جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳
۲۲:۴۴ - ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۳۱۲۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

سپند امیر سلیمانی:

عارف لرستانی یک ایرانی تمام عیار بود

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سپند امیر سلیمانی

سپند امیر سلیمانی چهره‌ای شناخته شده برای دوستداران سینما و تلویزیون است. بازیگری كه به خاطر پرورش در یك خانواده سینمایی و تئاتری از دوران كودكی با سینما و صحنه آشنا شد اما علاقه‌ای به بازیگری نداشت تا این كه به شكلی اتفاقی پس از سال‌ها به سینما دعوت شد.

 

سپند امیر سلیمانی چهره‌ای شناخته شده برای دوستداران سینما و تلویزیون است. بازیگری كه به خاطر پرورش در یك خانواده سینمایی و تئاتری از دوران كودكی با سینما و صحنه آشنا شد اما علاقه‌ای به بازیگری نداشت تا این كه به شكلی اتفاقی پس از سال‌ها به سینما دعوت شد. سپند كه بیش از سینما شیفته موسیقی است، پس از سال‌ها اثری از خود منتشر كرد كه با استقبال علاقه‌مندان موسیقی روبه‌رو شد. با او كه یكی از  بازیگران خوش اخلاق سینما و تلویزیون این سال‌هاست، از علاقه‌ها، دلمشغولی‌ها، خاطرات و نقش آفرینی‌هایش گفتیم و شنیدیم كه در ادامه می‌خوانید.

 

 

 شما در خانواده‌ای سینماگر به دنیا آمدید. این موضوع چقدر در پیشرفت‌تان تاثیرگذار بوده است؟  

آن اوایل كه كار در سینما را شروع كردیم، نسبت به ما به عنوان یك خانواده سینمایی موضع‌گیری وجود داشت. البته حالا تعداد خانواده‌های سینمایی بیشتر شده و به همین خاطر موضع منفی نسبت به ما كمتر شده است.

 

از چه سنی با پدرتان سر صحنه كارهایش می‌رفتید؟

 از سه سالگی سر تمرین‌هایش می‌رفتم. از ٥ تا ١٠ سالگی بازی می‌كردم، اما راستش علاقه چندانی به بازی نداشتم.  

 

با چه كسانی همبازی بودید؟  

در نمایشی كه زنده یادان جمیله شیخی و داوود رشیدی در آن بازی می‌كردند، نقش نوه خانم شیخی را بازی می‌كردم. از ابتدا علاقه‌ام بیشتر به موسیقی بود. سال‌ها بعد وقتی اتفاقی آقای ابوالحسن داودی مرا در تئاتر دیدند و از من برای بازی در نان و عشق و موتور هزار دعوت كردند، بازیگری برایم جدی شد.در افتتاحیه تئاتری كه از پدرم بود، آقای داودی مرا كه دیدند، گفتند؛ بازی می‌كنی؟ گفتم، نه! او گفت، اگر ما بگوییم چی؟ گفتم، اگر شما بگویید باشه! یك روز طبق قرار رفتم دفترشان. یك صفحه دیالوگ به من دادند. خط اول را كه خواندم آقای داودی گفت، كافی است . بعد گفت، با سپند قرار داد ببندید. جالب است بدانید كه همان سال، همین خط موبایلی را كه با آن تماس گرفتید‌، از دستمزد فیلم نان و عشق و موتور هزار خریدم. برای این فیلم ۵۰۰ هزار تومان دستمزد گرفتم.  

 

  بعد از انتخاب در نان و عشق و موتور هزار چطور به فیلم‌های بعدی راه پیدا كردید؟  

 سر صحنه همین فیلم بودم كه آقای پیمان قاسم خانی مرا به آقای مهران مدیری برای سریال پاورچین معرفی كرد و خانم بهاره رهنما هم مرا به خانم پریسا بخت‌آور برای سریال من یك مستاجرم.

 

خیلی‌ها با پدرتان همبازی بودند؛ مثل زنده یاد رضا كرم رضایی كه بازیگر بسیار با استعدادی بود. از نزدیك با ایشان مراوده داشتید؟  

آقای كرم رضایی در تئاترها با پدرم بودند. خانه آقای كرم رضایی امیر آباد بود و ما زیاد به خانه‌شان می‌رفتیم. خانه‌ای در بومهن داشتیم كه یادم است زمان موشك باران تهران خانواده آقای كرم رضایی به آنجا آمدند. بازی ایشان را در فیلم همسفر آقای اسداللهی خیلی دوست دارم.  

 

    فكر می‌كنید چرا بازی ایشان دلچسب و دوست داشتنی بود؟  

بازیگرانی كه در فیلم‌ها خودشان هستند، همیشه جذاب‌اند. كرم رضایی در فیلم‌ها خودش بود. بازی‌اش در نرگس خانم بنی اعتماد با اینكه كوتاه بود، اما هر چقدر بگردید، كس دیگری را نمی‌توانید جای او تصور كنید. آنقدر قوی ظاهر می‌شد كه انگار بهترین گزینه ممكن برای نقش است. ایشان بازیگر باسواد و فهمیده‌ای بودند. سال ١٣٤٦ در آلمان تئاتر خوانده بود و ترجمه‌های درخشانی از آثار نمایشی داشت.

 

    آن دوره با كدام خانواده‌های سینمایی بیشتر رفت و آمد داشتید؟  

بیشترین رفت و آمد ما با خانواده آقای جمشید مشایخی و علی حاتمی‌بود. با این دو خانواده یك مثلث را شكل داده‌بودیم. همیشه با هم بودیم. همه بچه‌ها با هم بزرگ شدند. خانم لیلا حاتمی‌و كمند همسن هستند .آنها همیشه با هم بودند.

 

    بازی هم می‌كردید؟  

خیلی! سام مشایخی كمی‌از من بزرگ‌تر است. یادم است یكبار او نقش زورو را بازی می‌كرد و یك شنل و پیراهن نایلون تنش كرده بود و به خودش ادكلن زده بود كه بگوید عرق كرده‌ام! بعد مثل زورو كه كبریت می‌كشید و جایی را آتش می‌زد، كبریت كشید. به محض روشن شدن كبریت پیراهنش آب شد و همان لحظه بخش كوچكی از گردنش سوخت!

 

    نقش شما چه بود؟

چون كوچك بودم همیشه نقش كسی را بازی می‌كردم كه كشته می‌شد. یك‌بار خیلی گریه  كردم كه نمی‌خواهم بمیرم اما كسی به حرفم گوش نمی‌كرد و دوباره مرا می‌كشتند.  

 

    این معاشرت‌ها بعدها هم ادامه پیدا كرد؟  

هر چه جلوتر آمدیم فاصله‌ها بیشتر شد. مادر بزرگ‌ها و پدر بزرگ‌ها هم كه از بین‌مان می‌روند فاصله بیشتر می‌شود، طوری كه خانواده‌ها دیگر به هم تلفن هم نمی‌زنند و با همان تلگرام حال و احوال می‌كنند.  

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سپند امیر سلیمانی

    بعد از آن كه وارد جریان اصلی بازیگری شدید، یكی از كسانی كه در كارهایش بازی كردید سعید آقاخانی بود. به جز سریال من یك مستاجرم كه اولین آشنایی شما با او بود، در خروس و خوش نشین‌های آقا خانی هم بازی كردید. این رفاقت‌ها چطور ادامه پیدا كرد؟  

كارهای سعید را از ساعت خوش دنبال كرده بودم. سر صحنه سریال من یك مستاجرم، یك‌بار كه می‌خواستم به نیت كار در موسیقی، گروه را رها كنم و از سینما فاصله بگیرم؛اما سعید حرف‌هایی به من زد كه نشان می‌داد آدم خوش ایده‌ای است و نسبت به زندگی و كارش فهم دقیقی دارد. با او رفت و آمد داشتم و فرزندانش كه الان برای خودشان مردی شده‌اند، در بچگی مرا عمو صدا می‌كردند.

 

    شما را در سریال معمای شاه دیدیم. البته در فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی دیگری هم بازی كرده‌اید، مثل كلاه پهلوی، مظفر نامه، تبریز در مه و ... به تاریخ معاصر علاقه دارید؟  

خیلی. دوره راهنمایی نمره تاریخم ۲۰بود.  

 

    شما با عارف لرستانی دوست بودید، او چه اخلاقی داشت؟  

عارف اخلاق عجیبی داشت، برای مثال اگر كسی با او یكی دو بار همصحبت می شد، به راحتی می توانست به دیگران بگوید عارف رفیقم است. خیلی خون گرم و بجوش بود. جای خالی اش واقعا پر نشدنی است..

 

    با هم رفت و آمد داشتید، زیاد همدیگر را می دیدید؟      

بله! هر از گاهی همدیگر را می دیدیم.  

 

    مطمئنم از او خاطره های زیادی دارید، چه لحظه هایی را با عارف سپری كرده‌اید؟  

همه لحظاتی كه با او بودیم سرشار از خنده و شوخی بود.

 

    آشنایی اولیه تان كجا بود و اولین همكاریتان چطور اتفاق افتاد؟  

اولین بار به اتفاق یكی از دوستانم به خانه عارف رفتیم. او در خیابان شیراز نزدیك ونك خانه ای اجاره كرده بود. بعد كه قرار شد سریال مرد دوهزار چهره ساخته شود، هر دوی مان در آن سریال نقش مامور مخصوص پرواز در هواپیما را بازی كردیم. از آنجا بود كه همكاری‌مان شروع شد و در سریال‌های آقای مدیری بازی كردیم.تابستان دو سال پیش ، عارف تئاتری بنام شام آخر را كه آقای فرهاد آییش متن آن را نوشته بود، كارگردانی كرد و من هم در آن بازی كردم

 

    طنز و بازی او چقدر غریزی بود؟  

یكی از نشانه های او در بازی های طنز فریادهایی بود كه می زد، داد؛ بیدادها ، شلوغ كاری و عصبانیت‌هایی كه او را خیلی با نمك می كرد و اتفاقا  مردم هم این جنس بازی او را پسندیده بودند و الان هم با همین ویژگی او را به یاد می آورند. به نظرم بازی او در این حالت خیلی به واقعیت نزدیك می شد.

 

 

اجرا و نقش آفرینی در صحنه را خیلی جدی می گرفت؟  

 

 درست اشاره كردید او هیچ چیزی را موقع كار به شوخی نمی گرفت و زمانی كه در قالب و نقش قرار می گرفت، همه آن نقش می شد و اگر قرار بود ذره ای شوخی در نقشش وارد نشود وارد نمی كرد.

 

  آدم تودار و منزوی نبود؟  

نه! بسیاراهل معاشرت و صحبت و بحث بود.  

 

 وقتی همسر مرحوم لرستانی را در مراسم تشییع دیدید، به او درباره عارف چه گفتید؟  

می توانم بگویم او  یك ایرانی تمام عیار بود. عارف ایران را خیلی دوست داشت. به همین خاطر وقتی همسرش را دیدم به او گفتم  همیشه فكر می كردم عارف به خاطر این عشق روزی شهید وطن‌اش می شود.

 

 به نظرتان سینما و تلویزیون ایران چقدر توانست از استعداد و توانایی عارف لرستانی استفاده كند؟   

نه سینما و نه تلویزیون ایران نتوانستند از توانایی‌های او استفاده كنند. ما كه عارف را از نزدیك می شناختیم، می دانیم كه او چه شخصیتی بود. او یكی از با مطالعه ترین بازیگران ایرانی بود و هنر و قدرتش خیلی بالاتر از جایگاهی بود كه داشت.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سپند امیر سلیمانی

 جذابترین شخصیت تاریخ معاصر را چه كسی می‌دانید؟  

امیر كبیر! چون از كسی نمی‌ترسید و حرفش را رك می‌زد.

 

 خود شما هم رك هستید؟  

به شدت! این را هم در نظر داشته باشید كه روی دیگر رك‌گویی در تاریخ افرادی مثل كریم شیره‌ای بودند. آنها طنازان نترسی بودند.

 

  در معمای شاه، جوانی اسدالله علم را بازی كردید. به نظرتان علم چه جور شخصیتی بود؟  

به نظرم عجیب‌ترین شخصیت دربار و دوره پهلوی بود؛ شخصیتی مورد اعتماد شاه كه حتی از خصوصی‌ترین  امور دربار و پهلوی دوم اطلاع داشت.  

 

 فرق علم با فردوست كه هر دو از نزدیكان پهلوی دوم بودند، در چه چیزهایی بود؟  

فردوست با وجود این كه از دوران مدرسه با شاه بود، اما علم به پهلوی دوم نزدیك‌تر بود. در عین حال علم همیشه به  محمدرضا شاه وفادار ماند. در حالی كه فردوست- آنطور كه اكنون در تاریخ عنوان می‌شود- به او وفادار نماند.

 

 شما این شب‌ها در سریال همسایه‌های مهران غفوریان هم بازی می‌كنید. البته در فیلم‌ها و سریال‌های طنزی مانند پاورچین، شب‌های برره، مرد هزار چهره، قهوه تلخ، شوخی كردم ، نان و عشق و موتور هزار و... هم بازی كرده اید. كدام اثر طنز باعث بروز خلاقیت بیشتر شما شده است؟  

 بازی‌ام در همسایه‌ها را باید مدتی بعد داوری كرد اما به نظرم نان و عشق و موتور هزار، پاورچین و خوش نشین‌ها به نحوی تجربه‌های جدیدی برای من بودند .این كارها در كنار دیگر سریال‌ها باعث نشان دادن خلاقیت‌های من شدند.

 

  در سریال همسایه‌ها چه برخوردی با نقش داشتید ؟  

نقشی كه در همسایه‌ها داشتم، من را به چالش كشید. دیالوگ‌های این سریال برای من كه باید درباره ریاضی فیزیك در آن حرف بزنم، خیلی تخصصی است. دائم مشغول اعراب‌گذاری روی متن‌هایی كه به دستم می‌رسد هستم.

 

به نظرم بازی در این سریال یك كار خطرناك بود. با همیشه فرق داشتم و كارم با ریسك همراه است.  

 

 جذابیت بازی‌های شما همیشه بسته به خنگی و گیجی و گولی نقشی است كه بازی می‌كنید.

تقریبا. ببینید! نقش‌هایی مثل سامان در پاورچین یا دكتر در اخراجی‌ها هیچ‌كدام خنگ نیستند. این‌ها دانا هستند ولی در برابر زرنگی دیگران و شارلاتان بودن اطرافیان خنگ به نظر می‌آیند. وگرنه دكتر خارج درس خوانده كه خنگ یا ساده نیست. بازی در این گونه نقش‌ها سخت است، چون بازیگر باید نقش كسی را بازی كند كه همه چیز را می‌داند در حالی كه نباید بداند. تنها نقش كاملا خنگ من، شخصیتی بود كه در سریال مسیر انحرافی بازی كردم.  او رسما خنگ و نفهم بود.  

 

 یكی از عناصر در انتخاب‌های شما برای بازی جذاب بودن نقش است. از بین نقش‌هایی كه بازی كرده اید كدام نقش برای‌تان جذاب تر است؟  

نقشم در سریال نرگس كه یك نقش خاكستری متمایل به سیاه بود. آن نقش را خیلی دوست دارم. خوشبختانه یا متاسفانه برخی انگار با طنز ما را تعریف كرده اند. به نظرم حداقل سعید آقاخانی با خداحافظی طولانی، رضا عطاران با دهلیز ومهران غفوریان با «ارادتمند، نازنین بهاره تینا» نشان دادند كه خیلی بیشتر از آن چیزی كه برخی فكر می‌كنند، بازیگر هستند.عده‌ای متاسفانه و به اشتباه فكر می‌كنند بازیگری فقط در نقش‌های جدی خلاصه می‌شود.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سپند امیر سلیمانی

   به نظرتان اگر سراغ سینما نمی‌آمدید، موزیسین معروفی می‌شدید. ساز تخصصی تان چیست ؟  

دف و تنبك! در خانه هفت تا س از دارم كه از همه استفاده می‌كنم.  

 

   زمانی كه موسیقی می‌خواندید استادتان كه بود؟

استاد دف من آقای احمد خاك طینت بود. تنها كسی بود كه بیژن كامكار او را تایید مى كرد.كلاس موسیقی می‌رفتم، می‌رفتم به هنرستان صدا و سیما نرسیده به تجریش. همان سالی كه برای نام نویسی رفتم گفتند امسال دیگر كلاس‌های موسیقی تشكیل نمی‌شود. من هم تصمیم گرفتم رشته برق بخوانم.  

 

   اهل كنسرت هم هستید؟  

كنسرت‌های فرمان فتحعلیان، امید حاجیلی و رضا یزدانی را می‌روم. هر سه خواننده را دوست دارم و دوستانم هستند. متاسفانه سالن‌های كنسرت در ایران استاندارد نیستند و تنها سالن میلاد نمایشگاه بین المللی  بهتر از دیگر سالن‌هاست.   

 

  با كدام موزیسین دوستی صمیمی‌ دارید؟  

با سالار عقیلی در دانشگاه اراك درس می‌خواندیم و همخانه بودیم. هر دو بازیگری می‌خواندیم. او می‌خواست هنر بخواند، ولی رشته‌ای به اسم بازیگری در دانشگاه نبود. البته همان زمان به خوانندگی علاقه داشت و می‌خواند.  

 

سالار چگونه پسری بود؟  

 پسری ساكت و بسیار محجوب بود.  

 

 از همدیگر چیزی یاد گرفتید؟  

قرار بود او به من آواز یاد بدهد و من به او دف یاد بدهم اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاد.

 

  دراتاق با هم اجرا هم می‌كردید؟

 او یك‌ضرب می‌خواند.

 

مزاحم همسایه‌ها نبودید؟  

یك خانه بزرگ ۲۰۰ متری گرفته بودیم. آن زمان خانه خیلی ارزان بود؛ با پولی كه در تهران می‌شد یك خانه ۶۰ متری اجاره كنیم در اراك یك خانه ۲۰۰ متری اجاره كردیم. سالار در قسمت نشیمن اتاق آواز می‌خواند و من در پذیرایی .

 

 كدام‌یك سحر خیزتر بودید؟  

اصولا همه از من سحر خیزترند.  

 

 كدام‌تان شب‌ها بیشتر بیدار می‌ماند؟

باز اینجا هم من. نزدیك به هزار و ۵۰۰ فیلم داشتم كه آنها را تازه از ١٢ شب به بعد می‌دیدم.  

 

خودتان هم حالا مثل سالار سراغ خوانندگی رفته اید. صدای كدام خواننده را همیشه گوش می‌كنید؟  

مرحوم ناصر عبداللهی.

 

صدای آهنگ پیشواز انتخابی گوشی همراه‌تان هم یكی از ترانه‌های اوست؟

درست است. صدای مورد علاقه ام است.  

 

حالا كه طرف خوانندگی رفته‌اید ، آیا به نظر خودتان صدای خوبی دارید؟  

دوروبری‌ها كه این جوری می‌گویند و با این گفتن گولم می‌زنند(خنده).

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سپند امیر سلیمانی

    آلبوم نمی‌دهید؟  

همان تِرٓك شب پاییز كه سال گذشته خواندم بیشتر از آن چیزی كه فكر می‌كردم مورد استقبال قرار گرفت ، با این كه خیلی تبلیغ نشد. نزدیك به یك میلیون دانلود داشت. جنس آن كار خیلی آرام بود.  

 

 از این كه از خواندن‌تان استقبال شد خوشحال شدید؟  

بیشتر ترسیدم! خودم را آماده فحش خوردن كرده بودم. البته قبل از ترانه شب پاییز آهنگ دل بِده را برای چهلم زنده یاد مرتضی احمدی خواندم كه شبكه هفت پخش كرد و در مراسم جشن حافظ هم اجرایش كردم. 

 

 مرتضی احمدی را دوست داشتید؟  

به شدت؛ عاشق صدایش بودم. یك‌بار از او پرسیدم چطور در سن ۹۰ سالگی ماشالله این قدر خوب مانده اید، گفت، هیچ وقت در زندگی حسود نبودم. حسودی آدم را پیر و دل انسان را سیاه می‌كند.

 

خب! به نظر شما چرا آدم‌ها به هم حسودی می‌كنند؟   

اگر می‌خواهیم حسودی نكنیم بهتر است به این فكر كنیم كه هر كسی كه به جایی رسیده حتما نقطه مثبتی داشته كه ما آن را نداریم. به جای  این كه از داشته‌های دیگران ناراحت شویم بهتر است برای رسیدن به آنچه كه دوست داریم داشته باشیم ، تلاش كنیم. در این صورت بی‌بروبرگرد موفق خواهیم بود.

 

 با مرتضی احمدی همبازی هم بودید،نه؟  

در سریال «تازه چه خبر همسایه» آقای بهروز بقایی نقش پسر ایشان را بازی كردم. او هم مثل رضا كرم رضایی به نقش شناسنامه خودش را می‌داد. صدایش در عنوان‌بندی حسن كچل و بابا شمل هنوز در ذهنم مانده.

 

  و سخن آخر؟  

در ١٧ سالگی خبرنگار بودم. هیچ خبرنگاری نمی‌تواند پیدا شود كه بگوید ، به سپند امیر سلیمانی زنگ زدم و جوابم را نداد یا بد جوابم را داد. از این كه آدم‌ها سلایق شخصی‌شان را در جاهایی كه بیننده و خواننده زیادی دارد، بیان كنند، ناراحت می‌شوم. شغلم به من یاد داده كه همان اندازه‌ای كه افراد می‌توانند دوستت داشته باشند، همان مقدار هم می‌توانند از تو بدشان بیاید. از طرفی؛ هیچ وقت در جایی از كار خودم تمجید نكرده‌ام. نگران خودم نیستم، تكلیفم مشخص است و دارم كارم را می‌كنم. اگر هم كسی علیه من می‌نویسد، حق دارد كه از من خوشش نیاید. ولی بالاخره در این كشور ۸۰ میلیونی پنج نفر پیدا می‌شوند كه ممكن است از من خوش‌شان بیاید .بنابراین خودم را موظف می‌دانم نگذارم به این پنج نفر توهین شود.

 

 

همشهری شش و هفت

 

 

  • 13
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش