ایرج راد، مدیرعامل خانه تئاتر در گفتوگویی با ما به مشکلات تئاتر در کشور ما اشاره میکند. وی تاکید دارد تئاتر هیچ نسبتی با صنعتی شدن ندارد و نباید هم داشته باشد، زیرا به محض اینکه از تئاتر انتظار اقتصادی داشته باشیم، احتمال تجاری شدن آن و استفاده از عناصر غیرهنری در آن بیشتر از دغدغههای ارزشی و فرهنگی میشود.
نگاه شما به تئاتر به عنوان یک شخصیت فرهنگی چیست و آیا این تعبیر را قبول دارید؟
از نظر من تئاتر نه در ایران و نه در هیچ جای دنیا صنعت نیست و نباید باشد. ما هنر را نمیتوانیم بهعنوان یک کالای صنعتی در نظر بگیریم. بعضی هنرها ممکن است صنعت فرهنگی باشد. مثلا سینما میتواند صنعت سینما باشد؛ به این دلیل که در تولید یک اثر سینمایی ما از همان ابتدا با آلات و ابزاری سروکار داریم که به نوعی در ارتباط با صنعت قرار دارند که مهمترینشان دوربین است. دوربین با لنزهای مختلف و سه پایه و بسیاری از ابزار دیگر همه به نوعی با صنایع ارتباط دارند. به اضافه اینکه خود آن فیلم یک کالای صنعتی است و یک استاندارد صنعتی برای خودش دارد. همچنین وقتی این فیلم ساخته میشود با یکسری دستگاهها مونتاژ میشود و تمام مراحل صداگذاری و… توسط وسایل صنعتی صورت میگیرد و در نهایت هم برای نمایش آن هم احتیاج به آپارات است که باز یک کالای صنعتی است.
طبیعتا کالای صنعتی همیشه آن چیزی است که شما میتوانید بهعنوان یک عنصر خریداری کنید. مثلا وقتی یک سیدی را میخرید، کالایی خریداری کردهاید. اما تئاتر این طور نیست. تئاتر میتواند بدون واسطه همه این ابزارها و توسط انسانی بهعنوان بازیگر همه خواستههای خود را در هر کجا، در خیابان، در روی صحنه، مکان روباز یا بسته به مخاطب منتقل کند. بنابراین دیگر کالا نیست. بلکه یک نوع تفکر و اندیشه است و اندیشه کالای صنعتی نیست. ضمن اینکه وقتی در سینما یک فیلم را میبینید این فیلم ساخته شده است و همواره در شکل ثابت خودش خواهد بود.
یعنی بازی بازیگر و عوامل که به صورتی ثبت و ضبط شده تغییرناپذیر است، اما تئاتر چون زنده است و با تماشاگر برخورد رودررو دارد هیچ شبی دقیقا عین شب قبل نیست؛ چه از نظر ارتباطی، چه از نظر حسی و چه از نظر انتقال مفاهیم. یعنی خود تماشاگر روی صحنه تاثیر میگذارد و صحنه روی تماشاگر تاثیر میگذارد. و آن چیزی که در این زمینه رد و بدل شده یک تعامل و تفکر و اندیشه است که بین این اثر هنری با تماشاگر خود برقرار شده. هیچ چیز دستیافتنی به طور ملموس وجود ندارد. چگونه میتوانیم این را کالای صنعتی بدانیم؟ زمانی تئاتر میتواند کالای صنعتی باشد که برای مثال همه عوامل رباط باشند و از قبل برنامهریزی شده باشند.
پس تئاتر صنعت نیست و اگر تئاتر صرفا به سمت تولیداتی صنعتی برود به خاطر مساله اقتصادی راه به بیراهه خواهد برد. چون گیشه یکی از مهمترین عواملش خواهد بود و در نتیجه تبدیل به کالایی میشود که سازنده آن سعی دارد طبق سلیقه مخاطب ارائه کند تا بتواند آن را بفروشد. این در حالی است که عدهای از تماشاگران برای گذراندن وقت یا تفریح یا مسائلی از این قبیل به سالن میآیند و اینجاست که سازنده تئاتر برای اینکه طبق سلیقه تماشاگر نمایشی را روی صحنه ببرد ناگزیر است از نگاه ارزشی دور شده و به سمت نگاه کالا محور برود.
فکر میکنید اشکال اصلی کالا محور بودن تئاتر چیست؟
وقتی نگاه کالامحور باشد، مجبوریم کارمان را داخل زرورقی بپیچیم که چشمگیر باشد، در حالیکه تئاتر وظیفهاش تاثیرات فرهنگی است نه صرفا جذابیت. البته یک اثر هنری وقتی هنری است که جذابیت داشته باشد و زیباییشناسی در آن وجود داشته باشد، و همچنین بهعنوان یک هنر خلاق نگاههای تازهای در آن ارائه شود. اما وقتی صرفا صحبت روی آن است که باید کاری کنیم که فروش داشته باشیم تا هزینههایمان جبران شود به سمت جذاب کردن کار صرفا برای فروش و مطابق شدن با سلیقه مخاطب خواهیم رفت. شما میتوانید بگویید نوشتن یک کالای صنعتی است؟
نویسنده کار صنعتی نمیکند؛ هر چند ما صنعت چاپ داریم و این هم در اقتصاد جایگاه خاصی دارد. بعضیها فقط به دنبال کتابی هستند که دارای محتوای ارزشمندی باشد به نسبت چیزی که میخواهند و به دنبالش هستند، دیگر برایشان خیلی اهمیت ندارد که جلد این کتاب یک جلد گران قیمت باشد و حتی بهصورت یک کتاب جیبی در قطع کوچک با کاغذ کاهی منتشر شود. در واقع به دنبال این هستند که مبلغ کمتری بپردازند ولی مطالبی که میخواهند را دریافت کنند. اما همین کتاب هم ممکن است شکل دکور پیدا کند.
اگر تئاتر دغدغه فروش نداشته باشد، چطور میتواند هزینه هایش را تامین کند؟
همه جای دنیا دولتها به آثار هنری و فرهنگی کمک میکنند. من اخیرا شنیدهام گفته میشود تئاتر برای اینکه روی پای خودش بایستد باید از دولت ببرد و خودش آزادانه کار کند و پول خودش را درآورد. این به نظر من شوخی است. چون در کشورهایی هم که سابقه طولانی تئاتر دارند و در شهرهای مختلفشان تعداد زیادی تماشاخانه دارند، توسط کمپانیهایی که گروههای مختلفی را در اختیار دارند برنامهی سالانهای به دولت میدهند و هزینههایشان را هم اعلام میکنند. بخشی از این هزینهها توسط گیشه پرداخت میشود، اما بخش دیگر کمکی است که دولت برای گسترش فضای فرهنگی میکند.
همواره دولت باید برای حرکتهای سازنده فرهنگ هزینه کند. در قانون اساسی خودمان آمده که تحصیلات رایگان است اما عملا مدارس دارند با عناوین مختلف از دانشآموزان شهریه میگیرند و به نسبت شهریهای که میگیرند به لحاظ کیفی دستهبندی میشوند. چطور میتواند یک آدم کم درآمد بچهاش را جایی بگذارد که تحصیلات خوبی داشته باشد؟ تئاتر هم همین است. شما اگر هزینه بلیت را بسیار بالا بگذارید پس به آن کسی که توانمندی پرداخت آن را ندارد چطور میخواهید حق استفاده از آثار فرهنگی بدهید.
اصلا تعریف کالای فرهنگی کجایش به نفع ماست؟ ما باید سنجشمان در این باشد که چگونه برای گسترش تئاتر و فضاهای فرهنگی امکاناتی را برای هنرمند به وجود آوریم که توان این را پیدا کند به طور گسترده فعالیت مستمر و دائم داشته باشد. وقتی فعالیت مستمر و دائم داشته باشد طبیعتا درآمد نسبتا دائمی هم خواهد داشت. با چند تا سالن که همهاش کهنه و فرسوده است و یک نفر برای اجرا سالها باید در نوبت باشد، حالا صحبت از صنعت و کالا بودن تئاتر چه کمکی میتواند به تئاتر کند؟
اما وجود سالنهای خصوصی آیا نمیتواند تئاتر را از کمک دولت تا حدی مستقل کند؟
الان یک سری سالنهای خصوصی در جاهای مختلف ساخته شده. یک اتاق را سالن کردهاند و از نظر استاندارد امکاناتشان محدود است. این سالنها هم به آسانی در اختیار گروه قرار نمیگیرد. چون کسی که سالن را ساخته بابت آن هزینه پرداخته و سرمایهگذاری کرده و طبیعتا میخواهد برای اینکه پابرجا بماند از گروه تئاتری که قرار است اجرا کند پول زیاد بگیرد. حالا اینجا باز دست و پای هنرمند به نوعی بسته شده بدون اینکه دولت به او کمکی کند. بنابراین مجبور است طوری بلیت بفروشد که بتواند پول سالن را درآورد، پول دکور و لباس و هزینه بازیگران و بقیه عوامل را درآورد. اینجاست که مجبور است به جای اینکه کار ارزشمند کند برای جذب تماشاگر دست به هر کاری بزند و کار تجاری روی صحنه ببرد.
الان تالار وحدت برای هر اجرای تئاتر پنج و نیم میلیون تومان اجاره میگیرد. بنابراین گروه مجبور است از عوامل و از کسانی استفاده کند تا بتواند این پنج و نیم میلیون و بقیه هزینهها را تامین کند و سودی هم در نهایت عایدش شود. بنابراین الان تئاترها را مدیرتولیدها میسازند و این خودش خطرناک است. یکسری از هنرمندهای توانا به این ترتیب کنار گذاشته میشوند و مدیر تولید است که میگوید چه کسی باید باشد، چه کسی نباید باشد، چه چهرهای فروش را بالا میبرد و… به همین دلیل بعضی وقتها چهرههای سینمایی را روی صحنه میآورند تا فروش کنند. من نمیخواهم بگویم بازیگران سینما جایگاهی در تئاتر ندارند اما تئاتر برای خودش مقوله خاصی است.
اگر چهره های سینمایی این آموزش را در زمینه تئاتر دیدند و این توانمندی را در تئاتر دارند و اگر دستمزدشان برابر با بقیه بازیگران تئاتر باشد من اشکالی نمیبینم اما در بسیاری موارد اینطور نیست. طبیعتا بلیت این نمایشها هم گران است. عده خاصی میتوانند بیایند ببینند و دیگر تئاتر را به خاطر مضمون فرهنگی نمیبینند، بلکه دنبال چیزهای دیگری هستند. اینگونه است که تئاتر جایگاه واقعیاش را از دست میدهد و دیگر تماشاگر تئاتر را بهعنوان یک هنر اندیشهساز نمیبیند. به همین دلیل وقتی همین کارها روی صحنه میآید گرچه جذابیتهای ظاهری دارد اما شاهدیم که تماشاگر حین اجرای نمایش دائما با موبایلش مشغول است. این دیگر تماشاگر تئاتر نیست.
الان حتی اداره کل هنرهای نمایشی از همین سالنهای تئاتر شهر و سالنهایی که تحت اختیارش هستند دارد ۲۰درصد از فروش گیشه هر گروهی برمیدارد. به جای اینکه کمک کند و تشویق کند او را درصدی هم از درآمد آن برمیدارد. یک زمانی ما در خانه تئاتر بهعنوان یک قرارداد تیپ برای هنرمندان در درجات مختلف درجهبندی هنری و کف دستمزد تعیین کردیم. حتی پیشنهاد کردیم برای کارهایی که دارای ارزش هستند و دارای تکنیک بالا و هنری و جذابیتهای محتوایی هستند علاوه بر دستمزدی که تعیین میشود، از فروشی که دارند، یک مقداری هم بهعنوان تشویق به گروهها پرداخت شود. الان نه تنها تشویق نمیشود ۲۰ درصد هم از آنها برداشته میشود. وقتی این تعریفها میآیند و تئاتر را کالای صنعتی قلمداد میکنند نتیجهاش این میشود.
وقتی ما از صنعت فرهنگی صحبت میکنیم، منظورمان گردش اقتصادی بالای یک تولید فرهنگی و در نتیجه تاثیر آن بر اقتصاد یک کشور است. به تئاتر هم میتوان از این منظر نگاه کرد. تئاتر مستقل از آفت تجاری شدن، از نظر شما توانایی این را ندارد که بازده اقتصادی مناسبی داشته باشد؟ اگر فکر میکنید موانعی در این مسیر دارد چه موانعی است؟
گردش مالی هنر و آثار فرهنگی بازده آنی ندارد. وقتی بچه را در هفت سالگی به مدرسه میفرستید تا زمانی که تحصیلاتش تمام شود هیچ بازده مالی ندارد اما بعدا وقتی که متخصص شود آن موقع سرمایه مملکت است. بازده مالی تئاتر در ارتباط با اندیشه و تفکر است. آنچیزی است که جهانبینی، رفتار فرد با جامعه و خانواده و اخلاقیات قلمداد میشود. اینها بازده ملموس ندارد. این یک سرمایه گذاری اصولی و پایهای است برای به وجود آوردن یک فضای فرهنگی. هنر به طور کلی تاثیراتش این چنین است. اینها تاثیرات فیزیکی نیست. تاثیرات روحی و روانی است و باعث میشود ناهنجاریهای جامعه از بین برود. سرمایه واقعی سرمایه اخلاقی آن است و آن هزینههایی را که یک فرد ناهنجار در جامعه ایجاد میکند از بین میبرد. ما نگاهمان باید این چنینی باشد، نه نگاه کالایی به هنر. آن چیزی که در دنیا بهعنوان صنعت تئاتر مطرح است تئاتر نیست.
یک نوع شو است. چون به جای محتوای ارزشی، جذابیتهای ظاهری دارند. در کشور انگلستان که مهد تئاتر است، تئاتری را میبینید که سالهای سال روی صحنه است و دارای ارزش است و تئاتری را هم میبینید که سالهای سال روی صحنه هست و بیارزش است. یکی را کسانی که جذابیتهای فرهنگی برایشان مهم است میروند و آن دیگری توریستی است و در واقع شو است و صرفا جایگاه تجاری دارد. هنرمند ما نباید یکباره مجبور شود از جذابیتهای بصری خارج از تعریف تئاتر استفاده کند تا تماشاگر جذب شود.
بنابراین ممکن نیست یک تئاتری ارزشمند و فاخر باشد و فروش خوب هم داشته باشد؟
بله البته ما تئاترهای خوبی داشتیم و اجرا شدند و هر شب هم سالن پر بوده و دارای ارزش هم بوده است. تئاترهایی هم داریم که با زرق و برق تماشاگر را جذب میکنند. حتی تفاوت را در نوع تماشاگران میشود دید. معلوم است که تماشاگر برای دیدن یک اثر فرهنگی و هنری آمده یا برای دیدن جذابیت ظاهری. ما باید جامعه را به سمتی سوق دهیم که از طرف هنرمندانمان کارهای هنری با ارزش و با تکنیک بالا و جذابیت فوقالعاده اجرا شود؛ افراد پرتوانی که در عرصه بازیگری و و کارگردانی کارهایی را روی صحنه میبرند که تماشاگر با دل و جان سراغشان برود. ضمن اینکه کمک دولت هم باید باشد و با سوبسیدی که میپردازد همه مردم بتوانند از تئاتر استفاده کنند نه اینکه تئاتر برای یک قشر خاصی باشد.
به نظر شما اگر وضعیت اقتصادی مردم بهتر باشد، حاضرند به تئاتر بیایند؟
مساله فقط پول نیست. باید ما به نوعی در جامعه فرهنگسازی کنیم که گرایش مردم به جهت گسترش فضاهای فرهنگی برود؛ کتاب بخوانند، تئاتر تماشا کنند. بسیاری از مردم برای کسی که ثروت دارد و مثلا کتاب نمیخواند یا هیچ سابقه فرهنگی ندارد بیشتر ارزش قائلند تا کسی که برای مثال یک استاد دانشگاه است و تخصص دارد اما آنچنان ثروتمند نیست. این نشاندهنده این است که مساله فرهنگ در کشور ما در چه وضعیتی قرار دارد.
اما کتابهای خوبی در جهان وجود دارد که فروش بالایی داشته و تئاترهای خیلی خوبی در جهان داریم که فروش بالایی داشته اند…
بله درست است. در کشور ما هم تئاترهایی وجود دارد که خوب است و فروش بالایی دارد. هنوز هم بعضی کارها خوب و فوقالعاده است.
پس آیا مشکل جای دیگری نیست؟ مثلا تبلیغات؟
تبلیغات باید به اندازه اطلاعرسانی باشد. مردم اگر اطلاعی نداشته باشند از اینکه کاری در یک جایی روی صحنه است اصلا نمیروند. ضمن اینکه ما نیازمند منتقدان متخصص هستیم. ما قبلا منتقدانی داشتیم که اگر یک کاری را در هر عرصه هنری تحسین میکردند تعداد زیادی مشتاقانه به طرف آن کار کشیده میشدند و اگر بد میگفتند، آن کار نمیتوانست با هیچ نوع تبلیغی سر بلند کند. تبلیغات ظاهری به هر حال جذابیتهایی دارد. کسی پول دارد و میتواند روی همه بیلبوردهای تهران را تبلیغ میکند و حتما تماشاگر جذب میشود. اما کسی ممکن است این پول را نداشته باشد. ولی اطلاعرسانی باید صورت بگیرد.
چرا از رادیو و تلویزیون ما این اطلاعرسانی صورت نمیگیرد؟ کارهایی که روی صحنه است چرا نباید اطلاعرسانی شود؟ بعد از آن جایگاه منتقد است که باید برای هنرمند و تماشاگر تئاتر راهگشا باشد. این بده بستان فرهنگی دو سویه است. یک سویه نمیتواند شکل بگیرد. جایگاهها باید مشخص باشد. جایگاه حرفهای، آماتوری، دانشجویی و… تئاتر باید مشخص باشد. این سالنها با این تعاریف باید جایگاهشان مشخص باشد تا تماشاگری که میخواهد برود بداند کجا و به دیدن چه اثری دارد میرود. گروه اگر بهصورت مستمر و دائم کار کنند مردم آن گروهها را میشناسند، نوع کار گروهها برایشان آشنا خواهد بود.
گروهی را که کارشان را بهعنوان کار هنری و محتوایی دوست دارند، انتخاب میکنند. وقتی مردم کاری را میبینند که رویشان تاثیرگذار است، طبیعتا نگاه و دیدش ترقی و تکامل پیدا میکند. سلیقهاش متفاوت میشود و توقعاش از هنرمند بالاتر میرود. هنرمند هم مجبور است دائما خودش را ارتقا دهد. این ارتقای فرهنگی متقابل شکل میگیرد. زیربنا لازم است. اینها باید از مقاطع مهدکودک و مدرسه شروع شود. کتابخوانی باید از دبستان شروع شود. یعنی کودک را راهنمایی کنند، در نظر داشته باشند چه کتابی برای چه سنی خوب است. آن کتاب در اختیار او قرار بگیرد تا با کتاب آشنا شود و این فرهنگ نهادینه شود. یک فرد در سن ۴۰ سالگی که نمیتواند یک دفعه کتابخوان شود.
نمیشود همه این مسائل را فراموش کنیم و مساله صنعتی شدن تئاتر را مطرح کنیم صرفا با این هدف که دولت دیگر کمک نکند و هنرمند خودش پول خودش را درآورد. هنرمند زمانی میتواند پول خودش را درآورد که امکانات ابزاری، سالن تمرین در اختیارش قرار بگیرد، بتواند بهصورت یک کمپانی دربیاید و تازه باز هم میتواند بخشی از هزینههای خودش را برای به وجود آوردن یک کار ارزشمند فرهنگی تامین کند. دولت در واقع این کمک را به تئاتریها نمیکند، این سوبسیدی است که دارد به علاقهمندان هنر میدهد. یعنی اگر تئاتر الان مجبور است بلیتش را ۱۰۰هزار تومان بفروشد، وقتی دولت این کمک را به او کرده باشد، بلیتاش را ۲۰ هزار تومان میفروشد. یعنی ۸۰ هزار تومان به تماشاگر کمک صورت گرفته نه اینکه در جیب هنرمند رفته باشد.
بنابراین آیا میتوانیم از مجموع صحبتهای شما این نتیجه را بگیریم که محصول فرهنگی از بیم اینکه مبادا تجاری شود نباید دنبال کسب سود باشد؟
نه حرف من این نیست. وقتی شما کتاب هم تهیه میکنید هزینهای پرداخت میکنید. کتاب یک اثر فرهنگی است. تئاتر هم که شما میآیید باید هزینهای برایش پرداخت کنید؛ ولی من میگویم بخشی از این هزینهای که پرداخت میشود را دولت باید بدهد تا مردم به اثر هنری جذب شوند و بخواهند با اثر هنری ارتباط برقرار کنند و ثانیا امکانات زیربناییاش فراهم شود که جامعه به این طرف سوق پیدا کند. پول را مردم میپردازند اما برای کاری که اثرات ماندگاری بتواند داشته باشد و تعالی بخش باشد و بخشی از مشکلات جامعه را حل کند و بتواند نگاه جمعی را اصلاح کند. اینها همه زیربنای فرهنگی است. اینها چیزهای خریدنی و فروختنی نیست.
مثلا حل وضعیت ترافیک فرهنگسازی میخواهد و با هیچ جریمهای اصلاح نمیشود. وقتی جایی برای موتورسوار در نظر گرفته نشده، از همه جا حرکت میکند و در واقع نخستین امکان را به او میدهد که خلاف کند و بنابراین در پیادهرو تردد کند. الان کمربند ایمنی را همه میبندند چون رانندهها این را فهمیدند که کمربند ایمنی ضامن سلامت و جانشان است. الان هم بحث من این است که ما وقتی کلا چهار پنج تا بیشتر سالن نداریم، اینکه بیاییم درباره کالای فرهنگی و صنعت هنر صحبت کنیم بیفایده است. این تعاریف در جایگاه فعلی تئاتر و کمبودهایش چه اثری دارد؟ چطور میتواند موانع را از سر راهش بردارد؟ این تعاریف نتیجهبخش نیست.
چرا بعضی از تئاترهای خوب فروش خوبی ندارند؟
علل مختلفی دارد. مثل سوق دادن تماشاگر به جهاتی که نباید بدهیم. بهعنوان مثال هفته پیش یک جشنوارهای در رشت برگزار شد که جشنواره معلولان بود و من بهعنوان داور رفته بودم. یک کار خیابانی از یک معلول ذهنی دیدم که فوقالعاده بود. دو تا پرسوناژ بیشتر نداشت. کار از نظر ارزش، از نظر دیالوگ، از نظر بازی، از نظر استحکام، از نظر ارتباط برقرار کردن خیلی زیبا بود. کلا ۱۰ نفر این کار را دیدند. در حالیکه باید از آن حمایت کنیم و برایش امکانی فراهم کنیم دیده شود. ما کم نداریم آدمهای با استعداد، جوانهای تحصیلکرده، هنرمندان و بازیگران خوب، کارگردانان خوب، طراحان خوب، ولی به دلیل این به هم ریختگی و تعریف نداشتن دقیق و امکانات کم دیده نمیشوند.
چطور باید دیده شوند؟
هر کاری باید با برنامه باشد. بارها هم به مسوولان گفتهایم این برنامه میتواند جاهایی مثل خانه تئاتر که اکثر تئاتریها عضو آن هستند و همینطور کسانی که بیرون از خانه تئاتر جایگاهی دارند ولی عضو خانه تئاتر نیستند باشد و مسوولان در حقیقت باید به دنبال برنامهریزی اساسی برای تئاتر باشند. بهترین کسانی که میتوانند راهکارها را نشان دهند و مشکلات را بیان کنند خود تئاتریها هستند و کسانی که میتوانند این مشکلات را از سر راه بردارند. آنها هستند که میتوانند فکری برای این قضیه کنند. همه دست به دست هم دهند و کمک کنند تا این مشکلات را از سر راه بردارند و تئاتر در حقیقت با تعریف و اعتبار و جامعیت خودش شکل بگیرد و روی صحنه بیاید.
الان طوری شده که بعضی کارها روی صحنه میآید، مجوز فرهنگ و ارشاد اسلامی را هم دارد اما یک نهاد دیگری میآید این کار را از روی صحنه برمیدارد. به دلیل اینکه از نظرش یک صحنه مشکل دارد. تداخل این قضایا در همدیگر تاثیرات مطلوبی ندارد. باید راهکارها و دیدگاهها و جایگاهها مشخص باشد و جایگاه تئاتر مشخص باشد.
مساله بازاریابی در تئاتر که مطرح است در شکل اصلی خودش میتواند خیلی کمککننده و خوب باشد اما صرفا برای جذب تماشاگر متاسفانه به جاهای دیگری کشیده شده. این اتفاق به اعتقاد من اشکال دارد و باعث میشود در جهت صرفا فروش و گیشه مافیای تولید به وجود بیاید و همانطور که گفتم تئاترهایی تولید شود که دیگر از ارزش به دور میشوند و صرفا میتوانند فروش داشته باشند. هر ساله ما یک چیزی حدود ۱۴۰۰ نفر فارغالتحصیل رشته هنرهای نمایشی داریم. آیا ما جا و مکانی برای این تعداد داریم؟ گیرم ۱۰۰۰ نفر از اینها توانا نباشند. ۴۰۰ تا تحصیلکرده توانمند در این رشته وجود ندارد؟
این سرمایهها به هدر میرود. چرا به این فکر نمیکنیم که جوانی که به دانشگاه میرود برای رشته نمایشی و حداقل ۴ سال باید این دوره را تحصیل کند. اگر در شهر دیگری تحصیل کند، خانواده آن جوان ۴ سال باید نگران او باشد و هزینه باید بپردازد برای او تا بتواند فارغالتحصیل شود. وقتی فارغالتحصیل میشود و نمیتواند صاحب شغل شود ما این سرمایه را نه تنها از دست میدهیم بلکه باعث ناهنجاریهایی در جامعه میشویم و سرخوردگی در او ایجاد میشود. یا گوشهگیر شده یا به راههای بد کشیده میشود. اینها همه مسائلی است که باید به آن فکر کنیم و توجه کنیم.
آیا جشنواره تئاتر میتواند فرصت خوبی برای معرفی هنرمندان توانمند در این حوزه باشد؟
جشنواره باید جایگاهی باشد که بهترین کارهای اجرا شده سال در آن اجرا شود و همینطور یک سری کارهایی بیاید که شهرستانیها و جوانهایی که امکانات کار ندارند، کارشان دیده شود و استعدادیابی شوند. این کارها تقریبا شده ولی صرفا به جشنواره اکتفا کردن کافی نیست بلکه تئاتر باید مستمر دیده و اجرا شود یعنی وقتی یک گروه شهرستانی هر سال بخواهد کار کند صرفا برای اینکه آیا به جشنواره بیاید یا نه، کارش قبول شود یا نه، اسمش کار مستمر تئاتر نیست؛ بلکه باید امکاناتی در شهر خودش به وجود بیاید که بتواند کار تئاتر کند و هر شب روی صحنه باشد، مردم علاقهمند باشند به دیدن این کارها، ضمن آنکه هنرمند باید در کارش جذابیت هنری وجود داشته باشد.
جذابیت لذتبخش و روحیهبخش است. جذابیت صرفا خندههای بیمعنی نیست، خنده معنیدار جذابتر از خنده بیمعنی است. یا دیدن یک اثر هنری که از نظر زیباییشناسی دارای جذابیت باشد روحیه من تماشاگر پالایش پیدا میکند، مرا آماده کار میکند و آماده احترام گذاشتن به اطرافیانم و آماده ارتباط نزدیک با هموطن و همسایهام میکند.
یک جایی از صحبتهایتان گفتید ما تئاتر خوب و ارزشمند هم داریم که فروش بالایی داشته باشد، چنین تئاتری چه ویژگیهایی دارد؟
دو نوع تئاتر داریم. یک نوع تئاتری که در تعریف واقعیِ تئاتر در هر ژانری که هستند حرفی برای گفتن دارند، هنرمند برای مطرح کردن حرفش با جامعه و تماشاگر و مخاطب ارتباط برقرار میکند. خیلی حرفها هست اما به درد جامعه ما نمیخورد اصلا ما با آن بیگانهایم. برای همین شما میبینید تئاتری که در ایران اجرا میشود اما نویسندهاش نروژی است مردم با آن ارتباط برقرار میکنند. در انگلیس هم اجرا میشود و مردم با آن ارتباط برقرار میکنند، در خود نروژ هم ارتباط برقرار میکنند. مساله، مساله انسان است. مسائل کلی انسان است که در همه جا با آن روبهرو هستیم. بعضی جاها بعضی کارها منطقهای است و مربوط به یک جای خاصی است. ارتباطی با فرهنگ و سنتهای ما و آیینهای ما یا تربیت و جامعه ما ندارد.
اما کارهایی اثرگذارند که از نظر محتوایی حرفی برای گفتن دارند، در جامعه ما و در پیشبرد مسائل فرهنگی جامعه ما و از نظر اجرایی هم بهعنوان یک اثر هنری دارای کلیت میزانسنی درستی هستند، یعنی بازیگر به بهترین وجه دارد کارش را انجام میدهد، کارگردان دارای توان درستی در ارتباط با کل مجموعه روی صحنه است، طراح، طراحی درستی را در کار خود انجام داده، اگر موسیقی و طراحی نور و صحنه است همه در خدمت آن محتوا و مفهومی که باید به تماشاگر ارائه شود قرار دارد و در شکل جذاب و هنری خودش. این مجموعهای است که تماشاگر را جذب میکند. یک سری کارها هم مثل برند است. البته این اتفاق اگر عام نشود اشکالی ندارد. من نمیگویم تئاتر باید شکل خاصی باشد. باید انواع و اقسام تئاتر روی صحنه برود؛ برای کودک و نوجوان، ردههای سنی مختلف در شکلهای مختلف، یا نمایشهای عروسکی در شکلهای مختلف، تئاتر صحنهای در شکلهای مختلفش و…
و همه هم باید سعی کنند خلاق باشند و نوآوری داشته باشند. ما باید آن نوآوریها و تکنیکهایی که به درد جامعه امروز میخورد و دارای ارزش است بشناسیم و بتوانیم از آنها بهره بگیریم و استفاده کنیم. منظور من تئاتر خشک نیست. شما باید وقتی از سالن تئاتر بیرون میآیید چیزی گرفته باشید و این چیز شما را مشعوف کند. فردا هم به آن بیندیشید و با کسان دیگر هم راجع به آن صحبت کنید و آن را به اشتراک بگذارید و اگر از صحنهای یا نوع اجرایی لذت بردید یا روی شما تاثیرگذار بوده، این لذت را منتقل کنید و عنوان کنید که کل جامعه در حقیقت در یک فضای فرهنگی سالم و زنده و شاداب و سرحال حضور داشته باشد.
- 18
- 5