دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۰۹:۵۸ - ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۱۲۱۳۱۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

مرتضی عقیلی: ۴۰سال به شوق بازگشت به ایران زنده ماندم

مرتضی عقیلی,مصاحبه با مرتضی عقیلی

«آدم‌های دربه‌دری مثل ما که هر دم‌به‌ساعت باید در یک خراب‌شده زندگی کنن از همه آدم‌های دنیا تنهاترن، مال همه‌جا هستن و مال هیچ جا نیستن»؛ وقتی این جمله را بیان می‌کند بغض گلویش را می‌فشارد و اشک از چشمانش سرازیر می‌شود. گرد سپیدی بر مو و ریشش نشسته و در چهره‌اش غم سال‌ها دوری از خاک و وطن نمایان است. پا بر زمین می‌کوبد و می‌گوید «من متعلق به این خاک هستم و می‌خواهم در خاک وطنم بمیرم.»

مرتضی عقیلی در ۷۷سالگی هم صدا و بیانی رسا دارد و شرایط فیزیکی خود برای بازیگری را حفظ کرده است و وقتی صحبت می‌کند دل‌تنگی برای سینما و تئاتر ایران در صدا و نگاهش مشهود است. «در غربت تمام وجودم و سلول‌های من به فکر ایران بود. من در آن سال‌های غربت مدام به این فکر می‌کردم که وقتی به ایران بازگردم چه فیلمی را بسازم و چه تئاتری را روی صحنه ببرم و برای این امر فیلم‌نامه و نمایشنامه نوشته بودم. من هیچ‌وقت نتوانستم خود را با خارج از کشور تطبیق دهم و به همین خاطر زبان انگلیسی را خیلی خوب یاد نگرفتم زیرا به بچه‌های خود می‌گفتم که در خانه فقط باید به زبان فارسی صحبت کنیم. ما طی سال‌های گذشته و زندگی در غربت، همچنان فرهنگ ایرانی خود را حفظ کرده‌ایم، خوشبختانه این غربت ۴۰ساله نتوانست خصلت‌های من را تغییر دهد زیرا همیشه چشمم به ایران بود و در رویای خودم می‌دیدم که باز هم به ایران بازمی‌گردم و روی صحنه تئاتر می‌روم یا مقابل دوربین به ایفای نقش می‌پردازم.» حالا رؤیای مرتضی عقیلی بعد از حدود ۴۰سال دوری از صحنه تئاتر ایران با نمایش «فلزات چکش‌خوار» به کارگردانی آرش سنجابی و تهیه‌کنندگی پرویز پرستویی به حقیقت پیوسته و او در تالار حافظ بار دیگر زنده‌بودن را تجربه کرده است.او که به‌واسطه بازی در سینمای پیش از انقلاب شناخته می‌شود، سابقه بالایی در عرصه تئاتر داشته و به‌نوعی از بازیگران پرورش‌یافته مکتب تئاتر است؛ «من شاگرد شاهین سرکیسیان در تئاتر هستم که به ما یاد داد صحنه تئاتر مقدس است و باید برای ورود به آن غسل کرد و تمیز بود.»

خوشحال است که به ایران بازگشته و این فرصت برای او فراهم شده که بعد از ۴۳سال خاک صحنه تئاتر وطن را تجربه کند؛ «از آقای اسماعیلی وزیر شجاع فرهنگ و ارشاد اسلامی، آقای سالاری معاون هنری وزیر ارشاد، آقای افضلی مدیرعامل بنیاد رودکی، آقای پرویز پرستویی عزیز و آقای سنجابی بسیار سپاسگزارم که این شرایط را برای من مهیا کردند تا در کشورم حضور پیدا کنم و روی صحنه تئاتر بروم.»

گذشته‌ای دارد که از آن این‌گونه یاد می‌کند؛ «در گذشته سیستمی وجود داشت که باید در آن آن‌گونه کار و فعالیت می‌کردیم و من هم به‌عنوان بازیگر در آن دوران فعالیت‌هایی داشتم ولی هدف من همیشه مردم و بازی کردن یا ساختن فیلم یا اجرای تئاتر برای آنان بوده است.»

۴۰سال دوری از وطن باعث نشده تا فعالیت‌های سینمای ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی را رصد نکند و به گفته خودش همواره فیلم‌های سینمای ایران را نگاه می‌کند زیرا معتقد است کارگردان‌ها و فیلم‌های بسیاری خوبی در سینمای پس از انقلاب وجود دارد؛ «سینمای قبل از انقلاب سینمایی بود که از حمایت دولتی برخوردار نبود ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دولت از سینما حمایت کرد. در دوره قبل متأسفانه هیچ حمایتی از سینما نمی‌شد و حتی کوچک‌ترین کمکی به هنرمندان سینما نمی‌کردند به‌عنوان‌مثال باید ۲۰درصد فروش بلیت فیلم به‌عنوان مالیات به شهرداری پرداخت می‌شد. تجهیزات برای ساخت فیلم‌ها اصلاً مناسب نبود ولی در سینمای بعد از انقلاب تجهیزات سینما بسیار بهتر و به‌روزتر شد.»

ظهور فیلم‌سازان خوب در سینمای پس از انقلاب

مرتضی عقیلی معتقد است نباید این واقعیت را نادیده گرفت که وقتی نسل جوانی وارد سینما می‌شود اتفاقات خوبی را رقم می‌زند و این اتفاق در سینمای بعد از انقلاب رخ داد؛ «به‌مرور افراد تحصیل‌کرده وارد عرصه سینما شدند و شاهد ساخت فیلم‌های متعدد و خوب و همچنین ظهور فیلم‌سازان خوبی در سینمای ایران هستیم. آقای اصغر فرهادی جایزه اسکار را برای سینمای ایران به ارمغان آورد و این امر نشان می‌دهد بدنه سینما ویژگی لازم برای تأثیرگذاری را داراست. در سینمای قبل از انقلاب فیلم‌ساز خوب کم داشتیم ولی در سینمای بعد از انقلاب فیلم‌سازان خوب متعددی داریم.»

به زمانی اشاره می‌کند که در اواسط سال ۵۶ سینمای ایران رو به تعطیلی رفت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دعوت هوشنگ منظوری مدیر تئاتر پارس، به همراه همایون، عزت‌الله مقبلی، فرزانه تأییدی و نادره خیرآبادی در اجرای نمایش «بازرس» به کارگردانی پورسعید به نقش‌آفرینی پرداخته بود. بعد از اجرای «بازرس» گوگول که ایرانیزه شده بود، یک سالی در تئاتر پارس فعالیت داشتند که دادستانی این سالن را مصادره می‌کند؛ «بعد از مصادره، هنرمندان و کارکنان قدیمی تئاتر پارس با من صحبت کردند که بروم و تئاتر پارس را از دادستانی اجاره کنم. به‌عنوان نماینده این گروه به دادستانی رفتم و تئاتر پارس را اجاره کردم.

مرتضی عقیلی,مصاحبه با مرتضی عقیلی

پس از بازگشایی مجدد این تئاتر، آقایان بهمن مفید، بهروز به‌نژاد و زنده‌یاد عرفانی را هم به تئاتر پارس آوردم.»خود را تابع قوانین ایران می‌داند و این را در سال ۵۸ در دادگاه انقلاب بیان کرده است؛ «در سال ۵۸ دادگاه انقلاب تعدادی از هنرمندان را خواست و در آنجا هیچ صحبتی درباره اینکه ممنوع‌ از کار هستیم نبود و سؤال و جواب‌هایی ردوبدل شد و آنجا اعلام کردیم که تابع قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران هستیم زیرا من معتقدم انسان باید همیشه تابع قانون باشد و بر اساس آن زندگی کند.»

اما در سال ۵۹ شرایط برای فعالیت مرتضی عقیلی در تئاتر پارس سخت می‌شود و به‌مرور از فعالیت کنار گذاشته شده و به او گفته می‌شود «ممنوع‌التصویر» است و این سرآغاز مهاجرت از ایران است؛ «صحبت‌هایی درباره ممنوع‌الچهره شدنم مطرح‌شده بود که باعث نگرانی و ترس خودم و خانواده‌ام شد. در آن زمان با مشکلات بسیاری به همراه خانواده‌ام اقدام به مهاجرت کردم. شش ماه در ترکیه بودیم و پس‌ازآن به اسپانیا سفر کردیم. مدتی در اسپانیا ماندیم و بعد به آمریکا مهاجرت کردیم.»

 دشواری‌های یک مهاجرت و تجربه افسردگی

سختی‌های مهاجرت بسیار است و مرتضی عقیلی به افسردگی می‌رسد؛ «در آنجا تلاش کردم تا کار تئاتر انجام دهم اما تجربه‌های موفقیت‌آمیزی نبود و به لحاظ روحی افسرده شدم و مدام در خانه بودم و بیشتر اوقات گریه می‌کردم. پدر و مادرم را زمانی که در غربت بودم از دست دادم و به لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. تنهایی در خیابان قدم می‌زدم و برایشان اشک می‌ریختم. در مقطعی از زمان شب‌ها تب و لرز کردن داشتم و به‌مرور رنجور و رنگ‌پریده شدم. در مراجعه به پزشک به من گفته شد که مبتلا به سل شده‌ام و همه اطرافیانم باید قرنطینه شوند. خیلی به لحاظ ذهنی درگیر شده بودم، به همین خاطر به فرهنگ لغات معین مراجعه کردم تا ببینم درباره بیماری سل چه چیزهایی نوشته، در آن فرهنگ لغات آمده بود که بیماری سل یعنی «مرض دق» و علائم آن را هم نوشته بود.

یک‌شب با خودم شروع به فکر کردن و حرف زدن کردم درباره اینکه چه کسی هستم و در غربت چه می‌کنم، کسی من را نمی‌شناسد و با من سلام و احوالپرسی نمی‌کند. با خودم کنار آمدم و به سراغ کارهای دیگر گشتم و به‌عنوان راننده امداد خودرو مشغول به کار شدم و حدود سه سال به آن کار مشغول بودم.»به نوشته مهر، در همان اوایل سال‌های مهاجرت و در شرایط سخت مالی، پیشنهاد فعالیت سیاسی را رد کرده بود؛ «باوجوداینکه زندگی‌ام در غربت به لحاظ مالی سخت بود، پیشنهاد فعالیت سیاسی را نپذیرفتم زیرا هیچ‌وقت آدمی سیاسی نبوده و نیستم و عاشق مردم و کشور ایران هستم. در زندگی من پرونده‌ای مبنی بر انجام کاری خلاف وجود ندارد زیرا فقط به هنر فکر می‌کردم و فکر می‌کنم و با هنرم زندگی می‌کنم.»پس از چند سال سختی و انجام کارهای متفرقه، به اجرای تئاتر بر صحنه‌های تئاتر آمریکا و اروپا و اقیانوسیه می‌پردازد اما هیچ‌کدام از این اجراها حس و حال یک‌شب اجرا در ایران و در مقابل مخاطبان ایرانی را برایش نداشته؛ «طی این ۴۰سال ثانیه‌ای ایران و مردم ایران را فراموش نکردم و بندبند بدنم در ایران بود. در هر تئاتری چه در آمریکا، چه در اتریش و چه در استرالیا یا کشورهای دیگر به صحنه می‌رفتم فقط به فکر ایران و به صحنه رفتن در ایران بودم.»

او در سال‌های مختلف تلاش می‌کند تا بتواند به ایران بازگردد و در سینما و تئاتر ایران روی صحنه برود؛ «از سال‌های قبل دوستانی بودند که برای من فیلم‌نامه یا نمایشنامه می‌فرستادند و می‌گفتند که در حال رایزنی هستند تا بتوانم به ایران بازگردم و روی صحنه بروم یا در فیلمی بازی کنم ولی همیشه جواب‌ها منفی بود و اتفاقی نیفتاد. تنها اتفاقی که به سرانجام رسید دعوت آقای سنجابی برای ایفای نقش در نمایش ایشان بود. وقتی نمایشنامه را برایم ارسال کرد شروع به خواندن آن کردم، همسرم می‌گفت که چرا بازهم خودم را درگیر ماجرایی می‌کنم که درنهایت به افسردگی‌ام ختم می‌شود اما پاسخ من این بود که به آن لحظه فکر کن که به ایران برمی‌گردم و روی صحنه تئاتر می‌روم. حس و حال و هیجان زیادی در من برای بازگشت به ایران و بازی بر صحنه تئاتر ایجادشده بود.»

 قول مساعدی که وزیر ارشاد داد

به لحظه‌ای اشاره می‌کند که تمرین‌های نمایش «فلزات چکش‌خوار» سپری و گروه خود را برای بازبینی توسط شورای نظارت و ارزشیابی اداره کل هنرهای نمایشی آماده کرده؛ «خیلی هیجان‌زده بودم. سه انسان باشعور و بافرهنگ از شورای نظارت و ارزشیابی آمدند و بعد از بازبینی مجوز اجرا را تأیید کردند. بسیار ذوق‌زده شدم و سریع به همسرم اطلاع دادم. بعد از تأیید شورا وقفه‌ای در شروع اجراها ایجاد شد. آقای پرویز پرستویی از طریق برادرزاده‌ام در جریان ماجرا قرار گرفت. ایشان وقت گرفت و به نزد وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رفتیم. وزیر بسیار محترم برخورد کرد و قول مساعد برای اجرای نمایش را داد.» وقتی از تجربه به صحنه رفتن در مقابل مخاطبان ایرانی صحبت می‌کند اشک در چشمانش حلقه می‌زند، با بغضی در گلو می‌گوید که نمی‌توانید حس و تجربه‌ای که داشته‌ام را درک کنید؛ «وقتی بعد از ۴۰سال در ایران روی صحنه رفتم و اشک چشمان مخاطبان را دیدم، حسی بود که هیچ کجا نمی‌توان آن را پیدا و احساس کرد. به همین خاطر بعد از اولین اجرا تا پنج صبح بیدار بودم و به این تجربه و حس فکر می‌کردم.»

اشک از چشمانش سرازیر می‌شود و گریه امانش نمی‌دهد، به یاد لحظه‌لحظه‌هایی که در غربت بر او گذشته و حسرتی که سال‌های سال ذهن و روح او را فرسوده کرده؛ «همیشه آرزویم این بود که در ایران روی صحنه بروم. نمی‌دانید چقدر خوشحالم که در خاک وطن خودم حضور دارم. من خیلی شب‌ها برای ایران گریه کردم و دل‌تنگ حضور در آن بودم. سال‌های سال در غربت به عشق ایران و بازگشتن به ایران روز را به شب رساندم و شب را به صبح. خوشحالم که به ایران بازگشتم.»امیدوار است که شرایط فعلی ادامه پیدا کند تا بتواند در تئاتر و سینما حضور داشته باشد و فعالیت کند.خود را آماده می‌کند تا برای تمرین پیش از اجرای نمایش، در سالن حضور پیدا کند. در چهره‌اش باوری وجود دارد از اینکه رؤیای آدمی روزی به واقعیت تبدیل خواهد شد به‌شرط اینکه صبور باشی و از پا نیفتی. می‌رود تا مانند کودکی تازه متولدشده، هرم نگاه و نفس‌های مخاطبان خود را حس کند.

hamdelidaily.ir
  • 12
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش