چهارشنبه ۰۳ مرداد ۱۴۰۳
۰۹:۴۳ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۲۰۴۶۰۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با عباس قانع، پدیده جدید گزارشگری

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,عباس قانع
در چند وقت اخیر، ویدئوهای مختلفی از سبک و سیاق یک گزارشگر در فضای مجازی دست به دست شد؛ ویدئوهایی که البته هر کدام مربوط به یک ورزش خاص است و آقای گزارشگر در تمام آن ها با هیجان و استفاده از کلمات عجیب و غریب بازی ها را گزارش می کند.

این گزارشگر تازه وارد که سبک و سیاق گزارش هایش به گونه ای است که در تمام طول یک مسابقه تقریبا فریاد می زند، عباس قانع است. گزارشگر جوان یزدی که در استان های کرمان، هرمزگان و تبریز گزارشگری کرده و منتظر موقعیتی است که به قله آرزوهایش یعنی گزارشگری مسابقات فوتبال برای شبکه های سراسری برسد. گفت و گوی مفصلی با این گزارشگر بیست و هفت ساله داشتیم که جذاب ترین بخش های آن را جدا کردیم.

 

چه چیزی در گزارشگری آنقدر جذاب است که یک نفر بخواهد وارد این شغل شود؟

به نظرم عشق به این کار باعث می شود یکی به این سمت بیاید. عشق رکن اصلی گزارشگری است.

 

خب اگر این طور بود که خیلی ها از کودکی عاشق شغل های خاص هستند و به آن ها نمی رسد. اصلا چرا یک نفر باید عشق گزارشگری داشته باشد؟!

عاشق بودن یک طرف قضیه است. اگر شما عاشق این حرفه باشی ولی آن بن مایه اصلی را نداشته باشی، هیچ موقع به قله این رشته نزدیک هم نمی شوی. اگر عادل فردوسی پور و جواد خیابانی و دیگران آمدند، در سطح بالا قرار گرفتند و حضورشان مستمر شده، به این دلیل است که یک مسئله ذاتی هم پشت سرشان هست.

 

از چه زمانی فهمیدی عاشق گزارشگری هستی؟

راستش از بچگی علاقه داشتم که فوتبالیست شوم و دیوانه وار فوتبال را دنبال می کردم. من در سی کیلومتری یزد سمت شهرستان اشکذر یزد بزرگ شدم و هنوز هم همان جا هستم. در حدود پانزده سالگی خواستم وارد این ورزش شوم اما آن جا امکانات و مدرسه فوتبالی نبود. بالاخره فوتبالیست شدن امکاناتی می خواست، یادم هست در دوران راهنمایی به یکی از مدارس فوتبال یزد رفتم ولی دیدم از لحاظ قوای جسمانی هم نمی توانم در فوتبال موفق شوم.

 

بعد از آن به سمت گزارشگری رفتی؟

عشق و علاقه ام به فوتبال طوری بود که من در اتاق، با یک توپ کوچک (که هنوز هم هر از گاهی با آن بازی می کنم) بازی می کردم و همزمان گزارش هم می کردم و نام بازیکنان محبوبم را می گفتم. یادم هست یک کاغذ بر می داشتم، اسم ۱۰ تیم را می نوشتم، قرعه کشی می کردم و خودم با خودم مسابقه می دادم و در آخر کار هم کاری می کردم که تیم محبوبم قهرمان شود. این دیوانگی از ابتدا در من وجود داشت. 

 

بالاخره چطور وارد عرصه گزارشگری شدی؟

سال ۸۴ من دبیرستانی بودم و همان سال تیم شهید قندی یزد در لیگ برتر بود. یزد در آن سال ها گزارشگر فوتبال نداشت، اگرچه هنوز هم ندارد. من با خودم گفتم می توانم در این زمینه موفق باشم. به باشگاه خبرنگاران جوان یزد رفتم، یک دوره گویندگی دیدم. بعد از این کلاس آقای کوتی به عنوان مهمان از تهران آمد که یک تست بگیرد و گزارشگر تلویزیون یزد هم انتخاب شود. آن موقع ۱۶ سالم بود اما کم لطفی بزرگی در حق من انجام دادند و برای آن کلاس، خبرم نکردند.

 

چرا دعوت نکردند؟

نمی دانم ولی بعد از ظهر آن روز، آقای کوتی به باشگاه خبرنگاران جوان هم آمد، یادم هست آن روز برای اولین بار در مقابل او و هفت هشت نفر دیگر گزارش کردم.

 

ری اکشن دیگران در مورد اولین گزارشت چطور بود؟

آقای کوتی به من گفت تو می خواهی ادای فردوسی پور را دربیاوری(!) این جمله همیشه برای من یادگار ماند. او گفت اگر بخواهند فردوسی پور را بیاورند، اصلش را می آورند و کاری به تو ندارند. این تلنگری بود که من حداقل ادای کسی را در گزارشگری در نیاورم اما در نهایت در یزد کسی از من استفاده نکرد، بازی های لیگ برتر پخش شد و کسی من را با ۱۶ سال سن، ندید.

 

پس بعد از آن که در شهر خودت دیده نشدی به استان های دیگر رفتی؟

از طریق پخش خلاصه های لیگ یک که در انتهای نود پخش می شد، فهمیدم که آن سال مس کرمان با نادر دست نشان نتایج خوبی در لیگ یک گرفته و احتمالا به لیگ برتر صعود می کند. خواهرم در کرمان زندگی می کند، همان موقع به سرم زد من هم به کرمان بروم.

 

وقتی به آن جا رفتم، تلفن مدیر تولید صدا و سیمای کرمان را پیدا کردم و به او گفتم که می خواهم بیایم فوتبال گزارش کنم، بعد از این که پنج دقیقه به صورت فرمالیته یکی از بازی های دوستانه مس کرمان را برایشان گزارش کردم، حس کردم آن تست خیلی جدی نیست و من جایی در آن جا نخواهم داشت. 

 

و به رادیو رفتی؟

بله، من خیلی اصرار کردم و آن ها گفتند شاید رادیوی کرمان تو را بخواهند. با معاون صدای صدا و سیمای کرمان صحبت کردم، بعد از چند جلسه که رفتم پیش او، یک تست دادم و گفتند برو، اگر قرار شد فوتبال پخش کنیم، به تو می دهیم؛ یعنی برنامه ای برای پخش فوتبال نداشتند.

 

من آن موقع ۱۷ سالم بود و درگیر دبیرستان بودم. قرعه کشی لیگ برتر انجام شد، بازی اول مس با پاس در تهران برگزار می شد و هفته دوم در اولین بازی خانگی اش به استقلال تهران خورد. همان موقع فهمیدم که رادیو ورزش حتما این مسابقه را پخش خواهدکرد. یک ماه قبل از مسابقه زنگ زدم رادیو ورزش، ارتباط گرفتم و گفتم من گزارشگر کرمان هستم و آن ها هم از صدا و سیمای کرمان استعلام گرفتند و نام من به عنوان گزارشگر پذیرفته شد.

 

اولین بازی زنده ای که گزارش کردی چه حس و حالی داشتی؟

این مسابقه نه تنها اولین اجرای زنده من که اولین تجربه کاری من هم بود. تست های قبلی ام همگی مقابل تلویزیون و یک بازی ضبط شده بود. اولین تجربه رسمی من شد این مسابقه؛ مسابقه ای که سراسر در کل کشور پخش شد. با ۱۷ سال سن ۹۰ دقیقه این بازی را گزارش کردم. فکر نکنم درتاریخ لیگ برتر ایران تا امروز کسی با این سن، گزارش کامل یک بازی را انجام داده باشد.

 

آن مسابقه اگر اشتباه نکنم بازی ویژه ای بود و مهدی رحمتی پنالتی آلوز برزیلی را هم گرفت و پر بود از صحنه های خاص و گزارشت را ویژه تر کرد. درست است؟

بله، همان مسابقه بود ولی تمام آن روز برای من جذاب و ویژه بود. به کل خانواده و همه اعضای فامیل گفته بودم بازی را از رادیو گوش کنند، حس خیلی خاصی داشتم ولی همه چیز انگار در یک ثانیه خلاصه شده بود. باورتان نمی شود، بعد از بازی نزدیک به ۱۰ کیلومتر راه از استادیوم تا خانه خواهرم را پیاده رفتم.

 

از شدت خوشحالی گریه می کردم، چون به آرزوی دوران کودکی ام رسیده بودم و مسابقه ای را گزارش کرده بودم که یک طرفش یکی از دو تیم محبوب پایتخت بود. حالم آن روز طوری بود که فکر می کردم کل ایران مسابقه را از رادیو گوش داده اند و صدای من را شنیده اند!

 

بعد از این مسابقه چه اتفاقی افتاد؟

یک هفته بعد، بازی ذوب آهن و مس هم در کرمان برگزار شد که آن را نیز گزارش کردم ولی بعد، مشکلاتی بین رادیو کرمان و باشگاه به وجود آمد که به جز مسابقه با پرسپولیس دیگر هیچ بازی ای را زنده پخش نکردند.

بعد از تعطیلی فوتبال، پیگیر دیگر تیم های کرمانی در سطح های مختلف ورزش شدم، آن سال گل گهر سیرجان در عرصه تیم داری خیلی موفق بود و در لیگ های بسکتبال، والیبال و کشتی تمی داشت.

 

با وجود این هیچ گزارشگری تا سیرجان نمی رفت، من اما به آن جا رفتم و برای رادیو ورزش، به صورت تلفنی ارتباط گرفتم. یادم هست کشتی نیمه نهایی لیگ برتر را هم تلفنی برای رادیو ورزش گزارش کردم.

 

خب تو که از کشتی سر در نمی آوردی؛ مثلا فنون کشتی را بلد بودی؟

نه، راستش هنوز هم بلد نیستم.

 

خب شاید دلیل این که با وجود این که از هفده سالگی در این کار هستی و هنوز دیده نشده ای این باشد که همه ورزش ها را تست کرده ای و یک چیز ثابت را دنبال نکردی؛ اسکواش، بسکتبال، گلبال، کشتی، فوتبال، والیبال، بالاخره تو گزارشگر چه رشته ای هستی؟

همه این ها اتفاقی رقم خورده است. من بیشتر در والیبال و هندبال هستم ولی اصل علاقه و کار من فوتبال است. اگر می بینید که من دارم هندبال و والیبال را هم متفاوت گزارش می کنم به این دلیل است که ریشه و علاقه و ریتم صحبت من از فوتبال نشئت گرفته.

 

گزارش ورزش های دیگر توفیق های اجباری بوده برای این که به هدف اصلی ام برسم و در ترافیک گزارشگری خودم را بالا بکشم. البته می دانم که این امر پاشنه آشیل من شده. امروز می خواهم فوتبال گزارش کنم، به من می گویند صدایت برای فلان رشته است. تمام تلاش من این است که خودم را منفک کنم و این خیلی زمانبر است.

 

اما الان در رشته ای مثل والیبال که فقط دو گزارشگر وجود دارد، تو جای رشد  داری تا در فوتبال، این طور نیست؟

من وارد والیبال شدم ولی دیدم آنچه می خواستم، اتفاق نمی افتد و به قول معروف با آن اتمسفری که در والیبال و هندبال هست، عشق نمی کنم. 

 

یعنی دقیقا چه مشکلاتی بود؟

آن ورزش ها محیط های کوچکی هستند و سقف دارند، البته نمی گویم دوستانی که در این رشته ها فعالیت دارند، انسان های کوچکی هستند، برعکس، آن ها آدم های حرفه ای هستند ولی من برای آن جا ساخته نشده ام. یک جایی باید باشد که من هر روز تشنه موفقیت بیشتر باشم ولی دیدم در این جا دیده نمی شوم. 

 

حالا به خاطر همین دیده شدن است که بازی های مختلف را این طور خاص گزارش می کنی؟

نه، این سبکی است که دوستش دارم و می خواهم در فوتبال هم آن را پیاده کنم. 

 

خودت فکر می کنی سبک گزارش اوریجینالی داری؟

برای گزارش ورزشی شما باید یک لحن و صدای خاص داشته باشید. بین ده نفری که در سطح یک گزارشگری کشور هستند، از ۱۰ روش موجود لحن و صدا، استفاده شده. من ۱۰ سال در این رشته هستم ولی نباید انتظار داشته باشید که یک سبک جدید ایجاد کنم.

 

اگر می گویند من شبیه به آقای خیابانی هستم یا با آقای علیفر مقایسه می شوم به این خاطر نیست که می خواهم از این ها کپی کنم، این مقایسه ها ناخودآگاه انجام می شود.

شاید به این خاطر می گویند شبیه به بعضی از دوستان قدیمی هستی که نمی خواهند در مسیر غلط بعضی از آنها بیفتی؛ مسیری که انتهای آن معلوم است و مثلا مجبور می شوی خودت برای خودت دابسمش درست کنی!

 

من تلنگر شما را به جان و دل می خرم اما مطمئن باشید انتهای نقشه راهی که برای این مسیر طراحی کرده ام، آنجا نیست. نقدتان را می پذیرم ولی برایش جواب دارم. در حال حاضر یک بازی را ۹۰ دقیقه در سطح بالا گزارش می کنم؛ یعنی از ثانیه صفر تا انتهای مسابقه را هیجانی گزارش می کنم، البته من در مرحله آزمون و خطا هستم، این کارها را می کنم برای این که روزی به هدف نهایی ام که همان گزارشگری فوتبال است برسم، حتی اگر شده در هفتادسالگی!

 

قانع سبک و سیاق عجیب و غریبی در اجرا دارد؛ سبک و سیاقی که خیلی ها معتقدند کپی است

کار علیفر را تایید می کنم!

عادل فردوسی پور: با او برخورد چندانی نداشتم و بعد از همان باری که آقای کوتی به من تذکر داد که گزارش هایم شبیه اوست، دیگر سعی کردم از سبک و سیاق او استفاده نکنم و خودم یک سبک جدید به وجود بیاورم، البته من به کمک برنامه نود عادل فردوسی پور و بخش مربوط به فوتبال لیگ دسته یک که در آخر هر قسمت آن پخش می شد با درخشش مس کرمان در لیگ یک آشنا شدم و مسیر زندگی ام به کل تغییر کرد. 

 

علیرضا علیفر: گزارش های آقای علیفر را به عنوان شاگرد، تایید می کنم. او مسائلی را که در گزارش ها عرف شده بود، از بین می برد، البته در حد شکستن عرف، گزارش ایشان را تایید می کنم، حالا این که کاری که در گزارش انجام می دهند، درست است یا غلط هیچ نظری نمی دهم، چون بزرگ تر هستند. به نظرم باید این عرف از بین می رفت تا وقتی من گزارشگر پشت میکروفن قرار می گیرم، جرئت این را داشته باشم که مخاطبم را به وجد بیاورم.

 

جواد خیابانی: بعضی می گویند که من حتی شبیه به آقای خیابانی گزارش می کنم. وقتی در مسابقه آقای گزارشگر شرکت کردم جواد خیابانی به من لطف داشت و در همان برنامه گفت که من جزء گزارشگرهای شهرستان هستم، البته فکر می کنم همین جلمه روی بقیه شرکت کننده ها تاثیر گذاشت و باعث شد جو منفی علیه من به وجود بیاید و همه با دید بدی به من نگاه کنند. البته حالا دیگر آن مسابقه تمام شده و ارزشی ندارد.

 

مارتین تایلر: اگر می خواهید اسمش را تقلید بگذارید، من دارم راه گزارشگران آمریکای جنوبی و گزارشگران انگلیسی را می روم. اگر امروز نقد به کارم دارید، خودم هم قبول دارم و آن به این علت است که هنوز به آن پختگی لازم نرسیده ام. امروز اگر من در گزارشم می گویم «واااااااااای خدای من» بر می گردد به آن «Oh my God» که آقای تایلر در گزارش انگلیسی می گوید ولی این هنوز جا نیفتاده هم برای خودم هم برای بیننده.

 

 

javan.hmg.ir
  • 33
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش