
«مجموعه اصلاحطلبان در همان ماشینی که در سال۷۶ به راه افتاد ماندهاند و در همان جا متوقف شدهاند. بهدلیل همین ایستایی، اصلاحطلبان توانایی ارائه راهی که مردم را از وضعیت فعلی بیرون بیاورد، ندارند» این جملات میرمحمود موسوی است؛ در اصلاحطلب بودن او شکی نیست، اما جامه اصلاحطلبی بر تن او به مثابه کت و شلوار رسمی است که او را از اسپورت پوشان دیگر ساکنان اردوگاه اصلاحطلبی متمایز میکند. میرمحمود موسوی تمایل به جلوس بر کرسی قدرت بهواسطه غنیمتهای پس از پیروزی ندارد و از ابتدا تنها درحوزهای ماند که در آن تخصص داشت و آن حوزه هم ایفای نقش یک دیپلمات بود.
از سوی دیگر دغدغه میرمحمود موسوی در چالشهای سیاسی بدون توجه به سرمایه تودهها تعریف نمیشود، چرا که او معتقد است نباید پس از سوار شدن بر اتوبوس قدرت برای مردمی که او را سوار کردند دست تکان داد و بی تفاوت از کنار آنها عبور کرد. اشتباهی که اسپورتپوشان اصلاحطلب به تدریج پس از پیروزی ۷۶ به آن دچار شدند و در سال ۸۰ هم رای دوباره مردم را به اشتباه رضایت کامل از خودشان تعبیر کردند. گرچه سالهای ۷۶ تا ۸۰ جو جامعه متاثر از اعلام موجودیت یک جریان جدید بود که نام خود را از چپ به اصلاحات تغییر داده بود و وعدههای سیاسی در جامعه خریدار داشت، اما در طی ۴ سال دولت هشتم باید با کمرنگ کردن این مشی به مطالبات غیرسیاسی جامعه توجه میشد که اینچنین نشد. به عبارتی تاکتیک اتخاذ شده در حال وهوای سال ۷۶ تا ۸۰ به استراتژی اشتباه در ۴ سال ۸۰ تا ۸۴ تبدل شد؛ استراتژیای که با شرایط جامعه همخوانی نداشت.
شکست ۸۴ نتیجه ۸ سال حرکت با یک استراتژی
عدم تغییر استراتژی در دولت دوم اصلاحات منجر به واگذاری انتخابات ۸۴ به اصولگرایان شد، اما در آن هنگامه هم اصلاحطلبان بجای پذیرش اشتباه واقعی خود علت شکست را به موضوعاتی مانند تعدد کاندیداها مربوط دانستند! آنها نخواستند باور کنند که جامعه از شعارهای سیاسی بدون توجه به مطالبات معیشتی و اقتصادی خسته است و شعارهای احمدینژاد در آن برهه دو مسیر را گشود. نخست آنکه حامیان اصلاحطلبان که در انتخاباتهای ۷۶ و ۸۰ نام کاندیدای این جریان را بر روی برگههای رای خود نوشته بودند سرخورده از این حمایت از حضور در انتخابات امتناع کردند و اگر هم حضور پیدا کردند با بیرغبتی بود که در آن زمان تعدد کاندیدا این بیمیلی را تقویت کرد.
موتلفه الگوی اصلاحات!
اصلاحطلبان هیچگاه نخواستند به بازخوانی اشتباهات ۸ ساله خود بپردازند که چگونه فرمان ریاست جمهوری را از آنها گرفت و به دست طیفی داد که امروز حامیانشان از آن روزها اعلام برائت میکنند. مانند میرسلیم که دیروز در پاسخ به اینکه یعنی نوع نگاه احمدینژاد نگاه عوام فریبانه پوپولیست گراست؟ گفت: بله. او در پاسخ به این سوال که شما احمدینژاد را یک پوپولیست میدانید؟ افزود: مگر غیر از این است؟ میرسلیم در پاسخ به این سوال که حزب موتلفه از نامزدی احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری دفاع کرد و آیا الان پشیمان نیستند؟ هم افزود: «بله پشیمان هستند.» این اظهار پشیمانی نقطه ضعف موتلفه نیست بلکه نکته مثبت در رفتار سیاسی این حزب سنتی اصولگراست. اگر اصلاحطلبان خود را برتر از تمام جریانات نمی دانستند و قائل به پذیرش اشتباه بودند، شاید در انتخابات ۸۸ نتیجه بهتری کسب میکردند.
خطر غفلت از مطالبات اجتماعی
غفلت از مطالبات اجتماعی جامعه از اصلیترین دلایل کاهش اعتماد به جریان اصلاحات است. چندی پیش تاجزاده از فعالان سیاسی اصلاحطلب تاکید کرده بود: «من امروز از اصلاح در اصلاحات حرف میزنم، یعنی ترویج نگاه انتقادی به درون. اما برای اصلاح فراگیر در کشور قطعاً این کافی نیست. نگاه انتقادی به خود و به درون باید به همه شئون جامعه بسط داده شود تا آثار ملی برجا گذارد.» یکی از این انتقاداتی که وی به آن اشاره دارد همان غفلت از مطالبات اجتماعی جامعه است. او در این راستا بر همراهی صریح تر اصلاحطلبان با مطالبات اجتماعی و اقتصادی مردم تاکید کرد و خواستار برداشتن گام های اساسی از سوی اصلاحطلبان برای گسترش ارتباط سازمانیافته و دوجانبه بین فعالان اصلاحطلب و اقشار مختلف شد، اما این توصیهها و تاکیدها تنها در حد اظهارنظر باقی ماند و مشاهده نشد که جریان اصلاحات گامی در جهت پیوند با نحلههای اجتماعی جامعه بردارد.
شاید اذعان شود پیروزی در انتخابات شورای شهر تهران امتیاز خوبی برای برقراری این ارتباط است، اما این مسیر هم نتوانست کمکی به ترمیم اشکالات جریان اصلاحات داشته باشد، چراکه برخی از سیاسیون سعی در منحرف کردن اهداف شورای شهر و به نوعی سهمخواهی کردند. اصلاحطلبان بر اصلاحات ساختار محور تاکید داشته و دارند، اما غافل هستند که اصلاحات جامعه محور بیش از هر زمان دیگری مورد پذیرش مردم و بهویژه حامیان جریان اصلاحات است. اصلاحطلبان در تحقق مطالبات اقتصادی جامعه که خواست حامیانشان بود هم موفق نبودند و نتوانستند به شعار عدالت اقتصادی رنگ واقعیت ببخشند. شاید اذعان شود دولت روحانی با دولت اصلاحات تفاوت دارد، اما این ادعا ترفندی بیش نیست چراکه اصلاحطلبان در راس مراکز اقتصادی دولت روحانی مدیریت دارند و یا از آنها مشورت اخذ میشود.
فرصت اندک است
اکنون نگرانی جدی در مورد آینده اصلاحات و انتخابات ۱۴۰۰ وجود دارد. آیا باز هم قرار است جوانان اصلاحطلب پوسترچسبان کاندیدایی شوند که کارنامه اصلاحطلبی ندارد؟ آیا بزرگان جریان اصلاحات برنامهای برای آماده سازی شخصیتهای خود برای معرفی در انتخابات ۱۴۰۰ دارند؟ چرا اصلاحطلبان قائل به تشریح اشتباهات حود در طی ۸سال دولت اصلاحات و بیتوجهیهایشان به مطالبات اجتماعی و عدالت اقتصادی نیستند؟ شاید اگر مسیر اصلاح اصلاحات هرچه سریعتر آغاز نشود، باید منتظر شنیدن دوباره شعار درباره پایان اصلاحطلبی باشیم.
مطهره شفیعی
- 15
- 2