امیر جعفری از جمله بازیگرانی است که از تئاتر آمده اما در سریال و تلویزیون هم خوش درخشید و برای بازی در سریال «میوه ممنوعه» از طرف مردم، بهعنوان بهترین بازیگر انتخاب شد. جعفری برای رسیدن به این نقطه، سالها تلاش کرده و حالا بیست و چند سالی میشود که مدام در صحنههای مختلف سینما، تئاتر و تلویزیون مشغول به کار است. خودش میگوید از انتخابش پشیمان نیست.
برای گفتوگو با امیر جعفری به تئاترشهر رفتیم. او در آخرین کارش در نمایش ترن به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا آذرنگ در سالن اصلی تئاترشهر، در نقش یک جانباز روی صحنه ظاهر شد. امیر جعفری روزهای شلوغی را میگذراند. کار زیاد توان و صبر مصاحبه را از او گرفته است. باید انرژیاش را برای كارهای تازه ذخیره کند. او میگوید: مصاحبه را کوتاه کنید! الان دیگر این تلگرام مگر میگذارد که کسی روزنامه بخواند؟! میگویم: گفتوگوی شما را میخوانند. برای همین به سراغ شما آمدهایم.
شما جزو معدود بازیگرانی هستید که به دفعات جایزه بازیگری جشنواره تئاتر فجر را گرفتهاید اما در سالهای اخیر در تئاتر خیلی گزیدهکار شدهاید. این اتفاق به خاطر شلوغیتان در کارهای تلویزیونی و سینمایی است یا سطح کارهای تئاتری پایین آمده و شما سختتر متنی را قبول میکنید؟
هر چیزی سن و دورهای دارد. دورهای که فقط تئاتر کار میکنی، یعنی کار تصویر نکردی و تو را در آن حوزه نمیشناسند. خب! طبیعی است که از یک سالن به سالن دیگر میروی و کار تئاتر میکنی. وقتی وارد حوزه سینما و تلویزیون میشوی، آنها زمانگیرترند و مجبوری مقداری در تئاتر محتاط و سختگیر عمل کنی. در فصل جشنواره هم تعداد دعوت فیلمها از بازیگران زیاد میشود ممکن است همزمان سریالی هم پیشنهاد شود که کاملا وقتت را پر میکند و تو نمیتوانی هر دو را پیش ببری. البته معمولا، سالی یک کار حتما در تئاتر دارم. امسال که حتی دو تا شد. کارهای سینمایی و تلویزیونی را هم با احتیاط انتخاب میکنم.
این عرق به تئاتر از کجا میآید و چرا خودتان را ملزم میبینید هر سال، دستکم با یک کار در تئاتر حضور داشته باشید؟
تئاتر به نوعی تداوم جریان خودسازی بازیگر است. از سوی دیگر، بازیگر در حقیقت سلطان صحنه تئاتر است. درحالی که در تلویزیون و سینما و کلا کار تصویر به این شکل نیست. در آنجا شاید عوامل مختلف به یک اندازه دخیل هستند و بازیگر به تنهایی چنین تسلطی ندارد اما تئاتر جولانگاه بازیگر است.
پایان سال گذشته نمایش ترن را روی صحنه داشتید. در اجرای قبلی نمایش ترن هم که نیما دهقان کارگردانیاش را برعهده داشت، شما همین نقش را بازی میکردید و در اجرای دوباره هم با این نقش حضور داشتید. منتها در اجرای قبلی، نقش همسر شما را خانم ریما رامینفر – همسرتان- بازی میکرد که در اجرای اخیر مهراوه شریفینیا بهجای ایشان حضور داشت. خیلی از بازیگران کار هم عوض شده بودند. چه دلیلی باعث شد که پیشنهاد این کار را بپذیرید؟
این قولی بود که به حمیدرضا آذرنگ داده بودم؛ چون آن دفعه تعداد اجراهایمان کم بود؛ شاید حدود بیست و چند اجرا. به همین دلیل عطش این نقش هنوز در من بود و حتی به حمیدرضا آذرنگ پیشنهاد دادم که براساس این کاراکتر یک فیلمنامه بنویسد. همیشه دوست داشتم که این کار دوباره اجرا برود و اگر چند بار دیگر هم اجرا داشته باشد، قطعا در اجرای آن حضور خواهم داشت.
چرا؟... این نقش چه ویژگیهایی دارد که شما اینقدر دوستش دارید؟
به هر حال یک محک بزرگ بازیگری است؛ یعنی وقتی که دست و پای تو را بستهاند و هیچ قدرتی نداری، نه میتوانی راه بروی و نه میتوانی با چیزی بازی داشته باشی، هیچی!... تو نشستهای، یک بازیگر با پای بسته و فقط دیالوگ میگویی. کار دشواری بود. به لحاظ حسی هم ادای دینی بود به جانبازان کشورمان؛ ادای دینی به کسانی که جانشان را برای کشور دادهاند.
این کار خیلی اشک تماشاگر را درآورد.كلا چه نگاهی به این شیوه تحت تاثیر قرار دادن بازیگر دارید؟
به نظرم خیلی خوب است، برای اینکه به این شیوه همذاتپنداری با نمایش و اثر هنری نیاز داریم. حتی فارغ از تماشای تئاتر، در زندگی عادی هم وقتی که گریه میکنید، آرام میشوید. انگار انسان در هر بار اشک ریختن به یک خودسازی میرسد و بعد از گریه کردن، همراه با آن خالی شدن، قطعا به آرامش میرسد. همیشه میشنویم در جوامعی نظیر خودمان که به هر حال مردم با مشکلات متفاوتی دست به گریبان هستند، باید به سمت کار کمدی برویم. درحالی که چنین نگاهی ندارم. همیشه نمیشود پشت کار کمدی پنهان شد. باید واقعیتها را هم گفت و دید، ولو اینکه اشکآور باشد. خودم ترجیح میدهم این اتفاق بیفتد. کما اینکه این کار قسمتهای طنز هم دارد و به همین دلیل به نظرم این دو جریان، در کنار هم و پایاپای پیش میروند.
کمی در مورد به جنس بازی خودتان توضیح دهید. به نظر میرسد اغلب بازیهای شما با نوعی برونگرایی همراه است که در کارهای مختلف نوسان دارد. به هر حال بازی در یک کار طنز با بازی در نقشی شبیه کاری که در نمایش ترن ایفا كردید، متفاوت است. خودتان چه نظری در این زمینه دارید؟
اتفاقا به دوستانی که دست به قلم دارند و مینویسند، این روزها پیشنهاد میدهم که نقش برونگرا برایم بنویسند؛ چون اکثر نقشهایی که بازی کردهام اتفاقا درونگراست. شما به فیلم «نفوذی» نگاه کنید!... تقریبا ۴۵ دقیقه دیالوگ ندارم. در فیلم بیگانه، در تمام صحنههایی که باید داد میزدم، کارگردان گفت این کار را نکن! میخواهم در درونت، در چشمهات این خشم را ببینم. در فیلم کیفر، همینطور. کاراکتری که من در فیلم کیفر دارم، میتواند جاهایی برونگرایی داشته باشد ولی این کار را نمیکند. با چشمهایش این حس را منتقل میکند.
یا همین «صوفی و دیوانه» که بازی کردم در جشنواره سال گذشته هم حضور داشت، حداقل شاید در ۶۰ دقیقه اول فیلم، اصلا حرف نمیزنم. در فیلم «آزاد به قید شرط» هم همینطور.الان تمام فیلمهایی را که بازی کردم به یاد نمیآورم اما اگر بخواهم نقشهایی را که در سینما داشتهام بشمارم، در فیلمها بیشتر نقش درونگرا داشتهام و برونریزی آن کم بوده است. اصلا كمتر چنین نقشهایی داشتهام؛ در سریال هم همینطور.
تقریبا اکثر نقشهایم بدون دیالوگ بوده است اما کار کمدی، این برونگرایی را میطلبد، به خصوص در طنزهای تلویزیونی و کمدیهای تلویزیونی که اغلب این برونگرایی وجود دارد. البته کمدیهایی هم هستند که باید در سکوت واکنش نشان دهی که آن فرق میکند. در تئاتر هم نقشهایی داشتهام که اتفاقا درونگرا بودهاند؛ مثلا نمایش «همان همیشگی» اما در نقش جانبازی که در نمایش ترن داشتم، این کاراکتر میخواست تمام آنچه را که درونش جمع شده بیرون بریزد؛ یعنی تمام مدتی را که به خودش، به زنش و به زندگیاش فشار آمده و تحمل کرده است، بیرون بریزد و خودش را خالی کند.
در هر حال، کلا با این برداشت که اغلب نقشهایم برونگرا بودهاند، مخالفم؛ چون بهطور کلی بیشتر در نقشهای درونگرا بازی کردهام. البته در نمایش «شکلک» کیومرث مرادی یا در نمایش «مجلس ضربت زدن» رحمانیان یا همین نمایش «ترن» نقشهایی را بازی کردهام که برونگرایی داشتهاند.
شما قبلا در سریال «میوه ممنوعه» هم با حسن فتحی کار کردهاید و الان هم در سری دوم سریال «شهرزاد» با ایشان همکاری دارید. در سری قبلی شهرزاد اصلا حضور نداشتید و جزو کاراکترهایی هستید که به قسمت دوم این سریال اضافه شدید. اگر امکان دارد کمی در مورد این همکاری توضیح دهید.
اصولا آقای فتحی ترجیح میدهند که صحبت نکنیم و من هم به همین خاطر ترجیح میدهم که در مورد شهرزاد حرف نزنم؛ چون این نقش خیلی مویی است و کوچکترین جملهای که بگویم قصه را لو میدهد.
پس از همکاریهای قبلیتان با آقای فتحی بگویید.
یک جورهایی نسبت به آقای فتحی یک ادای دین دارم؛ چون اگر آقای فتحی نبودند و میوه ممنوعه را به من پیشنهاد نمیدادند، شاید اصلا رویه زندگی من عوض میشد و فقط در تلویزیون کارهای کمدی کار میکردم. این آقای فتحی بود که با پیشنهاد بازی در سریال «میوه ممنوعه» باعث شد رویه زندگیام عوض شود. آقای فتحی اعتماد کرد و به من پیشنهاد کار داد . آن پیشنهاد در روند زندگی حرفهایام بسیار مهم و تاثیرگذار بود. البته به این خاطر بود که آقای فتحی تئاترهای من را دیده بودند. همیشه گفتهام که این ادای دین را تا پایان عمر نسبت به آقای فتحی خواهم داشت.
شما پنج بار، جایزه بهترین بازیگر را در جشنواره تئاتر فجر گرفتهاید اما برای بازی در سریال میوه ممنوعه جایزه بهترین بازیگر را با انتخاب مردم گرفتید. این جایزه چه تفاوتی با جایزهای که از هیات داوران گرفتهاید دارد؟
رای هیات داوران، کاملا سلیقهای است؛ یعنی امکان دارد اگر پنج داور دیگر بودند، این جایزه را اصلا به من نمیدادند اما مردم اکثریت هستند و جایزهای که از دست مردم میگیری، قطعا لذتبخشتر است. خدا رحمت كند احمد آقالو را... ایشان یكی از بهترین استادهایم بودند و خیلی چیزها از او یاد گرفتم. یكی از بزرگترین افتخاراتم همیشه این بوده كه در سال ۷۵ اولین جایزه بازیگریام یعنی كسب مقام سوم بازیگری را به صورت مشترك با او گرفتم. گرفتن این جایزه برایم خیلی لذتبخش بود. احمد آقالو همیشه به من و دیگر شاگردانش میگفت؛ یك بازیگر باید به جایی برسد كه چیزی به كائنات اضافه كند.
آن موقع معنای این جمله را درك نمیكردم اما الان كمكم با تكتك سلولهایم دارم معنای آن را حس میكنم. الان وقتی بازی در كار جدیدی را بهخصوص در تئاتر میخواهم شروع كنم، میدانم كه باید چیزی را خلق كنم. گاهی احساس میكنم خیلی عقب هستم. دیگر آن عطشی كه قبلا برای چهره شدن داشتم، ندارم. درحال حاضر میخواهم ماندگار شوم، میخواهم چیزی را در حافظه تاریخ ثبت كنم. میخواهم به یك سلوك، عرفان و معنویت برسم كه به خدا نزدیكتر شوم.
در مورد کار با آقای یعقوبی بگویید؟
ما کارمان را با هم شروع کردیم. سال ۶۹ در کلاس آقای سمندریان همکلاس بودیم و همانجا با هم آشنا شدیم. بعد من، آقای یعقوبی، خانم بهرام و خانم رامینفر گروه تئاتر امروز را تشکیل دادیم و اولین کارمان هم «شب به خیر مادر» بود. بعدها هم این همکاری ادامه داشت تا «یک دقیقه سکوت» که سال ۸۱ یا ۸۲ بود.
اولین اجرای گروه شما در کجا بود؟
در زیر زمین خانه خانم بهرام، «شب به خیر مادر» را اجرا کردیم و مهمانها را هم خودمان دعوت میکردیم. ماشینی داشتم و به عنوان راننده، میرفتم و استادان را میآوردم. در زیر زمین صندلی میگذاشتیم و مینشستند و کار را تماشا میکردند. بعد كار را در فرهنگسراها اجرا کردیم. محکم پای کارمان ایستادیم. کار بعدی را آقای یعقوبی به فجر دادند که زمستان ۶۶ خیلی جایزه گرفت. برای اجرای عموم به ما سالن دادند.
آن موقع چند سالتان بود؟
متولد ۵۳ هستم. سال ۷۵ «شب به خیر مادر» را اجرا کردیم.
در طول این ۲۳ سالی که گذشته و شما الان یکی از موفقترین بازیگران ما هستید، هیچ وقت شده پشیمان بشوید که وارد این کار شدید؟
نه! پشیمان نشدم اما غبطه خوردم که چرا سالهایی که میتوانستم بیشتر کار کنم، کار نکردهام. راهنمای خوبی نداشتهام که به من بگوید؛ این کار را انجام نده و فلان کار را انجام بده.
الان اگر خودتان بخواهید جوانانی را که تازه وارد این کار میشوند راهنمایی کنید، چه میگویید؟
یکی از راهنماییهایم این خواهد بود که حتما تحصیلات آکادمیک داشته باشند؛ یعنی هنوز حسرت این را دارم که چرا دانشگاه هنر قبول نشدم.
واقعا؟!... فکر میکنید این اندازه تاثیرگذار است؟
حتما تاثیرگذار است. در دانشگاه هنر کاملا در محیط قرار میگیرید. عین این میماند که یک نفر زبان انگلیسی را خودش در خانه بخواند یا در کلاس شرکت کند و در جمع قرار بگیرد. در دانشگاه متوجه خواهید شد که چند مرده حلاج هستید؛ یا میتوانید یا نمیتوانید. ولی اینكه دیگران شما را معرفی کنند، کاری پیش نمیرود. همیشه به جوانها میگویم هیچ وقت کسی ما را معرفی نکرد و اصلا هیچ بازیگری را نمیبینید که به جایی رسیده باشد و کسی معرفیاش کرده باشد. هیچ کارگردان و تهیهکنندهای با سفارش فرد دیگری، بازیگر قبول نمیکند، دستکم من ندیدهام. باید از شما کار ببینند. البته شانس را انکار نمیکنم؛ حداقل ۴۰، ۵۰ درصد ماجرا شانس است. اینکه شانسات بزند و یک کارگردان از تو خوشش بیاید و نقشی را به تو بدهد که در سینما دیده شوی. این شانس است اما باقیاش کار است. به استادان و پیشكسوتان نگاه کنید؛ همه از قدیم کار کردهاند و دیده شدهاند. نمونه بارزش در جوانها نوید محمدزاده است. واقعا نوید محمدزاده آشنایی نداشته که وارد این عرصه شده است.
آیا تا به حال از کارگردانهای جوان سینما به عنوان تهیه کننده حمایت کردهاید؟
در یکی، دو کار تئاتر تهیهکننده بودهام اما در سینما؛ نه! اصلا علاقهای هم به این کار ندارم.
چرا؟
برای اینکه معتقدم هر کسی باید کار خودش را انجام دهد؛ بازیگر باید کار خودش را انجام دهد، کارگردان هم باید کار خودش را انجام دهد. اما تئاتر فرق میکند. در تئاتر بچههای خودمان هستند؛ نیاز دارند که کار دیده شود. تهیهکنندگی تئاتر هم اصلا به آن معنا نیست که تو باید مثل سینما پول خرج کنی؛ چون اصلا هزینه آنچنانی ندارد. امکان دارد حدود ۲۰ میلیون تومان هزینه دکور شود و پنج میلیون هم خرج خورد و خوراک و... حالا به تئاترهایی که دکورهای عظیم دارند، کار نداریم.
چگونه تئاتری شدم؟
تا سال چهارم دبیرستان هیچ علاقهای به بازیگری نداشتم، درست برعكس خیلیها كه وقتی میخواهند از علاقهشان به بازیگری صحبت كنند میگویند، از شش سالگی در مهد كودك و در مدرسه تئاتر كار میكردند. فقط به خاطر اینكه از سر كلاس رفتن فرار كنم برای بازی در تئاتری اعلام آمادگی كردم. مرحوم اكبر رادی، دبیر ادبیات سال چهارم دبیرستان و فرهاد پورگرجانی وقتی اجرایم را دیدند، خیلی خوششان آمد و تشویقم كردند كه بازیگری را ادامه بدهم. آن موقع حتی یك تئاتر هم ندیده بودم. اصلا نمیدانستم تئاترشهر كجاست. بعد از آن رفتم كلاسهای كانون تجربی كه استاد سمندریان در آنجا تدریس میكردند و شروع كردم به تمرین بازیگری. آنقدر مشغول كلاسهای تئاترم شدم كه از آن طرف مشروط شدم. این موضوع خیلی برایم گران تمام شد، به طوریكه تصمیم جدی گرفتم بازیگری را با انگیزه قویتری دنبال كنم.
خیلیها میگفتند تو بیاستعدادی اما به حرف هیچكدام از آنها گوش ندادم و با تعصب وحشتناكی به راهم ادامه دادم. شاید آنموقع ۲۰۰ نفر بودیم كه تمرین تئاتر میكردیم، ولی فقط ۴ الی ۵ نفرمان تا آخر ادامه دادیم و الان هم در این وادی كار میكنیم. از این ۵ نفر میتوانم به فریبرز عربنیا، محمد یعقوبی، رحیم نوروزی و خانم خودم؛ ریما رامینفر اشاره كنم. همزمان با تمرینهای تئاتر، درسم را هم خواندم و در رشته مدیریت بازرگانی شركت كردم و به دانشگاه رفتم. شاید یكی از بزرگترین اشتباهات زندگیام تحصیل در این رشته بود! آنموقع هیچكس مرا راهنمایی نكرد كه در رشته بازیگری درس بخوانم. فكر میكردم بازیگری یك سرگرمی است و كنارش بهتر است رشته دانشگاهی دیگری بخوانم. الان وقتی یك جوان از من میپرسد كه چه كار كند، حتما به او میگویم راه من را نرود.
شیرین، ترش، ملس، تلخ
احسان ناظم بکایی: بازیگر طنزی که به سمت نقشهای جدی چرخید. برای مخاطبان تلویزیون، امیر جعفری، چنین تعریفی دارد. میلیونها مخاطب تلویزیونی، ۱۵ سال پیش و برای اولین بار، او را در سریال کمدی شبانه بدون شرح دیدند. سریالی که در کنار فتحعلی اویسی، بیژن بنفشهخواه، مریم سعادت، لیلی رشیدی، دبیر تحریریه مجله شهر قشنگ بود. اما خیلیها نمیدانستند امیر جعفری که قد و بالایی بلند داشت، سابقه طولانی در تئاتر دارد. او یک دهه قبل از ورود به تلویزیون، وارد تئاتر شده بود. او که ۱۰ شهریور ۱۳۵۳ در تهران به دنیا آمده بود، هنوز مدرک لیسانس مدیریتاش را از دانشگاه آزاد نگرفته بود که با درخشش در کلاسهای آزاد بازیگری وارد صحنه حرفهای تئاتر شد. صدای پرطنین، نمایش پرقدرت و تحت تاثیر قرار دادن صحنه باعث شد تا بلافاصله مورد توجه بزرگان تئاتر قرار بگیرد و در آثار کارگردانانی مثل محمد یعقوبی، نادر برهانی مرند و محمد رحمانیان بازی کند. بازیهای درخشان او باعث شد تا در چند دوره پیاپی جشنواره تئاتر فجر؛ یعنی سالهای ۷۹ و ۸۰، چهار جایزه این جشنواره معتبر را شکار كند.
اول کمدی، بعد جدی
پایان دهه ۷۰، آغاز حضور همزمان او در سینما و تلویزیون بود. او در روزهایی که سریال کمدی «بدون شرح / مهدی مظلومی» را روی آنتن شبکه ۳ داشت، فیلم «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰ / ابوالحسن داوودی» را هم روی پرده داشت. در همان اولین سریالی که بازی کرد جایزهای تلویزیونی گرفت و بهترین بازیگر طنز جشنواره صدا و سیما شد.
جعفری که چند سال قبل با ریما رامینفر، بازیگر و نویسنده ازدواج کرده بود در سریال «من یک مستاجر هستم» با همسرش همبازی شد و در برابر دوربین پریسا بختآور، همسر اصغر فرهادی قرار گرفت. ترکیب او و رامینفر، سعید آقاخانی، الهام چرخنده، نگار فروزنده و سپند امیر سلیمانی که مستاجران یک خانه بودند، خیلی شیرین بود و تلاش جعفری در نقش مسعود برای یافتن زوج مناسب، این سریال را دیدنیتر کرده بود. اهمیت به جزئیات به خصوص برای جعفری که جثهای درشت دارد، او را در کارهایش موفق میکرد. بعد از بازی در سریال کمدی دیگری از مهدی مظلومی؛ یعنی کمربندها را ببندیم و نقش کمدی یک تندرو در فیلم «مکس/ سامان مقدم»، کمکم سمت و سوی بازیاش را به سمت نقشهای جدی برد.
مهمان سفرههای افطار
بازی در دو سریال مناسبتی (برای آخرین بار و میوه ممنوعه) که در رمضانهای ۸۴ و ۸۶ پخش شدند، او را مهمان سفرههای افطار کرد. نقش درخشان جلال در میوه ممنوعه که پسر بزرگ حاج یونس فتوحی (علی نصیریان) بود، یکی از نقشهای ماندگار در تلویزیون ماست که با هدایت حسن فتحی در ذهن ما حك شد.
او سال بعد هم در فیلم پستچی سه بار در نمیزند حسن فتحی بازی کرد تا قدرتش را نشان بدهد. اعتماد فتحی باعث شد تا او یک سال بعد نقش اول فیلم کیفر را هم بازی کند. بازی او در نقش ابی بن بست، چنان قوی بود که فتحی برای ساخت سری دوم سریال شبکه نمایش خانگی شهرزاد، او را دعوت کرد. جعفری در سالی که کیفر را روی پرده داشت در فیلم نفوذی احمد کاوری هم بازی کرد. نقش یک اسیر دوران جنگ که با اتهام همکاری برای منافقین، طرد میشود. نمایش بیگناهی و مظلومیت فریدون کیان را میشد در چشمها و حرکات صورت جعفری دید.
تلخ مانند عطا
دیده شدن جعفری در کیفر و نفوذی، بیشتر آنجا نمایان شد که در سریال نوروزی چاردیواری سیروس مقدم، نقش نادر را بازی کرد. این سریال، یکی از طنازانهترین آثار مقدم بود که محسن تنابنده و سعید آقا خانی نوشتند و آتیلا پسیانی و امیر جعفری، در آن درخشیدند. فلاکتهای نادر (امیر جعفری) هم که کلی بدشانسی میآورد مخاطب زیادی را در نوروز ۸۹، پای شبکه اول نشاند اما هر چقدر سریال نوروز ۸۹ مقدم یعنی چاردیواری، شیرین بود، سریال ۳۰ قسمتی زیر هشت که تابستان ۸۹ پخش شد، تلخ بود.
عطا (امیر جعفری) که پادوی یک جواهر فروشی و عاشق منیژه، دختر جواهر فروش (پانتهآ بهرام) بود به جرم سرقت از جواهر فروشی، روانه زندان شد. کم کم پای منصور، برادر ناتنی منیژه(کامران تفتی) به ماجرا باز شد و قضیه پیچ خورد. هیچ کس با دیدن امیر جعفری در این سریال یاد نقشهای سرخوشانه او نمیافتاد. امیر جعفری با بازی در دو سریال سیروس مقدم، تمام بهار و تابستان ۸۹ روی آنتن تلویزیون بود. مقدم در چک برگشتی که نوروز ۹۱ پخش شد، سراغ جعفری رفت و او را لطیف سریالش کرد که مباشر کریم، نامزد مجلس (هدایت هاشمی) بود. لطیف، نقش بینابینی بود؛ نه مثل عطا تلخ بود و نه مثل نادر، سرخوش. او باید تلاش میکرد تا مهریه همسر سابقش (بهاره رهنما) را بدهد اما جعفری قبل از این بازی در سریال نوروزی ۹۱، سال ۹۰ را با دو سریال تمام کرد.
و باز هم رمضان
جعفری که سال ۸۹ در دو سریال سیروس مقدم (زیر هشت و چار دیواری) بازی کرده بود، در سال ۹۰ در دو سریال توطئه فامیلی و شیدایی بازی کرد که اولی را رامبد جوان ساخت و دومی را محمدمهدی عسکرپور. جعفری در سریال شیدایی در نقش حمید، بار دیگر نقش درخشانی را در یک سریال رمضانی ماندگار کرد.
یک مرد بیرون ریز که به مرور ابعاد درونی شخصیت به ظاهر لمپنش هویدا میشود. جعفری که یک دهه قبل با نقشی کمدی وارد تلویزیون شده بود حالا در پایان اولین دهه حضورش، جایگاهی اثبات شده در سریالها داشت و کارگردانهای اسمی تلویزیون مثل سیروسمقدم و حسن فتحی از نقشآفرینی او مفتخر بودند.
پیش به سوی سینما
جعفری که در ابتدای دهه ۸۰، در تئاتر و تلویزیون صاحب جایزه شده بود در ابتدای دهه ۹۰ و در سال ۱۳۹۱ هم نامزد سیمرغ نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم قاعده تصادف شد که البته به سیمرغ نرسید، ولی نقش پدری مقتدر را در این فیلم ماندگار کرد.
او در دهه ۹۰، حضور پررنگی در سینما پیدا کرد. جعفری در نیمی از دهه ۹۰ در ۱۰ فیلم سینمایی بازی کرده که ۵ تای آنها را سال پیش بازی کرد. امیر جعفری ۴۲ ساله با سابقه بازی در حدود ۷۰ فیلم، سریال و تئاتر، یکی از شناخته شدهترین بازیگران ماست که در کنار ریما رامینفر، از زوجهای هنری بیحاشیه به شمار میروند.
حرفه؛ جایزه بگیر
شاید بیشتر ما امیر جعفری را با نقشهایش در تلویزیون و سینما بشناسیم، اما این بازیگر قدر كار خود را نخست در تئاتر آغاز كرد و- همان گونه كه در این گفت و گو اشاره كرده- بعدها برای بازی درسریالهای تلویزیونی دعوت به كار شد.در هر حال او از سال ۱۳۷۸ تا به امروز با كارگردان بزرگ تئاتر همكاری كردهاست؛ به گونهای كه دستكم سالی یك نمایش كار كرده است.برخی از نمایشهای او از این قرارند:رقص كاغذ پارهها، آرتور و اوئی، كمدی رژیستورها نمیمیرند، پاییز، مرگ دستفروش، شوایك، درس، رویای نیمه شب پاییز و شكلك.در زیر نگاهی اجمالی داریم به افتخارات و جایزههای او در حوزه تئاتر و تلویزیون.
همشهری شش و هفت
- 18
- 3