تا پیش از نهایی شدن حضور بنیامین بهادری در فیلم «سلام بمبئی» اسامی زیادی برای نقش مکمل این فیلم مطرح می شد؛ اسامی ای که اکثرا حول محور سوپراستارهای هند می چرخید و در این میان نام بازیگرانی مثل «آمتیاب باچان» و «درمندرا» نیز مطرح شد
بنیامین از اولین تجربه حضورش در یک فیلم سینمایی پرفروش و تغییر جای بازیگران و خواننده ها می گوید.
تا پیش از نهایی شدن حضور بنیامین بهادری در فیلم «سلام بمبئی» اسامی زیادی برای نقش مکمل این فیلم مطرح می شد؛ اسامی ای که اکثرا حول محور سوپراستارهای هند می چرخید و در این میان نام بازیگرانی مثل «آمتیاب باچان» و «درمندرا» نیز مطرح شد اما در نهایت نقش احمد، به یک ستاره موسیقی رسید و بنیامین هم نامش در لیست خواننده هایی که بازیگر شده اند به ثبت رسید، البته نقشی که او در این فیلم بازی کرد، در اواسط قصه تقریبا کنار گذاشته می شود اما با این حال، این خواننده کاراکتر احمد را دوست دارد و حتی از این کنار گذاشته شدن هم ناراحت نیست. با او در خصوص چگونگی ورودش به سینما، تجربه سخت بازیگری، انتخاب همسرش به عنوان نقش مقابلش و البته ماجرای بازیگر شدن خواننده ها و بالعکس گپ زدیم.
چه شد که به سمت سینما آمدی؟
از سال ۸۵ که آهنگ «خاطره» یا همان «دنیا دیگه مث تو نداره» و بعد از آن شخصیت بنیامین به عنوان خواننده مطرح شد، پیشنهادهایی برای حضور در فیلم های سینمایی داشتم. وقتی در بخش موسیقی کارهایم داغ تر می شد و کار شکل مردمی تری می گرفت، این پیشنهادها بیشتر هم می شد. در تمام این سال ها برای بخش زیادی از فیلم هایی که ساخته شده، به من پیشنهاد می دادند و من را در جریان می گذاشتند ولی من هیچ وقت در این آثار بازی نکردم.
یعنی اصلا دوست نداشتی وارد سینما شوی؟
من همیشه می خواستم سینما را تجربه کنم و هر بار پیشنهادها به دلیلی کنسل می شد؛ البته معمولا فیلمنامه هایی که می خواندم من را جذب نمی کرد و به عبارتی ترس برم می داشت.
چرا این ترس برای «سلام بمبئی» به سراغت نیامد و به این پروژه پیوستی؟
راستش یک اتفاق خیلی شخصی پیش آمد. ما پارسال قرار بود به هندوستان سفرکنیم. دقیقا در روزی که داشتیم تاریخ رفتنمان را برای این سفر فیکس می کردیم، کارگردان «سلام بمبئی» برای اولین بار به من زنگ زد و گفت که چنین طرحی دارد. جالب بود وقتی که آن شب و شب های دیگر صحبت کردیم، دیدم زمان فیلمبرداری پروژه دقیقا همان زمانی بود که قرار بود به هند برویم. آن قدر نشانه ها با هم هماهنگ بود که من را به این سمت کشاند و پذیرفتم این کار را انجام دهم.
جدا از این مسئله، خود فیلم چه ویژگی هایی داشت که تو را برای بازی در آن مجاب کرد؟
مهم ترین گارانتی برای من در این پروژه حضور گلزار بود. بالاخره رضا گلزار به عنوان کسی که نماد ساختار استاندارد سینمای ایران است، در این کار حضور داشت و از طرف دیگر، پروژه ای بود که یکی دو سال روی آن زحمت کشیده شده و به مراحل نهایی رسیده بود و حس می کردم فیلمی است که ساختار استانداردی خواهدداشت و در غیر این صورت، احتمالا گلزار قبول نمی کرد در آن بازی کند.
نترسیدی که به قول منتقدان فیلم درنیاید؟
راستش این که فیلم خوبی از آب دربیاید، هیچ کس نمی دانست. ما فیلمنامه را دوست داشتیم. داستانش ساده بود و آن را می شد برای آدم ها تعریف کرد. برخلاف این روزها که وقتی از سینما بیرون می آیی و از تو می پرسند فیلم در رابطه با چه چیزی بود، نمی توانی فیلم را در قالب دو سه جمله به کسی توضیح بدهی. فیلمنامه «سلام بمبئی» این سرگیجه را نداشت.
به نظرت ویژگی اصلی این فیلم چه چیزی بود؟
فیلمنامه ساده بود و حرکتش به سمت برانگیختن احساسات درست بود. به طول کلی سینمای هند و ایران را که هر دو احساسی هستند، با هم داشت. با وجود این که من هنوز فیلم را ندیده ام، حس می کنم این فیلم اثر دلنشینی برای مخاطب شده است و وقتی از سینما بیرون می آید، تمام خنده و گریه و غم و شادی که در سالن داشته برایش شیرین است.
البته بعضی از منتقدان از نظر تکنیکی ایرادهای زیادی به فیلم گرفته اند و معتقدند ضعف های متعددی دارد.
به نظرم این فیلم خیلی صمیمی، ساده و گرم به موضوعی عاشقانه می پردازد و این همان چیزی است که مردم احتیاج دارند. حالا این که از نظر تکنیکال چه درجه ای را کسب می کند، واقعا نمی دانم، چون خیلی در این زمینه تخصص ندارم ولی فکر می کنم مخاطب از این کار خوشش آمده و پروژه برای دلنشین بوده. نزدیکان و اعضای خانواده من عمدتا نقادانه راجع به کارهایم نظر می دهند، آن ها وقتی «سلام بمبئی» را در سنیماها دیدند، از فیلم خوششان آمده بود.
خودت از بازی ات در این فیلم راضی بودی؟
راستش خوب ندیدم خودم را. به هر حال ما فرصت خیلی زیادی نداشتیم. چون فیلم در شرایط سختی ساخته می شد. با این که همه چیز را تدارک دیده بودند و کل اتفاق ها را براساس یک استاندارد خوب برنامه ریزی کرده بودند، ولی به هرحال این گروه در یک کشور غریبه کار می کرد و همین مسئله شرایط را سخت تر از حالت عادی کرده بود.
راجع به این سختی بیشتر توضیح می دهید؟
من انتظار داشتم آن جا بتوانیم به تمرینات متعدد برسیم، برداشت های زیاد داشته باشیم و اصطلاحا صحنه را برای ما نگه دارند ولی چیزی که شما می بینید، عمدتا با برداشت های اول و دوم نهایی می شد، البته دوستان می گفتند نیازی به تکرار و ممارست نیست ولی من فکر می کردم برای بعضی صحنه ها باید این اتفاق می افتاد.
نقش احمد را دوست داشتی؟
بله، احمد واقعا شخصیتی عالی و واقعی است. شیطنت های او مثبت است و به قول معروف چندش آور نیست و کسی از او بدش نمی آید. او خباثت ندارد، انسانی است که با روابط درستی زندگی می کند، شیطنت دارد، شوخ طبع است و با زندگی خیلی ریلکس برخورد می کند.
به نظرت نقش ات در فیلم کم نبود؟
فکر می کنم حضورم بیشتر به عنوان بازیگر مهمان بوده، حتی به عوامل فیلم می گفتم می توانید از این عنوان برای نام من در تیتراژ و پوستر استفاده کنید ولی سکانس های حضورم را می شمردند و می گفتند تو بیشتر از استانداردهای یک بازیگر مهمان در پروژه بازی داری.
خودت نمی خواستی برای اولین حضورت در سینما در کاری بازی کنی که قهرمان قصه و نقش اصلی باشی؟
امروز نمی دانم چه کسی قهرمان قصه است، احمد است یا علی. این دو نفر با هم هستند و ممکن است در یک برشی برای احمد اتفاقی افتاده که شما در این فیلم نمی بینید. موضوع این است که این دو نفر با هم رابطه خوبی دارند و در سطح مناسبی با هم ارتباط دارند. از طرف دیگر، وقتی شما یک بازی را تازه یاد می گیرید، بار اول و دوم برای این که مطمئن باشید چه کار باید انجام دهید، پشت دست دیگر بازیکن ها می نشینید تا از آن ها یاد بگیرید.
پس مشکلی با این قضیه نداشتی؟
نه. حقیقتا دلم می خواست که پشت سر گلزار بنشینم. رضا گلزار استانداردهای مناسب برای این کار را داشت. متاسفانه خیلی شنیدیم که می گویند او بازی هنری ارائه نمی دهد و بیشتر کاراکتری تجاری دارد. اصلا این را قبول ندارم و حتی اگر اینچنین باشد، هم او لیاقت خودش را ثابت کرده است. گلزار در شرایط خاص و پیچیده این فیلم، خیلی خوش درخشید و ما به او افتخار می کنیم. در کل باید بگویم نقش اصلی و غیراصلی مهم نبود، من خیلی دلم می خواست ورود درستی به این عرصه داشته باشم.
اما با وجود این، شخصیت احمد از یک جایی به بعد از فیلم کنار گذاشته می شود. در ابتدا او نمک فیلم است و بار کمدی را به دوش می کشد ولی وقتی فیلم وارد درام می شود، احمد دیگر حضور ندارد، دوست نداشتی در آن بخش ها هم باشی؟
بالاخره این قلمرو سوپراستار سینماست و قرار نبوده که آن موقع یک فرد شناخته شده ای از دنیای موسیقی (که دنیای بزرگی برای مردم است) وارد فیلم شود. از طرف دیگر، یکی دو سال بود که گلزار با این فیلم و این فیلمنامه درگیر بوده و به عنوان یک سوپراستار این قلمرو را برای خودش تعریف کرده بود و من مطمئنم با آقای محمدپور این چلنج را داشت و کارگردان برای این که گلزار راضی باشد، احمد را جوری در نظر گرفته بود که گیرا بودن علی از بین نرود.
زمانی که به پروژه اضافه شدی دیگر جای تغییر نداشت؟
وقتی من وارد فیلم شدم تقریبا هفته آخر بود که عوامل در حال سفر به هند بودند و عملا نمی شد اتفاق دیگری در فیلمنامه رقم زد. البته باز هم معتقدم این حق گلزار بود، بالاخره او که من را نمی شناخت و شاید از حسن نیت من باخبر نبود. شاید اگر من هم در آن جایگاه و شرایط بودم تا لحظه آخر قلمرو خودم را حفظ می کردم. البته چند آواز هم خواندم و وقتی که خودم نیستم، صدایم هست.
راستی همسرتان چطور، با پیشنهاد شما به پروژه اضافه شد؟
روزی که می خواستیم از این جا به هند برویم، فهمیدم که نقش مقابل من هنوز انتخاب نشده و گفتند برای نقش سونیا چند دختر هندی تست داده اند و احتمالا یکی از آن ها انتخاب خواهدشد. همان زمان من به آن ها گفتم می خواهید خانم من، این نقش را بازی کند؟ گفتند که مگر می تواند هندی حرف بزند، گفتم فکر کنم از پسش بربیاید.
از او تست گرفتند؟
بله، جلسه ای گذاشتند و متن هندی را به ایشان دادند و او هم تست داد. من در آن جلسه نبودم ولی زمانی که به من زنگ زدند، گفتند خانم محمودی از شما بهتر بازی خواهدکرد! همین طور هم شد و در آن چند سکانس که حضور دارد، خوب بازی کرده و به قول معروف من هم روسفید شدم.
تجربه بازی مقابل همسرتان چطور بود؟
خیلی جالب و البته سخت بود. تمام اتفاقاتی که بین احمد و سونیا افتاده، بدون تمین بود؛ یعنی طوری برنامه ریزی ها برای ضبط می شد که ما وقتی آماده می شدیم فرصت یک، دو یا نهایتا سه برداشت را داشتیم؛ یعنی پربرداشت ترین حالت ممکن سه برداشت بود ولی خوشبختانه نتیجه راضی کننده است و مردم از فیلم خوششان آمده.
از بحث بازی است دور نشویم، به طور کلی شرایط بازیگری و این تجربه جدید برایت سخت نبود؟
بالاخره این کار هم شرایط خاص خودش را داشت؛ مثلا این که صبح اول وقت بیدار شوم و ساعت های متمادی در اختیار پروژه باشم، برایم مقداری سخت بود. مثل این است که تو هنوز ورزش نکرده ای و یک دفعه می خواهی برای مهم ترین مسابقات آماده شوی. بهتر است که نرم کار کنی تا عادت کنی ولی با وجود این برایم ورود خوبی بود.
حالا با وجود این بازیگری را ادامه می دهی؟
راستش نمی دانم. در شرایطی هستم که نمی دانم چه کار باید بکنم. با دوستانم راجع به این که این کار را ادامه بدهیم یا نه حرف هایی زده ایم ولی هنوز نتوانسته ام تصمیم نهایی را بگیرم.
قبلا از بین خواننده ها، بوده اند کسانی که وارد بازیگری شده اند و تجربه های موفقی نداشته اند. فکر نمی کنی این رفت و آمد هنرمندان در هنرهای مختلف، مخاطب را گیج می کنید؟
این ها مواردی است که مردم به درستی تشخیص می دهند هرکسی ویژگی ها، سبک و طرز تفکر خودش را دارد ولی بالاخره وقتی مردم کسی را به عنوان آرتیست می شناسند، کنترلش به دست مردم می افتد، البته این اشکالی ندارد و جلوی پویایی و نوآوری هنرمند را نمی گیرد.
شما این را قبول دارید که هر هنرمندی باید در حوزه تخصص خودش بماند؟
نه، شما شاید منظورتان از خواننده هایی که بازیگر شده اند مربوط به سال های اخیر است، ولی ما در سال های دور تجربه های خوبی در این زمینه داشته ایم و آثاری بوده اند که یک خواننده در آن ها بازی کرده و خوب هم جواب داده اند. در نسخه جهانی هم خواننده های مطرح زیادی در فیلم ها بازی کرده اند و خوش درخشیدند. به نظرم ما نمونه هایی بین خواننده هایی داریم که این تئوری را رد می کند ولی فکر می کنم، خیلی سخت اتفاق می افتد که مردم هم بتوانند از صدای تو کیف کنند و با تو همراهی کنند و هم دلشان بخواهد تو را در نقش های مختلف روی پرده سینما ببینند و از آن استقبال کنند.
نگاهی به وجهه مذهبی بنیامین که در طول این سال ها مسکوت مانده بود
از سبک سازی تا خوانندگی
محرم امسال چند ویدئوی قدیمی مربوط به دوران نوجوانی و جوانی بنیامین منتشر شد؛ ویدئوهایی که او را در هیئت های مذهبی مداح های شناخته شده نشان می داد. همین مسئله باعث شد با او در خصوص وجهه مذهبی اش هم گفت و گو کنیم؛ وجهه ای که در طول این سال ها کمتر کسی به آن توجه کرده و شاید خیلی ها از آن چیزی ندانند.
ویدئوهایی قدیمی از حضورت در هیئت های مذهبی منتشر شده، انگار که جزء بچه هیئتی های قدیمی هستی. راست است که برای مداح های شناخته شده شعر می گویی؟
در دوران نوجوانی و جوانی مثلا بین سنین شانزده تا بیست سالگی برای بعضی از مداح ها بیشتر سبک ساختم، البته شعر هم گفتم ولی بیشتر سبک می ساختم. الان خیلی کم شده ولی باز هم برای بعضی ها جسته و گریخته کارهایی انجام می دهم.
این وجه از زندگی تو همیشه در حاشیه بوده، شاید برای خیلی ها جالب باشد که بدانند مثلا در ایام محرم به کدام هیئت می روی؟
من خیلی پراکنده هیئت می روم و اصولا به جاهای خوب سر می زنم. به قول معروف هر جا که دلم برودمی روم.
اسم هیئت را نمی گویی که پاتوق ات شلوغ تر نشود؟!
راستش چند بار بحق اسم آوردم و دیدم دوستان دیگر ناراحت شدند و گفتند مگر تو این جا نمی آمدی؟ چرا از ما اسمی نمی آوری. دیگر نمی خواهم باعث دلخوری کسی شوم. از طرف دیگر، اگر بخواهم بگویم که کدام هیئت ها می روم، لیست بلندبالایی می شود و خیلی هم تخصصی است(!) ولی در کل به جاهای خوب در تهران سر می زنم.
این ماجرای سبک ساختن و شعر گفتن برای خوانندگی به تو کمکی کرد؟
بله. بالاخره آن هم یک جور خواندن از احساسات است دیگر. انتقال حس توسط صدا و ملودی است. این ها همه به هم ربط دارند. ضمن این که آن حسی که در آن جاست، جز اعتقاداتی است که قبل از این که مغزمان بخواهد باور کند، قلبمان آن را پذیرفته. عمدتا چیزهایی است که از طرف پدر و مادرهایمان در ما به وجود آمده است.
یعنی این حس در وجود تو بوده و هست؟
این قضیه آن قدر فطری است که تو دیگر حالت با آن خوب است. خیلی خوب است. فکر می کنم هر آدمی به آن حس احتیاج دارد، البته این را بگویم که هیچ پیشنهادی به کسی نمی کنم و به دنبال تبلیغ کردن این حس هم نیستم، چون خودش، خودش را به خوبی تبلیغ می کند.
فکر می کنی چه چیز آن را دوست داشتنی می کند؟
در آن جا آن قدر فضا عاطفی، فطری و قلبی است که سبک، ملودی و شعرساختن و همین طوری هنری که در این فضا سیاه مشق می کنی، پخته می شود و خیلی خالص است. من وقتی می خواستم از این فضا عاشقانه هم بسازم، فکر می کنم با جنس خالص تری مواجه شدم، البته نه این که فکر کنید می خواهم از یک شبکه، کانال را بچرخانم روی یک شبکه دیگری. نه این ها همه عشق است، عشق حقیقی و مجازی همگی به هم متصل هستند.
به نظرت همین حس و حال باعث شده قطعات مذهبی ات رتبه بالایی در بین طرفدارانت داشته باشند؟
آن قطعه ها را به قول معروف با جان و دلم ساختم. آن زمان دیگر چیزی بیشتر از آن نداشتم که اگر داشتم، حتما رو می کردم. واقعا هم نه این که بخواهم یک چیز کلیشه ای را تکرار کنم ولی این ها همه لطف خودشان است. هرکس در این فضاهای معنوی قدمی بر می دارد، اصلا برای خودش نیست، تو یک کاری را انجام می دهی و در عوض چیزی هم گیر خودت می آید. فضاهای معنوی خیلی خوب است. حالا اگر کسی عادت نداشت، جذب چیزی که من دوست داشتم بشوم، فرقی نمی کند. همه معنویت ها یک دست هستند و تو را به سمت یک عشق بزرگ هدایت می کنند.
- 15
- 3