برخی «امید» را با «حماقت» پیوند میزنند؛ همچون استاد ملکیان که امید را به «امید احمقانه» و «امید عاقلانه» تقسیم میکند. ما نیز به نسل امیدوار دیروز تعلق داریم و امید ما هیچگاه عاقلانه نبود؛ امیدواری عاشقانهای داشتیم که به فکر آخر و عاقبت امیدواریاش هم نبود و در آن حماقت، خوشبینی و طنین اتوپیایی وجود داشت. امروز هم اگر که باز به امید برمیگردیم با همین وجه آرمانخواهی و خیالپردازانهاش است و نه الزاماً واقعگرا. اتفاقاً ادبیات علوم اجتماعی به ما میآموزد که خیالپرداز باشیم.
قصد من در این بحث پرداختن به مفهوم امید اجتماعی در فلسفه و روانشناسی نیست بلکه میخواهم از امید اجتماعی در جامعهشناسی بحث کنم. کوشش من بر این است که بررسی کنم «آیا جامعهشناسی دانشی امیدوار است؟» کسانی که جامعهشناسی خواندند و کسانی که در دانشکدههای علوم اجتماعی هستند با این پرسش کم و بیش مواجه شدهاند که البته این مسأله مختص به کشور ما هم نیست.
در مقام پاسخ به این پرسش باید گفت موضوع جامعهشناسی «واقعیت اجتماعی» است، واقعیت اجتماعی هم اغلب ناامیدکننده است. موضوع آن ساختهها و نهادهایی است که گاه همچون تختهسنگ بر عاملیت ما آوار میشوند. در نتیجه همواره در جامعهشناسی این بحث مطرح است که بعد از یک مدت تحصیل جامعهشناسی کم و بیش افراد، به افرادی ناامید بدل یا حداقل منفعل میشوند و احساس میکنند در برابر این ساختارها کاری از آنان ساخته نیست.
سیاستگذاران هر زمانی که میخواهند در مورد فقر، اعتیاد، گسلهای اجتماعی و نسلی و جنسیتی صحبت کنند، در وهله نخست به سراغ جامعهشناسی میآیند و جامعهشناس هم به ناچار همواره این امور منفی را مورد مطالعه قرار میدهد و در نهایت بعد از مدتی دچار انفعال و بدبینی میشود.
جامعهشناسان را حتی گاه متهم به سیاهنمایی میکنند. این در حالی است که آنان تنها «واقعیت» را توصیف میکنند. به همین دلیل همواره این پرسش مطرح است که امیدهای جامعهشناسی و وجه رهاییبخش آن چیست؟ واقعیت این است که جامعهشناسی ما خصوصاً امروز، به دانشی «سوگوار» بدل شده است، چراکه موضوع کارش بر نابرابری، ناهنجاریها، گسستها، جرم و جنایت، فقر، اعتیاد و... متمرکز شده است.«پییر بوردیو» از جمله متفکرانی است که بر موقعیت «سیاهنمایی جامعهشناسی» اشاره دارد و میگوید؛ جامعهشناسی منجر به بدبینی و نوعی افسونزدایی میشود چرا که بر نقش تعینهای اجتماعی تکیه دارد و زمانی که میبینیم تعینات اجتماعی بسیار سنگینتر و مؤثرتر از عاملیت ما هستند، هرگونه تغییری را ناممکن میبینیم.
بهگفته «فیلیپ کورکوف» از دهه نود به بعد، با ظهور جنبشهای اجتماعی، پرسش از تعهد در جامعهشناسی مجدداً در مرکز مباحث اصحاب علوم اجتماعی قرار گرفت. به باور بوردیو، همواره ذهن اغلب اصحاب علوم اجتماعی با یکسری دوگانهها از جمله دوگانه «دانش / تعهد» مواجه است. او بر این باور است که باید از این دوگانه خارج شد و از «دانشِ متعهد» دفاع کرد. به زعم او، این دوگانهها هستند که ما را مجاز به استعفای مدنی میکنند. در حال حاضر، دانشمند خود را به شکل مضاعفی دانشمند میداند چون دانشش به کاری نمیآید؛ با زندگی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی جامعهاش فاصله دارد و در آن مداخله نمیکند و هر چه بیشتر فاصله میگیرد، بیشتر مورد تأیید آکادمی است!
از دیگر دوگانهها، دوگانه تفکیک «علم/ عمل»، «تفسیر/ تغییر» و «توصیف/ تجویز» است. این تفکیکها، با فهم و کاربردی که امروز یافته است، عملاً «سوسیولوژی» را به «پاتولوژی» بدل کرده است؛ بدین معنا که کارش تشریح کالبد جامعه، بیتوجه به اصل حرکت، زندگی، کنش و توصیف آسیبها شده است. در نتیجه راه هرگونه چشمانداز کنش و تغییر و رهاییبخشی را میبندد.
اینجاست که مجدد پرسش از «کارایی جامعهشناسی» مطرح میشود و جامعهشناسی را با «بحران مشروعیت» مواجه میکند؛ این پرسشی است که در مه ۱۹۶۸ طرح شد. پرسشی که پنجاه سال بعد باز تکرار شد و در ۲۰۰۴، ۱۰ جامعهشناس ناگزیر به آن پاسخ دادند. پرسشی که از اصحاب جامعهشناسی در ایران نیز باید پرسیده شود و برای آن پاسخ یافت.
شاید یکی از راهحلهای مبارزه با این دوگانهها «دیالکتیزه» کردن آنان باشد، تا از تفسیرهای سادهسازانه این مفاهیم فاصله بگیریم. اگر بپذیریم دانش جامعهشناختی امروز به «دانشی ناامید» بدل شده است، عملاً به انفعال میانجامد و متعاقب آن فراخوان امید در جامعهشناسی چگونه ممکن خواهد شد؟ بر این باورم که میتوان با بازخوانی و تأمل در دوگانههای «علم/عمل»، «تفسیر/ تغییر» و «توصیف / تجویز» شرایط بازگشت امید به دانش جامعهشناسی را فراهم کنیم.
امید در عصر ما مفهومی مقصر است. امروز از امید معقول، امید واقعی، امید انضمامی صحبت میکنند، تا دیروز اما، امید، امید نسل پیش، امید عاشق مجنون بود، امیدی خیالپرداز و آرمانخواه، امیدی همسو با اتوپی و ایدئولوژی بود.این امید، امروز متهم شده است؛ متهم به بیمسئولیتی است.
بهنظر میرسد قرن ما برخلاف قرن بیستم، قرن امید نیست، قرن «تعهد و مسئولیت» است. چون تاریخ امید، تاریخ شکست، سرخوردگی و ناامیدی است. در نتیجه، برای اینکه از امید اعاده حیثیت شود ضرورت دارد آن را با مفهوم «مسئولیت در برابر جامعه» بازخوانی کنیم تا بتوان جامعه را به سمت چشماندازهای نو هدایت کرد. در نتیجه فراخوان به امید در جامعهشناسی، فراخوان به «امید مسئول» است.
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر سارا شریعتی است که هفتم اسفند ماه در نخستین همایش ملی «امید اجتماعی در ایران» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ارائه شد.
- 19
- 6