دکتر پورشهریار، دانشیار دانشکده روانشناسی دانشگاه شهیدبهشتی و روانشناس بالینی در گفتکو با «انتخاب» درمورد ماجرای دختر ۷ ساله اردبیلی «آتنا» اینگونه میگوید:«دیدن دختربچه ای در سن آتنا که دوره شیرین کودکی را باید تجربه کند، اعتماد کرده است به دیگران و هنوز بسیاری از مشکلات امروز جامعه مواجه نشده بود به هرحال احساس را جریحه دار میکند. وقتی میبینیم گرفتار یک جانی شده است آزرده خاطر میشویم.»
پوشهریار درمورد تحیلل روانشناختی مجرم اینگونه گفت: « در شرایط اینچنینی که پرخاشگری همزمان با آزار جنسی اتفاق میافتد، احتمال تکانشی بودن رفتار یا شخصیت ضد اجتماعی میدهیم. برای تحلیل رفتار مجرم باید دید که پیشینه رفتار فرد چگونه بوده است. در این مورد، ما با فردی روبرو هستیم که سابقه کیفری دارد. اگر سابقه اینچنینی نداشته باشد، میگوییم یک رفتار تکانشی بوده است. رفتار های تکانشی،رفتارهایی هستند که ناگهان انگیزه انجامش در فرد ایجاد میشود، چنان این انگیزه ناگهانی است که انگار مورد حمله واقع شده است. ولی درمورد قتل آتنا برطبق شواهد و گفته ها احتمال میدهیم، یک اختلال شخصیتی باشد که با اختلالات روانی تفاوت جدی دارد. به این صورت که چارچوب شخصیت فرد دچار مشکل است و نه اینکه به دلیل ضربه های عاطفی، فشارهای روانی به تدریج دچار یک اختلال روانی شود. اختلال شخصیت ضداجتماعی وقتی باشد، سابقه رفتار خانوادگی فرد ، اهمیت وجدان در زندگی وی مهم میشود. اگر اختلال شخصیتی باشد، باید نگران بود. چون اسکلت شخصیتی فرد در این سن شکل گرفته است. ولی اگر رفتار تکانشی باشد و در شرایط خاصی فرد تحت تاثیر شرایط روانشناختی قرار گرفته باشد، میتواند تحت درمان دارویی روانپزشک بهبود یابد.»
وقتی از اثرات فقر اقتصادی بر این موضوع صحبت شد، این استاد دانشگاه بیان داشت: «فقر اقتصادی را نمیتوان عامل اصلی دانست، چه بسا افرادی در همین شرایط درست رفتار میکنند. اما فقر اقتصادی از این جهت عامل واسطهای است که فرد مجرم نتوانسته راهکارها و مهارت های لازم را برای مشکلات خودش پیدا کند و از آن استفاده کند و وقتی طلاها را میبیند فکر کند که میتواند خودش را از این شرایط اقتصادی موقتا نجات دهد. . جامعه ای که مدت زیادی تحت فشار اقتصادی باشد، ممکن است در دو نسل بعد اثراتش دیده شود. خانواده ها معمولا در زمان داشتن مشکل اقتصادی از هزینه آموزشی و فرهنگی فرزندانشان کم میکنند که این اثرات در آینده مشخص میشود. »
مهم ترین عامل از دید پورشهریار محیط نا امن زندگی آتنا بود که در این رابطه گفت: « فضای زندگی اتنا فضا امنی نبوده و ایمنی لازم را نداشته است. ممکن است خیلی از خانواده ها چنین مسیله ای را جدی بگیرند و به کودکان خود آموزش هایی در این رابطه بدهند و مراقبت های خود را بیشتر کنند.»
در پاسخ به اینکه اموزش های والدین چگونه باید باشد تا کودکان بهترین واکنش را در زمان مواجه شدن با تهدید بدهند گفت: «حتما باید به بچه ها آموخت که، به راحتی اعتماد نکنند. این بدین معنا نیست که، بچه ها به هر فردی و شرایطی بخواهند شک و تردید داشته باشند. مشکلی که چنین اتفاقاتی ممکن است ایجاد کند، محدودیت و مراقبت های اضافی از طرف والدین است. که ریسک پذیری در فرزند را کاهش میدهد باید به کودکان ریسک پذیری و کسب تجربه را آموخت. اگر با این نگرانی حجم زیادی از آزادی را از کودکانمان بگیریم انگار از آن طرف بوم افتادیم. بنظر من این است که، والدین هشیاریشان را کمی بیشتر کنند. ولی اگر افراط شود و به دلیل این افراط ها روابط بین فردی را محدود کنند، آزادی عمل را از بچه ها بگیرند، ممکن است از آن طرف هم بچه ها کم آسیب نبینند.»
وی افزود: «درست است که این فرد باید مورد بررسی قرار میگرفتند. اما اینکه، تک تک افراد مجرم را مورد ارزیابی قرار دهند، یک سرویس و مجموعه ای از خدمات خیلی لوکس است، که در خیلی از کشور های پیشرفته هم تا این اندازه وجود ندارد. البته افراد زیادی پس از تمام شدن محکومیتشان به روال عادی زندگی بازگشتند و آسیبی برای جامعه ندارند و چه بسا افرادی هم هستند، بدون سابقه کیفری اما خطرناک تر از این فرد. البته نباید نادیده گرفت که، قطعا نسبت افرادی ک میتوانند مرتکب این جرم شوند در افراد مجرم بیشتر است. و باید ارزیابی ها دقیق تر باشد وبا احتیاط بیشتری شرایط روانشناختیشان ارزیابی شود، زمانی که احتمال میدهیم فرد دچار اختلالات شخصیتی است، باید مراقبت هایی صورت بگیرد. اما مشکلات شخصیتی مشکلاتی نیستند که با چند جلسه کارگاه آموزشی یا چند کلاس حل شوند و این انگیزه ها را بخواهد کاهش دهد.»
از نظر او واکنش های گاها با خشونت مردم امری در جهت ابراز غم و همدردی بوده و افزود: «مسیله اینجاست که شکل این اتفاق و این ضایعه به شکلی است که آدم را آزرده خاطر میکند، و دچار سوظن و بدبینی میشویم. باید این هیحانات و احساسات ابراز میشد، مردم ناراحتیشان را در قالب خشم و تجمع نشان دادند، خشم هم نوعی ابزار برای بیان ناراحتی است. و خواسته شان از مسیولین بیان کردند.»
وی وظیفه نهادهای مربوطه را اینگونه تشریح کرد: «مثلثی وجود دارد که هرسه وجه مشخصا باید وظایفشان را انجام دهند. مدرسه نیز باید نسبت به نمودار شناختی کودکان، آموزش هایی بدهد و چنین مواردی را گوشزد کند. متناسب با آن اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد. از طرفی آموزش مدرسه به خانواده ها و دوم اقدامات خود مدرسه مهم است. مثلا اگر تاخیر دانش آموزان و یا تعطیل شدن زودتر از موعدی وجود داشت، باید به خانواده ها اطلاع دهند. مراقبت ها در قالب قوانین و مقررات و به گونه ای که ازار دهنده نباشد، باید به وجود بیاید تا بچه ها در امنیت و آموزش بهتری قرار بگیرند. آن ها باید یاد بگیرند که، چنانچه در چنین شرایطی قرار گرفتند چگونه دفاع کنند و به چه کسانی اطلاع رسانی کنند. خانواده ها نیز باید تا اندازه ای که احساس ایمنی بچه ها به خطر نیفتد هشدارهای لازم را به بچه ها بدهند.»
وقتی از واژه ی معضل برای پرسیدن استفاده شد این استاد دانشگه در پاسخ اینگونه گفت: «من فکر میکنم معضل زمانی است که نسبت رویدادها بیشتر از اندازه ای شود. آمار دقیق را ندارم اما درمورد این موارد و نسبت پیشرفتش اگه بخواهیم ارزیابی کنیم و بگوییم در خلال این دهه مثلا با توجه به افزایش جمعیت این موارد دارد شیوع زیادی پیدا میکند، آن وقت است که ما باید مراقبت کنیم و بگوییم آسیب های اجتماعی چیست و چه عاملی و به چه میزان در این مورد موثر است. مجموعه ترکیبی و چند عاملی معمولا در این مواقع نقش دارد که اگر مجموعه عوامل خوب باشد بهبود را در جامعه ببینیم»
دکتر پورشهریار گفت: «متخصصین علم آمار با توجه به شرایط احتمالات رابررسی میکنند. و میتوان از آمار احتمالی در بحث های مطالعاتی و تصمیم گیری های مدیریتی استفاده کرد. البته بحث خجالت مربوط میشود به اموزش هایی که باید در خانواده و مدرسه در پروتکل قرار بگیرد. باید این احساسات منفی که تعارض و این مسایل میباشد را بشناسند و حمایتگری اعضای خانواده یا نزدیکیشان با فرزندانشان. نیاز به آموزش هایی است که در قالب مهارت به بچه ها باید یاد بدهند.»
وی در پایان اظهار داشت: «حوادثی که بار احساسی دارد هم میتواند مفید باشد و هم آسیب رسان. جامعه نباید به هرقیمتی تحلیل کند بلکه باید کمک کنیم در برخورد با چنین مسایلی به عنوان نمونه های واقعی آموزش ها بیشتر و جدی تر پی بگیرند و نهایتا باید جرقه ای ایجاد کند که گوشزدی باشد برای مراقبت بیشتر. هرکس به اندازه خود خشم و نگرانیش را ابراز دهد. اگر بخواهیم حسی را افراطی تعمیم بدهیم این واکنش های افراطی است که باعت افزایش اضطراب میشود، ممکن است احساس ناامنی را بیشتر کند و درنهایت موجب افزایش اضطراب در جامعه شود.ناراحت میشوم افراد از این اتفاقات برای خوراک استفاده میکنند تا پیشفرض هایشان را تایید و تکذیب کنند و نظر شخصیشان را ثابت کنند.»
- 17
- 6