فرایند دموکراسی در ایران همواره با فراز و نشیبهای مهمی همراه بوده است. در برخی مقاطع تاریخی مانند دوران مصدق زمینههای دموکراسیخواهی در جامعه وجود داشته اما اربابان قدرت مانع از تحقق آن شدهاند و در برخی زمینهها دولتهایی مانند دولت اصلاحات بر سرکار بوده اما موانع دموکراسی زمینههای دموکراسی را کمرنگ کرده است و آنگونه که باید نتوانستهاند به مقصود خود نائل شوند. نکته حائز اهمیت در این زمینه تأثیرگذاری و تأثیرپذیری تنشهای بینالمللی بر فرایند دموکراسی در ایران است؛ تنشهایی که برخی مانند تنش بین ایران و آمریکا به یک مسأله تاریخی مبدل شده و ماهیت برخی گروههای اجتماعی و سیاسی داخل کشور را شکل داده است.
به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع «آرمان» با کمال اطهاری پژوهشگر در زمینه توسعه گفتوگو کرده است. اطهاری در این زمینه معتقد است: «جامعه باید الگوی توسعه مناسبی داشته باشد تا حتی تحریمها هم نتوانند بر آن اثرگذار باشند. در غیر این صورت ممکن است قدرتی که در گذشته داشته به مرور زمان از دست برود. در ایران ما با آزادسازی و یا ولکردن قیمتها مواجه هستیم. به همین دلیل نیز در طول یکسال قیمت مسکن به صورت صددرصدی بالا میرود و یا اینکه نرخ سود بانکی به یکباره به ۳۰درصد میرسد. همه این مشکلات که برای اقتصاد به وجود آمده توسط نئولیبرالیسم مبتذل شکل گرفته است. این در حالی است که برخی بهجای اینکه به دنبال مدل توسعه باشند مدام بر طبل نئولیبرالیسم میکوبند.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
تأثیر تنشهای درازمدت بینالمللی بر فرایند دموکراسی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این تنشها چالش تلقی میشود یا فرصت؟
اینگونه تنشها معمولا چالشهای مختلفی با خود بههمراه داشتهاند؛ حتی کشورهایی مانند کرهجنوبی که بهنوعی متحد آمریکا به شمار میروند نیز با این وضعیت مواجه بودهاند. این وضعیت درباره کشورهایی مانند چین و برزیل در زمان حاکمیت حزب کارگر البته شدت بیشتری داشته است. کشورهای اروپایی مانند فرانسه در دوران ژنرال دوگل نیز با چنین چالشهایی مواجه بودهاند. امروز آمریکا برای برخی کشورهای اروپایی که با تحریمهای آمریکا علیه ایران همراهی نکردند تعرفههای اقتصادی سنگینی ایجاد کرده است.
در نتیجه این مسأله پدیده جدیدی نیست و مختص به ایران نیز نمیباشد. نکته حائز اهمیت این است که کشورهایی در تقابل با آمریکا آسیب میبینند که موفق نمیشوند مدل توسعه خود را بهخصوص در زمینه اقتصادی تعریف کنند. از سوی دیگر اینگونه کشورها باید بتوانند بهخوبی افکار عمومی جامعه را نسبت به سیاستهایی که در برابر قدرتهای جهانی اتخاذ میکنند اقناع کنند تا به نتیجه و هدف مطلوب دست یابند. مدل توسعه در این کشورها هم باید عقلانی باشد و هم اینکه به یک قرارداد اجتماعی تبدیل شود که گروههای تأثیرگذار اجتماعی روی اجرای آن اشتراک نظر داشته باشند.
باید مدل توسعه جامعی در ایران تدوین شود و اجازه داده شود طبقات اصلی جامعه در آن مشارکت داشته باشند. در غیر این صورت قرارداد اجتماعی نیز درباره مدل توسعه حاصل نمیشود. لازم نیست در ابتدای فرایند توسعه جامعه یک دموکراسی پارلمانی کامل به وجود آمده باشد تا آن جامعه به مدل توسعه حقیقی خود دست پیدا کند. از نظر عملی مشاهده شده که برخی کشورها مانند کرهجنوبی و چین در ابتدا با دموکراسی پارلمانی مواجه نبودهاند اما این کشورها در زمینه اقناع اجتماعی موفق عمل کردهاند و توانستهاند افکار عمومی جامعه را با سیاستهای خود همراه کنند. این وضعیت بهخصوص درباره چین وجود داشته که در این کشور جبهه اقلیت در کنار سندیکاهای کارگری و حمایتهای دهقانی به سیاستهای دولت کمک کردهاند.
این حمایتها بهخصوص در دهه ابتدایی اصلاحات اقتصادی در چین وجود داشته که کمک بزرگی به موفقیت سیاستهای اقتصادی این کشور کرده است. با این وجود این اتفاقات در ایران رخ نداده و اگر دلیل آن را تنشهای بینالمللی بدانیم، این حکم را صادر کردهایم که در ایران توسعه درونزا ممکن نیست! در ایران تهدید خارجی همواره وجود داشته به همان شکل که برای کشورهایی که در تقابل با امپریالیسم بودهاند وجود داشته است. با این وجود این کشورها در عین تقابل با امپریالیسم توسعه درونزا نیز داشتهاند و موفق شدهاند روی یک نوع مدل توسعه به اجماع دست پیدا کنند. تدوین برنامه جامعتر مدل توسعه درونزا میتواند بهتر ما را در مسیر بهبود شاکله اقتصاد قرار دهد.
چرا این اتفاق رخ نداده و دولتها نتوانستهاند برای ایجاد اصلاحات و تعیین مدل توسعه افکار عمومی را اقناع کنند؟
جامعه همواره نشان داده که به استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود پایبند است و این استقلال را مهم میداند. این وضعیت همواره خود را بهخوبی نشان داده است. مقوله دیدگاه افکار عمومی نسبت به تنشهای بینالمللی نیاز به واکاوی و رصد دقیق تمام جوانب دارد تا آن را به موضوعات دیگر تقلیل ندهیم. نداشتن الگوی توسعه مردم را سرگشته کرده است. در دوران مشروطه الگوی مشروطهخواهی توسط دخالتهای قدرتهای خارجی به خطر افتاد و کشور با خطر تجزیه مواجه بود، اما در همان شرایط هم مردم با هوشمندی اجازه تجزیه ایران را ندادند. نکته حائز اهمیت این است که روشنفکران در آن دوران دارای الگو بودند.
به همین دلیل نیز هنگامی که محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست و دوران استبداد صغیر را برپا کرد، عیّاری به نام ستارخان از یکطرف و سردار اسعد بختیاری از سوی دیگر به نجات مشروطه آمدند و اجازه ندادند شیرازه کار از هم بپاشد. در نهایت نیز از تجزیه ایران جلوگیری شد و قزاقها را از کشور بیرون کردند. با نگاه به چنین گذشته تاریخی میتوان گفت برخی استدلالها، چیزی جز تقلیلگرایی نیست و وظیفه روشنفکران را پنهان میکند. مردم باید بدانند و درک کنند که دنبال ایجاد چه شرایطی هستند. هنگامی که نمیدانید قرار است چه جامعهای با چه اقتصاد، اجتماع و فرهنگی بسازید، سرگشته خواهید شد و راه را گم میکنید. به همین دلیل نیز جامعه دچار سرگشتگی میشود.
در دوران انقلاب سال ۵۷ نیز روشنفکرانی وجود داشتند که الگوی توسعه را در زمینههای مختلف تبیین میکردند و میتوان گفت دیدگاه روشنفکران مقارن انقلاب نسبت به روشنفکران دوران مشروطه بومیتر هم بوده باشد. با این وجود چرا جامعه موفق نشده به یک مدل جامع توسعه دست پیدا کند؟
در این زمینه من یک مثال میزنم. در یکی از روزنامههای اقتصادی با رجوع به وضعیت آلمان پس از جنگ جهانی دوم چنین عنوان میشود که باید قیمتها را آزاد کرد. اتفاقی که یک جعل تاریخی در علم اقتصاد به شمار میرود. در این زمینه از چند واژه مانند ادولیبرالیسم و مکتب فرایبورگ نیز برای توجیه دیدگاه خود استفاده میشود. اگر کسی اندکی اطلاعات در این زمینه داشته باشد متوجه میشود که این الگو هیچ ارتباطی به آزادسازی قیمتها ندارد. در این مقاله مکالمهای از وزیر اقتصاد آلمان و صدراعظم این کشور عنوان میشود با این مضمون که آمریکاییها میخواستند قیمتها را ثابت نگه دارند اما در نهایت با پافشاری برخی به این نتیجه رسیدند که قیمتها باید آزاد شوند. در نتیجه در چنین شرایطی تمام علم اقتصاد به آزادسازی قیمتها و یا به عبارت دیگر ولکردن قیمتها تقلیل پیدا میکند.
ادولیبرالیسمی که در این مقاله عنوان میشود در مقابل نئولیبرالیسم مطرح میشود؛ به این معنا که آزادسازی قیمتها صحیح نیست. در چنین شرایطی دولت خود بهعنوان بازیگر وارد اقتصاد نمیشود، اما بازار را ساماندهی میکند. این همان اقتصاد بومی شده است که برخلاف نئولیبرالیسم مبتذلی است که اینجا نیز وجود دارد. این رویکرد در واقع ساماندهی و بومیسازی عام اقتصاد قلمداد میشود.
اتفاقی که در کشورهایی مانند ژاپن و کرهجنوبی با دولت توسعه رخ داده است. کار به جایی میرسد که بانک جهانی به کشورهای دیگر میگوید که در این زمینه از کرهجنوبی یاد بگیرید که بهجای اینکه بازار آزاد را در دستور کار خود قرار بدهد با دولت توسعه موفق شده به اهداف خود در زمینه توسعه دست پیدا کند. در سیستم اقتصادی جناح راستی را میتوان دید که نئولیبرالیسم را بهگونهای خاص ترویج میکند که از مبنا و اصول شناخته شده و علمی فاصلهای بعید دارد. در ایران ما با آزادسازی و یا ولکردن قیمتها مواجه هستیم.
به همین دلیل نیز در طول یکسال قیمت مسکن به صورت صددرصدی بالا میرود و یا اینکه نرخ سود بانکی به یکباره به ۳۰درصد میرسد. همه این مشکلاتی که برای اقتصاد به وجود آمده توسط همان نئولیبرالیسم مبتذل شکل گرفته است. این در حالی است که برخی بهجای اینکه به دنبال مدل توسعه باشند مدام بر طبل نئولیبرالیسم میکوبند. دولت در موضوع عدالت باید سیاستهای اجتماعیای تدوین کند که با رشد اقتصادی جامعه همافزا باشد. اگر این همافزایی بین سیاستهای اجتماعی و رشد اقتصادی صورت نگیرد فقری همهجانبه و گسترده در جامعه توزیع و اقتصاد دچار بحران خواهد شد. در نتیجه این مسأله هیچ ارتباطی با تنشهای بینالمللی ندارد.
به نظر میرسد برخی از سیاستهای اقتصادی به تصمیمات سیاسی گره خورده است، به همین دلیل نیز تا تغییراتی در تصمیمات سیاسی اتفاق نیفتد نمیتوان به رشد اقتصادی دست پیدا کرد. این امر را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر قرار است گشایشی صورت بگیرد باید گشایشی عقلانی در همه حوزهها صورت بگیرد و نهتنها گشایش سیاسی.
تقلیلدادن رشد اقتصادی به برخی تصمیمات سیاسی برخاسته از بینش جامعهشناسانهای است که مقبول نمیافتد. روشنفکران غیررسمی همواره بهدنبال این بودهاند که هر اتفاقی که رخ میدهد باید بهنوعی با مدلهای خارجی همخوانی داشته باشد. این یک ضعف تاریخی است که روشنفکران غیررسمی به دلیل فقدان عقلانیت لازم با آن مواجه بودهاند. اصول و قواعد توسعه عنوان میکند که یک جامعه بدون داشتن مدل نمیتواند نهادهای لازم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را ایجاد کند. توسعه سیاسی که شما عنوان میکنید نیازمند همان مولفههای توسعه است. در دهه ۷۰میلادی هر کشوری که تلاش میکرد خود را مستقل نشان بدهد به شکلی دچار انزواگرایی میشد. در این مقطع زمانی تفکر استقلالطلبی با انزواطلبی همراه بود.
چرا استقلالطلبی ممکن است به سمت انزواطلبی حرکت کند؟
برخی از گروههای سیاسی که در قدرت حضور داشتند تلاش کردند استقلالطلبی را در انزواطلبی خلاصه کنند. والرشتاین بهعنوان یک متفکر چپ این مسأله را «خودکفایی انزواطلبانه» مینامد و معتقد است که خودکفایی انزواطلبانه در نهایت به نئو فئودالیسم منجر خواهد شد. این اتفاقاتی بوده که در گذشته هشدارهای تاریخی آن داده شده است. با این وجود اگر جامعهای به این هشدارها توجه نکند و همچنان به دنبال انزواطلبی باشد مقصر خودش است و نه دیگران. کشورهای اروپای شرقی نیز انزواطلبی کردند و از جهان سرمایه داری گسیختند.
نکته حائز اهمیت این است که این گسیختگی متعلق به چپها آن هم در یک مقطع معین بوده است. مقطعی که دوران تقابلها بود و جنگ سرد وجود داشت. جامعه باید الگوی توسعه مناسبی داشته باشد تا حتی تحریمها هم نتوانند بر آن اثرگذار باشند. در غیر این صورت ممکن است قدرتی که در گذشته داشته به مرور زمان از دست برود.هنگامی که الگوی توسعه نداشته باشید فردی مانند محمود احمدینژاد میلیاردها دلار درآمد نفتی را به شکلی استفاده میکند که جز واژه حیف و میل نمیتوان کلمهای دیگر بهکار برد. من معتقدم هیچ کشوری در جهان نمیتوانست در آن مقطع زمانی از فروش نفت خود به چنین درآمدی دست پیدا کند. در نتیجه شرایط امروز نه به مسائل سیاسی و نه به فقدان دموکراسی ارتباط دارد، بلکه به دلیل فقدان روشمندی و بینش عالمانه است.
مساله داشتن الگوی توسعه و نقش تحریمها در این بین را چگونه ارزیابی میکنید؟
معتقدم مهمترین دلیل موثر واقعشدن تحریمها، میتواند به نداشتن الگوی توسعه برگردد. تحریم بهمعنای جنگ اقتصادی است. جامعهای که در طول هشتسال میلیاردها دلار درآمد نفتی را به باد داده، چگونه میتواند مدعی شود که اصول شناختهشده علمی بر روابط اقتصادی آن حاکم بوده است؟ روابط اقتصادی باید بر مبنای عقلانیت استوار و پایهریزی شود تا بتواند الگوی توسعه را عملی کند و به شکوفایی برسد. اگر چنین اتفاقی بیفتد آنگاه میتوان انتظار داشت که عدالت محقق شود، در غیر این صورت افراد فقیر در این جامعه روزبهروز فقیرتر و ثروتمندان روزبهروز ثروتمندتر میشوند. اقتصاد جنگی یک واژه علمی است که اغلب با مشارکت گروهها شکل میگیرد و نه اینکه دولت عامل آن باشد. در چنین شرایطی اقتصادی میتواند موفق شود که مبتنی بر برنامه باشد. در نتیجه اقتصاد دولتی و یا اقتصاد بازار آزاد نمیتوانند کارگشا باشند و تنها اقتصاد برنامهای میتواند در شرایط جنگ اقتصادی زمینههای موفقیت را فراهم کند.
احسان انصاری
- 13
- 5