جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۹:۲۱ - ۲۵ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۶۴۳۹
چهره ها در سینما و تلویزیون

در گفت‌وگوی جیرانی با پوراحمد چه گذشت؟

گفت‌وگویی با طعم سیاست و هنر / «همه مبصر سینما هستند»

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جیرانی و پوراحمد
فریدون جیرانی در جدیدترین برنامه‌ی اینترنتی ۳۵ میزبان کیومرث پوراحمد بود؛ گفت‌وگویی که علاوه بر سوالات سینمایی ، با پرسش‌های سیاسی هم همراه بود.

به گزارش ایسنا، طبق گزارش رسیده متن کامل گفت‌وگوی فریدون جیرانی با کیومرث پوراحمد که بصورت زنده در سامانه فیلم‌نت بصورت اینترنتی پخش شد،به شرح ذیل است:

 

جیرانی: می‌خواهم سوالی بپرسم که ارتباطی به سینما ندارد. دیروز جمعه (۲۳ تیر) دومین سالگرد برجام بود. من آن شب را فراموش نمی‌کنم که نخوابیدم و نمی‌دانم حال روحی تو چگونه بود. به این موضوع چه حس و حالی داری؟ می‌خواهم بعد از دو سال نظرت را به عنوان یک فیلمساز و شهروند که وارد سیاست هم شده بدانم.

پوراحمد: اولا نمی‌دانم دوستان اصولگرا چرا انقدر بی‌اصولند؟ چرا ظرفیت ندارند؟ شما باختید. دفعه‌ی بعد درست عمل کنید و درست صحبت کنید که ببرید. ما بیست و چهار میلیون نفر هم پشت روحانی و دولتش ایستاده‌ایم. برجام هم اتفاق بسیار بزرگ و مهمی در تاریخ ایران بوده است.

 

یعنی به نظر تو برجام دستاوردهای مهمی داشته.

بله، دستاوردهای بسیار مهم. من نه اقتصاددانم و نه سیاست‌مدار، اما می‌بینیم تحریم‌ها چقدر به منافع ملی ما لطمه زد و عده‌ای که منافعشان در تحریم‌ها بود حالا با برجام مخالفند. من نمی‌دانم چرا باید فقیر باشیم‌ با این‌همه ثروت؟ نتیجه برجام این است که کمتر حیف و میل می‌شود و ما کمتر باج و سوبسید می‌دهیم. من به عنوان یک ایرانی از آقای روحانی، رئیس جمهور محبوب، و آقای ظریف عزیز و همه‌ی دولت تشکر می‌کنم.

 

 خسرو شکیبایی احساس مسئولیت داشت

 

موضوع دیگر درباره‌ی خسرو شکیبایی است که چهار صبح جمعه ۲۸ تیر ۸۷ درگذشت. چند روز دیگر سالگردش است. تو در فیلم‌های «خواهران غریب» و «اتوبوس شب» با او همکاری داشتی. خسرو در میان ما نیست اما می‌توانیم با چند کلمه در این برنامه یادش را زنده کنیم. 

 

دو مورد از «اتوبوس شب» می‌گویم. شنیده بودم اذیت می‌کند. نمی‌خواستم با شکیبایی کار کنم چون کار سختی بود و خیلی سعی کردم از بازیگر دیگری استفاده کنم اما پیدا نکردم. به او زنگ زدم و گفتم «می‌خواهم ببینمت.» آمد خانه ما. گفتم «خسرو، کارگردان فیلم قبلی‌ات می‌گوید دیر می‌آیی و وسط کار می‌روی. اما ما با هم یک فیلم کار کردیم و تو خیلی منضبط بودی.» گفت «کارگردان خودش نمی‌فهمد و بلد نیست چه کاری انجام می‌دهد. من را پنج صبح می‌برد سر صحنه و گریم می‌کند و ساعت‌ها می‌نشیند و پلان نمی‌گیرد؛ برای چه باید سر وقت بروم؟» گفتم «حق داری.» سناریو را به او دادم. رفت و یازده شب زنگ زد و گفت «خیلی سناریوی خوبی است و من در این فیلم بازی می‌کنم.» گفتم «در همه‌ی صحنه‌های فیلم باید حضور داشته باشی. اگر شصت جلسه هم باشد همه را باید باشی.» گفت «می‌دانم.» شصت جلسه روز و شب کار کردیم. پنج صبح و پنج عصر. آقای خراسانی، راننده‌ای که دنبال خسرو می‌رفت، می‌گفت «من هرگز زنگ خانه خسرو شکیبایی را نزدم. هر وقت می‌رسیدم جلوی خانه‌اش، او قدم می‌زد و سیگار می‌کشید.»

 

مثال دیگر: صبح خیلی زود از آبادان به سمت نخل‌های سوخته رفتیم که خیلی دور بود کار کردیم و تا به هتل برگردیم ساعت نه‌ونیم شب شد. شب هم می‌خواستیم دو تا صحنه در یک نخلستان بگیریم. خسرو در آن صحنه حضور نداشت. شام خوردیم، گفتم «خسرو برو بخواب. ما فقط عبور اتوبوس داریم و فقط چراغ‌های اتوبوس دیده می‌شود.» گفت «نه! خودم باید پشت اتوبوس بنشینم.» گفتم «بچه‌ها را فرستاده‌ام برای کابل‌کشی، تو برو بخواب، من برای صحنه‌ی اتوبوس بیدارت می‌کنم.» گفت «نه، وقتی می‌گویی فقط چراغ‌ها مشخص می‌شوند پس من را بیدار نمی‌کنی.» با آن خستگی سر صحنه آمد و پنج شش ساعت نشست که ما یک پلان عبور اتوبوس بگیریم.

 

مرحوم شکیبایی تا این اندازه احساس مسئولیت داشت و سوپراستارهای بدلی باید از او یاد بگیرند که بازیگری یعنی چه. این میزان از احساس مسئولیت را من در خسرو شکیبایی و داود رشیدی دیدم. با آقایان عزت‌الله انتظامی و علی نصیریان کار نکرده‌ام اما شنیده‌ام آن‌ها هم خوبند. این‌ها بازیگران قدیمی و استخوان‌دارند.

 

شکیبایی در «اتوبوس شب» نقش دوم داشت اما همه‌جا خودبه‌خود نقش اول حساب می‌شد. خودش خودش را نقش اول کرد. «عمو رحیم» فیلمنامه من با «عمو رحیم» روی پرده سینما بسیار متفاوت است و این تفاوت حاصل خلاقیت خسرو و هماهنگی‌اش با من و عشقی بود که به همدیگر داشتیم.

 

«اتوبوس شب» را میلی پخش کردند

 

می‌خواستی نکته‌ای درباره‌ی پخش «اتوبوس شب» از تلویزیون بگویی.

در اولین پخش «اتوبوس شب» از شبکه یک، فیلم را قیمه‌قیمه کردند. یک ماه بعد، از شبکه چهار پخش کردند و حتی یک فریم از فیلم را حذف نکردند! پس این «رسانه‌ی میلی» که آقای روحانی می‌گوید حقیقت است، میلی است: شبکه یک قیمه قیمه می‌کند و شبکه چهار دست نمی‌زند.

 

در «اتوبوس شب» صحنه‌ای هست که زنی عرب سه دقیقه ترانه می‌خواند. این سه دقیقه از تلویزیون پخش شد اما سه ثانیه‌ی آخر که خسرو شکیبایی در فیلم کاست را درمی‌آورد، حذف شد. خیلی فکر کردم که چرا این سه ثانیه حذف شد؟! به این نتیجه رسیدم که فضا کوتوله و ضد فرهنگ است. احتمالا دو نفر نشسته‌اند و ۹۲ دقیقه دارند تخمه می‌خورند و گاهی هم نگاهی به فیلم می‌اندازند، بعد ناگهان می‌بینند فیلم چند دقیقه دیگر تمام می‌شود و ما صحنه‌ای حذف نکردیم! فقط این اتفاق می‌تواند افتاده باشد.

 

سوپراستارهای بدلی نباید پول کلان بگیرند

 

گفتی «سوپراستارهای بدلی»؛ ما اصلا سوپراستار داریم که که بدلی باشد یا نباشد؟

به هر حال آدم‌هایی هستند که در ظرف عسل افتاده‌اند و پول‌های کلان می‌گیرند. مهم هم نیست که فیلم‌هایشان بفروشد یا نه، و تهیه‌کنندگان پول‌هایشان را می‌دهند.

 

ما در حال حاضر  رضا عطاران را داریم که کاریزما دارد.

عطاران بازیگر خیلی قَدَری است.

 

سوپراستار ما عطاران است.

عطاران بازیگر قَدَری است و سوپراستار هم هست. بازیگر خوبی است و خیلی پتانسیل دارد.

 

در حال حاضر کس دیگری را نداریم.

چرا. بازیگران دیگری هستند.

 

قیمت‌های بالا ناشی از شرایط تولید نابهنجار است.

من در جشن کانون کارگردانان گفتم که «آقای وزیر! اگر می‌توانید، کاری کنید که سوپراستارها پول‌های کلان نگیرند.» بعد یک خبرگزاری نوشته «رطب خورده منع رطب می‌کند. تو فیلم میلیاردی ساخته‌ای.» فیلم «پنجاه قدم آخر» یک میلیارد و دویست یا سیصد میلیون خرجش شد. آقای سعدی با انجمن سینمای دفاع مقدس شریک بودند و من دستمزد خیلی معمول دریافت کردم. ۲۰۰ میلیون تومان، برای کاری که یک سال و نیم کار کردیم.

 

مزه دستمزد میلیاردی را نچشیده‌ام

 

فکر می‌کنم برای «اتوبوس شب» هم با حداقل دستمزد کار کردی.

خرج «اتوبوس شب» که پول یکی از تله فیلم‌های تلویزیون بود. «اتوبوس شب» را با چنگ و دندان و بدون قرارداد ساختم.

 

پس تو هنوز از آن دستمزدهای یک میلیاردی نگرفته‌ای.

ابدا. من اصلا نمی‌دانم یک میلیارد چی هست. نه مزه‌اش را چشیده‌ام و نه می‌توانم حساب کنم چقدر است.

 

تنها فیلمی که من فکر می‌کنم تولیدش خوب بوده «خواهران غریب» است.

بله. آن فیلم را شریک بودم و ماه به ماه پول خوبی دریافت می‌کردم.

 

برای «کفش‌هایم کو» شریک بودی یا دستمزد گرفتی؟

شریک بودم. زمانی که رفتم پروانه ساخت بگیرم، علی قائم‌مقامی گفت «من هم باشم؟» قبول کردم.

 

از آن فیلم مبلغی برای‌تان ماند؟

خیلی کم. از فیلمی که حدود یک میلیارد خرج داشته و ۷۵۰ میلیون می‌فروشد مگر چیزی برای آدم می‌ماند؟

 

البته نمایش خانگی هم دارد.

با آن هم یک میلیارد نشد. یک‌سوم فروش برای تهیه‌کننده می‌ماند.

 

 «شب یلدا» شخصی‌ترین فیلم من است

 

تو دوره‌های مختلف فیلمسازی داشته‌ای: از «تاتوره» و «بی‌بی چلچله» تا «لنگرگاه» و «شکار خاموش» که به نظرم دوره‌ی خوب کاری‌ات نبود، تا مجموعه‌ی «قصه‌های مجید» که سرحالت آورد و بعد از آن هم فیلم بسیار خوب «شب یلدا» که موقع ساختنش خیلی سرحال بودی. «شب یلدا» چقدر زندگی خودت است؟

آدم وقتی با دل و تعهدش کار می‌کند، بخشی از زندگی و وجود و تفکرش در هر فیلمش هست. در «شب یلدا» کمی بیشتر است. در واقع شخصی‌ترین فیلم من است. یک حامد احمدزاده داریم که خودم‌ام، و همسرش مهناز که به خارج می‌رود. مهناز در زندگی شخصی من به تاریخ پیوسته و فراموشش کرده‌ام. پریا که در آخر فیلم می‌آید، مهرانه ربی است: همسرم. و دقیقا یک سال دیگر، سی سال می‌شود که با هم زندگی می‌کنیم. مدیر زندگی من همسرم است.

 

فیلم دلی و تاثیرگذاری است.

اکران خوبی نداشت اما به مرور در رسانه‌ها کشف شد و پرفروش‌ترین فیلم ویدیو رسانه‌ها در تمام این سال‌ها بوده است.

 

 فکر می‌کردم «پنجاه قدم آخر» سخت‌ترین و بهترین فیلمم می‌شود

 

از «اتوبوس شب» به بعد، اگرچه به‌روز هستی اما انگار روحیه خوبی نداری و نتوانستی سریال یا فیلم خوب بسازی. این از شرایط اجتماعی است یا درون خودت؟

«اتوبوس شب» بسیار موفق بود اما «پنجاه قدم» شکست مطلق. ۱۸ دقیقه از فیلم حذف شد، نقش یک سگ در فیلم مخدوش شد که بسیار مهم بود، پایان فیلم عوض شد، و خب این دیگر فیلم من نیست. خودم فکر می‌کردم سخت‌ترین و بهترین فیلمم می‌شود. اما حالا نمی‌توانم قضاوت کنم. دوستانم هم در این مورد سکوت کردند حتی آنهایی که منتقد بودند. فیلم در ابتدا ۱۳۵ دقیقه‌ای دیده شد که نهایی نبود: موزیک متن و صدا گذاری و اصلاح رنگ و نور نداشت. یعنی هنوز ۶۰ درصد تاثیرش را نداشت. اما سرداری که فیلم را دید گفت «این فیلم زلال‌ترین و پاک‌ترین و انسانی‌ترین فیلم دفاع مقدس است.» اکران اول فیلم در برج میلاد بود و قبل از شروعش تیتر یکی از خبرگزاری‌ها را دیدم که نوشته بود «پنجاه قدم با برخورد سرد و تمسخرآمیز تماشاچیان روبه‌رو شد»! فیلم هنوز اکران نشده بود. پس برای زمین زدن فیلم از قبل برنامه‌ریزی شده بود. این به نظرم به این معناست که دو نفر پشت این قضیه با هم مشکل دارند و فیلم من متضرر شد. شاید فیلم من ایراد داشته باشد اما در یک فضای مسموم نمی‌توانم بفهمم که فیلم چه ایرادی دارد.

 

 این روزها کارگردان‌سالاری نیست

 

«کفش‌هایم کو» را دوست داشتی؟

بله. مادر من آلزایمر داشت و سال‌ها همه‌ی خانواده درگیرش بودیم. طبیعی‌ است که فیلم را دوست دارم ولی اصرار تهیه‌کننده بود که در ایام عید اکران شود. فیلم من تلخ بود و مناسب ایام عید نبود.

 

دهه‌ی شصت و هفتاد، دوران سید محمد بهشتی، کارگردان‌سالاری بود. من تقریبا سالی یک فیلم می‌ساختم. حالا افرادی که تهیه‌کننده بودند پخش‌کننده هم شده‌اند و فیلم‌ها را خریده‌اند و تصمیم می‌گیرند: می‌گویند این سناریو با این کارگردان و با این بازیگر ساخته شود! منظورم این است که همان موقع هم تهیه‌کننده بود اما سعی می‌کرد مشارکت کند و اگر من نظرش را می‌پسندیدم اوکی می‌گفتم. حرف می‌زدیم و به توافق می‌رسیدیم. تحکمی نبود. ولی من کارگردان بودم و حرف آخر را می‌زدم. نه اینکه وام فارابی باشد. دو تا فیلمم را در بخش خصوصی با فواد نور ساختم ولی باز هم کارگردان‌سالاری بود و من حرف اول را می‌زدم. الان فرق کرده.

 

من بعد از حدود چهل سال کار برای خودم توقعات و پرنسیپ‌هایی دارم. اگر تهیه‌کننده به من بگوید فیلم را چند روزه «جمع کنم» مثل این است که بگویند زباله جمع کنم. فیلم را پلان به پلان باید ساخت. جوان‌ها توقع کمتری دارند و تهیه‌کننده ترجیح می‌دهد با آنها کار کند. ذهن‌شان هم احتمالا به‌روزتر است و یک فیلم را احتمالا ۳۵ روزه جمع می‌کنند. برای من کار سختی است شاید یک سری افراد این استعداد را دارند و می‌توانند. این باعث می‌شود من از بیرون سینما سرمایه پیدا کنم.

 

  یک‌چیزهایی همیشگی است

 

الان فکر می‌کنی «قصه‌های مجید» به‌روز است؟

نه، تبدیل شد به نوستالژی یک نسل و به نسل بعد منتقل شد. آقای مصفا می‌گفت «ما دوبار به تو مدیونیم. یک بار بچگی خودمان و یک بار هم بچگی بچه‌هایمان.» حالا همه سابقه «قصه‌های مجید» را پاک کن.

 

اگر قرار باشد «قصه‌های مجید» از هفته‌ی آینده پخش شود، فکر می‌کنی استقبالی که آن زمان شد دوباره همان طور بشود؟

نمی‌شود. آن موقع دو تا شبکه تلویزیونی بود و یک «قصه‌های مجید». الان خود ایران چند تا کانال تلویزیونی دارد، بعد جم ‌تی‌وی و فلان و فلان.

 

به‌روز بودن چه معنایی می‌دهد؟

نمی‌دانم. از یک طرف فکر می‌کنم درمیشیان یا شهرام مکری کارگردان‌های جوان و موفق و به‌روزی هستند، از آن طرف هم می‌بینم فیلم «ایرما خوشگله» ۵۰ سال پیش ساخته شده و هنوز با شوق و ذوق آن را می‌بینم.بله، فیلم‌های وایلدر را هنوز می‌بینیم.

 

خیلی از فیلم‌های قدیمی دیگر را هم می‌بینیم. مثلا «خواهران غریب». من دو نوه‌ی ۱۵ و ۵ ساله دارم که دورگه‌اند. این دو بچه چندین بار «خواهران غریب» را دیده‌اند و به کمکش فارسی یاد گرفته‌اند. یعنی فیلمی که من ۲۰ سال پیش ساخته‌ام هنوز با طراوت است.

 

از حرف‌هایت این‌طور استنباط می‌کنم که معنی به‌روز بودن در ذهن تو کاملا جا نمی‌افتد.

نمی‌دانم. فقط می‌دانم چیزهایی هست که همیشگی است. مثلا همین فیلم «lion» که در آن پسری هندی مادرش را گم می‌کند و به استرالیا می‌رود، داستانی کلیشه‌ای و قدیمی است. اما خیلی زیباست و فروش خوبی دارد ولی قاعده‌ها همان قاعده‌های سینمای کلاسیک است.

 

«گل یخ» را مثل «خواهران غریب» موزیکال می‌سازم

 

فکر نکردی «خواهران غریب» را بازسازی کنی؟

با محمد نوری در سفر ژاپن بودیم، یک سوژه به ذهنم رسید، به نوری گفتم، دوست داشت. وقتی جدی شد، نیامد بازی کند. خیلی عذاب کشیدم ولی احترام نوری برایم چند برابر شد. دیدم خوانندگی را مقدس می‌داند. این سناریو اسمش «گل یخ» بود که اسمش را برداشتم برای فیلمی به همین نام. با دست می‌نوشتیم.

 

فکر می‌کنم سرمایه‌گذار برای «گل یخ» پیدا شود.

پیدا شده.

 

موزیکال است؟

بله.  عشق، خانواده، گم شدن، پیدا شدن، موسیقی، و همه‌ی اینها. به نظرم قاعدتا باید این‌ها بفروشد. جنس «خواهران غریب» است.

 

تو با بچه‌ها خیلی خوب کار می‌کنی و حال و هوایشان را خوب می‌شناسی. فیلمی هم قبل از انقلاب با نام «آوازه‌خوان» ساخته بودی.

قبل از انقلاب اولین فیلمم «زنگ اول، زنگ دوم» بود، ۳۰ دقیقه محصول سال ۵۶. بعد «آوازه‌خوان» را ساختم و در جشنواره شرکت کرد.

 

یاد آن فستیوال به خیر که با سخنرانی زنده‌یاد بازرگان افتتاح شد. خوشحالم که برمی‌گردی به سینمای خودت. خوشحالم که همچنان با روحیه و نشاط نشستی. دوست دارم دیگر دلسرد نباشی. همه از تو انتظار دارند فیلمی در فضای ذهنی خودت بسازی.

خودم هم از خودم همین انتظار را دارم.

 

قرار است کابینه به‌زودی انتخاب شود؛ ما در انتخابات با خواسته‌هایی شرکت کردیم که اگر بخواهیم خلاصه کنیم این است که دلمان می‌خواهد فضای سینما باز و با نشاط باشد.

ببین... نمی‌شود فریدون! باز و بانشاط نمی‌شود. زمانی ما فیلم می‌ساختیم و یک مبصر داشتیم: وزارت ارشاد. تو الان هر فیلمی می‌سازی همه مبصر سینما هستند. «اتوبوس شب» برای من خیلی دلپذیر بود و به عشق آن «پنجاه قدم آخر» را ساختم. چهل و چند سال است دارم کار می‌کنم و فشارها و سانسورها را دیده‌ام. همیشه هم با چانه‌زنی سعی می‌کردیم موارد سانسوری را کم کنیم و بعد خودمان می‌نشستیم سانسور می‌کردیم. اما سر «پنجاه قدم آخر» آن‌قدر شکل و شدت فشار عوض شده بود که من رها کردم، گفتم بروید هر کاری می‌خواهید بکنید. بعدش هم گفتم پشت دستم را داغ می‌کنم و دیگر فیلم دفاع مقدس نمی‌سازم. حبیب احمدزاده ایده خیلی جذاب داستانی داشت درباره همسر یک اسیر، گفتم نمی‌سازم. چون آن زن را حتما باید با معیارهای تثبیت‌شده نمایش بدهم و نمی‌توانم مثل بقیه فیلم‌ها بگویم او یک زن معمولی است.

 

اما تو خودت همیشه دوست داشتی درباره دفاع مقدس فیلم بسازی و آن را از ابعاد مختلف نشان بدهی. این را من در تو دیده بودم.

بله، اصلا در ابتدای جنگ خودم گروه کوچکی درست کردم و به جبهه‌های مختلف رفتیم و فیلم مستند گرفتیم. همیشه خیلی دلم می‌خواست در این باره فیلم بسازم. بعد کم‌کم دیدم جنگ فیلم‌سازان خودش را تربیت کرد...

 

بله دخالت‌هایی هست اما من می‌دانم این شیفتگی را داری که موضوع و حال و هوای جنگ را دربیاوری.

در «اتوبوس شب» موفق بودم ولی در «پنجاه قدم آخر» نتوانستم. بخشی می‌تواند ضعف من باشد ولی بخش بزرگ‌ترش واقعا سانسور بود.

 

در واقع نظارت‌های پراکنده‌ای که البته الان به نظر من دارد کم‌کم شکل می‌گیرد و به سمت متمرکز شدن می‌رود.

من امیدوار نیستم. هر جا می‌روم بیشترین احترام را به من می‌گذارند اما این که به درد من نمی‌خورد. برای هیچ مدیری هیچ اهمیتی ندارد که من چهل و چند سال تجربه دارم. من هنوز هم می‌توانم فیلم خوب برای کودکان بسازم، فیلم خوب جنگی بسازم، ملودرام خوب بسازم، اما برای آن‌ها واقعا اهمیتی ندارد.

 

اما نسلی آمده و در همین فضا فیلم‌هایی می‌سازد که قبلا ساخته نمی‌شد.

خب آن نسل دیگری است. من هم شهرام مکری، مجید برزگر، هومن سیدی، امیر ثقفی، و بقیه را که زیاد هم هستند دوست دارم و کارهایشان را می‌بینم. من سینما نمی‌روم اصلا ولی فیلم مکری را شش بار رفتم در سینما دیدم. نور موبایل در سینما ببینم حالم بد می‌شود اما فیلم برزگر را پنج بار رفتم در سینما دیدم. این‌ها نسل دیگری‌اند و کارشان جور دیگری است. موفق و عالی هم هستند. ابراهیم ابراهیمیان که تهیه‌کننده‌ فیلمش هستم خب خوب است. احسان بیگلری دستیار من بود. فیلمنامه «برادرم خسرو» را که خواندم گفتم «تو باید پنجاه سالت باشد تا بتوانی این فیلم را خوب بسازی.» گفت «سعی‌ام را می‌کنم.» خیلی هم اذیت شد. وقتی قرار شد با روزنامه شرق برای تبلیغ فیلمش مصاحبه کنم، دو سه بار فیلم را با دقت دیدم و واقعا هیچ ایرادی نتوانستم بگیرم. خب پس این نسل دیگری است و جور دیگری می‌بیند.

 

من درباره نسل خودمان مثل تو ناامید نیستم...

نه، آن ناامیدواری که من می‌گویم ناامیدی نیست که مثلا سانسور یا پروانه ساخت و نمایش را بردارد...نه، ما که چنین انتظاراتی نداریم اما مثلا می‌شود شورای پروانه ساخت ساده‌تر بگیرد. تفاهم میان تصمیم‌گیرندگان اصلی کشور می‌تواند خیلی چیزها را حل کند.

 

 به نظر من به سمت تفاهم پیش می‌رویم و مسائل حل می‌شود. خیلی از تو ممنونم که در برنامه ما شرکت کردی و برایت آرزوی موفقیت می‌کنم و دلم می‌خواهد یک فیلم شیرین از جنس «خواهران غریب» بسازی و مردم را شاد کنی و خودت هم به آینده امیدوار باشی.

من هم خیلی متشکرم که من را به این برنامه دعوت کردی. شب خوبی بود.

 

 

 

 

 

  • 9
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش