جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۱:۲۲ - ۲۷ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۶۸۹۲
رفاه و آسیب های اجتماعی

آموزش دعانویسی با حداقل ۵۰ میلیون تومان

آموزش دعانویسی,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,آسیب های اجتماعی
زن جوانی که در خانه دعانویس جوان منتظر است می‌گوید: کارش خیلی خوب و دعاهایش تأثیرگذار است، شنیده‌ام که ۵۰ میلیون تومان داده و از زنجان دعانویسی یاد گرفته است.

به گزارش ایسنا، دنبال دعانویس خوب شهر بودم! پس از رفتن پیش زن فالگیری که مدعی بود مدیران را با فال‌هایش جابه‌جا می‌کند و مشاور بعضی از مدیران استانی است و درویشی که با ریختن خون خروس نحسی را از زندگی انسان دور می‌کرد این بار آدرس یک خانم جوانی را پیدا کردم که به‌صورت خانوادگی دعا می‌نویسند و هرکدامشان یک‌بخشی را برعهده‌گرفته‌اند.

 

آدرس دعانویس یکی از محله‌های قدیمی شهر است، کوچه و پس‌کوچه‌های تودرتو را باید طی می‌کردم، به آدرس رسیدم درب حیاط باز بود و صدای همهمه خانم‌ها در کوچه شنیده می‌شد، خانه قدیمی بود و درختی کهن‌سال نیمی از حیاط را پوشانده بود، بخشی از حیاط نیز با پرده‌ای با پارچه‌های قدیمی پوشانده شده است.

 

پشت پرده خانه سیددعانویس است و این سمت حیاط محل کارش، سمت دیگر حیاط، یک راهرو کوچک است که دو اتاق قدیمی در آنجا قرار دارد، چند زن پشت درب یکی از اتاق‌ها نشسته‌اند و باهم صحبت می‌کنند، با دیدن من درگوشی باهم صحبت می‌کنند و جایی برای نشستنم باز می‌کنند.

 

دختربچه کوچکی با شیطنت از پشت پرده بیرون می‌آید و لی‌لی‌کنان مشغول بازی می‌شود، پیرزنی قدخمیده که با زبان ترکی کلماتی را زیر لب می‌گوید هر از چند گاهی کودک را به خانه می‌برد و اجازه نمی‌دهد که وارد مرز اتاق‌های دعانویس شود.

 

سنگینی نگاه زنان منتظر را حس می‌کنم، خودم را جمع‌وجور می‌کنم و می‌گویم نخستین بار هست که به سفارش یکی از دوستانم به اینجا آمده‌ام و نمی‌دانم چقدر تأثیرگذار است تا مشکلم برطرف شود، زنی که در کنار دختری جوان نشسته است می‌گوید من چندمین بار است که می‌آیم اینجا، خیلی خوب است و مشکلم حل‌شده، می‌گویم پس چرا دوباره آمدی با چهره‌ای در هم می‌گوید مشکلات آدم که تمامی ندارد.

 

در همین حین در باز شد و خانمی با خوشحالی از اتاق خارج شد، خانم دیگر که نزدیکی در نشسته بود نگاهی به خانم کناردستی من کرد و گفت فک کنم نوبت شماست؛ خانم نگاهی به دخترش انداخت و گفت نه کار ما باید سر ساعت مشخصی انجام شود شما بفرمایید.

 

با تعجب می‌پرسم مگر ساعت هم مهم است، می‌گوید ما قبلاً هم آمده بودیم و برایمان وقت تعیین کرده است الان هم باید بمانیم تا زمان مشخص‌شده که ساعت خاصی دارد فرابرسد، خانم دیگری وارد می‌شود و رو به روی ما می‌نشیند و با نگاهی به ساعتش می‌گوید وای چقدر امروز شلوغ است من فقط آمده‌ام سرکتاب بازکنم و ببینم حاج‌آقا چه می‌گوید.

 

خانم که کنار من نشسته بود وسط حرف‌هایش آمد که امروز حاج‌آقا نیست، دخترش است ماشاالله خیلی خوب دعا می‌نویسد، حتی از حاج‌آقا، حاج‌آقا فقط دعا می‌نویسد ولی دخترش طلسم هم می‌شکند، هر جا می‌رفتم نمی‌شد حاج‌آقا گفت که من نمی‌توانم طلسم را بازکنم و دخترم می‌تواند.

 

با خوشحالی می‌گوید اینجا پول کم می‌گیرند و برخلاف دیگران پولکی نیستند، یک مردی در کرمان است که با تلفن دعا می‌نویسد ۳۰۰ تومن باید به کارتش واریز کنی و بعد تماس بگیری تا ببیند مشکلت چیست اما اینجا حرفی از پول نمی‌زنند در مورد کارش هم خیالت راحت باشد.

 

دختر بهتر از پدر!

خانمی که به امید دیدن حاج‌آقا آمده بود انگار که ناراحت شده باشد می‌پرسد دخترش چند سالش است و می‌تواند مثل پدرش دعا بنویسد؟ دختر جوانی که برای شکستن طلسم آمده و استرس در چهره‌اش مشخص است، با لبخند می‌گوید سنش زیاد نیست ولی کارش خیلی خوب است و حتی اگر پیش حاج‌آقا بروی و مشکلت سخت باشد تو را می‌فرستد پیش دخترش چون کارهای سخت فقط به دست دخترش باز می‌شود.

 

خانم دیگری که به حال این دختر جوان دعانویس غبطه می‌خورد می‌گوید پدربزرگ من هم دعا می‌نوشت و کارش حرف نداشت ولی به ما یاد نداده است، پدربزرگم می‌گفت باید علمش را بلد باشی، بعد از فوت پدربزرگم کتابش را دزدیدند و ما هم چیزی یاد نگرفتیم اما حاج‌آقا به دوتا دخترش دعانویسی را یاد داده است.

 

خانم جوانی در گوشه راهرو نشسته است انگار که متوجه نگاه متعجب من شده است می‌گوید این دخترش را کامل می‌شناسیم دعانویسی را از زنجان یاد گرفته است و بیش از ۵۰ میلیون تومان بابتش پول داده، ولی حرفه‌ای شده است نگران نباش دعایش رد خود ندارد.

 

در باز می‌شود و خانمی که داخل اتاق بود خارج می‌شود به خانم‌ها نگاه می‌کنم که ببینم نوبت کدامشان است، رو به من می‌گویند خانم شما برو داخل ما باید سر ساعت برویم و خودش ما را صدا می‌کند.

 

وارد می‌شویم اتاق سنتی و کوچک است دورتادور اتاق پشتی چیده‌اند و کمد لباس قدیمی در انتهای اتاق قرار دارد، دختری جوان پشت یک میز آهنی قدیمی که روی آن کلی دفتر و کتاب است نشسته است و باروی گشاده از من استقبال می‌کند.

 

می‌گویم آمده‌ام برای یکی از اقوام سرکتاب بازکنم با تأکید بر اینکه باید خودش هم باشد خواسته‌ام را رد می‌کند، خلاصه راضی می‌شود و با پرسیدن نام و نام مادر فرد موردنظر شروع به نوشتن می‌کند و بعد از چند دقیقه می‌گوید طلسم دارد و باید شکسته شود.

 

می‌گویم طلسم؟! نگاهش را درهم می‌کند و می‌گوید طلسم اسمش ترسناک است درواقع یک گره است، در کارش گره است حالا می‌تواند مالی باشد، زندگی‌اش باشد یا کارش؛ می‌پرسد ازدواج‌کرده می‌گویم نه؛ با اطمینان می‌گوید طلسمش پس همین است و به همین خاطر تا حالا ازدواج‌نکرده است بگو دوشنبه صبح بیاید برایش انجام دهم.

 

می‌گویم حتماً باید دوشنبه باشد؟ دفترش را می‌بندد و نگاهی به گوشی‌اش می‌اندازد می‌گوید روزهای دوشنبه و ۵ شنبه من هستم و شنبه‌ها اغلب طلسم می‌شکنم برای همین کسی را نمی‌بینم اگر هم‌الان به تو وقت دادم برای این است که بین باطل‌السحر باید فاصله بیفتد در این روزها بیشتر از ۳ یا ۴ نفر را نمی‌بینم.

 

می‌پرسم چطوری می‌فهمید یکی را طلسم کردند؟ می‌گوید با حروف ابجد مشخص می‌شود، اگر هم پیش آقاجون بروی او هم می‌گوید طلسم و می‌فرستد پیش من، چون توی طالعش طلسم را نشان می‌دهد، انگار که فهمیده باشد از صحبت‌هایش قانع نشدم می‌گوید حروف ابجد را در اینترنت هم میتوانی پیدا کنی ولی رمز و رموزش را نه، رمز و رموزی دارد که باید بلد باشی تا بفهمی طلسم دارد یا نه.

 

حالا به دوستت بگو دوشنبه قبل از ساعت ۱۱ اینجا باشد تا مشکلش را حل کنیم، دوشنبه مرحله اولش را انجام می‌دهیم اول صبح بیاید بهتر است توان و انرژی ما بیشتر است تا جایی که ممکن است زودتر بیاید.

 

می‌گویم یعنی چطور طلسم شده است، با خونسردی می‌گوید طلسم انواع مختلفی دارد و طلسم دوستت شانه و لباس است، یعنی لباس خود را به کسی داده یا لباس کسی را پوشیده یا شانه کسی را ناخودآگاه به سرش زده که زمانش مشخص نیست ولی باعث ایجاد گره شده است.

 

من قدرت عجیب و غریب ندارم، اما خیلی اعتقاد دارم

می‌گویم اگر طلسمش شکسته شود مشکلش برطرف می‌شود؟ قیافه حق‌به‌جانبی می‌گیرد و می‌گوید اشتباه نکن ما قدرت عجیب‌وغریبی نداریم به یاری جدمان و توکل بر خدا دعا می‌نویسم و اعتقاد قوی داریم، من فقط قلم می‌زنم ولی خدا کار اصلی را می‌کند، از هر ۱۰ نفر ۸ نفر راضی هستند ممکن است یکی ۱ روزه جواب بگیرد یکی یک هفته و یکی سالیان سال است که جواب نمی‌گیرد.

 

می‌گوید من اعتقاد زیادی به کلام خدا دارم و اعتقاد زیادی به دعا دارم پس دعایم اثرگذار است، اعتقادی که من دارم کسی ندارد، حتی اگر ناخودآگاه یک‌لحظه شک کنند همه مثبت‌ها را پاک می‌کنند اما من هیچ‌وقت شک نمی‌کنم.

 

قدرتی بالاتر از خدا نیست، درواقع دستی بالای دست خدا نیست باید قدر این قدرت را بدانیم و انرژی را از خدا بگیریم، من تنها کسی هستم که در قزوین دعا را کامل می‌دهم و دیگران دعا را نصفه می‌دهند چراکه دعا بنویسی یک بخشش به خودت برمی‌گردد.

 

برای همین است که برای باطل کردن طلسم کفاره می‌گیرم، کفاره بابت سنگینی دعا است چراکه قرآن را روی بدن یا لباس می‌نویسیم این کار سنگین است و حتماً باید کفاره بدهیم، اما کفاره را به افراد نیازمند می‌دهم چون به سادات تعلق نمی‌گیرد.

 

برای این دوستت هم ۱۰۰ هزارتومان کفاره می‌گیرم و طی دو جلسه طلسم را باطل می‌کنم، قبلاً جلسات طولانی بود ولی دیگر ۲ جلسه‌ای انجام می‌دهم پس حتماً بگو دوشنبه اینجا باشد تا بعد از مرحله اول بگویم که برای مراحل بعدی چه چیزی باید به همراه خودش بیاورد.

 

می‌گوید الان هم مشتری دارم و دیگر ساعت باطل کردن طلسمش رسیده است باید از اتاق بیرون بری چون خیلی دعایش سنگین است کسی نباید داخل اتاق باشد و درب را قفل می‌کنم حتی اجازه نمی‌دهم مادرش وارد شود.

 

می‌پرسم چقدر باید پرداخت کنم، از صندلی‌اش بلند می‌شود و با لبخند راهی‌ام می‌کند و می‌گوید من که کاری نکردم فقط باهم صحبت کردیم و نیازی به پرداخت پول نیست از اتاق خارج می‌شوم و زیر نگاه‌های سنگین خانم‌ها از خانه دعانویس دور می‌شوم.

 

آرزو یارکه سلخوری

 

 

  • 28
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۷
غیر قابل انتشار: ۱۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش