پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۰۹:۴۶ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۱۰۰۸۰۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

خسته از نقش‌های کلیشه‌ای

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,صفر کشکولی

بعد از نیم‌قرن بازی در نقش‌‌های منفی و حضور به عنوان آدمکش، قاچاقچی و بادیگارد در بیشتر از ۱۵۰ فیلم و سریال، صفر کشکولی برای اولین بار در سریال «لیسانسه‌ها» نقش خودش را بازی کرده است؛ نقش بازیگری که پشت ظاهر خشنش قلبی از طلا دارد و مثل پهلوان‌های‌ قدیمی، افتاده و مهربان است.

 

امروز صفر کشکولی به ۷۳ سالگی وارد شده و حاصل حضورش در عرصه ورزش و بازیگری، مدال‌ها و نشان‌های افتخارآمیز است، بعلاوه تعدادی زیاد نقش منفی. به همین بهانه میزبان صفر کشکولی شدیم و او در این گفت‌وگو از هیچ اثری حرف نزد مگر از کارگردان و بازیگرانی که با آنها همکاری کرده به صورت مبسوط قدردانی و تشکر و البته تمجید کند. بعد از پنج دهه، صفر کشکولی دیگر نمی‌تواند مانند گذشته در شمایل ضدقهرمان‌هایی که می‌شناختیم ظاهر شود، ضمن این که حالا خواسته‌های دیگری از بازیگری دارد که شرح آنها در این گفت‌وگو ذکر شده است.

 

فرار از کلیشه‌

مدتی است دارم با کارگردان‌ها صحبت می‌کنم که از نقش‌های کلیشه‌ای بیرون بیایم. راستش خودم هم خسته شده‌ام و به کارگردان‌ها می‌گویم دوست دارم نقش باغبان، نگهبان، دایی، عمو، پدر یا پلیس را بازی کنم. فکر می‌کنم بتوانم از پس نقش‌های مختلف بر بیایم و دلم می‌خواهد نقش‌های طنز هم بازی کنم چون مردم، هم در سینما و هم تلویزیون به آثار طنز بیشتر علاقه نشان می‌دهند. البته من همچنان نقش‌های منفی را دوست دارم و فکر می‌کنم بازی کردن این نقش‌ها کار هر کسی نیست؛ چون هر کسی نمی‌تواند تیربار را بردارد و به آن زیبایی تیراندازی کند، اما حالا دیگر زانوهایم را عمل کرده‌ام و مثل گذشته نمی‌توانم هر کاری بکنم.

 

آدمکش بی‌مو

من سال ۱۳۴۱ در مسابقات پرورش اندام آسیا در رده کوتاه قدها، در کویت مدال طلا گرفتم و سال ۱۳۴۳ با عنوان هرکول خوزستان برای شرکت در مسابقات جهانی از آبادان به تهران آمدم. ساموئل خاچیکیان مرا در سالن مسابقات دید و قرار شد در فیلم «بدون عشق هرگز» بازی کنم. من و عزیز اصلی دروازهبان تیم ملی و عبدالله بوتیمار تقریبا همزمان وارد سینما شدیم. تا سال ۱۳۶۵ که قرار شد فیلم «سازمان۴» را بازی کنم، در تمام فیلم‌ها هم مو داشتم و هم سبیل. آقای حسن جوانبخش کارگردان فیلم «سازمان۴» به من گفت تو نقش یک آدمکش را بازی می‌کنی و اگر موهایت را بزنی خیلی خوب است.

 

اولش کمی مقاومت کردم، اما وقتی موهایم را زدم خوشم آمد. آن زمان فیلم‌های یول براینر را هم می‌دیدم و حس کردم بد نیست سرم همین طوری بماند.

 

آقای قاچاقچی محترم

تعریف از خود نباشد، مردم خیلی مرا دوست دارند و تحویل می‌گیرند. آنهایی که اسمم را نمی‌دانند، می‌گویند این همان آقای قاچاقچی است، اما این را با نفرت نمی‌گویند، با عشق و احترام می‌گویند و مرا دوست دارند. هر کسی به مردم خدمت کند از بالاترین نعمت‌ها برخوردار می‌شود. اگر به جایی می‌رسیم نباید خودمان را بگیریم. همه از خاک هستیم و به خاک برمی‌گردیم. من همه داشته‌هایم را از خدا می‌دانم. سعی می‌کنم وقتی کسی مشکلی دارد، کمکش کنم. گاهی پیش آمده کسی مریض داشته و من کمک کرده‌ام در بیمارستان بستری شود و حتی پیش آمده به خاطر محبتی که مدیران و پزشکان بیمارستان به من داشته‌اند هزینه درمان هفت هشت میلیون تومانی را به خاطر من از بیمار نگرفته‌اند.

 

حال این روزها

بازنشسته شرکت نفت هستم، به عنوان مربی بدنسازی کار می‌کنم. چهار فرزند دارم که هیچ کدام نه بازیگر شده‌اند نه ورزشکار حرفه‌ای. پسرهایم فوتبالیست بودند اما بعد از مدتی فوتبال را کنار گذاشتند و مشغول کار شدند. یکی از آنها در حراست مترو کار می‌کند و دیگری کارمند مخابرات است. یکی از دخترهایم کارمند شرکت نفت و دختر دیگرم معلم است. از زندگی خانوادگی‌ام خیلی راضی هستم بجز این که در تاریخ ۸/۸/۸۸ همسرم به رحمت خدا رفت. سال‌ها با سرطان مبارزه کرده بود و خیلی تلاش کردیم اما نشد. خانم بسیاری خوبی بود و من همیشه احترامی ویژه‌ برای او قائل هستم.

 

در چند قدمی مرگ

در هیچ فیلمی بدل نداشتم و همه کارها را به صورت واقعی انجام می‌دادم. خیلی‌ها مثل من هستند: حسن رضایی، ذبیح‌الله ذبیح‌پور، مجید علیزاده و رفیع مددکار؛ همه ما آسیب دیده‌ایم. در فیلم سینمایی «سرحد» نقش رئیس باند قاچاقچیان را بازی می‌کردم. با تیربار پشت لندکروز نشسته و در حال تیراندازی به دشمن فرضی بودم که از ماشین پرت شدم. پیشانی‌ام ترکید، بینی‌ام کنده شد، دندان‌های پایینم شکست و ۴۸ ساعت در بیمارستان گوربند زاهدان بیهوش بودم. معجزه خدا بود که زنده ماندم.

 

یک بار هم در سریال «چراغ‌های خاموش» نقش پیرمردی را به عهده داشتم که مهدی سلوکی و رحیم نوروزی با من تصادف می‌کردند. آنها دلشان نمی‌آمد با ماشین به من بزنند و به محض این که نزدیک می‌شدند، ترمز می‌کردند. چندبار گفتم نترسید و ترمز نکنید، من کارم را بلد هستم و بموقع می‌پرم. خلاصه آنها راضی شدند و با ماشین به سمت من آمدند؛ من هم کیفی را که دستم بود پرتاب کردم، روی کاپوت شیرجه زدم، بعد روی زمین افتادم و کیسه خونی را که در دهانم کار گذاشته شده بود پاره کردم و خون بیرون ریخت. این صحنه به قدری طبیعی بازی شد که یک خانم شروع به داد و بیداد کرد که پیرمرد بیچاره را کشتند! با خودم گفتم لابد باید این صحنه را دوباره بازی کنیم اما خوشبختانه آقای بلوچی گفت: چون پایان سکانس بود می‌شود حذفش کرد.

 

در فیلم «مجسمه» یک نفر را از آذربایجان آورده بودند که نقش بدل منوچهر حامدی را بازی کند. این فرد باید به جای آقای حامدی در سرمای بهمن ماه در لوکیشنی بالای دربند یخ را می‌شکست و می‌رفت زیر حوضی که پر از برگ و لجن بود و ناگهان از آن زیر بالا می‌آمد و پای استاد امین تارخ را می‌گرفت، اما به محض این که وارد حوض شد، حالش به هم خورد. من اعلام آمادگی کردم و گفتم حاضرم این نقش را بازی کنم؛ اولش مخالفت کردند چون من در این فیلم نقش منفی را بازی می‌کردم و نگران بودند بلایی سرم بیاید اما بعد تهیه‌کننده با من یک قرارداد ده هزار تومانی امضا کرد.

 

از آقای تارخ درخواست کردم مسیری را که تا لب حوض می‌آید چند بار برود و بیاید و هر بار می‌شمردم؛ متوجه شدم وقتی به عدد شش می‌رسم آقای تارخ به لب حوض می‌رسد. گفتم برای تصویربرداری آماده هستم. زیر آب رفتم و از آنجا شروع کردم به شمردن؛ وقتی به عدد شش رسیدم از آب پریدم بیرون و پای آقای تارخ را گرفتم. بعد از این صحنه همه برایم دست زدند و مرا به یک حمام گرم انتقال دادند.

 

 

 

 

jamejamonline.ir
  • 16
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش