بنا نداشتم به این جنجال خبری مربوط به «مجری تلویزیون» بپردازم. اما حالا که روزنامههای اروپایی به آن پرداختهاند فکر کنم وقت مناسبی است که بیش از اینکه به مجری و حرفها و کارها و ادعاهایش مشغول شویم و با آبروی این بنده خدا بازی کنیم کمی عقبتر بایستیم و کلیتر به اوضاع و احوال نگاه کنیم. به جای محاکمه و ملامت مجری، سازمانی را محاکمه و ملامت کنیم که ریاکاری را نهادینه کرده است و اعضای خود را به این زندگی دوگانه وادار کرده است.
اشکال اصلی متوجه تلویزیون است که نهتنها در هیچیک از ماموریتها و وظایفش موفق نبوده بلکه آنقدر مشغول ظاهرسازی و راضی کردن خواص بوده که تبدیل به کانون ترویج زندگی دوگانه و غیرصادقانه شده است. در واقع این تشت رسوایی مجری یا مجریهای تلویزیون نیست که از بام افتاده بلکه تشت سازمانی از بام افتاده که حرف منتقدینش را گوش نکرده، به اصول اخلاقی پایبند نبوده و با اصرار بر مسیر غلط، بازی را به رقبای ماهوارهای ضد انقلاب – حتی به رقبای فکسنی و بی پول و بیامکان خود – باخته است. سالهاست که همه دلسوزان و کارشناسان و آدم حسابیها، حتی مردم عادی که تلویزیون با پول آنها اداره میشود، دارند داد میزنند که این رسم تریبونداری نیست و این ره که تو میروی به مکه که نمیرسد هیچ، به دوزخ ختم میشود، اما کو گوش شنوا؟ نه اینکه آقای علی عسگری نشنود.
نه قبلیهای او هم نمیشنیدند و جز به چند نفر خاص به احدی پاسخگو نبودند. نیازی نیست برای فهمیدن این ظاهرسازی عکسهای سوییس را بازبینی کنیم؛ نه. کافی است این تلویزیون را روشن کنید تا ببینید چطور همه چیزش مثل دکور، توخالی و نمایشی است. اسم مجریها بد در رفته وگرنه سطوح دیگر سازمان وضعشان خرابتر از این حرفهاست مثلا فکر کردید پشت سریالها یک عقیده راسخ و سفت و سخت حاضر است؟ فکر کردید برنامههای تلویزیونی مستظهر به عقیده و ایمان و کار عالمانه و حساب شدهاند؟ احتیاجی نیست زیرک و کاربلند و اهل فراست باشید تا بفهمید در این جامجم چه میگذرد.
قشنگ این صفحه مونیتور داد میزند که این برنامه را تلویزیون محض گل روی فلانجا ساخته و آن یکی برنامه را محض خاطر بهمان جا و برنامه سوم را هم توقیف کردهاند مبادا از بسیار جا زنگشان بزنند و توبیخشان کنند. میدانید در اصل تلویزیون را چه کسانی اداره میکنند؟ آنها که رییس تلویزیون دائما در ذهنش نگران زنگشان است... شک نکنید که بدنه تلویزیون هم مثل من و شما دلشان میخواهد کار خوب کنند و هرطور هست سازمانشان را از این وضعیت رقتبار نجات دهند لااقل آن عدهای که کاربلدند و دوره دیدهاند و درسش را خواندهاند و ذوقش را دارند. آرزویشان این است که عین همه جای دنیا برنامه بسازند و حرف حساب بزنند و از سر صدق حرف بزنند و چیزی از خودشان جعل نکنند. منتها دستشان بسته است و از هر طرف که میروند به دیوار سفت میخورند... کمکم میدانیم کار توی تلویزیون تبدیل به چه مفهومی شده؟
هم به زبان و هم به دل خودشان را توجیه میکنند که «المامور معذور» مردهشور چه کار به بهشت و جهنم مرده دارد؟ کار حرفهایاش را میکند، مزدش را میگیرد و خلاص. بیخود نیست که در این سازمان هر ذوقی از بین میرود و هر ایدهای به بدترین شکل تباه میشود. گاهی ایدههای نابی به ذهن هنرمندان میرسد که تا به مسیر تصویب و برآورد و شورای تامین میافتند، رسما از بین میروند. بروند هم تبدیل به چیزی خنثی و بیمزه میشوند که حیف وقت؛ حیف پول. خدا کند آقای حضرتی روی ملاحظات خیرخواهانه، جملهام را حذف نکند. بینی و بینالله دارم از سر صدق و دردمندی حرف میزنم... حرفم تلخ است اما تلختر از آنچه در سوییس اتفاق افتاد.
پس حالا که کامتان تلخ است عرض مرا هم بشنوید، مشکل اصلی تلویزیون این است که خود مدیران هم میدانند ریا تا کجا و در چه سطحی نفوذ کرده. خودشان هم میدانند این دکور عنقریب فرو میریزد. راستی حالا که روزنامههای اروپایی هم به این خبر دامن زدهاند، تلویزیون- بلکه بالاتر از تلویزیون- با یک آزمون بزرگ مواجه است با این قضیه چه کند؟ چطور رفع و رجوعش کند؟ شما را به خدا فقط مشمول مرور زمانش نکنید و تا سالهای سال پروندهاش را باز نگه ندارید؛ خوب یا بد هر طوری هست تمامش کنید وگرنه «ما» استادیم که قضایا را کش بدهیم و در دست زمان بسپریمشان ولاینحل و یک لنگه پا نگهشان داریم.
سید علی میرفتاح
- 13
- 3
زهرا محمدی
۱۳۹۶/۵/۱۷ - ۱۵:۳۰
Permalink