دکتر قطبالدین صادقی این روزها ساعت ١٩:٣٠ نمایش «مروارید» را در تالار ناظرزادهکرمانی تماشاخانه ایرانشهر کار میکند که درباره حمله مغول است و اینکه سرباز و فرماندهای در تدارک بیرونکشاندن صندوقی پر از مروارید از دختری به همین نام هستند، اما... با او درباره وضعیت فرهنگی و مناظرهها گپ زدهایم و مروری اجمالی هم بر نمایش مروارید کردهایم.
نظرتان درباره برنامههای فرهنگی نامزدها چیست؟
وضعیت ملتهب است چون ما پول نداریم. برای همین بهلحاظ اقتصادی تئاتریها در شرایط سخت و بحرانی بهسر میبرند و خیلیها مجبور شدهاند تئاتری را به صحنه بیاورند که درخور تئاتر نیست و برای مثال از چهرههای شناختهشده بدون هیچ برنامه درست تمرینی و اجرائی استفاده کنند. برای اینها دیگر محتوا اصلا مهم نیست و هرچه کارشان مبهمتر باشد، انگار سوددهی بیشتری هم خواهد داشت. این کارها بدون هویت ملی است و مرتبط با مخاطب ایرانی نیست.
چه پیشنهادی به نامزدهای ریاستجمهوری دارید؟
باید بر اساس برنامههایشان داوری کرد وگرنه هرکسی بهراحتی میتواند شعار بدهد.
مناظرهها را دنبال کردهاید. کدامها برنامه فرهنگی بهتری داشتهاند؟
کم و زیاد دنبال کردهام و برنامههایشان را خواندهام و خلاصهاش اینکه درمجموع آقای روحانی از بقیه منطقیتر است و به تعادل جامعه و تقسیم فرهنگ و قدرت اجتماعی نظر دارد. در ضمن آقای جهانگیری هم حضور درخشانی داشت؛ من در ابتدا فکر میکردم که بر پایه روابط معاون اول شده است، اما بنا بر نوع برخورد و قاطعیت در گفتارش دیدم که شایستگیهای بسیاری دارد. به نظرم این دو نامزد با تعاریف فرهنگی آشنایند و برنامههای بهتری دارند.
در این میان برخی از نامزدها وعدههای اقتصادی دادهاند که اصلا معلوم نیست چگونه باید عملی شود؟
من هم میتوانم شعار و وعده بدهم، اما این وعدهها با یک عقل سلیم و برآمده از تخصصهای راستین و ارزشهای اقتصادی همخوانی ندارد. میدانیم چنین وعدههایی عملی نمیشود چون اگر یارانهها افزایش پیدا کند زندگی مردم جهنمی خواهد شد و همهچیز قیمتش بالا میرود و تورم بیداد میکند.
نمیشود با بخشش بهدرستی کار کرد و این بخششها مردم را بهسوی کارنکردن سوق میدهد و باید راهکارهای عملی برای فعالکردن نهادهای صنعتی، اقتصادی و کشاورزی در نظر گرفت و با بهکارگماردن متخصصان و تولید کار و کارآفرینی به داد مردم رسید و با بذلوبخشش و صلهدادن همگانی نهتنها دردی دوا نخواهد شد که این خود باز معضلی بدون درمان خواهد بود. به تولید کشاورزی، گردشگری و تولید صنعتی و فرهنگی بها بدهند و وعدههای همینطوری ندهند.
نظرتان درباره بهترشدن اوضاع فرهنگی چيست؟
هرچیزی که ما را با جهان در یک رابطه منطقی قرار دهد بهتر است و باید تمامی برنامهها ما را از تشویش و اضطراب دور کنند و مردم را با شایستگی بهسوی آنچه درخورشان هست، ببرند. ما نیازمند عدالت، امنیت، آزادی، رفاه و امکان خلاقیت هستیم و این پنج عنصر روح خودش را در مردم میدمد. مهمترین چیزهایی که درحالحاضر جامعه و نظام برای مردم نیاز دارند ایجاد انگیزه سالم در آنهاست و اگر کسی بتواند آن پنج مورد اساسی را در برنامههایش عملی کند؛ ما بر کتفش بوسه میزنیم.
در نمایش اخیرتان رجعت تاریخی کردهاید، چرا مغول؟
گوته میگوید که اگر ما گذشته را نفهمیم، ناچار به تکرار تاریخ خواهیم شد. ما کشوری هستیم که همواره مورد هجوم و تاختوتاز بیگانگان قرار گرفتهایم و همواره مجبور به دفاع از خود بودهایم. من در تاریخ جهانگشای جوینی چهار، پنج خطی درباره این داستان دیدم که خواستم آن را به شیوه نمایشی و با گسترش آن داستان خیلی کوتاه برای مخاطبان نمایش ارائه کنم.
ما خواستهایم مرواریدی را برجسته کنیم که در آن تاریخ فقط آمده که چون مروارید را قورت داده و وقتی به مغول میگوید درجا میکشدش، اما در آن مقطع مغول شکم بیش از صد هزار انسان ایرانی را میدرد که بتواند مرواریدهای قورتدادهشده را بیرون بیاورد. در آن نوشته زن بسیار مفلوک است و من خواستم که به این زن هویت و مقاومتی در برابر مغول بدهم.
یعنی به او هویت نمایشی دادهاید؟
او ابعادی دارد. این مروارید اعتمادبهنفس دارد و تفکر و اقتدار و آگاهی دارد که در دل نمایش مخاطب را متوجهش خواهد کرد. این داستان، هم ما را متوجه تاریخ و هم ظرفیتهایی را که داریم مشخص میکند. این خود مشوقی است برای این نسل که البته یونانیها از همان گذشته با ایجاد الگوها و اسطورهها بهدرستی آنها را در دسترس مردم قرار دادهاند.
ما هم الگوهای خود را داریم. اگر در یونان آنتیگون میتواند الگوی زن مقاوم باشد، در ایران ما نیز نمونهای مثل مروارید میتواند چنین الگویی باشد. همیشه نباید که الگوها را از غرب بگیریم، ما باید این الگوهای خودمان را از تاریخ بیرون بیاوریم. ما مروارید را برجسته کردهایم که نمونه زن مقاوم ایرانی است.
آیا میتوان بهدلیل آنکه همه رویدادها در یک مکان واحد و بهلحاظ زمانی متصل بههم اتفاق میافتد گفت که ما داریم یک تکپردهای میبینیم؟
آره، همین هست، دقیقا تکپردهای است. ما این افراد را در یک مکان متمرکز کردهایم. دو مرد مغول با یک دختر تنها در یکجا هستند. در تاریخ آمده که آنها در یک صحرا هستند و شکم خیلیها را مغولها میدرند که مرواریدها را پیدا کنند. این گوشهای از هولناکی و سوررئالیستیشدن حضور مغول در ایران است و ما با ساختار دراماتیک آن را مبتنیبر اصل غافلگیری برای تماشاگر ارائه کردهایم.
فکر کنم با توجه به کمینهشدن هرچیزی هدفتان ارائه یک اثر مینیمالیسمی است؟
بله... هدف این بود که با ارائه چهار نماد و در فشردهترین زمان ممکن و با نشاندادن لباسهای خونی و کتابهای سوخته، بهطور ناگهانی، بعد از یورش غارتگران را نمایش بدهیم که خانمانسوزانه به تاخت انسان و فرهنگ اقدام کردهاند.
فکر کنم در تالار قاب عکسی آن لباس و کتابها دیده نمیشود و الان بودنشان زیادی است؟
ایدهآل من سالن سمندریان بود که باید دکور در کف قرار میگرفت، ولی الان هم این نشانهها در حد کم هم دیده شود، تماشاگر متوجه منظورمان خواهد بود. نمایش ما بر اساس اصلقراردادن حرکت انسانها و بازی بازیگران شکل گرفته است و چندان عناصر تزئینی در آن غالب نیست و این برخلاف آن چیزی است که در برخی از اجراهای این روزها با اصلقراردادن هنرهای تجسمی میخواهند اجراهایشان گنگ بشود.
متأسفانه این اجراها فاقد هویت و مدنیت هستند و من برخلاف این روش دارم عمل میکنم چون نمیخواهم از هویت انسان ایرانی و جامعه دور شوم و این هم روشی است که خیلیها را متوجه این نوع تئاتر خواهد کرد که درواقع به تئاتر حقیقی ما نزدیکتر است. ما باید در تئاتر به دنبال بیان تاریخ و اسطورهها باشیم.
آن دو نماد دیگر چیست؟
یکی روح عروس است که در این جنگها مورد تجاوز واقع شده است، اما برقرارند که ما را دوباره احیا کنند. این لباسهای سفید ریخته بر زمین هم مفهوم بر خون و خاکافتادن آنها را تداعی میکند. آینه هم باز بیانگر روح است که گلبهار، خواهر مروارید، به صحنه میآورد که تأکیدی بر بقای این زن میکند. بههرتقدیر فرهنگ ما هنوز زنده است چون زبان، هویت، تاریخ و دینمان را همچنان داریم و فرهنگ آخرین چیزی است که در این یورشها از بین میرود که خوشبختانه هنوز ما آن را حفظ کردهایم.
- 16
- 2