راسیونالیسم
راسیونالیسم، برگرفته از ریشه Ratio لاتین و فرانسه می باشد. معنای کلمه ی Ratio، عقل میباشد و معنای کلمه ی راسیونالیسم، عقل گرایی است. تکیه بر اصول عقلی و منطقی در اندیشه، رفتار و گفتار را راسیونالیسم میگویند که با نام های دیگری ازجمله عقل گرایی یا خِرَدگرایی یا مکتب اصالت عقل شناخته میشود.
زمانی که واژه راسیونالیسم به معنایِ باور به عقل به عنوانِ تنها منبعِ معتبرِ شناخت باشد؛ مرتبط با اندیشمندانِ نخستینِ قرنِ هفدهم از جمله رنه دکارت، باروخ اسپینوزا، و گوتفرید لایب نیتس است. این اندیشمندان برای اثبات حقایقِ اصلیِ هستی از راهِ برهان و استدلالِ عقلی تلاش می کنند.
تاریخچه راسیونالیسم
شعله های هدایت فطری در سده های میانه، به دلیل سلطه کلیسا در غرب و تمایل به دنیاطلبی، به تدریج خاموش شد و موجب ایجاد زمینه ای شد که دو جریان فکری نوین در دوران رنسانس، پدید آید:یکی، عقل گرایی بود که با دکارت( ۱۵۹۶- ۱۶۵۰) آغاز شد و توسط افرادی همچون" اسپینوزا" و" لایب نیتز" ادامه یافت و سپس با" هگل" خاتمه پیدا کرد.
جریان فکری نوین دیگر، حس گرایی بود که با" فرانسیس بیکن( ۱۵۶۱- ۱۶۲۶) آغاز شد و توسط افرادی همچون" لاک"،" برکلی"،" کنت" و" استوارت میل" تداوم یافت و به عنوان برترین دیدگاه در حوزه های علمی غرب محسوب شد.
از زمان گذشته ، عقل گرایی بعنوان همراه و همزاد انسانها بوده است و صرفا به انسان غربی، محدود نمیشود ولی تعقل فکر در گذشته تاریخ، حقایق برتر را انکار نمیکرد، بلکه انسان را به سوی معرفتی رهنمون میکرد که سرچشمه ی آن، شهود و حضور بود. ویژگی بارز عقل گرایی بعد از رنسانس، انکار هر نوع معرفت فراعقلی و نفی و تردید در ابعاد هستی بود که فراتر از افق ادراک عقلی انسان می باشد. شروع فلسفه دکارت در همه چیز با تردید بود درحالیکه پایان آن با تفسیر عقلانی از جهان صورت گرفت. او با وجود دانستن واقعیت عقلگرایی را پذیرفت، به همین دلیل آنرا ناشناختنی خواند. علاوه بر این هگل واقعیتی عقلانی برای هستی، فرض کرد؛ به این صورت که آشکار کردن هر چیز بالقوه و نهانی در اندیشه دکارت، طبق عقیده اش، اندیشیدنی است.
بدین ترتیب، در دوران حاکمیت عقل گرایی در قرون هفده و هجده میلادی، همه باورها و تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان، با حذف مبانی آسمانی و الهی، میخواستند خود را توجیه عقلانی کنند و ایدئولوژی های بشری به جای سنت هایی با چهره دینی مورد استفاده قرار گرفت.
از سوی دیگر، آنان که با سرسختی تمام از دوره" اصحاب دائرةالمعارف" قرن هجده میلادی، هرگونه واقعیت فوق محسوس را نفی می کردند، مخصوصا در هر مقوله به تمسک به عقل، تمایل داشتند خود را" پیرو فلسفه تعقلی" اعلام نمودند. بنابراین، متجددان به نام علم و فلسفه ای که آنرا متصف به وصف عقلی نمودند، میخواستند که هر نوع راز از عالم، حذف شود بگونه ای که خود تصور می کنند.
انواع راسیونالیسم
کاربرد عقل گرایی بطور عمده در سه حوزه به شرح زیر میباشد :
> عقل گرایی در فلسفه:
عقل گرایی در فلسفه، دربرابر اصطلاح« تجربه گرایى» می باشد؛ یعنی اثبات هر امرى در مورد حقایق اساسى عالم، از طریق عقل، ممکن میشود.
> عقل گرایی در کلام:
عقل گرایی در کلام، در برابر « ایمان گرایى» قرار دارد؛ یعنی عقل بر ایمان، مقدمتر است و براساس عقل می توان کلیه اصول و حقایق دینى را انجام داد و چنین اصولی بر مبناى ایمان، استوار نیست.
> عقل گرایی در روشنگری:
اوج محبوبیت عقل گرایی روشنگری در غرب، هم زمان با« عصر روشنگری» بود. فعالیت این نوع عقل گرایی به حوزه هاى تجربى و علمى، محدود بود و به نبرد با بسیارى از سنتها و باورها برخاسته بود و همچنین در تلاش برای تسخیر کردن تمامی قلمروهاى انسانى بود؛ به همین دلیل به چنین عصری، عصر عقل میگویند ولی اختلافات فلسفه روشنگری نسبت به عقل گرایی قرن هفدهم( دکارت و دیگران) به این شرح میباشد :در ابتدا عقل گرایی قرن هفدهم، فاقد خصیصه ضددینی یا غیردینی است، برعکس خدا به یک معنا میباشد و اغلب در یک معنای سنتی، در نظامهای عقل گرایانه تأثير به سزایی دارد.
دوم این که دیدگاه برخی از متفکران عصر روشنگری نظیر ولتر، نسبت به نگرش عقلگرایانه در باب علم، متفاوت و بسیار تجربه گرایانه تر بود. زمانی واژه عقلگرایی بر نظامهای متقدم( قرن هفدهم)، مورد استفاده قرار می گیرد که میان عقل و تجربه، تقابلی بسیار اساسی بوجود آید. یقینا چنین تقابلی در ستایش عصر روشنگری از عقلانی وجود نداشت.
خردگرایی دکارت
رنه دکارت به عنوان پایه گذار اندیشه اصالت عقل معرفی شده است. اظهارات وی در این باره ، چنین است:« مذهب اصالت عقل، متکی بر اولویت و حاکمیت عقل است» او معرفت را به روش استادش( افلاطون)، امری عینی، کلی و عقلانی معرفی میکرد؛ به همین خاطر، شناخت حقیقی که صرفا از طریق عقل، ممکن بود؛ از نظر او یک شناخت نامتغیر و جاودانه محسوب میشد. ذهن، روح و عقل در معرفت شناسی او، بر جسم، اولویت دارند و همچنین از نظر او عالم عقلانی نیز بر عالم جسمانی، ارجحیت دارد.
خردگرایی اسپینوزا
یک فیلسوف عقل گرایی به نام اسپینوزا معتقد است که تنها منبع شناخت، عقل میباشد و صرفا تجربه به ما می گوید که مثلاً« لیوان آب روی میز است» اما چنین چیزی از عهده ی تجربه خارج است. انواع شناخت از نظر اسپینوزا مبتنی بر عقل است. همچنین طبق عقیده ی این فیلسوف، تجربه به ما شناخت می دهد ولی آنچه مهم است، شناخت چرایی می باشد.
خردگرایی لایب نیتس
لایب نیتس نیز مانند دکارت، وجود معلومات فطرى را تصدیق میکند ولى آن ها را امری ممکن، تلقی می کند و میگوید که تجربه، راه به فعلیت رسیدن آن ها می باشد. لایب نیتس با ایجاد تلفیقی از تجربه گرایى و عقل گرایى میگوید که بر این ضابطه ی معروف تجربیون که« هیچ چیز در عقل نیست که نخست در حس نباشد» قید« مگر خود عقل» را افزوده است. او از طریق اصول عقلانی( مهمتر از همه، اصل جهت کافی و اصل امتناع تناقض)، فلسفه هایش را استخراج می کند.
گردآوری: بخش سیاست سرپوش
- 13
- 5