.
ناگفته نماند که حوزه فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی دکتر مفتح، به تهران و قم خلاصه نمیشد و در سراسر ایران، هرکجا که زمینه حضور داشت، به دعوتهای مردم و تشکلهای مذهبی پاسخ مثبت میداد. شهرهایی که آن شهید عزیز قبل از پیروزی انقلاب برای تبلیغ به آنها سفر کرده، عبارتاند از: اصفهان، یزد، شیراز، آبادان، خرمشهر، کرمان، بندرعباس، اهواز، دزفول، زاهدان، کرمانشاه، بابل، همدان، املش، آمل، مشهد، چالوس و... .
شهید مفتح هرجا که سفر میکرد و منبر میرفت، تأثیر زیادی برجای میگذاشت. ازقولمرحوم حجتالاسلاموالمسلمین غلامحسین جمی، امامجمعه فقید آبادان، نقل میکنند که گفته: آقای مفتح از کسانی بود که تحولی اساسی در منطقه ایجاد کرد. دکتر مفتح نهتنها در ایران که در خارج از کشور هم دنبال تبلیغ برای اسلام و تشیع میرفت؛ ازجمله به کشورهای مصر و لبنان سفر کرده و در ارتباط با شخصیتهای اسلامی، مصائب و گرفتاریهای اسلام و مسلمین را بررسی میکرد.
مثلا مسئله وحدت مسلمانان، جرء دغدغههای همیشگی شهید مفتح بود که همیشه و همهجا آن را پیگیری میکرد. در اواسط دهه ٥٠ که جنگ داخلی بلای جان کشور لبنان شده بود و مسلمانان، بهویژه شیعیان محروم جنوب لبنان، در شرایط بسیار بد و غمانگیزی زندگی میکردند، به خاطر میآورم که در تهران، آیتالله مفتح به کمک دیگر روحانیان مبارز تهران، برای کمک به رنجدیدگان مسلمان لبنان کمکهای مردمی جمع میکرد. همان موقع ایشان یکدسته از فیشهایی را که از آن برای جمعآوری اعانات مردم استفاده میشد، به نگارنده داد تا در زادگاهم به گردآوری هدایای مردمی اقدام کنم.
مفتح و فعالیتهای فرهنگی
آیتالله دکتر محمد مفتح به دلیل توجهی ویژه که به تربیت دینی نسل جوان، اعم طلاب، دانشجویان و سایر اقشار جامعه داشت، قریببهاتفاق سالهای فعالیت علمی خود را در حوزه و دانشگاه، با فعالیت فرهنگی همراه کرده بود. تشکیل جلسههای مذهبی برای جوانان، تألیف کتاب برای همگان و ایراد سخنرانی در محافل گوناگون، بخشی از آنهاست.
فعالیتهای سیاسی شهید مفتح
آیتالله مفتح در جوانی در کلاسهای فقهی آیتاللهالعظمی خمینی شرکت میکرد و پای درس اخلاق بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مینشست؛ بنابراین ارتباط نزدیکی بین این استاد و شاگرد برقرار بود. با آغاز حرکت و اعتراض آیتالله خمینی برای راهانداختن یک جنبش ضداستعماری و ضداستبدادی که رنگوبوی اسلامی داشت، آقای مفتح که هم یک مجتهد و مدرس حوزوی بود و هم دارای دکترای فلسفه و استاد دانشگاه، تمامقد به پیروی از استاد خود و دست در دست همترازان خویش، وارد نهضت شده و تا پیروزی انقلاب اسلامی که بیش از ١٥ سال به درازا کشید، در این راه مبارزه و مجاهدت کرد.
اسناد و مدارک باقیمانده از دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی رژیم پهلوی، گویای این واقعیت است که محمد مفتح فرزند محمود، مدرس حوزه و معلم دانشگاه، هرگز پرچم مبارزه و ضدیت با ستم حاکم بر ایران را بر زمین نگذاشته و پیوسته برای رهایی ملت مسلمان ایران از دست ستمکاران وابسته به بیگانگان و جباران طاغوتی تحمیلشده بر مردم، در تلاش بوده است.
مبارزههای سیاسی آیتالله مفتح از همان آغاز نهضت روحانیون در سال ١٣٤٢ شروع و پس از تبعید آیتاللهالعظمی خمینی به ترکیه و نجف، این فعالیتها تشدید شد. در بدو امر، جمعآوری امضا زیر اعلامیههای اعتراض و افشاگرانه علیه ظلم و ستم دربار پهلوی، از مسئولیت افرادی مانند مفتح بود.
پس از آن، ایراد سخنرانیهای آتشین در مجالس و محافل مذهبی که استاد مفتح برای این کار سنگتمام میگذاشت؛ تاجاییکه ساواک ایشان را در فهرست روحانیونی قرار داد که رفتن آنها به منبر و ایراد سخنرانی ممنوع بود. او در سفرهای تبلیغی ماهیت رژیم پهلوی و روح مبارزه و قیام امام خمینی را برای مردم افشا میکرد. یک بار هم ساواک از ورود او به استان خوزستان که یکی از مراکز مبارزه ایشان بود، جلوگیری کرد.
ساواک با تکثیر عکس دکتر مفتح و ارسال آن به همه فرودگاهها، ایستگاههای راهآهن و حتی پایانههای مسافربری، دستور داد از ورود ایشان به استان خوزستان جلوگیری کنند (حدیث عاشقی، ص ٥٧). این فعالیتها باعث شد در نظر دستگاههای امنیتی شاه، آقای مفتح بهعنوان یک عنصر فعال و خطرناک درآید؛ بنابراین تبعید و زندان، راه بازداشتن او از فعالیتهای افشاگرانه بود؛ اما استاد مفتح هرگز تحتتأثیر فشارهای آزاردهنده دشمنان مردم قرار نمیگرفت؛ چراکه او از شجاعت، بیباکی و قدرت روحی بالا و در حد اعلا برخوردار بود.
به محض اتمام دوره زندان یا بازگشت از تبعیدگاه، با توان بیشتر به مبارزه بر حق خود ادامه میداد. او برای مبارزه، علاوه بر حضور در میان دانشجویان و طلاب، سنگر مسجد را هم در ستور کار خود داشت. بنابراین از هنگامی که در تهران بهطورکامل مستقر شد از موقعیت مسجد بیشترین بهرهها را برد. ابتدا در مسجد الجواد در میدان هفتمتیر کنونی به تشکیل جلسات متنوع و به ایراد سخن میپرداخت. بعد از آن به مسجد جاوید در حوالی میدان فردوسی رفت و به فعالیت فرهنگی - سیاسی مشغول شد.
تأثیرگذاری ایشان روی نسل جوان بهویژه دانشجویان آرمانگرا و حقیقتطلب، دربار پهلوی را به وحشت انداخت، به همین جهت، ساواک در پاییز سال ٨٣ دکتر مفتح استاد حوزه و دانشگاه را دستگیر و روانه شکنجهگاه کمیته مشترک کرد و مسجد جاوید را تعطیل کرد. استاد مفتح به مدت ٤٥ روز در زندان به سر برد، اما این دانشمند دلسوز و علاقهمند مبارزه با فساد و ستم و دوستدار بالندگی سیاسی و فرهنگی دانشگاهیان، هرگز تسلیم خواسته زورمندان و دشمنان آزادی و آگاهی مردم نشد، بنابراین سنگر مبارزه را تغییر داد و این بار در مسجد قبا منبر و محراب برپا کرد.
مسجد قبا در شمال تهران و در همسایگی حسینیه ارشاد که در تعطیلی ناشی از فشارهای ساواک روز میگذراند، بهترین پایگاهی بود که آیتالله مفتح آن را برگزید تا در آن به رسالت سنگین خویش ادامه دهد. از سال ١٣٥٤ که آیتالله پرچم مجاهده را در مسجد قبا بر افراشت، این مسجد تازهتأسیس جایگزین حسینیه ارشاد و مرکز تجمع جوانان پرشور و انقلابیون فرهیخته شد، زیرا امام جماعت آن، یعنی دکتر مفتح، دانشمندی شناختهشده و محبوب بود که فقط به اقامه جماعت نمیپرداخت، بلکه با سخنرانیهای بیدارگرانه و آموزنده خود و دعوت از دیگر چهرههای انقلابی، گرمی ضدیت و مخالفت با حاکمان طاغوتی و درباریان فاسد را به ذهن و دل حضار در مسجد میرساند، بهگونهای که مسجد قبا در بحبوحه مبارزات فراگیر مردمی در سالهای ٥٦ و ٥٧ اصلیترین پایگاه انقلاب به حساب میآمد.
از همین مسجد قبا بود که فکر برگزاری نماز عید فطر روی تپههای قیطریه در ذهن دکتر مفتح جرقه زد و آن را در سخنرانیها و برنامههای ماه رمضان تبیین کرد و همانگونه که وصف آن رفت، نماز پرشکوه و کوبندهای برگزار شد. سه روز بعد از عید فطر، یعنی ١٦ شهریور ٥٧ راهپیمایی عظیمی در تهران راه افتاد که آیتالله مفتح پیشاپیش جمعیت میلیونی مردم انقلابی در حرکت بود.
ساواک وقتی از حضور مؤثر و تحریککننده آقای مفتح آگاه شد، مجدد قصد دستگیری وی را کرد. راهپیمایی که به پایان رسید، ساواکیها، عصر همان روز به منزل ایشان حمله و او را دستگیر کردند. یادآوری میشود دکتر مفتح در این راهپیمایی، به دلیل حمله مأموران رژیم به تظاهرات، زخمی شد که مردم وی را به منزلی در همان حوالی منتقل کردند.
محمد پیشگاهیفرد، داماد شهید مفتح که ناظر حمله مأموران ساواک به منزل این روحانی و استاد دانشگاه بوده است، مشاهدات خود را از آن رویداد غمانگیز اینگونه به یاد میآورد: «روز ١٦ شهریور برای شرکت در مراسم عروسی دختر دوم شهید مفتح – همسر آقای عبدالکریم دلداده – از اصفهان به تهران آمدم. عصر همان روز در کنار اعضای خانواده شهید مفتح و خویشاوندان، در خانه ایشان بودیم... در همین لحظهها بود که مأموران ساواک به خانه هجوم آوردند و هشدار دادند کسی از خانه خارج نشود.
تمام سه طبقه خانه را، که در یک طبقه آن، پسر بزرگشان _ آقا صادق – زندگی میکرد، جستوجو کردند و حتی اجازه ندادند که کسی از طبقهای به طبقه دیگر برود. صحبتشان هم این بود که دکتر شیخ کجاست؟ گفتیم ایشان در منزل نیستند. گفتند ما تا زمانی که به او دست پیدا نکنیم نمیگذاریم کسی از اینجا بیرون برود. کنترل به حدی شدید و سخت بود که حتی اجازه آوردن چای از طبقه بالا به طبقه پایین را نمیدادند. درواقع میتوان گفت یک حبس دستهجمعی بود که در آن ساعتها به آن دچار شده بودیم.
در این زمان دکتر مفتح به منزل نزدیک شد. من و برادرشان تا صدای ماشین ایشان را شنیدیم، سراسیمه به سمت کوچه دویدیم و دیدیم که ساواکیها ریختند و اتومبیل وی را محاصره و او را دستگیر کردند. صحنه بسیار دردناک و اسفناکی بود. زنها و بچهها گریه میکردند.
در این لحظه دکتر مفتح خطاب به اطرافیان گفت: «نگران نباشید، مسئلهای نیست». من و چند نفر دیگر سعی کردیم به سمت ایشان برویم، اما مأموران با ضربوشتم مانع شدند. سرانجام وی را سوار کردند و بردند. آقای مفتح قبل از رفتن خطاب به ما گفت: «به خانمها بگویید این رفتن من مطلقا مسئلهای نیست. مبادا مراسم به هم بخورد. عروسی امشب باید برگزار شود. هیچ مشکلی وجود ندارد». با توجه به امر دکتر مفتح مراسم عروسی در آن حالت بحرانی برگزار شد».
حادثه بسیار غمانگیز و تأثیرگذار ١٧ شهریور ٥٧ در میدان ژاله تهران - میدان شهدای فعلی- مسیر انقلاب را خونین و تکلیف همه انقلابیون و رهبران آن را با شاه و نظام شاهنشاهی کاملا روشن کرد. دیگر هیچ راهی برای مردم جز سقوط رژیم پهلوی باقی نمانده بود. در واقع مسئولیت شخصیتهای بزرگی همچون آیتالله مفتح دوچندان شده بود. اقدامات مبارزان و مجاهدان و عموم مردم که با رهبری امامخمینی عزم خویش را برای پیروزی بر ستمگران و فاسدان جزم کرده بودند، میبایست سازماندهی و ساماندهی میشد.
پیش از آن جمعی از بزرگان علمای مبارز تهران بر حسب ضرورت زمانه، «جامعه روحانیت مبارز تهران» را تشکیل داده بودند، جز اینها گروههای سیاسی دیگری که توسط دیگر انقلابیون، اعم از دانشگاهیان و مهندسان و پزشکان و بازاریان و دانشجویان مذهبی و... .
تشکیل شده بود، آحاد جامعه را به سوی هدف نهایی که همانا ریشهکنکردن نظام شاهنشاهی و جایگزینی نظام جمهوری اسلامی در رأس حاکمیت ایران بود، به پیش میبردند. دکتر محمد مفتح که به اتفاق دوستان و همرزمان خود همچون دکتر سیدمحمد حسینیبهشتی، آیتالله مرتضی مطهری، اکبر هاشمیرفسنجانی و جمع دیگری از شخصیتهای مذهبی تهران، رهبری مردم را در دست داشتند، همه توان خود را در میدان آتش و خون برای پیروزی به کار گرفتند. بنابراین برای رسیدن به اهداف خود سر از پا نمیشناختند.
رخدادهای بزرگ و کوچک در سراسر کشور رخ میداد تا اینکه پایههای سریر سلطنت لرزید و انقلاب به پیروزی نزدیک میشد. رهبر کبیر انقلاب اسلامی که به اجبار عراق را ترک کرده بود و در حوالی پاریس اقامت داشت، قصد بازگشت به ایران کرد. در تهران کمیته استقبال از امام تشکیل شد.
استاد مفتح یکی از نفرات اصلی این کمیته بود که روز دوازدهم بهمن ٥٧ به اتفاق یاران دیگر امام، در فرودگاه مهرآباد به استقبال از امام رفتند و تا بهشتزهرا(س) که برای اولین سخنرانی امام خمینی در تهران پیشبینی شده بود، ایشان را همراهی کردند,١٠ روز بعد از آن، نظام شاهنشاهی بهطورکلی برچیده شد و انقلابیون تحت زعامت روحالله موسویخمینی، زمام امور را به دست گرفتند.
دکتر مفتح که مدتی قبل از آن به دستور امام خمینی عضویت شورای انقلاب را پذیرفته بود، اینک با تمام توان در صحنه حضور داشت و مسئولیتهای محوله را به درستی انجام میداد.
وحدت حوزه و دانشگاه
آیتالله مفتح از زمانی که هم در دانشگاه درس میخواند و هم در حوزه قم به تعلیم و تعلم مشغول بود سعی وافر داشت که بین دانشجویان دانشگاه و طلاب حوزه رابطه خوب و سودمندی برقرار کند. اگرچه پیش از آمدن به تهران، در دبیرستانهای قم نیز با دانشآموزان جوان رابطه شاگرد و معلمی داشت، اما در سالهای متمادی فعالیت در دانشگاه و گردآمدن جوانان به دور او، ایشان را پیونددهنده شایسته بین حوزه و دانشگاه میدانستند.
به یقین دانشآموختگان پرآوازه دیگری از حوزههای علمیه نظیر شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی: آیتالله مطهری، دکتر بهشتی، دکتر باهنر و نیز مرحوم آیتالله طالقانی، مرحوم آیتالله صالحی نجفآبادی و نظایر اینان نقش پررنگی در ایجاد رابطه مثبت بین این دو جایگاه علمی و آموزشی داشتند اما نقشآفرینی اول در دست با کفایت آیتالله دکتر محمد مفتح، استاد حوزه و دانشگاه بود.
به همین دلیل در اولین سالگرد شهادت این بزرگوار، حضرت آیتالله العظمی منتظری که از دوستان حوزوی شهید مفتح بود و در اقدامات وحدت بخش بین حوزویان و دانشگاهیان، چه قبل و چه بعد از انقلاب نقش کلیدی داشت، پیشنهاد کرد روز شهادت دکتر مفتح را روز وحدت حوزه دانشگاه نامگذاری کنند. پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه که شهید مفتح منادی ممتاز و آیتالله منتظری مبتکر سرفراز آن بود، حرفهای زیادی وجود دارد و البته در نزدیک به ٤٠ سال علمای بزرگ و دانشگاهیان سرشناس، سخنان زیادی گفته و نوشتهاند، اما متأسفانه بعد از آن همه رنجی که انسانهای شریفی چون شهید مفتح متحمل شدند که از اختلافات بین دانشگاهیان و حوزویان بکاهند، عدهای از دو طرف، این وحدت را قبول ندارند و برخلاف جهت آن عمل میکنند، بهخصوص اگر تریبونی به دست آورند سخنان تفرقهانگیز خود را بیان میکنند.
اقدام این گونه افراد، فضا را برای آنان که از تفرقه بین دانشگاه و حوزه، به نفع تفکرات خود سود میبرند، آماده میکند. فراموش نمیکنیم که در دوره اصلاحات، یکی از روحانیون سرشناس مخالف اصلاحات که مدتهای مدید، پیش از خطبههای نماز جمعه تهران سخنرانی میکرد، برای ابراز مخالفت با شرایط موجود گفته بود که ٩٥ درصد دانشگاهیان از اسلام فاصله دارند! این سخن بیاساس فضای نامطلوبی را بین دانشگاهیان و حتی بعضی از روحانیون آگاه و دلسوز، ایجاد کرده بود، به این معنا که ارتباط سالم بین دانشگاه و حوزه، درخور جامعه امروزی نیست. سوای این تحرکات مضر، در دو مرکز بزرگ آموزشی و فرهنگی حوزههای علمیه و دانشگاههای فراوان کشورمان استادان برجسته و دلسوزی هستند که در پی وحدت بیشازپیش حوزه و دانشگاه میباشند، اما مجال کمتری مییابند.
شهادت استاد مفتح
استادی به این عظمت، همچون تمامی بزرگان تاریخ، دشمنان سرسختی هم داشت که بر ریختن خون پاکش سر از پا نمیشناختند. ٢٧ آذرماه ١٣٥٨ فرصتی برای سرسپردگان به شیطان، فراهم شد تا این بنده خالص خدا را از دوستان و یارانش جدا کنند و به اهداف پلید خود برسند. اهداف آن عناصر فریبخورده هرچه بود، با به شهادت رساندن آیتالله دکتر مفتح، چهره تابناک روحانیت دردآشنا و انسانی متواضع که ریاست دانشکده الهیات و معارف اسلامی را نیز به عهده داشت، ضربه سختی به جامعه اسلامی و به رهبر فقید انقلاب اسلامی وارد کردند.
امام امت در پیامی که به مناسبت شهادت شاگرد عزیز خود و یار روزهای سخت مبارزه، شهید مفتح فرستاد نوشتهاند: «...جناب حجتالاسلام، دانشمند محترم آقای مفتح و دو نفر از پاسداران عزیز اسلام رحمتاللهعلیهم، به فیض شهادت رسیدند و به بارگاه ابدیت بار یافتند و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفریدند و آتش نهضت اسلامی را افروختهتر و حنبش و قیام ملت را متحرکتر کردند.
خدایشان در جوار رحمت واسعه خود بپذیرد و از نور عظمت خود بهره دهد. امید بود از دانش استاد محترم و از زبان و قلم او بهرهها برای اسلام و پیشرفت نهضت برداشته شود». شهادت دکتر محمد مفتح که توسط اعضای گروه تروریستی فرقان صورت پذیرفت، بازتاب گستردهای در میان مردم، بهویژه در میان حوزویان و دانشگاهیان داشت.
بنابراین پیامهای تبریک و تسلیت فراوانی از طرف بسیاری از احزاب و گروههای سیاسی و مقامات ریز و درشت کشوری و لشکری صادر شد. آیتالله حسینعلی منتظری نیز در پیامی که به همین مناسبت صادر کرد نوشتند: «ترور شخصیتها از حربههای خنثی و بیاثری است که دشمنان انقلاب ما از همان اول پیروزی نهضت برای رهایی خود بدان متوسل گردیدند.
اینبار به دست مهرههای دستنشانده خود، شهید حجتالاسلام دکتر محمد مفتح، از چهرههای درخشان روحانیت مبارز و دو تن از پاسداران همراهش را ترور کردند. غافل از اینکه شهادت در راه خدا برای هر مسلمان افتخار بزرگ و راهگشای مبارزه است».پیکر پاک این شهید گرانقدر پس از تشییع باشکوه در تهران، به قم رفت و در یکی از رواقهای بارگاه ملکوتی حضرت معصومه (س) آرمید. رحمتالله علیه.
- 9
- 3