جریان اصلاحات از بلاتکلیفی استراتژیک برای حضور در انتخابات آینده خارج شده و به این نتیجه رسیده که تنها باید با چهرههای اصلی خود در انتخابات حضور پیدا کند. با این وجود بهنظر میرسد این استراتژی هنوز به خوبی چکش کاری نشده و به پیامدهای آن اندیشیده نشده و واکنشها در این زمینه تعیینکننده خواهد بود. نکته دیگر اینکه اتخاذ چنین استراتژی زمینه را برای اصطکاک بیشتر جریان اصلاحات با حاکمیت فراهم میکند و احتمال خروج از قدرت مطرح میشود.
در چنین شرایطی هنوز برخی از طیفهای اصلاحطلب به رویکرد ائتلافی و حداقلی حضور در انتخابات باور دارند و معتقدند نباید صحنه سیاسی کشور را بهصورت سیاه و سفید نگاه کرد و بلکه با نگاه خاکستری میتوان هزینه کمتری داد و البته نتایج بهتری به دست آورد. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع «آرمان ملی» با دکتر فیاض زاهد استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب گفتوگو کرده است. دکتر زاهد معتقد است: «قطار اصلاحات باید در حال حرکت تعمیر شود. خروج همهجانبه و یکباره اصلاحطلبان از قدرت یک اقدام اشتباه خواهد بود. اگر همه جریانهای سیاسی نیز انتخابات آینده را تحریم کنند میزان مشارکت در انتخابات۵۰درصد خواهد بود.
دلیل آن نیز حضور افراد حاضر در شهرستانها و روستاهاست. این در حالی است که هر انتخاباتی نیز با۵۰درصد مشروع میشود. اگر اصلاحطلبان بتوانند گفتوگوی توأمان تعامل و تنش را با مسئولان جلو ببرند راه معقولتری بهنظر میرسد. اصلاحطلبان باید برخی نهادها را متوجه این نکته کنند که اصلاح برخی رویکردها به انسجام و بقای کشور کمک میکند. از سوی دیگر اصلاحطلبان باید برای بحرانهای کنونی جامعه راههای عقلایی و منطقی ارائه کنند». در ادامه متن این گفتوگو را میخوانید.
چرا چالشهای درونی جریان اصلاحات نسبت به گذشته ظهور و بروز بیشتری پیدا کرده است؟ آیا جریان اصلاحات با بحران هویت مواجه شده است؟
بحران هویت ماهیت و چیستی یک جریان سیاسی را هدف قرار میدهد. به همین دلیل با بحران هویت در جریان اصلاحات موافق نیستم. در شرایط کنونی مانیفست اصلاحطلبی دارای پارادوکس و اشکالاتی است اما بنده نام آن را بحران هویت نمیگذارم. بهنظر میرسد جریان اصلاحات بیشتر با بحران کارکرد مواجه شده است. جریان اصلاحات با این ابهام مواجه است که برای تصویری که از شرایط اجتماعی و سیاسی ایران ارائه میکند چه راهکاری در نظر خواهد گرفت. جریان اصلاحات از فهم چیستی بحران کنونی جامعه ایران درک روشنی دارد. نقطه اختلاف و تمایز اینجاست که قرار است به این پرسشها چه پاسخی بدهد.
هرگاه هر جریان سیاسی نتواند به مطالبات روز جامعه پاسخ مناسبی ارائه کند ناکارآمدی خود را نشان خواهد داد. اینکه جریان اصلاحات به سوالهای دیروز چه پاسخی میداد دارای اهمیت نیست و بلکه مساله حایز اهمیت این است که جریان اصلاحات به مطالبات امروز چه پاسخی خواهد داد. امروز جریان اصلاحات با پرسشهای بنیادی مواجه است که برای آن پاسخهای اقناعی ندارد. به همین دلیل نیز طرفداران جریان اصلاحات اگر تا دیروز راهکارهای این جریان را برای برون رفت از بحرانها میپذیرفت امروز درباره این راهکارها دچار تردید شده است. نکته دیگر اینکه در شرایط کنونی اعتماد اجتماعی که جریان اصلاحات در گذشته در جامعه ایران داشت به شدت آسیب دیده است.
دلیل آن نیز عدم احیای رویکردهای مناسب برای پاسخگویی به مطالبات روز جامعه بوده است. اصلاحطلبان مانند تیم فوتبالی هستند که یک نیمه را خوب بازی کردند اما در نیمه دوم هنگامی که با تاکتیکهای تیم مقابل مواجه شدند نتوانستند واکنش مناسبی از خود نشان دهند. اگر دولت اول آقای روحانی را نیمه نخست و دولت دوم را نیمه دوم بازی قلمداد کنیم اصلاحطلبان نیمه مربیان را به رقیب واگذار کردند. تاکتیکهایی که جریان اصلاحات در نیمه دوم بازی اتخاذ کرد مناسب وضعیت جامعه نبود، البته آقای روحانی نیز در بخشهایی از این شکست مقصر بود.
آقای روحانی در چه زمینههایی مقصر بود؟
آقای روحانی با شعارهایی که در انتخابات داد محبوبیت قابل توجهی به دست آورد و به همین دلیل در انتخابات به پیروزی رسید. با این وجود در فردای انتخابات رویکردی در پیش گرفت که در راستای شعارهای انتخاباتی وی نبود و به همین دلیل در کمتر از دو سال با کاهش محبوبیت در جامعه مواجه شد.
در جهان سیاست شاید وضعیت امانوئل مکرون در فرانسه نیز به همین صورت بود. مکرون نیز با محبوبیتی که بین مردم فرانسه به دست آورد به قدرت رسید اما پس از مدتی با چالشهای اجتماعی و مساله جلیقه زردها مواجه شد. با این وجود مکرون در شش ماه گذشته موفق شده با اتخاذ سیاستهای مناسب تا حدودی محبوبیت خود را بازیابی کند. این در حالی است که این وضعیت برای آقای روحانی به وجود نیامده است. از سوی دیگر هزینههایی که جریان اصلاحات برای حضور در مجلس کرد به نتیجه دلخواه نرسید. هنگامی که فرصتطلبان در فردای انتخاباتی که با حمایت اصلاحطلبان وارد مجلس شدند رویکرد دیگری در پیش گرفتند. کمیت اصلاحطلبان در مجلس کاهش پیدا کرد و از سوی دیگر فراکسیون امید نیز از نظر کیفیت فاقد ابداع، نوآوری و سناریوی روشن برای آینده بود.
بزرگترین خطای استراتژیک در این زمینه کاندیداتوری دکتر عارف برای مجلس بود. بنده در جلسات قبل از انتخابات در جلساتی که با حضور آقای عارف برگزار میشد تنها کسی بودم که با کاندیداتوری ایشان برای مجلس مخالف بودم چون میدانستم هدف آقای عارف کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری است و قصد دارد از مجلس پلی بسازد برای ریاست جمهوری آینده. همین مساله نیز آقای عارف را به شدت در مجلس محتاط کرد و به همین دلیل به ساکتترین نماینده تاریخ پارلمان ایران تبدیل شد.
شما عنوان میکنید اصلاحطلبان نیمه مربیان را به رقیب واگذار کردهاند. آیا به همین دلیل اصلاحطلبان در دولت دوم حسن روحانی با نوعی بیتفاوتی به دولت نگاه میکردند؟ آیا این رفتار غیرمسئولانه نبود؟
اغلب چهرههای برجسته جریان اصلاحات در طول سالهای گذشته معتقد بودند که نوع عملکرد دولت حسن روحانی با پرسشهای مهمی مواجه است. در این شرایط اصلاحطلبان در یک بنبست قرار گرفته بودند. اصلاحطلبان ریشه مشکلات کشور را تنها در رویکرد دولت حسن روحانی نمیدیدند.
با این وجود از بیان این واقعیت بهدلیل اینکه سطح تنش را بالا میبرد خودداری میکردند. اصلاحطلبان به این نکته نیز آگاهی داشتند که بخشهای مهمی از تحولات بینالمللی که روی جامعه ایران تاثیرگذار بوده بهدلیل عملکرد دولت نبوده و یا اینکه دولت نقش کمتری در آن داشته است. در شرایط کنونی امیدوارترین فرد که همچنان بهدنبال این است که طنابهای در حال پاره شدن را حفظ کند حسن روحانی است. بنده اطلاع دقیقی ندارم اما از جنبه تحلیل معتقدم حتی آقای ظریف هم ناامید شده و تنها حسن روحانی است که همچنان امیدوار است. در جلسات مهم تصمیمگیری آقای روحانی امیدوار بود مکانیسم «ماشه» در برجام فعال نشود و تلاش میکرده که این اتفاق رخ ندهد.
خروج ایران و فعال شدن مکانیسم ماشه یعنی ایران از تحریمهای نامشروع آمریکا، وارد مرحله تحریمهای مشروع و اجماع جهانی علیه خود خواهد شد. این موضوعی نبود که اصلاحطلبان چشم خود را روی آن ببندند. اصلاحطلبان چوب شرایط را نیز خوردهاند. در نتیجه اصلاحطلبان به شکل غیراخلاقی دولت را رها نکردهاند. در سالهای گذشته رویکرد انتقادی چهرههای اصلاحطلب نسبت به دولت آقای روحانی وجود داشت.
این رویکرد انتقادی انفعالی نبود؟ چرا اصلاحطلبان به همان شکل که در دولت اصلاحات روی مطالبات خود پافشاری میکردند در دولت آقای روحانی روی مطالبات خود پافشاری نکردند؟
دلیل آن این است که آقای روحانی هیچگاه خود را یک رئیسجمهور اصلاحطلب معرفی نکرده است. هر چند در این دولت چهرههای اصلاحطلب هم وجود دارند اما ماهیت و کارکرد این دولت اصلاحطلبی نیست. بسیاری از چهرههای اصلاحطلب نیز تلاش کردند این موضوع را با مردم در میان بگذارند. با این وجود مردمی که ارزش پول ملی آنها به یک ششم کاهش پیدا کرده و با مشکلات جدی معیشتی مواجه هستند دیگر به این سخنان گوش نمیدهند. به همین دلیل نیز این وضعیت جریانهای سیاسی را در یک حالت بحرانی قرار میدهد. در شرایط بحرانی کسی نمیتواند مساله را با آسپرین حل کند و بلکه نیاز به جراحی دارد. شرایط بینالمللی نیز به جریان اصلاحات این اجازه را نمیداد که برای بحرانهای موجود جامعه پاسخهای رادیکال ارائه کنند.
برخی عنوان میکنند اگر در عرصه سیاسی امکان تاثیرگذاری نبود جریان اصلاحات میتوانست در ریز بافتهای جامعه تاثیرگذار باشد. این در حالی است که بهنظر میرسد برخی مدلهای ارائه شده با واقعیتهای جامعه ایران همخوانی ندارد. متاسفانه برخی نهادها به مسائل اجتماعی نگاه امنیتی دارند. به همین دلیل هنگامی که یک جریان سیاسی به مسائل اجتماعی ورود میکند مجبور میشود هزینههای بیشتری بپردازد. شاید در این زمینه دولت میتوانست زمینه این گونه فعالیتها را فراهم کند که مقدورات دولت نیز چنین اجازهای به آنها نداد. بنده در دوران انتخابات مجلس پنجم یکی از تئوری پردازان این مساله در دفتر تحکیم وحدت بودم. مبارزه همیشه حضور در صحنه سیاسی نیست و گاهی باید از سیاست کناره گرفت و با مطالعه و رصد شرایط با استراتژی جدید و برای تاثیرگذاری بیشتر وارد صحنه شد.
امروز نیز برخی تئوریسینهای اصلاحطلب همین رویکرد را دنبال میکنند و معتقدند جریان اصلاحات باید برای مدتی از قدرت کنارهگیری کند و به ریکاوری هویتی خود بپردازد. آیا شرایط امروز برای چنین رویکردی فراهم است؟
قطار اصلاحات را باید در حرکت تعمیر کرد. اگر این قطار برای تعمیر متوقف شود برای همیشه زمینگیر خواهد شد. در این زمینه دو نمونه تاریخی وجود دارد. اصلاحطلبان پس از مجلس چهارم وارد فعالیتهای اجتماعی و مدنی شدند. با این وجود در دوم خرداد ۷۶ فرصتی فراهم شد که اصلاحطلبان دوباره وارد صحنه سیاسی شدند. نکته قابل توجه اینکه در مقطعی که اصلاحطلبان وارد عرصه سیاسی شدند موفقترین دولت پس از انقلاب را تشکیل دادند. شعار اصلی دولت اصلاحات توسعه سیاسی بود.
کارنامه اقتصادی دولت اصلاحات از همه دولتهای پس از انقلاب بهتر بود اما واقعیت تلخ تاریخی این بود که از دل دولت توسعهگرای اصلاحات، دولت احمدینژاد سر برآورد. احمدینژاد بهصورت جبر تاریخی اصلاحطلبان را وادار کرد که خود را بازسازی کنند. مفهوم بازسازی نیز تنها مختص به تشکیل دولت نیست. سیاست به معنای علم تدبیر امور اجتماعی است. «هابز» میگوید: «سیاست یعنی حد اخلاقی حکومت کردن». ما کار سیاسی میکنیم تا قدرت را به دست بگیریم. با به دستگیری قدرت نیز میتوان اعوجاجات اجتماعی و سیاسی جامعه را اصلاح کرد و قوانینی را تصویب کرد که شرایط را برای زیست بهتر مردم فراهم کند.
اصلاحطلبان در سال۹۲ این کار را کردند و این دولت نیز اقدامات مثبتی انجام داده است. دولتی که در سال۹۲ با حمایت اصلاحطلبان روی کار آمد موفق شد پرونده ایران را از شورای امنیت سازمان ملل خارج کند. این در حالی است که اگر سعید جلیلی به ریاست جمهوری رسیده بود چنین اتفاقی رخ نمیداد. نکته دیگر اینکه ما مقداری از اعتماد به نفس خود را نیز از دست دادهایم. دلیل آن نیز این است که اگرچه در برخی زمینهها موفقیتهای چشمگیری به دست نیاوردهایم اما چشم خود را نیز به روی بسیاری از موفقیتها بستهایم. این یک واقعیت تاریخی است که دولت روحانی با همه اشکالاتی که داشت بهتر از دولتی بود که ممکن بود در غیاب اصلاحطلبان به قدرت برسد.
شما از جمله صاحب نظرانی هستید که معتقدید اصلاحطلبان نباید قدرت را رها کنند؟
بنده معتقدم اصلاحطلبان نباید به هر قیمتی قدرت را حفظ کنند. از سوی دیگر نباید نسبت به قدرت بیاعتنا باشند و همه چیز را رها کنند و تنها بهدنبال رویکردهای فرهنگی و اجتماعی باشند. نگرش رهبران سیاسی دارای اهمیت است. نگرش رهبران یک کشور باعث میشود که یک کشور به کره جنوبی تبدیل شود و کشور دیگر به کره شمالی. بنده معتقدم قطار اصلاحات باید در حال حرکت تعمیر شود.
خروج همهجانبه و یکباره اصلاحطلبان از قدرت یک اقدام اشتباه خواهد بود. واقعیت این است که اگر همه جریانهای سیاسی نیز انتخابات آینده را تحریم کنند میزان مشارکت در انتخابات۵۰درصد خواهد بود. دلیل آن نیز حضور افراد حاضر در شهرستانها و روستاها است. این در حالی است که هر انتخاباتی نیز با۵۰درصد مشروع میشود. اگر اصلاحطلبان بتوانند گفتوگوی توأمان تعامل و تنش را با حاکمیت جلو ببرند راه معقولتری بهنظر میرسد. اصلاحطلبان باید برخی نهادها را متوجه این نکته کنند که اصلاح برخی رویکردها به انسجام و بقای حکومت کمک میکند. از سوی دیگر اصلاحطلبان باید برای بحرانهای کنونی جامعه راههای عقلایی و منطقی ارائه کنند.
آیا مسئولان اجازه اتخاذ چنین رویکردی را به اصلاحطلبان میدهند؟
اتخاذ این رویکرد نیاز به اجازه ندارد. از طریق کنشهای فرهنگی، فعالیتهای اجتماعی و کنشهای سیاسی و ابزارهای قانونی که اصلاحطلبان در اختیار دارند میتوانند با نهادها مذاکره و گفتوگو کنند. ما نباید صحنه سیاست را با همه پیچیدگیهای بازی شطرنجی که دارد به میدان بوکس تبدیل کنیم. دلیل آن نیز این است که اصلاحطلبان از ابزار و توانایی کافی برای این کار برخوردار نیستند. اصلاحطلبان باید با گروههای توسعهگرا وارد گفتوگو شوند و حتی با چهرههای راستی که منافع ملی را به منافع جناحی ترجیح میدهد گفتوگو و تعامل لازم است. در شرایط کنونی اگر جریان اصلاحات ارزیابی دقیقی از وضعیت خود و کشور نداشته باشد کل بازی را خواهد باخت.
اصلاحطلبان به این جمعبندی رسیدهاند که اگر چهرههای اصلی اصلاحطلب در انتخابات آینده رد صلاحیت شدهاند لیست انتخاباتی ارائه نکنند. آیا این استراتژی را صحیح میدانید؟
اگر اصلاحطلبان در جایی امکان استفاده از قدرت اجتماعی خود برای چانهزنی و مذاکره دارند حتما باید این کار را انجام بدهند. در حال حاضر این امکان برای جریان اصلاحات وجود ندارد. این سخن به معنای این است که اصلاحطلبان نمیتوانند با نهادهایی مانند شورای نگهبان وارد مذاکره شوند و به آنها پیشنهاد بدهند در بخشهایی از کیک قدرت سهیم باشند. جریان اصلاحات دو گزینه بیشتر پیش روی خود نمیبیند؛ نخست عدم توافق و خروج از حاکمیت و تاکید روی فشار اجتماعی و بالا بردن سطح مطالبات اجتماعی تا برخی نهادهای حاکمیتی را با خود همسو کند.
نمیتوان انتظار داشت که همه نهادهای موثر در این رویکرد با اصلاحطلبان همراه شوند. ممکن است شرایط برای یک انتخابات۵۰درصدی یا حتی بیشتر فراهم شود و در نهایت جناح رقیب عنوان میکند که در یک رویکرد دموکراتیک پیروز بازی شده است. راه دوم خروج کامل اصلاحطلبان از مدیریت کشور است که عرصه مدیریتی مانند دوران احمدینژاد دوباره یکدست خواهد شد. باید به افرادی نزدیک شد که رویکردهای معتدلتری دارند و دیدگاههای نزدیکی به جریان اصلاحات دارند تا خود اصلاحطلبان منتظر فرصتهای بهتری باشند. بنده معتقدم کنار رفتن اصلاحطلبان از قدرت در نهایت به ضرر کشور و منافع ملی خواهد بود.
رفتار متصلبانه برخی همچنان ادامه پیدا خواهد کرد و در نتیجه رویکردهای اجتماعی شکل رادیکال به خود میگیرد. رویکردهای رادیکال از جریان اصلاحات نیز عبور خواهند کرد و به سمت تغییرات جدیتری سوق پیدا خواهد کرد.
فاطمه فتاحی / احسان انصاری
- 17
- 4