اینجا ایلام است، شهرستان سیروان، روستای «عرب رودبار»، با بیش از ۱۲۰ هکتار باغ انار، خاک حاصلخیز، زمینهای کشاورزی پررونق و مردها و زنهایی که در زندگی ساده، مشترکند.
یاسمن حالا خیلی وقت است که در فروش انار به پدرش کمک میکند. نزدیکش که میشوی، نگاهت را با نگاهی معذب پاسخ میدهد. لب جاده نشسته کنار جعبههای انار. زانویش را بغل کرده و همینطور منتظر.
یاسمن هنوز ۹ سالش هم نشده و اگر تمام آفتابسوختگیها و محرومیتش را کنار بزنی و نادیده بگیری، خیلی زیباست. با چشمهای درشت و روشن. یاسمن دیگر عادت کرده است هر روز صبح همراه پدرش دل به جاده بزند و انارفروشی کند. میگوید مادرش هم رفته پیش خدا.
دستهایش پینه بسته و پر از زخمهایی که یادگار کار سخت است، آن هم در روزهای گرم تابستان. با همین دستهای کوچک جعبههای انار را جا به جا میکند، با همین نگاه پخته و صبور.
سخت است به دل یاسمن نفوذ کردن و همکلام شدن با او. همه سوالها را هم با بالا و پایین کردن سرش جواب میدهد. فقط انقدر میگوید که تا کلاس اول درس خوانده. بعد از آن، فقر و نداری چهره سیاه و زشتش را به خانواده یاسمن نشان داده و او را از درس و مدرسه محروم کرده است.
تا چند روز دیگر شهر پر میشود از بچههایی که کولههای رنگی بر دوششان انداختهاند و بگوبخندکنان راهی کلاس درس میشوند. یادمان نرود یاسمنها را که در حسرت بوی کتاب و نشستن پشت نیمکتهای چوبی مدرسهاند.
- 18
- 5