سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۵:۵۵ - ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۰۰۱۱۱۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

شهاب حسینی:

هیچ گاه از شهرت لذت نبرده ام

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,شهاب حسینی
شهاب حسینی با دریافت جایزه بازیگری از جشنواره کن معیارهای بازیگری سینمای ایران را تغییر داد و سطح جوایز را به بالاترین سطح همه این ۱۰۶ ساله سینمای ایران رساند.

شهاب حسینی با دریافت جایزه بازیگری از جشنواره کن معیارهای بازیگری سینمای ایران را تغییر داد و سطح جوایز را به بالاترین سطح همه این ۱۰۶ ساله سینمای ایران رساند. او با جایزه اش علاوه بر خوشحالی مردم توانست معیار دیگری را هم در سینمای ایران ماندگار کند، معیار پیشرفت پله پله که با اتکا بر توانایی اش و توجه به سخنان کارگردانان مهم سینمای ایران به دست آورده بود.

 

شهاب حسینی راهی طولانی را برای رسیدن به جایزه جشنواره کن طی کرده است، هرچند او خودش را گاهی خوش شانس و زیر سایه خداوند می داند. شهاب حسینی از آغاز ساخته شدن رخساره که در کنار میترا حجار و محمدعلی سپانلو روی پرده سینما ظاهر شد تا دریافت اولین سیمرغ مکمل خود تنها سه سال صبر کرد و حالا در کارنامه اش بیش از ۲۰ فیلم موفق دارد و همکاری با بهترین کارگردانان سینمای ایران.

 

جالی خالی عدم همکاری با کارگردانانی نظیر مهرجویی را او به گونه ای دیگر در نقش برادر بزرگتر کارگردانان جوانان پر کرده است. شهاب حسینی بسان کسی که می داند چگونه موفقیت هایش را با دیگران تقسیم کند، وقتی صحبت از حضور چندصد میلیونی اش در یک آگهی تبلیغاتی می شود، آن را به ساخت فیلمی اختصاص می دهد و وقتی به عنوان مشاور جشنواره فیلم فجر، دبیر کم تجربه اش درباره فیلم «آشغال های دوست داشتنی» سخنانی غیرمتعارف می گوید، این ظلم را بر نمی تابد و استعفا می دهند.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,شهاب حسینی

هرچند او گام بزرگ دیگری هم برداشت که شاید او را کمی ناخشنود کرد، کارگردانی فیلم «ساکن طبقه وسط» که در ۲۷ نقش متعدد حضور داشت و البته چندان مورد استقبال قرار نگرفت. اتفاقی که اکنون و پس از دریافت نخل طلا انگار ستاره بخت این فیلم نیز ظهور کرده است. گروه هنر و تجربه برای تشکر از دریافت جایزه نخل طلا این فیلم را اکران کرده است.

 

در آن شب متفاوت سینمای ایرانی که جشنواره کن وجهه دیگری از سینمای ایران را به جهانیان معرفی کرد، زمانی که نام «شهاب حسینی» از ایران برای دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد خوانده شد، زمانی که او با مشایعت اصغر فرهادی و ترانه علیدوستی و در میان فریادهای خوشحال کننده ایرانیان حاضر در سالن دوبوسی به روی صحنه رفت، زمانی که کاغذ روبان زده و نخل طلای کوچک را دریافت و از ته دل آن را به مردم ایران تقدیم کرد، تا امروز اتفاقات زیادی افتاده است. سرعت اتفاقات در این چند روز شاید بیش از آن که به سینمای ایران برگردد به حال و هوای مردم ایران باز می گردد که در تناقض های آشکار فضاهای مدرن کنونی قرار دارند.

 

برای آن مجری جوان برنامه اکسیژن تا امروز که به عنوان برنده جایزه جشنواره کن لحظه های خوش و ناخوش زیاد بوده است آرزوی موفقیت داریم. ماهنامه تجربه با شهاب حسینی گفت و گوی مفصلی انجام داده است که در ادامه آن را برای شما آورده ایم.

 

نزدیک به دو دهه از شروع فعالیت حرفه ای شما در سینما و تلویزیون می گذرد. اما در دو، سه سال اخیر شهاب حسینی متفاوتی را دیده ایم. بیشتر از گذشته علاوه بر بازیگری، در بخش های مختلف نر نمایش فعال هستید و انگار دغدغه های شما فراتر از سینما است. چه اتفاقی برای شهاب حسینی افتاده که او را امروز صاحب معتبرترین جایزه بازیگری جهان کرده است؟

من فکر می کنم تلاش برای اینکه آدم مراحل مختلف زندگی اش را اصطلاحا پاس کند همیشه وجود دارد اما زمانی که این تلاش پایه های زندگی را به استحکام برساند مجال خواهدداد تا فکر بیشتر کار کند چون فکری که دغدغه مند مسائل روزمره زندگی است زیاد فرصت گسترش و پرواز پیدا نمی کند. در زندگی من تا امروز چهار عنصر اصلی نقش داشت است. تمام آنچه امروز به عنوان پیشرفت، ترقی و موفقیت شناخته می شود را پیروی وجود این چهار عنصر به دست آورده ام. این چهار عنصر به ترتیب: توکل و توسل و در مرحله بعد تامل و تفکر است. شروع فعالیت هنری من با توکل همراه بود. بنابراین سعی می کردم از موقعیت هایی که در زندگی برایم پیش می اید استفاده کنم.

 

مرامنامه خودم در زندگی مبنی بر این بود هر کسی به من برای اجرا، بازی یا هر کار دیگری اعتماد کرده از انتخاب خودش پشیمان نشود و احساس کند در این سرمایه گذاری سود کرده است. همیشه سعی من بر این بود که هر کاری در سطحی که دارد در آن ساخته می شود حداقل به درجه ایده آلی که برایش در نظر گرفته شده است، نزدیک باشد.

 

با توکل کارم را شروع کردم و بعد به توسل رسیدم. البته توسل چیزی نبود که من با آگاهی و علم آن را انتخاب کنم بلکه برایم پیش آمد. به طور واقعی و ملموس هر وقت در زندگی ام با خطر مواجه شدم و از عنصر توسل بهره جسته ام.

 

در دوره ای که شما حضور در عرصه هنر نمایش را انتخاب کردید، سن و سالی کمتر از سن امروزتان داشتید و طبیعی است که خیلی بیشتر از امروز مورد قضاوت قرار می گرفتید. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که برای خیلی از افراد گاهی پیش آمده که به خاطر ترس از واکنش اطرافیان، اعتقادات خود را سانسور کنند. شما ماه گذشته در کنفرانس مطبوعاتی فیلم سینمایی فروشنده پس از بازگشت از کن، اعتقادتان را بیان کردید. آیا تا به حال پیش آمده که خودتان را در چنین شرایطی و با ترس از بازخوردها سانسور کرده باشید؟

من در خانواده ای بزرگ شدم که در آن به خصوص خانواده پدری ام به واسطه یدک کشیدن پیشوند سید، مرام نامه ای داشتند که همشه آن را رعایت می کردند.

 

مومن بودند. من در خانواده ای به دنیا آمدم که پدربزرگ و مادربزرگ برایمان قصه های قرآنی می گفتند. مادربزرگم سوادقرآنی داشت و همیشه برای نوه ها قصه های قرآنی تعریف می کرد. از زمانی که به یاد دارم پدرم نماز می خواند. هیچ وقت نمازش ترک نمی شد. پدرم بنا به اتفاقاتی که در کودکی اش پیش آمده بود از هفت سالگی احساس می کرد که دیگر تنها شده است.

 

با اینکه خانواده دور و برش بودند اما احساس تنهایی می کرد و از همان هفت سالگی نماز خواندن را شروع کرد. با شناختی که از پدرم دارم و با این توضیح که احساس می کنم به هیچ عنوان جزء آدم های درنده خوی جامعه خودش نبوده، اگر ارتباطش با خدا نبود، به نظر من واقعا زندگی اش امکان حفظ شدن را نداشت. او آدم بسیار خودساخته ای بود. او از معجزاتی که در دوران کودکی اش برایش پیش آمده بود تعریف می کرد و من از همان سن و سال کم نسبت به آن ماجراها ایمان پیدا کردم.

 

پس پدرتان اولین قهرمان زندگی شما بود؟ و این شد که در مراسم اختتامیه جشنواره کن از اولین شخصی که یاد کردید ایشان بود؟

بله. به همین خاطر فقدانش برای من خیلی سنگین تمام شد. من الان به او اختیاج دارم. امروز به کسی احتیاج دارم که مرا پرورده باشد و همه ناتوانی های من را از بچگی دیده باشد؛ که بدانم اگر به من حرفی می زند مبنی بر هیچ پیش فرض قضاوت و چیزهایی از این دست نیست بلکه براساس شناختی که از من دارد درباره من حرف می زند. نیاز دارم راه و چاه را به من نشان دهد چون پدر من است. من هنوز به دنبال این می گردم که یک نفر گوشم را بپیچاند و بگوید پسر اینجا را داری اشتباه می کنی. اگر روی استیج کن از او یاد کردم به این دلیل بود که در روزهای پایانی که مریض احوال بود، به خاطر شرایط کاری خیلی کم توانستم به او سر بزنم. می خواستم به او بگویم که اگر کنارت نبودم، حداقل سعی کردم که اسمت ماندگار شود.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,شهاب حسینی

اما شما پیش از این هم در ایران موفقیت ها و محبوبیت زیادی را به دست آورده بودید که قاعدتا باعث افتخار هر پدری می شود. ظاهرا وقتی جایزه کن را دریافت کردید فکر کردید که پدرتان هم حالا راضی است. به نظر می رسد این اولین بار بود که خودتان هم از علمکرد خودتان راضی بودید که به چنین درکی از رضایت پدر که بالاخره اتفاق افتاد رسیدید.

تمام جوایزی که در داخل کشور داده می شود بیشتر موجب سرافرازی طیفی از افراد است. اول موجب سرافرازی شخص جایزه گیرنده می شود و بعد از آن سرافرازی را برای اطرافیانش، دوستانش و همشهری هایش دارد. بقیه هم صرفا به عنوان یکی از هم وطنان البته اگر سخاوتمند باشند، درباره جایزه ای که در داخل ایران به هنرمندی داده شده است، خوشحال خواهندشد؛ جوایزی مثل سیمرغ و یا جایزه انجمن منتقدین. اما جایزه ای که در سحط جهانی به یک نفر داده می شود باعث غرور یک ملت خواهدشد. کدام پدر است که از دریافت چنین جایزه ای از سوی فرزندش راضی نباشد؟ او معلم بود و همیشه دغدغه سربلندی این سرزمین را داشت و به همین دلیل در کن از او یاد کردم.

 

داشتید از تفاوت سال های اخیر شهاب حسینی نسبت به گذشته در میزان حضور فعال در عرصه هنر می گفتید. صرفا «توسل» باعث این موفقیت شده است؟

اگر از نظر عده ای اشکالی ندارد، این فرمول زندگی من بوده است! در جایی از زندگی متوجه شدم که توکل و توسل اگر تامل را به همراه نداشته باشد، نمی تواند چندان کارکرد داشته باشد. تو وقتی توکل می کنی درواقع داری سیگنال را می فرستی اما تو باید همزمان گیرنده ای را در خودت تقویت کنی چون سیگنال ها به تو بازخواهد گشت یعنی جواب خواهی گرفت. بنابراین اگر گیرنده وجودت توقیت نشود، نمی توانی نشانه هایی را که نتیجه توکلت هست، تشخیص دهی و با این توضیح فرصت را از دست خواهی داد.

 

بعد از آن به خدا بی اعتماد می شوی و می گویی خدایا من این همه از تو کمک خواستم اما تو به من کمک نکردی. به نظر من برای هر سوال، خدا یک میلیون جواب داده است. بهترین دعایی که من برای خودم و بقیه می کنم این است که خدایا کمک مان کن تا بفهمیم باید از تو چه بخواهیم و کِی بخواهیم. اگر این را بفهمیم زندگی تا حدود زیادی با آرامش توام خواهدشد. به نظر من وقتی شما پیروی یک بارو زندگی می کنی زندگی آسان تر خواهدشد.

 

اگر به یک چشم ناظر بینا و شنوای متعالی اعتقاد داشته باشی، از نظر امیدواری حال بهتری خواهی داشت. این سبک زندگی نگاه امیدوارانه و هدفمندی را دنبال می کند. من به این جا رسیدم که کنجکاوی نکنم تا ببینم پشت پیچ بعدی زندگی چه خبر است. می دانم فعلا موظم بپیچم. بعد از این قرار است با چه چیزی مواجه شوم، معلوم نیست. فکر می کنم این نگاه آدم را به تسلیم و رضا می رساند. اما وقتی به تامل ریدم، دیدم تامل بی مایه که فایده ای ندارد. پس تفکر هم به سه رکن قبلی اضافه شد.

 

یکی از نشانه های این مرحله این است که آدم حرف بی دلیل نزند. تمام این مراحل را در طول این سال ها طی کردم و همیشه فکرم این بوده که در کاری حضور پیدا کنم که تماشاگر خوشش بیاید. همیشه از خودم این سوال  را پرسیده ام که یعنی تماشاگر دوست خواهدداشت؟ بس نکته غیرحسن بباید تا کسی/ مقبول طبع مردم صاحب نظر شود.

 

در سال های اول دیدم چهره خوب است و ممکن است کار کند اما کافی نیست. از همان موقع شروع کردم به کسب دانش و تجربه. امروز ممکن است از آن صد نکته ای که غیر از حسن لازم است ۱۰ تای آن را آموخته باشم بنابراین هنوز ۹۰ نکته دیگر مانده.

 

 

به هر حال فرمول توکل + توسل + تامل + تفکر = موفقیت برای شما شهرت به همراه داشته. این شهرت چقدر به موفقیت تان کمک کرده است؟

من اساسا آدم خجالتی و معذبی هستم. برای همین هیچگاه از شهرت لذت نبوردهام، چون معذب می شوم، تپش قلب می گیرم، عرق می کنم و دست و پایم را گم می کنم. در جمعی که هر کسی به طریقی می خواهد ارتباطی را برقرار کند نمی توانم خودم را مدیریت کنم. بنابراین اتفاقا برای من شهرت در حرکت به سمت مسیر خلاقیت، نقش بازدارنده داشته است.

 

با این حساب می توان حدس زد زمان گرفتن جایزه کن چه تلاشی برای کنترل خودتان داشتید. اما روی سن شمرده و آرام صحبت می کردید.

به هر شکل دریافت این جایزه مسئولیت هایی را هم با خود برای من می آورد. یک وظیفه سفارت فرهنگی بر دوش هر ایرانی است که در جامعه جهانی اتفاقی را رقم می زند. آدم باید برای این وظیفه آماده باشد. به خصوص اینکه من همیشه به دنبال ارائه درستی از رفتارهای زیبای فرهنگ سرزمین خودم بوده ام تا در برخوردهایی که در خارج از ایران اتفاق می افتد بتوانم به عنوان یک ایرانی چهره ای از رفتار خوب موجود در فرهنگ ایرانی را در سطح جامعه جهانی نشان دهم.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,شهاب حسینی

چقدر از جایزه بهترین بازیگر جشنواره کن را، ورای فرمول موفقیت، حاصل استعداد و تجربه و دانش بازیگری خود می دانید؟

من همیشه به دوستانم گفته ام که اگر حکمت الهی بخواهد در حالی تعداد زیادی بازیگر هر سال دارند کار می کنند، آقای رضا ناجی با یک کار می رود و جایزه خرس برلین را می گیرد و با خود به ایران می آورد. به نظر من این جایزه جایزه ای نیست که فقط به تکنیک آدم ها داده شود چون خیلی ها تکنیک ها را بلدند. چیزهایی هست که در دل برخی آدم ها در زمان بازی جلوی دوربین از درونشان می جوشد و از خودش عطری پراکنده می کند و رنگی دارد که مشخص است، تماشاگر این رنگ را می بیند و این عطر را استشمام می کند.

 

من در فیلم«من و زیبا» با آقای ناجی برای مدت کوتاهی همبازی بودم، آن قدر این آدم مهربان و بااخلاق و دوست داشتنی است که دیدم بیش از خرس برلین باید جایزه مرام و انسانیت را بگیرد. من هیچ وقت طمع نداشته ام. البته رفته ام و دستمزدم را گرفته ام اماسعی کردم تمام توانم را برای اجرای آن کار بگذارم. برایم مهم بوده که مالک فیلم با رضایت پول را به من بدهد.

 

من با پولی که می گیرم ارتزاق می کنم و بچه هایم را پرورش می دهم. بهترین نوع معامله این است که تو با دیگران، آدم خوش حسابی باشی و برای کار دیگران ایجاد مشکل نکنی، همراه باشی و پروژه را درک کنی. به همین دلیل است که هیچ وقت سر کار موبایلم را جواب نمی دهم و معمولا در کیفم هست. چون سر کار، زمان مال من نیست و از آنجا که تحت قرارداد هستم باید تمام حواسم را برای انجام دادن کارم جمع کنم. دارم از پازلی صحبت می کنم که به طور ناباورانه برای خودم جایزه ای جهانی به دنبال داشته است.

 

صحبت های شما بعد از دریافت جایزه کن با حواشی بسیاری همراه شد. خوب است در این باره، مرگ مهرداد اولادی، فوتبالیست ایرانی را که حدود دو ماه پیش اتفاق افتاد یادآوری کنم.

دو هفته قبل از مرگ او در صفحه اینستاگرامش به او فحاشی کرده بودند و پس از فوت او همان افرادی که الفاظ بسیار رکیکی را در مواجهه با او به کار برده بودند، عکس صفحات خودشان را به عکس مهرداد اولادی تغییر دادند و برای او پُست گذاشتند. هنوز هم در آخرین پست اینستاگرام اولادی وجود دارد. شما که تا پنج ماه پیش هیچ فعالیتی در فضای مجازی نداشتید و کلا از این فضا و فرهنگ مجازی مردم دور بوده اید، نگاه تان به این شیوه برخورد چیست؟

ما به عنوان کسانی که صاحب یک فرهنگ چند هزار ساله هستیم خوب است یک بار خودمان را مرور کنیم و با خود بگوییم چرا باید چنین کارهایی انجام دهیم؟ مگر اتفاقی را که قبل از بازی ایران و آرژانتین در جام جهانی برزیل افتاد را فراموش کرده اید؟ برخی از هموطنان ما به صفحه مسی در اینستاگرام رفته بودند و به مادرش فحاشی کرده بودند. آدم در مورد این اتفاق چه چیزی می تواند بگوید؟

 

مطمئنا مسی اگر قرار باشد به ایران بیاید، همان آدم هایی که به او فحش داده اند، صف می کشند تا بتوانند با او عکس بگیرند.... خداوند همیشه طرف حق است. توهین آدم ها را اذیت می کند. کسی مثل مسی اصلا انتظار ندارد جامعه ایرانی که شاید آن ها را نمی شناسد، حرفی در موردشان نزده و احتمالا هیچ وقت بدی هم به آن ها نکرده چنین رفتاری را با او داشته باشند. او جوابی به مردم ما نداد اما در بازی مقابل ایران گلی زد که انگار به فرهنگ ایرانی زده، نه به دروازه تیم فوتبال کشور.

 

ما باید جامعه تراپی کنیم و علت ها را بیابیم. باید علت این خشم فروخورده، غضب و آتش حسد مشخص شود. من خشم را بیش از همه چیز در زندگی ام تجربه کرده ام و می دانم که اثر مخربش جز خود آدم به کس دیگری چندان بر نمی گردد. بنابراین توصیه می کنم این کار را نکنند. اگر از من بپرسید که تراژیک ترین قسمت سریال شهرزاد کجاست؟ برخلاف تصور عمومی که ممکن است لحظه طلاق شهرزاد را مدنظر داشته باشند، من می گویم تراژیک ترین قسمت شهرزاد آن جایی است که مردم صبح می گفتند درود بر مصدق و عصر فریاد می زدند مرگ بر مصدق.

 

در همه جوامع مردم به دو دسته تقسیم می شوند. پایه و ییرو. علت پیشرفت کشورهای پیشرفته این است که در سطح آن جوامع تعداد مردمان پایه از پیرو خیلی بیشتر است و درست به همین دلیل موج ایجادشده در آن کشورها به زودی به قانون تبدیل می شود. اما ما برعکس آن ها هستیم و مردمان پیروی ما خیلی بیشتر از مردمان پایه است. اگر مصلحت ایجاد کند می گویند درود بر مصدق و اگر مصلحت ایجاد نکند می گویند مرگ بر مصدق.

 

شما به جشنواره های برلین و گلدن گلاب و آکادمی اسکار نرفتید، این بار به کن رفتید و جایزه هم گرفتید. چطور شد که بالاخره با تیم اصغر فرهادی همراه شدید؟

سریال شهرزاد حجم کاری زیادیداشت و ما حدود یک سال و چند ماه درگیر کار بودیم. همزمان من داشتم برای تهیه کردن یک کار تلاش می کردم. این دو اتفاق زمانی با هم جفت و حور شد که در مراحل پایانی فیلم شهرزاد بودیم و من تهیه کننده فیلمی شدم که کارگردانش شبیر شیرازی بود. او علاقه داشت که ما با هم صحنه ها را کشف و شهود و دکوپاژ کنیم. انرژی زیادی هم آنجا صرف شد. بعد از آن بلافاصله سر فیلم برداری «برادرم خسرو» رفتم. نقش پرفشاری را در آن کار برعهده داشتم که به هر صورت باید از کار در می آمد.

 

آقای فرهادی کلید زدن فروشنده را به خاطر ما ده روز به تعویق انداخت. وقتی کار تمام شد فردا صبحش من سر فیلم برداری فروشنده بودم و با خستگی و کوفتگی وارد کار شدم، حتی یک جاهایی غر زدم چون واقعا خسته بودم و به خودم می گفتم کاش عذرخواهی کرده بودم برای این که واقعا خوابم می آید. نیاز به خوابیدنی به مدت یک هفته کامل داشتم. اما فضای کار خیلی خوب بود.

 

کلا فضای کارهای اصغر فرهادی خیلی خوب است. منهای فوت آقای یدالله نجفی- که خدا او را رحمت کند- بقیه اتفاقات در فروشنده خیلی خوب بود. اصلا فکر نمی کردم فیلم قرار است در جشنواره شرکت کند. یک نفر گفت فهمیدی که قرار است فیلم به جشنواره کن برود؟ گفتم انشاءالله موفق باشد. گفت فهمیدی اسمش در لیست جشنواره بوده اما نمی تواند در جشنواره حاضر شود؟ گفتم حتما حکمتی داشته است. گفتند: شد. گفتم پس نعمت و رحمت است.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,شهاب حسینی

نمی خواستم به جشنواره بروم. به هر صورت مثلا در فیلمی مثلا درباره الی بازیگران کار زیاد بودند و از این تعداداگر دو یا سه نفر هم نمی رفتند، خیلی به چشم نمی آمد یا مثلا در جدایی نادر از سیمین چهار پرسوناژ اصلی وجود داشت اما در فروشنده فقط دو پرسوناژ اصلی وجود داشت. به هر حال رفتم و انصافا آنجا  جز نظم و مهمان نوازی و روی گشاده چیزی ندیدم.

 

رییس جشنواره وقتی به استقبال مدعوین  می آمد معمولا در مواجهه با آدم ها دست می دهد و خوشامد می گوید، اما اصغر فرهادی را که دید گل از گلش شکفت و آغوشش را برای او باز کرد و مهربانانه یکدیگر را بغل کردند. آن لحظه برای من باشکوه بود. درواقع یکی از لحظات درجشانی بود که از حضور در کن به یادم خواهدماند.

 

اما برای من نهایت تعالی در جشنواره کن شب اکران فیلم بود که بعد از آن تماشاگرها یک ربع دست زدند. اینکه جایزه را بگیریم یا نگیریم را نمی دانم اما همیشه به اصغر فرهادی می گفتم که ان شاءالله کلکسیونت با نخل زرین کن تکمیل می شود و منتظر بودم که حتما در یک بخش جایزه بگیرد. خودم تصور نمی کردم که جایزه را به من بدهند.

 

چطور در جریان آداب و رسوم حضور در یک جشنواره بین المللی قرار گرفتید؟

شاید عده ای فکر کنند که ما در کن مدام در حال خوش گذرانی بودیم در حالی که درست نیست. مادر جشنواره کن در اردویی به مربیگری اصغر فرهادی بودیم و مثل شرایط فیلم برداری نوع رفتار، منش مان را تمرین می کردیم. چون می دانستیم که در جهان بازتاب پیدا خواهدکرد. ما در قالب یک تیم به کن رفته بودیم.

 

البته خدا را شکر به واسطه مصاحبان خوب به ما خوش گذشت. تیم دیگر ایران هم مربوط به فیلم وارونگی آنجا حضور داشتند، آقای بهزادی و آقاخانی و مصفا و خانم دولتشاهی آنجا بودند. به هر حال ما عضو یک تیم بودیم و می بایست عملکرد مناسب و هماهنگی داشته باشیم. عده ای از هم وطنان آمده بودند و ما را صدا می کردند، ما هم برایشان دست تکان می دادیم. مردم از ما می خواستند که به سمت شان برویم اما طبق قوانین گفته بودند بهتر است کسی در کن به سمت جمعیت نرود با این وجود من و آقای فرهادی به سمت مردم رفتیم و با آن ها عکس گرفتیم. در حالی که کسی در جشنواره این کارها را انجام نمی دهد.

 

در یکی از گفت و گوها رییس جشنواره گفت: شما به طرف مردم رفتید و با آن ها عکس گرفتید. ما فکر کردیم می خواهد از ما ایراد بگیرد. او گفت من نکته جالبی را در این ماجرا فهمیدم. گفت اگر ما اینجا کسی را نمی شناسیم اشکال از ماست. ممکن است آن ها در کشورهای خودشان اشخاص محبوبی باشند. البته در مورد آقای فرهادی که می دانست از من پرسید که تو در کشور خودت آدم محبوبی هستی؟ گفتم: اگر خدا بخواهد، بله.

 

احترامی که در جشنواره داشتیم و البته احترامی که گذاشتیم برای من بسیار جالب بود. البته کسانی بودند که روی فرش قرمز کارهای عجیب و غریب انجام می دادند اما ترجیح ما این بود که به عنوان نمادی از منش ایرانی روی فرش قرمز جشنواره کن حاضر شویم.

برترینها

  • 18
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش