جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
کد مقاله: ۹۷۰۸۰۰۱۰۱

ستارخان، تجسم انقلاب مشروطه ایران

انقلاب مشروطه,انقلاب مشروطه ایران,ستارخان

(توضیح: این نوشتار، خلاصه‌ای است از مقاله بلندی که به کنفرانسی به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه ایران در دانشگاه آکسفورد ارائه شده و پیشتر در کتاب انقلاب مشروطه ایران به ترجمه ابراهیم فتاحی توسط نشر پارسه منتشر شده است).

 

هنگام تامل درباره انقلاب مشروطه در ایران ، بی‌درنگ نام ستارخان به ذهن متبادر می‌شود. نام و چهره او، حالت خاصش در کنار رفیق و همرزمش، باقرخان و گروه تفنگچیان و سلاح‌های‌شان، رایج‌ترین تصویری است که به آسانی یادآوری می‌شود. ستارخان خود را در اذهان کسانی که به هر صورتی با موضوع انقلاب مشروطه سروکار دارند، حک کرده است حتی ممکن است ادعا شود که او به این رویداد خاص اعتبار بخشیده و حداقل پس از کودتای ۱۲۸۷، مظهر انقلاب مشروطه بوده است.

 

ستارخان نمونه‌ای است از یک شخصیت اسطوره‌ای، به‌مثابه مکان یادآوری که تاثیر و کارکرد نمادین آن تا به امروز نیز ماندگار بوده است. امروزه از وی به عنوان قهرمانی محلی در آذربایجان و یکی از سرشناس‌ترین مبارزان انقلاب مشروطه در سراسر ایران یاد می‌شود، مدارس، خیابان‌ها، مناطق شهری و حتی رستوران‌ها به نام او نام‌گذاری شده‌اند و به تازگی نیز فضایی را در اینترنت تسخیر کرده و به بخشی از واقعیت مجازی تبدیل شده است.

 

اما این مرد کیست؟ شخصیت و فعالیت‌های او چگونه به مردم معرفي شد؟ توصیفات زندگی و کردار او چه نقشی در شکل‌گیری شخصیت اسطوره‌ای وی دارد که در ژرفای ذهن جمعی ایرانی‌ها ریشه دوانده است؟ اطلاعات مربوط به ستارخان، از روایت‌های تاریخی فارسی، یاد آوری‌های موردی خاص، بخش‌هایی از کتب و حتی پیشکش یک کتاب به او و تصویری که به هنگام مطالعه بررسی‌های گوناگون مرتبط با او متضاد به نظر می‌رسند، به دست می‌آیند. از سوی دیگر، این پرسش باقی می‌ماند که آیا او لوطی ساده یا راهزنی بود که تصادفا به جریانات انقلاب کشانده شد یا شجاع ترین مرد ایران بود که انقلاب را نجات داد؟ بر مبنای این نوع روایت و اغلب براساس ادبیات یک‌سویه، دریافت تصویری بی‌طرف از انقلاب مشروطه و افراد درگیر در آن، کاری دشوار است. این موضوع عملا دغدغه ما نیست.

 

برعکس، موضوع مدنظر، بخشی از تاریخ روشنفکری دوره موردنظر را تشکیل می‌دهد. در واقع، دیدگاه‌های شخصی و نظرات جانبدارانه راویان رویدادهاست که عمدتا انقلاب، موقعیت‌های آن و قهرمانانی مانند ستارخان را به عنوان مکان یادآوری خلق کرده‌اند. در این روند، ابعاد متفاوت انقلاب، مردم و مکان‌های مرتبط با آن، به صورت امری که بايد از طریق احساس میل جمعی برای معناداری به یاد آورده شوند، به کلی دگرگون شده اند. این نوشتار، بررسی زندگی و کردار ستارخان را آن گونه که در منابع آمده است و نیز نحوه تبدیل وی را به مکان یادآوری نشان می‌دهد.

 

پیشینه ستارخان قبل از انقلاب مشروطه

ستارخان، بین سال‌های ۱۲۴۸-۱۲۴۶ متولد شد. پدرش، حاج حسن بزاز قره‌داغی دو همسر و سه پسر داشت. اسماعیل (پسر بزرگ‌تر) به جرم راهزنی و در زمان کودکی ستار، به دار آویخته شد. حاج حسن، همراه با خانواده از قره‌داغ به تبریز ، درواقع جایی که ستار در ۱۷ یا ۱۸ سالگی برای نخستین بار با قانون در افتاد، کوچ کرد. پدرش به دو نفر پناهنده قره‌داغی که در یک نزاع یک قاطرچی را به قتل رسانده بودند، پناه داده بود. ستار برای یافتن مخفیگاهی مناسب، همراه آن‌ها به باغات اطراف تبریز رفت و در آنجا، گرفتار دوستان قاطرچی مقتول شد.

 

دو قاتل قره‌داغی، پس از زدوخورد و قتل یک قاطرچی دیگر، در محاصره نیروهای دولتی قرار گرفتند و طی دستگیری، ستار نیز زخمی شد. چندی بعد، بازداشت شدگان قفقازی به دار آویخته شدند و ستار به زندان «نارین قلعه» در نزدیکی اردبیل افتاد. او پس از دو سال تحمل زندان، به کمک یکی از هم‌بندانش گریخت. سپس، چند فرد مسلح را به دور خود گرد آورد و شروع کرد به راهزنی. این رویه بارها به دستگیری و زندانی شدن وی انجامید. پس از مدتی وارد خدمت نیروی ژاندارمری شد و سپس به کسوت تفنگداری مظفر‌الدین میرزا، ولیعهد ناصرالدین‌شاه درآمد.

 

در دوران خدمت تفنگداری، لقب خان گرفت و عازم تهران و مشهد شد تا فرماندهی نیروی کمکی ۵۰ نفره‌ای را که علیه راهزنان ترکمن می‌جنگیدند، بر عهده بگیرد. هنگامی که به تبریز بازگشت، «مشهدی ستارخان» نامیده شد. وی باز هم به راهزنی روی آورد و برای گریز از دستگیری، مجبور به فرار از تبریز شد. سال‌های ۱۲۷۳ و ۱۲۷۴ عازم سفر زیارتی عتبات شد و با مرجع تقلید، آیت‌... میرزا حسن شیرازی، دیدار کرد.

 

به روایت امیرخیزی، ستار در کاظمین متوجه شکایات خدمه حرم مقدس سامرا شد. هنگامی که به سامرا رفت، شاهد بی‌ادبی و اهانت خدمه سنی حرم و به سخره گرفتن زوار بود. وی بی‌درنگ نزد میرزا حسن شیرازی رفت و او را در جریان وضعیت اسفناک زوار قرار داد. تاسف میرزا‌حسن، او را به انجام اقدامی ضروری سوق داد. چندی بعد، همراه با شماری کوچک از زائران تبریزی، با تازیانه و شلاق به حرم بازگشت، خدمه حرم را با شدت به باد کتک گرفت و به همین دلیل همراه با یارانش دستگیر شد. ستارخان به لطف دخالت میرزا حسن شیرازی از زندان عثمانی‌ها نجات یافت، اما او را برای خروج اجباری از عراق به مرز ایران فرستادند.

 

در بازگشت به کشور، باز هم شیوه زندگی ناآرام خود را ادامه داد و زمان بسیاری را به راهزنی، فرار و در زندان گذراند. هفت سال پس از نخستین سفرش به عتبات، در سال‌های ۱۲۸۰ مجددا عازم زیارت عتبات شد، اما این بار خود را کاملا مودب و موقر نشان داد. در همین دوره، ستار به دلیل خستگی از شیوه زندگی گذشته، در حرم امام علی(ع) توبه کرد و از آن پس هرگز وارد ستیز با قانون نشد. کار موقت او به عنوان یکی از نگهبانان سلماس، به دلیل بی‌سوادی و اینکه تنها مهارتش تفنگداری بود، در سال‌های ۱۲۸۳-۱۲۸۲ خاتمه یافت. در این زمان، ستارخان به تبریز بازگشت و به دلالان محلی اسب پیوست. این پیشه تا شروع انقلاب مشروطه در ۱۲۸۵، استمرار يافت.

 

ستارخان در انقلاب مشروطه

در بهار ۱۲۸۶، ستارخان با همراهی باقرخان، به عضویت نیروی گارد مشروطه خواهان در آمد. همچنين به «انجمن مشروطه‌خواه حقیقت» پیوست که در محله امیرخیز تبریز تاسیس و بعدها به مرکز فعالیت‌های نظامی و سیاسی ستارخان تبدیل شد. نخستین حضور عمومی او در گروه آزادی خواهان اتفاق افتاد.

 

اعضای این گروه به سوی باغی در خارج از تبریز می‌رفتند که تفنگداران محمدعلی میرزا تحت فرماندهی اکرم‌السلطنه در آن مخفی شده بودند. ستارخان که برای دستگیری آنان داوطلب شده بود، بسیار دیر رسید. هنگامی که او و مردانش به باغ رسیدند، مردان اكرم‌السلطنه گریخته بودند.

 

با وخامت اوضاع سیاسی تهران در سال ۱۲۸۷، ستارخان از انجمن حقیقت خواست تا همراه با ۵۰ نفر به تهران اعزام شود تا پرچم مشروطه‌خواهی را بر بام ساختمان مجلس به اهتزاز در آورد. او تبریز را همراه با تعداد زیادی از مبارزان (بين ۱۵۰ تا ۳۰۰ نفر براساس منابع گوناگون) به مقصد تهران ترک کرد، اما سریعا مجبور به بازگشت شد، زیرا حرکت مجاهدین تبریز با به توپ بسته شدن مجلس در تیر ۱۲۸۷ و آغاز جنگ در تبریز همزمان شد.

 

جنگ داخلی در تبریز، ۱۱ ماه طول کشید و طی آن، شهر در محاصره نیروهای دولتی قرار داشت. در نخستین مرحله از جنگ که از اوایل تیر شروع و تا اواسط آن ادامه یافت، مجاهدین توانستند مانع از کنترل شهر توسط نیروهای وفادار به سلطنت شوند. مرحله دوم نبرد هنگامی آغاز شد که نیروهای هوادار شاه، از اطراف به شهر حمله کردند، اما نتوانستند آن را به تصرف خود در آورند. از نیمه‌های بهمن ۱۲۸۷، نیروهای دولتی دوباره تبریز را محاصره کردند. در این مرحله، محاصره شدید شهر، به شیوع بیماری، گرسنگی و مرگ مردم انجامید.

 

سرانجام نیروهای روسی به این محاصره خاتمه دادند. در این هنگام، ستارخان با پشتیبانی مشاورش «امیرخیزی» و «ثقه‌الاسلام»، روحانی سرشناس، به عنوان رهبری نظامی ظاهر شد و نقشی قابل توجه در تصمیم گیری‌های سیاسی ایفا کرد. پس از مدتی، کنسول روسیه به دیدار او آمد و با اشاره به اوضاع ناامیدکننده شهر، تلاش کرد تا وی را متقاعد به تسلیم کند، اما ستارخان نپذیرفت و با زبانی عامیانه و معمولی گفت: «ما نه امنیت می‌خواهیم و نه مقام. ما طرفدار مشروطه هستیم و تا مشروطیت مجددا در ایران استوار نشود و مجلس بازنگردد، دست از جنگ نخواهیم کشید و تا آخرین نفس مقاومت خواهیم کرد تا کشته شویم».

 

ستارخان، هنگامی در داخل و خارج کشور مشهور شد که در اوضاعی ناامیدکننده و در حالی که به نظر می‌رسید نیروهای دولتی غلبه یافته و ساکنان تبریز از ترس جان، پرچم‌های سفید را بر خانه‌ها برافراشتند، او و نیروهایش پرچم‌ها را پایین آوردند. پایداری شجاعانه و سرسختانه ستار در برابر فجایع، او را به منجی مشروطه و در نتیجه «ناجی ملت» تبدیل کرد. پس از این واقعه و بر اثر جانفشانی، شجاعت و رشادت چشمگیری که از خود نشان داد، لقب سردار ملی را به دست آورد.

 

با پیشروی نیروهای روسی، ستارخان همراه عده‌ای از یارانش به کنسولگری عثمانی پناهنده شده و پس از تبعید محمدعلی شاه در ۲۵ تیر ۱۲۸۸، به این بست‌نشینی خاتمه داد. در این میان نه حاکم جدید، نه دولت و نه دیپلمات‌ها و فرماندهان نظامی روسی مستقر در تبریز، حاضر به همکاری با ستارخان و افرادش نبودند. در شهریور ۱۲۸۸، ستار به سمت حاکم اردبیل منصوب شد. وی ناتوان از متحدکردن شهر در برابر منازعات داخلی و دفاع از موقعیت خود در برابر ائتلاف دشمنان قدرتمند خارجی، تنها دو ماه در اردبیل دوام آورد و شکست خورده به تبریز بازگشت.

 

براساس برخی منابع فارسی، ستارخان جدا از ناتوانی در پست حاکم اردبیل، با مردم نیز رفتار مناسبی نداشت. واپسین تلاش حکومت برای رهایی تبریز از حضور ستارخان و افرادش در اواخر ۱۲۸۸ صورت گرفت. از نظر حکومت، ماموریت مجاهدین در جنگ داخلی به پایان رسیده و دیگر به مهارت‌های آنان نیازی نبود. برعکس، مجاهدین دوباره به منبع ناآرامی‌ها و زمینه‌سازان آشوب‌های ناخوشایند تبدیل شده بودند. به همین علت، به جای واگذاری باغ مورد علاقه ستارخان در خارج از شهر به عنوان پاداش خدمات انجام شده، ائتلافي مركب از کنسول روسیه، «مخبرالسلطنه» و حتی انجمن ایالتی و دولت مرکزی، تصمیم گرفتند تا او را به پایتخت اعزام کنند.

 

به ستارخان گفته شد که عدم بازگشت او به تبریز، به نفع مردم است. در ۲۸ اسفند ۱۲۸۸، جمعیتی انبوه به همراه شماری از افراد ارتش و گروهی از دسته موزیک نظامی، ستارخان و باقرخان را تا حومه شهر تبریز همراهی کردند. در مسیر این سفر تا تهران، شماری از نمایندگان مجلس در قزوین از آنان استقبال کرده و هزاران تن از مردم منطقه مهرآباد تهران در انتظار آنان بودند. در تهران نیز شاه و اعضای دولت در کاخ گلستان از ستارخان و باقرخان استقبال کردند.

 

طولی نکشید که آنان در آشفتگی‌ها و غوغای سیاسی پایتخت که نه درکی از آن داشته و نه می‌توانستند به درستی با آن‌ها روبه‌رو شوند، گم شدند. از سوی دیگر، اوضاع و احوال تهران به طوری فزاینده دچار بی‌ثباتی شده بود که عمدتا دلیل آن حضور شمار قابل توجه مردان مسلح بود که دولت قادر به کنترل آنان نبود. پس از ترور سید عبدا... بهبهان ، یکی از روحانیان سرشناس هوادار مشروطه در تیر ۱۲۸۹ و دو تن از فعالان دموکرات در ماه بعد، مجلس و دولت در خصوص خلع سلاح مجاهدین توافق کردند.

 

در شرایطی که ستارخان و دیگر سران مجاهدین در حال مذاکره با دولت در مورد شرایط خلع‌سلاح بودند، شمار قابل توجهی از مجاهدین ناراضی، در پارک اتابک گرد هم آمدند. به‌رغم توافق نهایی، درگیری دو طرف در ۱۷ مرداد ۱۲۸۹ به وقوع پیوست. در این میان، ستارخان و باقرخان از هزار مجاهدی که در پارک اتابک به محاصره نیروهای بختیاری و ارمنی افتاده بودند، پشتیبانی کردند. در زدوخوردهای متعاقب این رویداد، ستارخان از ناحیه پا زخمی شد. مدتی بعد، ستار از دولت خواست به تبریز بازگردد، اما درخواست وی نادیده گرفته شد. سرانجام او در ۲۵ آبان ۱۳۹۳ تهران درگذشت.

 

ستارخان و ظهور اسطوره‌ای ملی

ستارخان براساس روایت‌های تاریخی، شاهدان عینی و گاه شماران اخیر، به مثابه چهره‌ای برخوردار از جایگاه واقعی تاریخی و سیاسی در خاطره‌ها باقی مانده است. در واقع وی به مکان یادآوری تبدیل شد، زیرا دارای کارکردی نمادین بود که او را به کانون مرکزی پایدار حافظه و هویت تبدیل کرده است. حال این پرسش مطرح است که توصیف‌های مختلف از کردار و زندگی ستارخان، در ارائه شخصیت اسطوره‌ای از او، که به شدت در ذهن جمعی ایرانی‌ها ریشه دارد، چه نقشی داشته است؟

 

«رضا افشاری» در مقاله‌ای (۱۹۹۳)، تاریخ دانان انقلاب مشروطه را به سه گروه مختلف تقسیم کرد که عبارت‌اند از: مردم‌گرایان (پوپولیستها)، نخبه گرایان و سنت گرایان. براساس این دسته‌بندی، مردم گرایان، از جمله احمد کسروی، در بررسی‌های خود بر مردم معمولی تمرکز کرده و مجاهدین تبریز را ستوده‌اند. تاریخ‌دانان نخبه گرا، همانند فریدون آدمیت یا ابراهیم صفایی، بر اصلاح‌طلبان و قهرمانان مردمی تأکید کرده‌اند. تعبیر سنت‌گرایان، از جمله ناظم الاسلام کرمانی و مهدی شریف کاشانی از تاریخ انقلاب مشروطه، عمدتا شامل جانبداری از مجتهدان طرفدار مشروطه است. بسیاری از نویسندگان انقلاب مشروطه نه تاریخ‌دان به معنای دانشگاهی کلمه بلکه عمدتا راوی یا داستان‌نویس بودند. آن‌ها رویدادها را به روایت خود نقل کرده و چهره‌ای را به عنوان چهره اصلی نمایش داده‌اند. این فرد می‌تواند یک روحانی سرشناس نظير ثقة‌الاسلام (فتحی) یا یک داشناک ارمنی نظیر یپرم‌خان (رائین) یا یک لوطی مانند ستارخان (امیرخیزی) باشد.

 

براساس مندرجات متون مختلف، ستارخان هرگز به مدرسه نرفت و حتی به روایت امیرخیزی، نمی‌توانست الف را از ب تشخیص دهد. او فردی عامی، اما شریف، متعصب، شیعه توصیف شده و از قرائن به نظر می‌رسد که فردی مغرور بلندپرواز، راستگو و صاحبدل بوده است. سؤال اساسی این است که فردی این چنین ساده، بی‌سواد، بی‌مهارت و فاقد هرگونه تجربه جنگی، البته به استثنای راهزنی و تفنگداری، چگونه به قهرمان انقلاب مشروطه تبدیل شد؟

 

حتی آن دسته از نویسندگانی که به ضعف‌ها یا معایب فردی و کاری او اشاره دارند، نمی‌توانند شجاعت و تعهد غیرعادی او را به دفاع از مشروطه انکار کنند. گرچه به نظر می‌رسد که ستارخان همانند هم‌عصران خود، درک چندانی از معنا و پیامدهای مشروطه و اجرای آن نداشت، اما به هواخواهی مشروطه‌خواهان برخاست و با قدرت علیه نیروهای دولتی جنگید. برخی از وقایع‌نگاران تاریخ انقلاب مشروطه بر این باورند که ستارخان به خاطر انتقام‌گیری از دولت قاجار به دلیل اعدام برادر بزرگترش، اسماعیل، و زندانی شدن خودش در سال‌های جوانی، به نیروهای مشروطه خواه پیوست. بر این اساس بی‌صبرانه در انتظار فرصتی برای مبارزه با دولت استبدادی بود و هنگامی که دریافت مردم ایران نیز گرفتار این دولت مستبد هستند، به نیروهای مشروطه‌خواه پیوست.

 

در این بررسی‌ها، هم‌چنین به اشتیاق او برای اثبات دلیری و باور اصولی به رذالت استبداد و مزیت عدالت، اشاره شده است. این امر چندان شگفت‌آور نیست، زیرا عدالت یکی از صفات عمده حکمرانی اسلامی مطلوب به شمار می‌آید. در سپیده‌دم انقلاب مشروطه، «عدالت» نخستین خواسته انقلابیون بود و مفاهیم مشروطه یا مشروطیت حدود یک سال بعد مطرح شدند.

 

بسیاری از ویژگی‌ها منتسب به ستارخان، با خصوصیات معمول لوطی‌ها قابل تطابق است. «اریک هابسبام» در کتابی به عنوان راهزنان، راهزنان اجتماعی را افرادی معرفی می‌کند که از نظر مردم، مجرم عادی تلقی نمی‌شوند. آنان به لطف تصویرشان به عنوان یاوران فقرا و در مواردی نیز «سارقان شریف» از مجرمانی که صرفا در پی حفظ و بقای خود هستند، متمایز می‌شوند. گرچه توجه هابسبام معطوف به راهزنان اجتماعی در جوامع روستایی بوده و معادل شهری آنان را نادیده می‌گیرد، برخی یافته‌های او را می‌توان در خصوص نوعی از راهزنی شهری به کار برد که در ایران به لوطی‌گری معروف شده است.

 

به گفته او، «تمامی راهزنان در برابر اطاعت و فرمانبرداری مقاومت می‌کنند، خارج از محدوده قدرت هستند، و خودشان اعمال‌کنندگان قدرتند و به همین علت، شورشیان بالقوه به شمار می‌آیند». راهزنی و شورش، گرچه به ندرت به انقلاب تبدیل شده و راهزنان، تقریبا انقلابات را هدایت و رهبری نکرده‌اند، اما در مواردی که انگیزه‌های انقلاب را عدالت‌خواهانه تلقی کرده‌اند، به آن ملحق شده‌اند. در این موارد «انقلابیون اعتماد خود را از طریق از خودگذشتگی، ایثار و فداکاری یا به بیانی دیگر، از طریق رفتار شخصی خودشان به نمایش گذاشته‌اند».

 

لوطی‌گری در جامعه ماقبل صنعتی ایران، اغلب به صورت گروه‌های رقیب «حیدری و نعمتی» پدید‌ه‌ای عمومی بوده است. آن‌ها دارای قواعد رفتاری خاص خود بودند. به محله‌ای که به آن تعلق داشتند وفادار بوده و بدکاری‌های خود را عمدتا در محله‌های رقیب انجام می‌دادند. ایده‌آل‌های آنان، گرچه بر مبنای فتوت و جوانمردی استوار بود، اما اغلب آنان اراذل و اوباش معمولی بودند. در عین حال، لوطی‌ها می‌توانستند به طور همزمان افرادی محترم و بدنام باشند. آنان می‌توانستند در عین تعهد به عدالت اجتماعی و آسایش مردمی وارد مسائلی همچون قماربازی شوند. لوطی‌های ایران، عموما برخاسته از طبقات فقیر شهری بوده، به ارزش‌های مذهبی وفادار مانده و به سنت ایرانی پیش از اسلام که بر پایه فرهنگ حماسی مدعی فضیلت‌هایی نظیر انسانیت و پهلوانی بود، وابستگی داشتند.

 

ستارخان نه تنها بر توانایی‌های خود به عنوان یک لوطی در آذربایجان پای فشرد، بلکه به هنگام دیدار از عتبات نیز همانند یک لوطی رفتار کرد طی جنگ داخلی یازده ماهه در تبریز، او احتمالا از حمایت و راهنمایی‌های معنوی و حتی سیاسی یک یا چند حامی برخوردار بود. گفته می‌شود که ثقة الاسلام، رهبر جماعت شیخی تبریز و یک مشروطه خواه، مزایا و محاسن مشروطه را برای ستارخان و همراهانش تشریح کرد. همچنین، گفته شده است که او چهره اصلی پشت صحنه بوده است. براساس دیدگاه «فتحی»، هنگامی که ستارخان از طریق به پایین کشیدن پرچم‌های سفید برافراشته بر خانه‌های تبریز، مانع از تسليم شهر به محاصره کنندگان شد، این کار را با موافقت ثقة الاسلام انجام داد.

 

ستارخان، همراه دیگر لوطی‌ها، از فرصت فراهم شده در جنبش مشروطه خواهی، برای نشان دادن شجاعت و مهارت‌های جنگاوری و اثبات خود به دیگر قشرهای جامعه نظير روشنفکران طبقه متوسط و تجار مشروطه‌خواه استفاده کرد. او به عنوان جانشین نسل‌های متعدد لوطی‌هایی که شجاعت و مخالفت آنان با حکومت استبدادی به مثابه انسان‌های زنده در بین مردم تبریز رواج داشته و نیز با بهره‌گیری از اسطوره لوطی، از سوی توده هايی تکریم شد که بر قدرت جادويي او صحه گذاشتند. با این حال، نام و خاطره او عمدتا به خاطر فعالیت روشنفکران ایران، همچنان باقی مانده است، زیرا آنان شکل‌گیری اسطوره ستارخان را در نوشته‌های خود، عملی و عینی کردند. مثال‌های متعدد می‌توانند تصویر تغییر یافته او را نشان دهند. کسروی، یک جوان شاهد انقلاب مشروطه نخستین دیدارش با ستارخان در تبریز را این گونه روایت‌می‌کند:

 

«نیک به یاد دارم که چگونه از میان انبوهی، راه باز می‌کرد و تفنگ به دست و گیوه به پا، با همراهان خود از میدان توپخانه می‌گذشت. من بار نخست بود که او را می‌دیدم و از چهره مردانه و از چابکی رفتار و از خویشتنداری او در شگفت شدم»؛ توصيف او از تاثیرگذاری ستارخان، آشکارا نشان دهنده تمجید راوی از این مرد و ویژگی غالب کل روایت او است.

 

«ملک‌زاده» نیز این قهرمان افسانه‌ای را «ناجی آخرین لحظه» توصیف کرده است. در زمانی که مشروطه‌خواهان تمام امیدها را از دست داده بودند و سیاهی استبداد، سراسر شهر را فراگرفته بود، مردی از میان برخاست: «یک مرد باریک اندام بلندقد سیاه چهره از طبقه سوم یا به قول معروف اواسط‌الناس که کمترین معروفیتی نداشته و دوره عمرش را به کسب و کارهای کوچک گذرانده بود و از زمانی که ستاره آزادی در افق تبریز طلوع کرد، با یک ایمان راسخ و قلبی پاک، برای حفظ وطن و آزادی تفنگ بر دوش گرفته و در صف مجاهدین وارد شده بود».

 

دوستدار پرشور دیگر ستارخان، مشاور و همراه همیشگی او «امیرخیزی» بود. وی در بررسی زندگی این قهرمان، فهرستی بلند از صفات پسندیده و خصايل ستوده ستارخان را ارائه کرده است: «شجاعت و رشادت، عزم و اراده، کوه آهنین، مهارت در فنون جنگ مراعات، احتیاط، درست‌قولي، حق شناسی، گذشت و اغماض، یاد دوستان، تعصب، انصاف و مروت». به این صفات برجسته، ویژگی‌های دیگری نظیر اعتماد به نفس که به او اجازه می‌داد تا در برابر حمله یک گروه ۵۰ نفره ایستادگی کند؛ حب وطن، تدین و اعتماد به رحمت خداوندی نیز افزوده شده است.

 

این تصویر آرمانی از ستارخان، در برابر روایت‌هایی قرار دارد که به ابعاد مساله‌دار شخصیت و رفتار او اشاره کرده اند. با این حال اگر چه مثلا «صفایی»، ستارخان را مردی مغرور و بلندپرواز توصیف کرده است، به ویژگی‌های نظیر بی‌باکی، تعصب و صداقت وی نیز اشاره دارد. به باور «رایین»، ستارخان به رغم تمام ویژگی‌هایی که از او یک قهرمان ساخته بودند، تنها یک انسان بود.

 

با نگاه به زندگی‌نامه ستارخان، ممکن است به این جمع‌بندی برسیم که او هم یک عیار محلی یا «راهزن‌سلحشور» و هم یک قهرمان ملی و مدافع مشروطه‌خواهی بوده است. افزون بر این، حتی ممکن است بگوییم که او تنها می‌توانست تا سطح یک فرمانده ملی در تبریز بالا برود، زیرا بخش اعظم زندگی او به راهزنی در کوه‌ها و لوطی‌گری در شهر گذشته بود. نکته بدیهی این است که ستارخان به هر دلیلی، در اوضاع و احوالی ناامیدکننده، نشان داد که مردی شجاع و دارای هوش استثنایی است.

 

او مردم تبریز را به تحمل ۱۱ ماه جنگ داخلی متقاعد و مجاهدین را به ادامه نبرد ترغیب کرد. به نظر می‌رسد که او مرد استفاده از فرصت‌ها و لحظه‌ها بود. ستارخان زمانی به شهرت رسید که جامعه به مردی باهوش و آوازه یک لوطی نترس، نیاز داشت. بعدها نیز ظاهرا آوازه و موقعیت خود را به این دلیل از دست داد که اجازه داد جنبه‌های نه چندان خوشنام شخصیتی‌اش، بر دیگر جنبه‌ها غلبه کند. او در مواردی که نیاز به مهارت‌های دیپلماتیک و سیاسی داشت، مثلا مقام حاکم اردبیل و مجاهد پیشگام در تهران، شکست خورد، اما داستان زندگی او پس از پیروزی مشروطه خواهان تا زمان مرگ زودهنگامش در تهران در ۴۷ سالگی، لطمه‌ای به شخصیت اسطوره‌ای او در حافظه جمعی ایرانی‌ها وارد نمی‌کند.

 

ستارخان همچنان به عنوان نماد انقلاب مشروطه، کانون مرکزی و پایدار حافظه جمعی و هویت، مکان یادآوری، برای ایرانی‌ها و دانشجویان تاریخ ایران باقی مانده است. تاكید متون تاریخی نسبت به اصالت پایین و بی‌سوادی او، ویژگی عمومی اکثریت ایرانی‌ها در آغاز قرن ۲۰ است- همراه با افسانه‌های بلندهمتی او در حمایت از فقرا و افراد ناتوان و همچنین شخصیت یک شیعه مخلص، ستارخان را به قهرمانی ایده آل برای توده‌ها تبدیل کرد. او نماینده فضیلت‌های مردی بود که همذات‌پنداری با او را برای بسیاری از مردم ایران آسان کرده بود. در این راستا او به انقلابی که اهداف روشنفکری و سیاسی آن را افراد بسیاری، از جمله خود وی نمی‌توانستند و نتوانستند درک کنند، معنا بخشید.

 

براساس دیدگاه «هالبواج» محیط اجتماعی، شکل‌بندی و محتوی حافظه جمعی را مشخص می‌کند. در ارتباط با تاریخ ایران و به ویژه انقلاب مشروطه و اهمیت آن در تکوین و توسعه ناسیونالیسم ایرانی، باید به محیط اجتماعی زمینه‌ساز شیوه یادآوری انقلاب مشروطه، توجه کامل کرد. یکی از این محیط‌ها باید «مردم عادی» باشند. حال این پرسش مطرح می‌شود که آن‌ها درباره مشارکت خود در انقلاب، چه چیزی را به خاطر دارند و آیا قهرمانان محلی آنان، واقعا و به صورت موثر بر حافظه جمعی تاثیر داشته اند؟

 

اكثر وقایع‌نگاران انقلاب مشروطه، به آن گروه از پژوهشگران دانشگاهی که در پی «ثبت مستندات رویدادها هستند»، تعلق ندارند. روایت‌های آنان حاکی از نظرات شخصی و دیدگاه‌های جانبدارانه‌ای است که از چهره‌ها و گروه‌های موردنظر، هواداری می‌کنند. چه بسا برخی از آنان به این دلیل نوشتن رویدادهای محفوظ مانده در خاطره‌های خود را آغاز کردند که نگران فراموش شدن «چیزی که واقعا روی داده» بودند. به گفته پل ریکور، حافظه و یادآوری حداقل در معنای نخست، نوعی مبارزه علیه فراموشی است. بنابراین، چیزی که ما به یاد می‌آوریم، صرفا بازمانده موجودیتی بزرگتر است. دولت‌ها و نمایندگان آنان، اغلب به حفظ دوره‌های معین تاریخی و رویدادهای خاص در ذهن جمعی و نیز اطمینان در این مورد که دیگر رویدادها به سرعت فراموش شده‌اند، دلبستگی دارند.

 

آنان معمولا تلاش می‌کنند تا حافظه‌ای سیاسی یا رسمی را مبتنی بر کتاب‌های تاریخی و متون تاریخی کتاب‌های درسی ایجاد کنند تا از این طریق، از تعبیر تاریخی خاص خود دفاع کرده باشند. در این مسیر، ممكن است برخی شخصیت‌های رویدادی تاریخی به یاد آورده و برخی دیگر به بوته فراموشی سپرده شوند. با این حال، رویدادهای فراموش شده، در صورت وجود یک «ضد خاطره» همچنان ممکن است به بخشی از خاطره جمعی تبدیل شوند تا با نسخه رسمی گذشته یک ملت مقابله کند. در خصوص ستارخان، ممکن است این گونه استنتاج شود که او در زمره کسانی قرار گرفت که از سوی تاریخدانان حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای به عنوان قهرمانان انقلاب مشروطه در یادها و خاطره‌ها وارد شده و می‌شوند و اینکه حافظه رسمی، به او به عنوان یکی از چهره‌های ماندگار اطمینان کرد. بنابراین، به دلیل روایت‌های آنان و عمدتا به خاطر تصاویری متعدد که در کتاب‌های مرتبط با انقلاب مشروطه به چاپ رسیده اند، در میان چهره هایی قرار دارد که تجسم انقلاب به شمار می‌آیند.

 

ghanoo​ndaily.‎​ir
  • 19
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش