مژده لواسانی سال ۹۶ را با دریافت تندیس بهترین بازیگر زن سال ۹۵ آغاز کرد و همانطور که خودش میگوید حالا دیگر مسئولیت دوچندانی دارد و در انتخابهایش بسیار وسواسی شده است. او در نمایشگاه کتاب امسال، با اولین اثرش بهنام «خون انار گردن پاییز است» حضور دارد. این اتفاق بهانهای شد تا با او درباره مجموعه اتفاقاتی که در این چند ماه برایش رخ داده است گفتوگو کنیم که در ادامه میخوانید.
چه باعث شد که به فکرتان برسد، نوشتههای شخصی که در این سالها نوشتهاید و بخشی از آنها را هم در صفحه شخصیتان گذاشته بودید در قالب کتاب منتشر کنید؟
خیلی قبلتر از اینکه پدیدهای به نام اینستاگرام بهوجود بیاید نوشتن را آغاز کرده بودم؛ یعنی از ۱۲ سالگی برای برنامه رادیوییام مینوشتم و بعد از آن هم این موضوع ادامه پیدا کرد. همیشه همه به من میگفتند که نوشتههایت را چاپ کن اما سعی میکردم آن را به عقب بیندازم تا وقتی خیلی پخته شد این کار را انجام دهم. این را هم بگویم فقط بخش کوچکی از نوشتههایم را در اینستاگرام منتشر کردم و باقی را در دفترم داشتم. عبدالملکیان روزی به من توصیه کرد که حتما نوشتههایت را منتشر کن و بعد از آن هم مدیر انتشارات نیستان این پیشنهاد را به من داد و درنهایت این اتفاق افتاد. در واقع بدون انگیزه و هل دادن این دوستان فکر نمیکنم میتوانستم این اتفاق را رقم بزنم.
این کتاب چند فصل با موضوعات مختلف دارد. چرا فصلبندی شده، این کار را منتشر کردید؟ آیا به این دلیل که موضوعات هرکدام از این فصلها از هم جداست؟ و چرا هر فصل را در یک دفترچه منتشر نکردید؟
اتفاقا پیشنهاد ناشر هم همین بود که در کتابی مستقل بخش آثار مذهبی را منتشر کنیم اما میخواستم اولین کاری که از من به چاپ میرسد تمام مرا نشان دهد و ذهنیت مژده لواسانی در آن منعکس باشد. در فصل اول این کتاب یک سری شعر سپید دارم، نوشتههای مذهبیام را در یک فصل، علاقه ام به تهران را در یک بخش آوردهام و درباره ارادتم به شهدا هم در بخش دیگری نوشتم که مجموعه آنها را با نام «خون انار گردن پاییز است» منتشر کردم. دوست داشتم مخاطبم را تفکیک نکنم و مخاطب همه را در یک مجموعه بخواند.
آیا ایده جدا نکردن بخشها و انتشارشان ناخودآگاه یا خودآگاه از تفکر تلویزیونی نشات میگیرد که معمولا مخاطبان برنامهها ازهم تفکیک نمیشوند، درحالی که در دنیای کتاب این اتفاق کمتر میافتد و هر نویسندهای مخاطبان تفکیک شده و خاص خودش را دارد. مثلا ممکن است هزاران نفر مخاطب خاص محمود دولتآبادی باشند و هزاران نفر هم اشعار علیرضا قزوه را بخوانند. میتوانم این نقد را به شما وارد کنم که با این کار انگار کمی شعارزده عمل کرده و علایق مذهبیاتان را بهعمد پررنگ کردهاید. آیا درست فکر میکنم؟
واقعیتش این است که عین آن چیزی را که زندگی میکنم در این کتاب منعکس پیدا کرده است. من در فعالیت مجازیام بههمان اندازه که شعر و فیلم را با مخاطبانم به اشتراک میگذارم، علایق مذهبیام را هم سعی نمیکنم کتمان کنم. در این کتاب هم حتی دوز و اندازهاش تغییری نکرده و دلم میخواست حتما اینها کنار هم باشند تا همه جنبههای نویسنده آن به چشم بیاید. ضمن اینکه دوست داشتم تبرک و تقدس این نامها در اولین کتابم وجود داشته باشد. به این دلیل که خیلی از نوشتههای بخش مرثیهای برای آب و آبرو روبهروی گنبد امامحسین(ع) و حضرت عباس(ع) را که نوشتهام، کاملا از دلم آمده است.
پس با این اوصاف این اتفاق دلی برای شما افتاده است.
بله دقیقا. میتوانستم آن کار را بکنم و اتفاقا مانور رسانهای بیشتری روی آن بدهم اما این کار را نکردم.
چرا این بخشها بهخاطر تقدس نامشان اول نیامده است.
چون میخواستم با شعر شروع کنم و برای همین اشعار سپیدی را که عاشقانه است اول کتاب آوردیم.
بهنظر میرسد خیلی از آن نوشتههای اول کتاب به شعر سپید نزدیک اما قواعد آن را ندارد و بیشتر نثر ادبی است. آیا کارشناسی در این مدت بابت این موضع به شما نقدی نداشته است؟
تعداد زیادی از نوشتههای پاییزنگاریام به اذعان خیلی از این دوستان شعر سپید است هرچند که هنوز بر این عقیدهام که چهار فصل این مجموعه شعر نیست و نوشتههای گاه و بیگاهم است.
چرا با یک نشر استخواندارتر و معروفتر برای انتشار این نوشتهها کار نکردید؟
فکر میکنم از نشر نیستان در این فضا ناشر استخواندارتری را نداریم. اگر این آثار کاملا شعر بود من با نشر تخصصی شعر کار میکردم یا اگر متن کلاسیک بود سراغ انتشارات دیگری میرفتم ولی وقتی برای نوشتههایی است که بخش عمدهای از آن مذهبی است، نیستان با سابقهای که دارد، بهطور قطع بهترین انتخاب است. در این انتشارات شخصی مثل سیدمهدی شجاعی کارهایش را منتشر کرده و من هم که از کودکی قلمم تحت تاثیر او بوده فکر میکنم تصمیم درستی گرفتم.
منظورم این است که سراغ نشری میرفتید که پاتوق اهالی کتاب باشد و اسمش برند باشد مثل «چشمه» یا «ثالث» و...
واقعیتش این است که نشر «چشمه» کارهایش خیلی متفاوت با نوشتههای مذهبی و... است ضمن اینکه پخش نیستان در شهر کتاب و... خیلی قوی است.
مسئلهای که درحال حاضر رواج دارد این است که خیلی از افراد بهواسطه نام آشنایشان کتابشان چاپ میشود و شاید برای بچههای تلویزیون هم این اتفاق افتاده است و با احترام به نام و شخصیتشان اما نوشتههایشان پر از غلطهای نگارشی و حتی املایی است. این نظر درباره کتاب شما نیست اما میخواهم نظرتان را در این باب بدانم که چقدر با فضای باز انتشاراتی موافق هستید؟
دو نوع مواجهه با انتشار وجود دارد؛ یکی اینکه میروید و هزینه میکنید تا نوشتههایتان چاپ شود و دیگر اینکه ناشر دنبال شما میآید و کارتان را تایید و هزینهاش را تقبل میکند تا کتاب چاپ شود. من اصلا وضعیت اول را نمیفهمم و فکر میکنم کتاب هم مثل هر تولید فرهنگی دیگری باید تقاضایی وجود داشته باشد تا عرضهای صورت بگیرد. همان اول که شورای بررسی کتاب تشکیل میشد از مهدی شجاعی خواستم که خیلی بیرحمانه نوشتههایم را بخواند تا بعد از انتشار نه آبروی من برود نه شان ویراستاران کتابم زیر سوال برود. درنهایت فکر میکنم این مردم هستند که تصمیم میگیرند که چه کاری خوب است و چه کاری ضعیف. دوست داشتم کاری را منتشر کنم که خیلی شخصی نباشد و قابل انتشار برای عموم باشد، اما باید قبول کنیم این نظر مردم است که در ادامه تعیینکننده باشد. ممکن است همان کتابی که اهل فن آن را رد میکنند مردم دوست داشته باشند. اما نمیشود از این گذشت که شان انتشار با نشر هر اثری، زیر سوال میرود.
الان مشغول خواندن چه کتابی هستید؟
خیلی مصطفی مستور را دوست دارم و مشغول خواندن «بهترین شکل ممکن» هستم. این عنوان برایم خیلی نوستالژیک است چراکه در سال ۸۵ برنامهای را در رادیو سردبیری میکردم با همین نام و برای همین با اشتیاق این اثر را میخوانم. همزمان خواندن آخرین دفتر شعرهای شعرای جوانمان مثل امید صباغنو و علیرضا بدیع را هم انجام میدهم. من خیلی به نمایشگاه کتاب بسنده نمیکنم و مدام در شهر کتابها هستم و علاقه خاصی به مطالعه دارم.
آیا بازهم از شما کتابی خواهیم خواند؟
بله؛ قطعا! من اول نوشتن را دوست دارم و در مرتبه بعدی اجرا را دوست دارم و نوشتن همه لذت زندگیام است. در زمانی که کلاسهای شهسواری را میرفتم یک سری داستان کوتاه و طرح رمان داشتم که شاید روی آنها کار کنم.
شما سال ۹۶ را با دریافت عنوان بهترین مجری زن سال از برنامه «سه ستاره» و با نگاه مردم آغاز کردید. این جایزه چقدر برایتان هیجانآور بود و چقدر باعث تغییر مسیر و حال و هوای خودتان و کارتان شد؟
نقطه عطف سال ۹۵ و شروع ۹۶ حضور در برنامه «سه ستاره» و دریافت آن تندیس بود که بهنظرم هیچ چیزی با ارزش آن برایم برابری نمیکند چون مردم پشت آن هستند. حتی اگر این انتخاب آکادمیک بود باز هم نمیتوانست این هیجان زایدالوصف را برایم ایجاد کند چون حس کردم مردم پشتم ایستادند و این حلاوت را با هیچ چیزی نمیتوانم قیاس کنم. مسئولیتم هم بعد از دریافت این جایزه زیاد شد و وسواس عجیب و غریبی پیدا کردم؛ اگر بخواهم صادقانه بگویم همین الان چند پیشنهاد مختلف از شبکهها دارم اما به خودم گفتم «مژده تو دیگه الان لواسانی سال ۹۵ نیستی و باید حواست به اعتماد مردم باشه.» برای همین میخواهم بگویم شروع خیلی دلچسبی داشتم و سعی میکنم آن اعتماد و مهر تایید را حفظ کنم و شرمنده نشوم.
شما کار خیلی زیبایی هم انجام دادید و آن نفس خیر هم کمکتان کرد؛ اهدای سه تلویزیون به افراد کمتوان مالی بود که به واسطه کمپین «سه ستاره» اتفاق افتاد.
بله و جالب است بدانید که ما هر سه نفر این عزیزان را پیدا کردیم و یکی از آنها هم از طریق دایرکت اینستاگرام از من تشکر کرد و خوشحالم که این هدیهها بیواسطه با کمپین «سه ستاره» به دست مردم رسید. موضوعی را هم برای اولین بار میخواهم اینجا بگویم همان موقع که از طرف هیات انتخاب برنامه «سه ستاره» مشخص شد که کاندیدا هستم فورا نذر امام جواد کردم و خوشحالم که توانستم هم نذرم را ادا کنم و هم تایید مردمم را همراهم داشته باشم.
بعد از این اتفاق برای اولین بار برنامه تحویل سال را هم اجرا کردید.
بله؛ امسال این برنامه را داشتم و خیلی برنامه محترم و قابل قبولی بود. بعد از آن یکماهی سفر بودم و حالا چند پیشنهاد دارم از شبکه یک و دوسیما و باید ببینم در چه شرایطی و کدام انتخاب بهتر است اما چیزی که خیلی دنبال آن هستم تولید برنامهای برای دختران بیست تا ۲۵ ساله است که طرحش را ارائه کردهایم. امیدوارم که بتوانیم بعد از انتخابات آن را جلو ببریم. برای تولید این برنامه خیلی دغدغه دارم چراکه تقریبا هیچ برنامهای در تلویزیون مختص به آنها تولید نشده است.
- 13
- 3