دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳
۱۲:۴۶ - ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۱۲۱۱۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

شکایتی عجیب از اصغر فرهادی

اصغر فرهادی,شکایتی عجیب از اصغر فرهادی

اخبار مربوط به دعوای حقوقی آزاده مسیح‌زاده و اصغر فرهادی، موجب شده فیلم مستند "دو سر برد، دو سر باخت" (ساختۀ خانم مسیح‌زاده)، بینندگان زیادی در فضای اینترنت پیدا کند. نفس این واقعه، طبیعتاً به سود خانم مسیح‌زاده است و احتمالا فرصت‌‎هایی را برای فیلم‌سازی او در آیندۀ نزدیک فراهم می‌کند.

  اگرچه معمولا "موفقیت" راه رسیدن به شهرت را هموار می‌کند ولی شهرت هم در حصول موفقیت یا در تحقق سریع‌تر موفقیت می‌تواند موثر باشد؛ به شرط اینکه فرد مشهور واجد استعداد لازم برای کسب موفقیت در زمینۀ کاری‌اش باشد.

  آینده نشان خواهد داد آیا خانم مسیح‌زاده می‌تواند از شهرتی که در اثر دعوا با اصغر فرهادی نصیبش شده، نردبانی بسازد برای رسیدن به بام موفقیت یا نه؟ البته منظور این نیست که آزاده مسیح‌زاده این دعوای حقوقی را برای کسب شهرت راه انداخته است. اما او خواسته یا ناخواسته از طریق درافتادن با استادش، شهرتی چشم‌گیر به دست آورده که ممکن است بسیاری از موانع ورود به دنیای سینما را از پیش روی او بردارد.

  اما برویم سر اصل مطلب. در فیلم "دو سر برد، دو سر باخت"، خانم مسیح‌زاده تلاش زیادی می‌کند تا صحت ادعای آن مرد شیرازی در خصوص تحویل دادن کیف پول به صاحبش را معلوم سازد.

  مطابق ادعای مرد جوان شیرازی، آقای شُکری- که به دلیل ناتوانی در پرداخت مهریۀ همسرش زندانی است- یک کیف پر از پول در نزدیکی زندان پیدا کرده و آن را به زنی تحویل داده که خود را صاحب کیف معرفی کرده است.

  آن زن زهرا یعقوبی نام دارد و آزاده مسیح‌زاده در اپیزود دوم و سوم از مستند سه اپیزودی‌اش تلاش ناکامی دارد برای پیدا کردن او. در مستند، کسی می‌گوید اصلا چنین زنی وجود ندارد و زادۀ تخیل آقای شکری است، کس دیگری هم می‌گوید چنین زنی وجود دارد.

  اگرچه مستندساز در پایان فیلمش، پس از پیدا نشدن زنی به نام زهرا یعقوبی، تصریح نمی‌کند چنین زنی قطعا وجود خارجی ندارد و آقای شکری (زندانی) دربارۀ او و تحویل پول به او دروغ گفته اما مستند را تلویحا با همین نتیجه‌گیری به پایان می‌برد.

  پایان هر سه اپیزود مستند، به زیان آقای شکری است. در پایان اپیزود اول، چنان‌که آوردیم، یکی از مصاحبه‌شوندگان می‌گوید برخی معتقدند چنین زنی (زهرا یعقوبی) زادۀ تخیل آقای شکری است. در پایان اپیزود دوم، آزاده مسیح‌زاده به شدت از آقای شکری عصبانی است که چرا ناگهان غیب می‌شود و تلفنش را جواب نمی‌دهد.

  اپیزود سوم هم با این جملات به پایان می‌رسد: «بعد از ۱۰ ماه تلاش برای پیدا کردن آقای شکری، متوجه شدم بابت بدهی مالی دوباره به زندان رفته و مشغول گذراندن محکومیت خود می‌باشد.»

  مستندساز در پایان اپیزود دوم از آقای شکری شاکی است که چرا ناگهان مفقود می‌شود. عنوان اپیزود دوم "به دنبال زهرا یعقوبی" است. در حالی که جست‌وجو به نتیجه‌ای منتهی نشده، در پایان اپیزود خشم مستندساز را بابت گم و گور شدن آقای شکری می‌بینیم. گویی آقای شکری برای پیدا کردن زهرا یعقوبی با آزاده مسیح‌زاده چندان همکاری نکرده است.

  عنوان اپیزود سوم "حقیقت گمشده" است؛ در پایان این اپیزود، مستندساز این توضیح را مکتوب می‌کند که دَه ماه تلاش کرده آقای شکری را پیدا کند و موفق نشده. در واقع مستندساز ابتدا به دنبال زهرا یعقوبی بود ولی نه تنها او را پیدا نمی‌کند، بلکه آقای شکری را هم گم می‌کند!

به این ترتیب، ابتدا زنی که – بنا‌بر ادعای شکری – خودش را صاحب کیف حاوی پول معرفی کرده و کیف را از شکری تحویل گرفته، پیدا نمی‌شود، سپس خود شکری عملا از همکاری برای پیدا کردن این زن امتناع می‌کند، و نهایتا خود شکری هم چنان مفقود می‌شود که مستندساز برای پیدا کردنش ده ماه تلاش می‌کند.

  بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم این مستند تلویحا این نکته را القا می‌کند که آقای شکری دروغ گفته و اصلا زنی به نام زهرا یعقوبی در کار نبوده که کیف حاوی پول را گم کرده باشد و سپس آن را از شکری پس گرفته باشد.

  البته مستندساز احتیاط می‌کند و قضاوت قطعی و صریحی تحویل تماشاگر نمی‌دهد. اما کلیت اپیزودهای دوم و سوم و البته پایان‌بندی هر سه اپیزود، تلویحا دروغ‌گویی آقای شکری را محتمل‌تر از راست‌گویی وی جلوه می‌دهد.

  در فیلم «قهرمان» اما اصغر فرهادی حتی تلویحا موضعی علیه زندانی شیرازی (آقای شکری) نمی‌گیرد و بیننده را به این سمت سوق نمی‌دهد که دروغ‌گویی زندانی شیرازی دربارۀ پس دادن پول به صاحب پول را محتمل‌تر از راست‌گویی او بداند.

دغدغۀ فرهادی اصلا پیدا کردن زنی که علی‌الادعا صاحب پول بوده و پولش را از خانوادۀ زندانی پس گرفته نیست.

فرهادی بر این نکته تاکید دارد که قدرت سیاسی و رسانه رسمی (تلویزیون و زندان‌بانان و...) و جامعه (مردم و خیریه)، مایل بودند از رحیم (زندانی شیرازی) قهرمان بسازند و وقتی که قهرمان خودساخته‌شان چندان باب طبع شان از آب درنمی‌آید، او را از اوج عزت به حضیض ذلت می‌کشانند.

فیلم فرهادی، برعکس مستند خانم مسیح‌زاده، با زندانی شیرازی هم‌دلی دارد و فراز و فرود منزلت اجتماعی او را دست‌مایۀ نقد اعوجاجات اخلاقی پیدا و پنهان حاکمان و مردم در این دیار قهرمان‌پرست می‌داند.

بنابراین معلوم نیست چرا آقای شکری بابت لطمه خوردن به حیثیتش از اصغر فرهادی شکایت کرده بود. شکایتی که البته در دادسرا رد شد و دستگاه قضایی نپذیرفت که فیلم قهرمان به حیثیت آقای شکری لطمه زده است. جناب شکری با این نگاه باید   از خانم مسیح‌زاده شکایت می‌کرد که در فیلم مستندش تلویحاً او را دروغ‌گو قلمداد می‌کند نه از فرهادی که او را قربانی فرهنگ حاکم بر جامعۀ ایران می‌داند.

حتی اگر نپذیریم آزاده مسیح‌زاده تلویحا ادعای آقای شکری دربارۀ پس دادن پول به صاحب پول را رد می‌کند، در این نکته نمی‌توان تردید کرد که مسألۀ اصلی مستند خانم مسیح‌زاده، بررسی صحت و سقم ادعای آقای شکری دربارۀ عودت پول به صاحبش (زهرا یعقوبی) است ولی مسألۀ اصلی فیلم اصغر فرهادی، نقد فرهنگ رسمی و عمومی جامعۀ ایران است نه بررسی راست و دروغ ادعاهای زندانی شیرازی.

در واقع فرهادی با پرداختن به این داستان واقعی، رویکرد انتقادی خود به ساختار سیاسی و به ویژه جامعۀ ایران را پی‌گیری کرده است و اگر کسی را هم تلویحا محکوم کرده باشد، آن فرد قطعا زندانی شیرازی (آقای شکری‌/ رحیم) نبوده است.

هم‌دلی فرهادی با زندانی شیرازی در فیلم "قهرمان" کاملا آشکار است. برعکسِ خانم مسیح‌زاده که دوسوم مستند خود را صرف بررسی این موضوع می‌کند که آیا زندانی شیرازی راست گفته است که پول پیداشده را به زنی به نام زهرا یعقوبی پس داده یا نه؟

شکایت شُکری از فرهادی، احتمالا دلیلی نداشته جز شهرت چشم‌گیر فرهادی و دیده شدن فیلمش در سرتاسر ایران و بسیاری از کشورهای جهان. اگر آزاده مسیح‌زاده هم شهرت و موقعیت فرهادی را داشت، بعید بود که با شکایت آقای شکری مواجه نشود.

به هر حال، با توجه به اینکه فیلم "قهرمان" پس از مستند "دو سر برد، دو سر باخت" ساخته شده، باید گفت اصغر فرهادی در فیلمش از آقای شکری اعادۀ حیثیت کرده؛ حیثیتی که در مستند خانم مسیح‌زاده، تقریبا مخدوش شده است.

  شاید هم با نظر به همین اعادۀ حیثیت فیلم قهرمان از آقای شکری، قاضی دادسرا شکایت شکری از اصغر فرهادی را ناوارد دانسته و آن را رد کرده است.

نویسنده: جمشید گیل

  • 11
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش