کمتر از یک ماه پیش گزارشی مبنی بر آزار و اذیت جنسی چند معلول ذهنی توسط یکی از مددکاران در فضای مجازی و رسانهها دست به دست شد؛ گزارشی که شایعه سهلانگاری و ناامنی مراکز نگهداری از معلولان ذهنی و جسمی-حرکتی را دامن میزد.
هرچند این روایت ناقصی از فعالیتهای مددکاران بود چراکه در آن سوی ماجرا آنها به خاطر کارشان با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم میکنند؛ مشکلاتی که از دردهای پا و کمر شروع میشود و به کتک خوردن توسط معلولان ختم میشود. این گزارش روایت چند مددکار است که در یکی از مراکز نگهداری کودکان معلول ذهنی در حوالی پاکدشت روزگار سختی را به خاطر شغلشان میگذرانند.
«تعدادی از معلولان وقتی عصبی میشوند دست به کارهای خطرناکی میزنند. یک بار موهایم را کشیدند. یک بار هم با پا به سرم ضربه زدند. فحش دادن به ما که برایشان نقل و نبات است. البته خیلی هایشان هر روز ما را در آغوش میگیرند و به ما محبت دارند اما از عصبانی شدن تعدادی از آنها باید ترسید. خیلی وقتها با پخش کردن آهنگ سعی میکنیم آرامشان کنیم اما گاهی هم چند مشت و لگد نصیبمان میشود.» اینها را فهیمه یکی از مددکاران قدیمی مرکز به ما میگوید. فردی که از کمر درد و آرتروز پا و گردن رنج میبرد و ۱۰ سالی میشود که ساعتها و دقایقش را با معلولان ذهنی تقسیم میکند.
چند سالی است که این مرکز با وجود دورافتادگیاش حرف اول را درکیفیت مراقبت از معلولان ذهنی میزند؛ مرکزی که برای رسیدن به آن باید از دلِ خیابانهای شلوغ پاکدشت که اغلب جمعیت آن مهاجران افغان هستند، گذر کرد. آسایشگاه محیطی دنج دارد؛ تا چشم کار میکند اطراف آن را زمینهای خالی و درختان تشکیل دادهاند. مددکارهای مرکز میگویند کمتر کسی از بداخلاقیهای برخی از معلولان ذهنی در امان است. آنها روزها و شب هایشان را در کنار افرادی سپری میکنند که با کوچکترین کجخلقی ممکن است به سمتشان حمله کنند.
لزوم تعیین دقیق عملکرد مراکز نگهداری معلولان
«مصطفی جعفری» مدیرعامل مؤسسه با اشاره به اینکه این مرکز فعالیتش را از سال ۸۰ و با ۳۰ معلول شروع کرده است، گفت: پس از تأسیس مرکز به خاطر نیاز سازمان و افزایش تعداد معلولان منطقه، مرکز را گسترش دادیم.خوشبختانه در فروردین ماه سال ۸۸ توانستیم ۶۵ نفر معلول ذهنی دیگر را به مجموعه اضافه کنیم و بعد از آن هم ظرفیت را به ۱۱۰نفر رساندیم.
جعفری با اشاره به اینکه نیمی از مشکلات مرکز مربوط به سازمان بهزیستی و نیم دیگر به خاطر خانوادههای مددجوها است، بیان کرد: پس از اینکه خانوادهها، معلولان خود را به اینجا میآورند بعد از آن یک روز هم حاضر نیستند بچه هایشان را به خانه ببرند.
خیلی از زمانها فقط معلول را برای چرخ زدن درشهر میبرند و باز میگردانند. او با تأکید بر اینکه هماکنون ۱۳۵ معلول در این مرکز نگهداری میشود، گفت: ما در اینجا بهترین فضای موجود برای نگهداری مددجوها را داریم چون فضای آزادی داریم. ما نمیتوانیم این فضا را در مرکز شهر داشته باشیم چرا که با کوچکترین صدایی همسایهها شاکی و عصبانی میشوند. او با اشاره به اینکه اگر معلولها دارای حرفه و شغل باشند به مراتب کمتر دچار آسیب میشوند، افزود: در اینجا زمینی به وسعت هزار و چهارصد متر را خریداری کردیم تا آنها سرگرم شوند.
هماکنون بچههای ما چند روز در هفته را برای کاشت سبزی و گل به این مزرعه میروند. او با تأکید بر اینکه سن تقریبی هر معلول ذهنی در مجلات معتبر پزشکی تا ۲۱ سالگی عنوان شده است، گفت: ما در مرکزمان حتی معلول بالای ۵۰ سال داریم که این به خاطر غذای خوب و زندگی سالم است. این مدیرعامل مرکز با اشاره به اینکه هزینههای نگهداری مددجوها تنها از آنهایی که دارای خانواده هستند گرفته میشود، گفت: تعدادی از خانوادهها نیز توان پرداخت هزینهها را ندارند و ما از آنها هزینهای نمیگیریم.
به هر حال اینجا منطقه محرومی است و ظرفیت مالی خانوادهها با شهر متفاوت است. جعفری افزود: مشکل ما دستورالعملهای سازمان بهزیستی است که باعث میشود انتظارات خانوادهها بالا برود. ما در اینجا تنها وظیفه مراقبت و نگهداری از مددجوها را داریم و وظایف درمانی جزو وظایف ما نیست. جعفری بیان کرد: هنوز جایگاه مراکز نگهداری معلولان جسمی و ذهنی نزد بهزیستی مشخص نشده است. اگر سازمان معتقد است که ما جایگاه درمانی نیز داریم باید به ما یارانه بیمارستان را پرداخت کند.
موسیقی شاد متوقف نمیشود
محوطه آسایشگاه پر است از درختکاری و آلاچیقهایی که در آن معلولان میتوانند استراحت کنند.صدای بلند موسیقی شاد مرکز، اجازه نمیدهد که معلولان لحظهای بیکار باشند. تعدادی دست میزنند، تعدادی هم سرهایشان را به علامت شادی تکان میدهند. مسئولان مرکز اعتقاد دارند صدای موسیقی نباید به غیر از زمان اذان و استراحت قطع شود. دلیلش هم ساده است میخواهند معلولان شاد باشند و سرگرم، چراکه لحظهای بیکار شدن ممکن است به درگیری با یکدیگر یا انجام کارهای غیرمعمول ختم شود.
می خواست مسعود را از خواب صبحگاهی عمیقی که تجربه میکرد برای خوردن صبحانه بیدار کند که او چند مشت و لگد نثارش کرد. مژگان همان مددکار ۲۷ ساله ای است که بیدار کردن یک معلول به قیمت کشیده شدن موهایش و چند گازگرفتگی در چند جای بدنش تمام شده. هرچند این روایت اتفاق جدیدی نیست بلکه هر روز ممکن است یک حمله عصبی ناخواسته به قیمت کتک خوردن یک مددکار تمام شود.
اتاق معلولان ایزوله
روی تخت هایشان دراز کشیدهاند و با چشمهایی متعجب ورود تازهواردها را خوشامد میگویند، اما بجز صداهای نامفهوم واکنش دیگری از خود نشان نمیدهند. افرادی که علاوه بر معلولیتهای ذهنی از مشکلات جسمی و حرکتی نیز رنج میبرند. هیچکدام از آنها نمیتوانند از تخت هایشان برخیزند و تمام دقایق زندگیشان به تختهای سفید رنگ مرکز خلاصه میشود. به همین خاطر مددکاران مرد و زن مرکز هر روز برای جا به جا کردن آنها پیشقدم میشوند.
ناهید ۲ سالی میشود که پایش به این مرکز باز شده. او قبل از اینکه در اینجا شروع به کار کند در مرکز دیگری کار میکرده، اما معتقد است بلند کردن معلولان از روی تختها بسیار دشوار است: «کارم به نسبت در مرکز قبلی دشوارتر بود چون باید دائم مراقب بچههای قد و نیم قد باشم البته کارم در اینجا هم به نسبت سخت است. هر روز به کمک یکی دیگر از پرستارهای مرد بچهها را جا به جا میکنیم و کار تعویض ملافهها را انجام می دهیم.
میخواهیم آنها را از جایشان بلند کنیم گاهی کمرم تیر میکشد اما خب چه میشه کرد؟» او میگوید معلولان ذهنی روحیه حساسی دارند آنقدر که اگر استراحت و خواب کافی نداشته باشند ممکن است به مربی حمله ور شوند: «گاهی اتفاق میافتد که معلول به مددکار حمله میکند. آن موقع ما سریع به کمک مددکار میآییم تا آسیبی نبیند ولی فکر نکنید همه آنها اینطور هستند. تعدادی از آنها حتی از آدمهای سالم با محبتترند.»
دردهای بیامان
خیلی هایشان از درد پا و کمر نمیتوانند کمر راست کنند. شبیه یکی از مددکاران قدیمی مرکز که به خاطر دیسک کمر نمیتواند بایستد. چند دقیقه راه میرود و دوباره مینشیند. او چند سالی میشود که از بیماری آرتروز گردن و کمر رنج میبرد:«هر لحظه باید مراقب باشیم تا حادثهای برای کسی اتفاق نیفتد.
آنقدر استرس و اضطراب برای کارمان داریم که با اطمینان میگویم آدمهای بیکار هم حاضر نمیشوند در مراکز نگهداری معلولان ذهنی کار کنند، چون اگر ناخواسته هم جایی از بدن معلول کبود شود خانواده سریع اعتراض میکنند.»
با اینکه مددکارها میگویند محبت و عشق بچههای معلول نسبت به آدمهای دیگر بیشتر است اما تعداد انگشت شماری هم بعد از فشار عصبی شروع به فحاشی به مددکار میکنند: «خیلی وقتها شده که این بچهها شروع کردن به فحش دادن ما. استرسها و نگرانیهای ما تمامی ندارد. باید دائم مراقبشان باشیم تا یک چاله زمینشان نزند. با اینکه همه آنها مرد هستند اما گاهی خیال میکنند که ما خانواده هایشان هستیم و در آغوشمان میگیرند.»
با بالا رفتن صدای موزیک تعدادی از معلولان برای رقصیدن پیشقدم میشوند. افرادی که با وجود معلولیتهایشان هنوز رسم پایکوبی را از یاد نبردهاند. اسماعیل یکی از مددکارها میگوید از شدت همهمه معلولان گاهی سردردهای شدیدی به سراغش میآید: «با این همه مشکل باید جوابگوی خواستههای گاه و بیگاه خانوادهها هم باشیم. هیچ مطب دندانپزشکی معلول ذهنی و جسمی قبول نمیکند. اگر جای دیگر هم بخواهیم ببریم باید کلی انتظار کشید. هفته پیش گروه دندانپزشکی به اینجا آمدند و دندانهای همه بچهها را بررسی کردند. دیروز خواهر یکی از معلولان میگوید چرا دندان برادرش را کشیدیم.»
یاسمن صادق شیرازی
- 12
- 1