مهمترین عناوین خبری
یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۸:۳۶ - ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۷۰۸۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

روايت دردناک عليرضا افتخاری از عواقب آن آغوشِ سياسی

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

یک گفت و گوي کاملا سياسي؛ اين بهترين لفظ براي اين گفت و گوي مفصل است که در آن سعي شده است بي هيچ حجابي درباره تمام مسائلي پرسيده شود که يکي از مهم ترين و پرمخاطب ترين خوانندگان ايراني را به جايگاه کنوني اش کشاند. شايد به همين خاطر بود که اين گفت و گو بارها تا آستانه نيمه تمام ماندن، قطع شد و با جدال لفظي پيش رفت؛ ولي ادامه پيدا کرد و در انتها حرف هايي در آن مطرح شد که «عليرضا افتخاري» تاکنون هرگز درباره آنها حرفي نزده بود.

 

«عليرضا افتخاري» در زمينه تعداد انتشار آلبوم در ميان خوانندگان ايراني رکورددار است، خيلي ها ممکن است اين مساله را برنتابند؛ اما هيچ کس نمي تواند منکر اين شود که او صدايي بي مانند در حوزه موسيقي ايران بود و يکي از محبوب ترين خوانندگان موسيقي ايران که همچنان آثارش با فروش بالايي همراه است.

 

اما با گذشت سال ها فعاليت و انتشار حدود ۷۰ آلبوم (آمار دقيقي از تعداد آثار ايشان در دست نيست!)، در سال هاي اخير با حواشي بسياري رو به رو شد؛ حواشي عجيب و گاه حتي باورنکردني، از ماجراي کنسرت «پلي بک» اين خواننده که با اعتراض حاضران در صحنه رو به رو شد تا رقص پرحاشيه و جنجالي اش در کنسرت شهرستان بُناب و اتفاقات مشابه و پرسر و صداي ديگري که باعث شده، منتقدين موسيقي در يک جمله حسرت و اندوه شان را در قبال اين صداي بي مانند اين گونه عنوان کنند: «حيف اين صدا…»، با همه اينها او به هر صورتي که بود مي خواند و مردم گوش مي دادند؛ اما يک اتفاق براي هميشه زندگي او را تحت تاثير قرار دارد؛ در اوج آن اتفاقات عجيب و غريب سال ۸۸ او با در آغوش کشيدن «محمود احمدي نژاد» به يک باره به چهره خبرساز آن سال تبديل شد. خيلي از طرفداران او با بهت به اين اتفاق نگاه مي کردند، خيلي ها به او حملات بي سابقه اي کردند و البته خيلي هاي ديگر هم افسوس خوردند.

 

آن زمان اما بهترين تعبير را خسروي آواز ايران داشت؛ آنجا که گفت: «موسيقي باعث آشنايي است، اما تنها علت نيست و توسط موسيقي با مردم ارتباط برقرار مي شود و مردم آدم را مي شناسند، بعد رفتار و گفتار و کردار هم در اينجا خواهدآمد. يکي از هنرمندان ما که صداي خوبي داشت و خوب مي خواند و شهرت خوبي داشت، يک اشتباه اجتماعي کرد که به نظرم از سر سادگي و ندانم کاري اش بود.

 

يک دفعه مردم او را کنار گذاشتند. پس اين موسيقي نيست. اين رفتار و کردار و گفتار است. به همين دليل هنرمندان در رفتار و کردار و گفتار بايد خيلي دقت کنند. جامعه آگاه است، وجدان جامعه بيدار است، جامعه مو را از ماست مي کشد، کوچک ترين اشتباهي زير پروژکتور جامعه قرار مي گيرد. نمي توانيد اشتباه کنيد. جامعه کوچک ترين اشتباه و رياکاري را بزرگ مي کند و دروغ گويي و اشتباه را نشان مي دهد. من سعي کردم اشتباه نکنم و با مردم باشم، چون موسيقي را براي مردم ارائه مي کنم، نه براي وزير و براي وکيل و براي رييس جمهور، آنها هم اگر جزو مردم باشند گوش مي کنند. ولي موسيقي براي مردم است، براي انسان ها. بايد انسان ها را در اولويت قرار داد و موسيقي را براي آنها ارائه کرد. موسيقي براي انسانيت است.»

 

با «عليرضا افتخاري» درباره تمام اين مسايل صحبت کرده ايم:

 

از ارکستر ملي شروع کنيم. شما سال گذشته به عنوان خواننده در ارکستر ملي فعاليت داشتيد و به رهبري فريدون شهبازيان برنامه هاي زيادي را در تهران و شهرستان روي صحنه برديد. اکثر بينندگان و شنوندگان اين کنسرت ها معتقد بودند که افتخاري با روزهاي اوج صدايش فاصله زيادي دارد و حتي نوع خوانش او هم در مواقعي خارج از نت است.

اين موضوعات هميشه و در همه سال هاي فعاليت من به شکل هاي گوناگون مطرح شده است؛ اما اين مباحث ديگر به قدري تکرار شده که واقعا خودم هم خسته شده ام. اگر چنين چيزي که شما مي گوييد وجود داشت، مگر آقاي شهبازيان با من تعارف داشت؟ ايشان موزيسين بسيار سخت گيري است و در کارش با هيچ کس شوخي ندارد؛ پس من اگر فالش مي خواندم خيلي راحت اين موضوع را به من انتقال مي دادند و رسيدگي مي کردند.

 

در بخش هايي از کنسرت شهر تهران ارکستر ملي اين اتفاق افتاد و آقاي شهبازيان با دست به شما اشاره مي کرد که مثلا جاي خواندن تان اينجاست و اينجا نبايد بخوانيد و از اين قبيل اتفاقات.

 

در اجراهاي ارکسترال، هميشه رهبر ارکستر و خواننده بايد با هم در ارتباطي قوي و نت و نت باشند. اين امري غيرطبيعي نيست، به همين خاطر است که مي گويم اين انتقادها هميشه نسبت به من وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد، انتقاداتي که خيلي هايش بي منطق است؛ اما عليرضا افتخاري کسي نيست که با اين هجمه ها کوتاه بيايد.

 

احتمال ادامه همکاري شما با ارکستر ملي وجود دارد؟

همه چيز به تصميمات گروهي بستگي دارد. ما هرگز به صورت شخصي و انفرادي تصميم نمي گيريم. روال ما اين است که به صورت دسته جمعي براي موضوعات مختلف تصميم مي گيريم و به نتيجه مي رسيم.

 

خودتان با وجود انتقادهايي که به شما درباره حضور و اجرايتان در ارکستر ملي شده باز هم تمايل داريد در اين ارکستر بخوانيد؟

من هرگز و هرگز با انتقادها کاري ندارم و کار خودم را مي کنم. من يک بار براي شادي دل يک سري کودک سرطاني در يک کنسرت حرکات سماع انجام دادم تا لبخند را به آنها هديه کنم. يک کشور عليه من شورش کرد و من متهم شدم که حرکات موزون روي صحنه انجام داده ام. کجاي من با اين سبيل، شبيه محمد خرداديان است؟!

 

آقاي افتخاري ويدئوي آن اجرا و حرکات شما روي صحنه در کنسرت بُناب منتشر شده و همه جا دست به دست چرخيد. طبيعي بود که واکنش هايي را هم در پي داشته باشد.

من واقعا چند سالي است که هم در تهران و هم شهرستان کمتر حاضر به اجراي برنامه مي شوم و خيلي سخت مي گيرم و عمدتا هم کنسرت نمي گذارم؛ ولي براي کنسرت بناب با تمام قلبم رفتم. در اين برنامه قرار بود مدير برنامه هاي من چند کودک سرطاني را به سالن بياورد و من قول اخلاقي داده بودم که براي شادي دل آن ها اين برنامه را اجرا کنم.

 

اعضاي گروه با قطار رفتند و به من هم گفتند با قطار بروم. اما من گفتم در دل شب مي خواهم تنهاي تنها با خداي خودم خلوت کنم و تا بناب رانندگي کردم و اشک ريختم. من به خاطر اين بچه هاي سرطاني معصوم به اين برنامه رفتم و اگر کمي انصاف داشته باشيم، حتما متوجه اين موضوع مي شويم که رفتن من به اين برنامه، به خاطر کنسرت و بليت فروشي نبود. من واقعا نيازي به بُعد مالي اين کنسرت نداشتم.

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

من خودم فرزند بيمار دارم و سال هاست که بيمارداري مي کنم و مي دانم خانواده اين عزيزان چه حال و روزي دارند. همه وجودم را براي شادي آن ها روي صحنه گذاشتم و تا زماني که لبخند آنها را نديدم، از صحنه پايين نيامدم. تِم موسيقي در اواسط برنامه، تِم کردي بود و براي آن بچه هاي سرطاني پايکوبي کردم و به همان خدا قسم که به خودم قول داده بودم که تا لبخند آن ها را نبينم، حرکاتم را ادامه خواهم داد و همين موضوع هم اتفاق افتاد. آقايان دلواپس، گناه من چيست؟ لبخند آن کودکان براي من دنيايي بود و کمال احترام را هم مردم آن منطقه به من گذاشتند.

 

بعد از انتشار آن فيلم کار به جايي رسيد که گفته شد شما شرايط عادي روي صحنه نداشتيد.

من از همه آنها شکايت کردم و در حال پيگيري قضايي هستم. دليلي ندارد بخواهم با همه گلاويز شوم. من کار دلم را انجام دادم و هرگز و هرگز قرار نيست با کسي دشمني داشته باشم. من کاري مي کنم که خداوند عالم از من راضي باشد. اينکه در مقاطع مختلف يک کشور عليه من شورش مي کند، برايم مهم نيست. بعد از آن اتفاقات که در سال هاي گذشته برايم افتاد، به اين نتيجه رسيدم که ديگر نبايد سعي در پاسخ دادن به آدم ها و رسانه ها داشته باشم.

 

منظورتان ديدار و در آغوش کشيدن آقاي احمدي نژاد است؟ از آن اتفاق هميشه روايت هاي مختلفي عنوان شده است…

بله، دقيقا سال ۸۸ در برنامه اي به مناسبت بزرگداشت شهداي خبرنگار حاضر شدم و روحم هم خبر نداشت که فلان آدم هم در اين برنامه حضور دارد. اگر تاريخ به عقب برگردد، من هرگز آن کار را تکرار نمي کنم. اصلا اشتباه مي کنم که بخواهم ايشان را در آغوش بگيرم. من امروز با بانگ بلند اين حرف را مي زنم و هيچ واهمه اي هم ندارم که اگر زمان به عقب برگردد، حتي سمت آقاي احمدي نژاد هم نمي روم.

 

فکر نمي کنيد الان براي اين بانگ سر دادن ها کمي دير شده؟

من بزرگ ترين ضربه ها را نه از مردم، که از رسانه ها خوردم. رسانه ها با علم به اينکه من توانايي مديريت اين موضوع را ندارم، براي من پرونده هاي مختلفي منتشر کردند و از آب گل آلود ماهي گرفتند. کاري کردند که زندگي شخصي من هم دچار معضلات پيچيده و عجيبي شد.

 

در مورد اين موضوع مفصل حرف مي زنيم، ولي مي خواهم قبل از ورود به آن درباره نامه دختر شما به آقاي عزت الله انتظامي بگوييد. آن نامه در اوج انتقاد ها از شما به شدت خبرساز شد و تا حد زيادي مردم را آرام کرد.

کدام نام منظورتان است؟!

 

نامه اي که دختر شما- آوا افتخاري- پس از انتشار نامه افشاگرانه استاد عزت الله انتظامي درخصوص استفاده سياسي «اسفنديار رحيم مشايي» از ايشان براي حضور در ستاد انتخابات کشور، منتشر کرد.

من در جريان آن نامه نبودم و خيلي کم درباره آن حضور ذهن دارم. زياد اهل شبکه هاي اجتماعي نبوده و نيستم و آن زمان هم خيلي محدود درباره آن واکنش دخترم ديدم و شنيدم.

 

دختر شما از نحوه بهره برداري سياسي از هنرمندان گلايه کرده بود و در بخش هايي از آن نامه جنجالي نوشته بود: «استاد، پدر من- عليرضا افتخاري- هم فريب اين بازي ها را خورد و ندانسته در مراسمي شرکت کرد که از پيش طراحي شده بود. زماني پدرم متوجه شد که ديگر دير شده بود و زندگي ما متزلزل؛ نه بهتر است بگويم مضمحل. مادرم از يک طرف، من و خواهرانم از يک طرف و پدرم که چه عذابي که نکشيد.

بگذريم که چه شد، همه خانواده من مورد جفا قرار گرفتند؛ به جرمي که خودمان هم هنوز نمي دانيم. نبايد هنر را با سياست گره زد. آنجا که سياست کم مي آورد به پيشگاه هنر زانو مي زند. اين زانو زدن از سر احترام نيست که از سر گدايي است. شما استاد بزرگ، خوب که نه، عالي جواب شان را داديد و باز هم به همه گوشزد کرديد که راه نر با راه سياست جداست و نبايد با ترفندهاي گوناگون هنرمندان را سياسي کرد؛ بي آنکه خودشان باخبر باشند. استاد عزيز دست شما را مي بوسم و به وجودتان افتخار مي کنم.»

 

زندگي شخصي من در آن سال ها جوري بود که اصلا نمي توانستم از خانه خارج شوم. آن هجمه ها در همه اين سال ها براي من تبعات زيادي داشت. آقاي احمدي نژاد در اين مدت حتي يک بار پيگير احوال من نشدند. با صداي بلند به ايشان مي گويم در مورد من بسيار انسان قدرنشناسي بودند. با صداي بلند اين جملات را بر زبان مي آورم و اميدوارم به گوش شان برسد.

 

شما را به جان مادرتان قسم مي دهم که به من کمک کنيد تا اين حرف ها به گوش همه برسد. امروز به آگاهي و درک سياسي درستي از اين بازي ها رسيده ام و اميدوارم اين موضوع به خوبي در رسانه ها انعکاس پيدا کند. به سمت من در حضور خانواده ام آب دهان مي انداختند و با صداي بلند ناسزا مي گفتند. حتي به خانواده من ناسزا مي گفتند. اينها همه درد است. کسي نفهميد آن سال ها چه بر من گذشت. شايد اين نامه بايد با لحن تندتر و گزنده تري نوشته مي شد. ولي از آنجايي که من هرگز رابطه قوي اي با رسانه ها نداشتم، هيچ وقت نشد که بتوانم اصل ماجرا و اتفاقات بعد آن را درست روايت کنم و به گوش مردم برسانم.

در اين باره که شما رابطه خوبي با رسانه ها نداريد که شکي نيست، تقريبا هميشه و در هر تماس تلفني که هر خبرنگاري با شما مي گيرد، با يک جدال کلامي از طرف شما رو به رو مي شود. اين نوع رفتار از کجا نشأت گرفته است؟

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

از آنجايي که رسانه ها زندگي من را خراب کردند و باعث شدند تا آستانه خودکشي پيش بروم. آه مظلوم هميشه تاوان دارد. من آنهايي که زندگي من را به اينجا کشيدند هرگز نخواهم بخشيد و روي حرفم ايستاده ام. رسانه ها هرگز از من حمايت نکردند و هميشه دوست داشتند کاري کنند که بيشتر و بيشتر زمين بخورم.

ولي خود شما هم بارها و بارها هيزم در اين آتش حاشيه ها مي ريختيد. در ملتهب ترين شرايط سياسي اثر جديدتان را به نسرين ستوده تقديم کرديد و حتي به استاد شجريان هم نامه فدايت شوم نوشتيد. در شرايطي که حتي خودتان هم مي دانستيد چقدر در آن شرايط اوضاع عليه شماست.

 

صبر کنيد و با اين سرعت حرفي را نزنيد و سعي نکنيد از آن به راحتي بگذريد. اين موضوعات کاملا از ته دل بود و روايت هاي اشتباه از آنها شد.

خوب درباره تصنيف «گل نسرين» موضوع چه بود؟ رضا رشيدپور با نوشتن جملاتي از قول شما در فيس بوکش اعلام کرد که شما اين اثر را به نسرين ستوده تقديم کرده ايد. متن کامل صحبت هاي رضا رشيدپور هم اينگونه بود: «بعد از ظهر، آقاي عليرضا افتخاري با من تماس گرفتند و يک پيام متفاوت به من دادند و از من خواستند که آن را رسانه اي کنم.

 

فرمودند تصنيفي به نام گل نسرين با آهنگ جناب فضل الله توکل و شعر جناب حسين منزوي خوانده اند و تصميم گرفته اند که آن را به بانو نسرين ستوده تقديم کنند. متن فرمايش ايشان را بي هيچ کم و کاست و بدون هر پيش داوري و اظهارنظر به اطلاع مبارک شما رساندم که رسم حرفه اي آدم هاي رسانه اي امانتداري و اجتناب از قضاوت است.» واکنش بد و ادبيات تند شما پس از انتشار اين متن از سوي آقاي رشيدپور واقعا دور از شأن شما نبود؟

 

حرف من چيز ديگري است. من موضوعي را از ايشان خواسته بودم که در نهايت صداقت و از ته دل بود؛ ولي ايشان با آب و تاب ويژه اي به آن پرداختند و در آن وضعيت اتفاقا از اين ماجرا عليه من استفاده شد.

 

آقاي افتخاري، شما جواب توهين آميز و بدي به رضا رشيدپور داديد و خطاب به ايشان نوشتيد: «آقاي رشيدپور حالا آمده و خبر هديه دادن ما به نسرين ستوده را شکلي منتشر کرده که دردسرساز شود. يکي نيست به او بگويد از چه چيزي مي ترسي؟ کتکت مي زنند؟ شلاقت مي زنند؟ اعدامت مي کنند؟ مگر ما چه کرديم؟

يک قطعه اي را تقديم کرديم به خانمي ايراني که بسيار محترم است. مگر چه گناهي مرتکب شده ايم. از چيزي نمي ترسيم. اين هديه، پيشکشي من، زنده ياد حسين منزوي به عنوان ترانه سرا و فضل الله توکل به عنوان آهنگساز، به خانم ستوده است. من هديه را به فرد مشخصي داده ام و حالا کس ديگري آن را باز کرده است.» طبيعي است که شما متهم به تناقض گويي شويد و هجمه ها عليه شما بيشتر شود.

 

جامعه ما به نوعي بيماري دچار است که اگر کسي خطايي کند تا ابد آن موضع عليه اش استفاده مي شود. هر کاري هم بکني نمي تواني از آن موضوع تبرئه شوي. من عذرخواهي کردم، به اشتباهم اقرار کردم، اگر شرايطش بود حتي حاضر بودم بگويم غلط کردم؛ ولي تمام اين رفتارهاي من بازي را بد و بدتر کرد. انگار ديگر راه بازگشتي براي من وجود نداشت. ولي مي دانيد دلم از کجا پر است؟ از همکاران و دوستانم. حتي يک نفر حاضر نشد در آن شرايط پشت من بايستد.

 

شما اگر جاي دوستان و همکارانتان بوديد حاضر بوديد پشت کسي که مثل رفتار شما کرده و از نگاه اجتماع و جامعه به شدت مورد انتقاد بود، بايستيد؟

جوري صحبت مي کنيد که انگار من چه کار کرده ام. من رييس جمهور مملکت را بغل کرده ام و با ايشان احوال پرسي کرده ام. در اينکه ايشان انسان محبوبي نبوده و نيستند شکي نيست و من هم بارها از اين کارم ابراز پشيماني کرده ام ولي اوضاع اصلا مناسب و خوب نيست. من ده سال از زندگي ام را به خاطر ايشان فحش خوردم.

 

جواب سوال من را نداديد. شما حاضر بوديد در چنين شرايطي از همکار يا خواننده ديگري دفاع کنيد و سعي کنيد نگاه جامعه را عوض کنيد؟

شک نکن که تمام قد از همکار و هر فرد ديگري دفاع مي کردم. چون شخصيت و زندگي شخصي آدم ها خيلي زياد برايم اهميت دارد و دوست دارم دل آدم ها را به دست بياورم و به آرامش برسانم شان.

 

نامه شما به استاد شجريان هم با اين ايدئولوژي نوشته شد؟ يعني مي خواستيد دل ايشان را به دست آوريد و آن را بايد به نوعي سعي و تلاش براي آشتي با مردم تلقي کرد؟

درواقع اين نامه اظهار محبت من به آقاي شجريان بود. ما از يک خانواده ايم و طبعا من هم مانند افراد ديگر خانواده، آقاي شجريان را دوست دارم. چرا نبايد حالت دوستي و برادري داشته باشيم؟ بعضي ها مي پرسند که تو از آقاي شجريان دلخوري؟ من از ايشان دلخور نيستم. من از خودم دلخورم. همان زمان هم از خودم دلخور بودم و با صراحت بر زبان آوردم. چرا نبايد استاد شجريان در ايران بخواند؟

ماهي گيرها و بناها و پيشه ورها هم با هم آواز مي خوانند و کار مي کنند. چرا نبايد ما هم آواز باشيم؟ چرا شجريان نبايد از حال من خبر داشته باشد؟ بيست سال است که من شجريان را نديده ام و اين واقعا خوشايند نيست. آقاي شجريان ممنوع الکار نيست. چه کسي مي تواند به ايشان بگويد کار نکن؟ چه کسي مي تواند مجوز ايشان را صادر کند يا نکند؟ شجريان خودش کارهاي خودش را امضا مي کند. ايشان اگر بخواهند دوباره مي توانند در ايران فعاليت کنند.

 

فکر مي کنيد چرا استاد شجريان جواب نامه شما را نداد؟

شايد اطرافيان شان باعث شدند. مشاورهايي که داشته و دارند، دلم شکست و به خاطر همين نخواستم مزاحم ايشان شوم.

 

فکر نمي کنيد شدت واکنش هاي اجتماعي به ديدار شما با محمود احمدي نژاد باعث شد ايشان وارد اين بازي نشوند؟

اين شما رسانه ها هستيد که بايد حق را به حقدار برسانيد. در حالي که هيچ يک جرات نداشتيد وارد اين مساله شويد، چون يک طرف قضيه شجريان ايستاده. پس از انتشار آن نامه، هيچ کس جرات نداشت بيايد به آقاي شجريان بگويد چرا جواب آشتي طلبي افتخاري را ندادي؟ چرا هيچ کس به مظلوميت من اشاره اي نکرد؟ شماها همه تان جزو مافياييد- چه کسي جرات دارد به آقاي شجريان بگويد بالاي چشمت ابروست يا فلان کارت اشتباه است؟

 

ما آمديم از در دوستي وارد شويم کلي واکنش دشمنانه ديديم. مثلا يک آقاي طنز نويس از قول آقاي شجريان جواب نامه ما را نوشته بود- يعني چي اين طعنه ها و کنايه ها؟ مگر من نکته اي غير از دوستي در آن نامه مطرح کرده بودم؟ جواب من اين ها نبود. من نيازي نمي بينم جواب اين واکنش ها را بدهم. ما هم خدايي داريم- البته يک روز آن کسي که نامه من را مسخره کرد و آن متن تمسخرآميز را درباره من نوشت، مي فهمد چه اشتباهي کرده است.

نامه شما به استاد شجريان در حالي منتشر شد که پيش از آن استاد شجريان در مصاحبه با «يورو نيوز» حمله تندي به شما کردند و گفتند: «يکي از هنرمندان ما که صداي خوبي داشت و خوب مي خواند و شهرت خوبي داشت، يک اشتباه اجتماعي کرد که به نظرم از سر سادگي و ندانم کاري اش بود، يک دفعه مردم او را کنار گذاشتند. پس اين موسيقي نيست. اين رفتار و کردار و گفتار است.

 

به همين دليل هنرمندان در رفتار و کردار و گفتار بايد خيلي دقت کنند. جامعه آگاه است، وجدان جامعه بيدار است، جامعه مو را از ماست مي کشد. کوچک ترين اشتباهي زير پروژکتور جامعه قرار مي گيرد. نمي توانيد اشتباه کنيد. جامعه کوچکترين اشتباه و رياکاري را بزرگ مي کند و دروغ گويي و اشتباه را نشان مي دهد.» ولي شما در نامه خود براي ايشان نوشته بوديد: «ما آجر نيستيم که بمانيم. عمري از ما گذشته است، بايد هر کدام در نواي هم بخوانيم. ما يک جمع خانواده ايم. ما بايد اسم همديگر را صدا بزنيم.

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

ما بايد همايون هم باشيم. ما نبايد ورود را از هم بپوشانيم و اجازه گذر را به يکديگر ببنديم، ما از همديگر مي ترسيم، ما در يک باغ هستيم، با افکار يک درخت پربار بايد سرزنده و شاداب، از دور يکديگر را صدا بزنيم. نزديک هم بياييم با محبت، چرا دستخط هامان براي هم خوانا نيست. صدا بزن مرا، نزديک تر بيا». اين تفاوت در ادبيات نامه ها به نظر خودتان نامانوس نبود؟

هنوز هم مي گويم که استاد شجريان براي من مطلق اند. صحبت هايشان در آن گفت و گو مرا کمي رنجاند ولي به رسول ا… قسم همان زمان هم احساس مي کردم که ايشان از بزرگواري و دلسوزي اين جملات را درباره من استفاده کردند. ايشان مي توانستند فتيله اين ماجرا را پايين بکشند و با يک جمله اوضاع را به حالت اول برگردانند. ايشان پيشکسوتي بودند که من در آن دوره نياز داشتم از من حمايت کنند و اصلا از من بپرسند که اصل اتفاق چه بوده؟ ما همه با هم بوديم و بايد به حکم سعدي «بني آدم اعضاي يکديگرند» در کنار هم مي مانديم. دل من از آن مصاحبه شکست.

 

ولي شما سال نود در گفت و گو با يک رسانه تندرو اصولگرا درباره آقاي شجريان گفته بوديد: «بسياري از دوستان مي پندارند که من از شاگردان آقاي شجريان هستم. در حالي که اين طور نيست، چرا که من از شاگردان زنده ياد استاد تاج اصفهاني هستم که در جواني به محضر ايشان براي يادگيري آواز رفتم. در مورد آقاي شجريان هم بايد بگويم که ايشان در زماني از صداي من خوششان آمد و من مدتي با رفت و آمد در منزلشان با اين هنرمند در ارتباط بودم.» اين هم يک تناقض ديگر از نوع صحبت هاي شما در دوره هاي مختلف زماني نيست؟

آن زمان من در شرايطي بودم که بايد خيلي حسابگرانه حرف مي زدم. نمي توانستم نسبت به هر چيزي به صورت واضح اظهارنظر کنم. ماجراهاي ديدار من و آقاي احمدي نژاد خيلي سر و صدا کرده و باعث شده بود در سخنانم خيلي محتاط باشم. به هر حال آقاي احمدي نژاد آتشي در زندگي من انداخت که هنوز هم پشيمانم و در آن آتش مي سوزم.

 

نکته اي که هست…

اجازه بدهيد. آقاي احمدي نژاد جوري خودش را به آغوش من انداخت که انگار من يوسف گم گشته ايشان بودم. يک جوري به من چسبيد و من را بوسيد و پشت سر هم اين اتفاقات را شکل دادند که… بابا بوسيدن يک بار، دو بار… جمله بعدي ام را اميدوارم جرات انتشارش را داشته باشيد ولي من طناب خريده بودم خودکشي کنم. فشار بدي روي من و خانواده ام بود. فرزند کوچکم فهميد و گريه کرد و گفت: «بابا نکن».

 

گفتم نمي توانم و واقعا تاب اين همه توهين و تهديد را ندارم. در ايران که هيچ کس حواسش به من نبود و درددل من را نمي شنيد. در خارج از کشور هم يک روز چهره بد بودم و يک روز چهره زشت. منفور شده بودم و اين براي يک هنرمند غيرقابل تحمل بود. سوپرمارکت محل به من جنس نمي فروخت! آرايشگر محل ما مي گفت آقاي وقتي شما روي اين صندلي مي نشينيد ديگر هيچکس به مغازه من نمي آيد و عذرخواهي مي کرد و مودبانه مي گفت ديگر نيايم. آژانس به من ماشين نمي داد.

 

مردم تا اين حد تحت اثير قرار گرفته بودند و اميدوارم اين صحبت ها به درستي به گوش مردم برسد. حرف آخرم هم اين است که آقاي احمدي نژاد خير نبينيد و قطعا خير نخواهندديد. در اين موضوع شک ندارم. چون من حقم اين نبود. من بعد از ۳۰ سال خواندن با تمام وجود، اين حقم بود؟ بعد از سي و خرده اي سال اين حق من و خانواده نبود.

اصلا شما از چه طريق به آن برنامه رفتيد و ديدارتان با آقاي احمدي نژاد چگونه اتفاق افتاد؟

 

از تلويزيون به من زنگ زدند و گفتند ۵ ميليون به شما مي دهيم و شما براي برنامه بزرگداشت خبرنگاران بيايد و «پلي بک» اجرا کنيد. من هم قبول کردم. من معمولا براي اجراها يا به صورت پلي بک قرارداد مي نويسم، يا با گروه. آن روز قرار شد براي اجراي پلي بک به سالن بروم. ۵ ميليون به حساب من واريز شد و من هم رفتم به سالن. قبلش يک داستاني هم بود. دوستان در تلويزيون شعري از يکي از مسوولان به من داده بودند تا رويش آهنگ ساخته شود و من هم بخوانم. ما به هر آهنگ سازي اين شعر را داديم، زير بار نرفت و کار را نساخت.

آقاي ضرغامي کاملا در جريان اين موضوع بودند. وقتي اين آهنگ درست نشد و ساخته نشد، صدا و سيما کمي عليه من موضع پيدا کرد. همه اينها باعث شد روبوسي من با آقاي احمدي نژاد بارها از تلويزيون پخش شود. مشخص بود همه چيز کاملا برنامه ريزي شده است. اين همه آدم با آقاي احمدي نژاد روبوسي کردند ولي کدام يک اندازه من تبعات داشت؟ آنقدر نشان دادند و پخش کردند تا بازي به شدت پيچيده شد و در آن اوضاع ملتهب، جامعه ايراني عليه عليرضا افتخاري موضع بدي گرفت. آن اتفاق باعث شد خانواده من عذابي را تحمل کند که گفتن اش در کلمات نمي گنجد.

 

درباره آن لحظه حرف مي زنيد؟ اصلا چه شد با آقاي احمدي نژاد رو به رو شديد؟

از صحنه که پايين مي آمدم، به روح پدرم قسم، فردي قد کوتاه به سرعت سمت من آمد و گفت: «بدو بدو که آقاي احمدي نژاد به خاطر شما ايستاده اند و معطل شما شده اند.» اسم شان يادم رفته که اين فرد کوتاه قد چه کسي بودند. من اصلا قرار نبود سمت ايشان بروم. اتفاقا سخت گرفتار برخي کارها هم بودم و مي خواستم بروم. ولي دور و بري هاي ايشان با اين قبيل رفتارها باعث شدند اين ديدار رخ دهد. تيم باديگاردهاي شخصي ايشان هميشه حواسشان هست که اصلا کسي نبايد نزديک آقاي احمدي نژاد شود.

 

ولي درباره من اوضاع کاملا برعکس شد و من را براي مواجهه با ايشان هدايت کردند. خودشان من را به سمت ايشان هل دادند و در ادامه هم رسانه اي مثل تلويزيون اين ديدار را پوشش داد و با قدرت و هدفمندي خاصي، آن را هر شب پخش کرد. براي چه؟ چرا؟ چون من نتوانسته بودم آهنگسازي را قانع کنم که آهنگ روي آن شعر را بسازد و روي آن کار بخوانم. همه اين سناريو به نوعي به خاطر عمل نکردن من به خواسته آنها بود. همه اينها دست به دست هم داد تا اين موضوع به سرعت در جامعه با نگاهي بد و منفي ترويج پيدا کند.

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

خودتان چه زماني متوجه شديد که اين اتفاق و در آغوش کشيدن آقاي احمدي نزاد در رسانه ها خبرساز شده و تبعات اجتماعي اش گريبان شما را گرفته؟

حدود يک هفته بعد بود که همه چيز شروع شد و به مرور بد و بدتر شد. رسانه هاي خارج از ايران هم که اوضاع را خراب تر کردند و فکر مي کردند من براي بوسيدن آقاي احمدي نژاد وقت گرفته ام!

 

در آن لحظه چه ديالوگ هايي بين شما و آقاي احمدي نژاد رد و بدل شد؟

من روي صحنه که بودم، گفتم: چشم شش ميليارد مردمي که روي زمين زندگي مي کنند، به ماست. منظورم اين بود که حواستان باشد آقاي رييس جمهور، به حک يک شهروند ايراني دلم مي خواهد در برابر مردم دنيا روسفيد باشم. اينها جملاتي بود که روي صحنه گفتم.

 

منظور من لحظه اي است که ايشان را از نزديک ديديد و در آغوش گرفتيد.

من تصنيف «از اوج آسمان ها» اثري از «عباس خوشدل» را روي صحنه «پلي بک» کردم و وقتي پايين آمدم و من را اطرافيان ايشان به سمت آقاي رييس جمهور هل دادند، فقط به من گفتند: «ماشاالله».

 

و شما چه گفتيد؟

من چيزي براي گفتن نداشتم. آن لحظه وقتي براي حرف زدن نبود. از تصاوير مشخص است. يک «متشکرم» به «ماشاالله» ايشان گفتم. بعد از همه اين اتفاقات من به نظرم مي آيد اگر ايشان مثلا مي گفتند که زنگ موبايل من صداي آقاي افتخاري است و من به ايشان علاقه قلبي دارم، شايد کليت اين اتفاقات رخ نمي داد. ولي دريغ از حتي يک جمله که درباره من ذکر شود. آقاي احمدي نژاد در اين مدت حتي يک بار پيگير احوال من نشدند.

و از آن لحظه شما وارد بازي اي شديد که به شدت برايتان دردسرساز شد و حتي خانواده شما هم زير فشار بود.

 

يادم است که نوشته اي زير در منزل شخصي من گذاشتند که اينجا بمب گذاري خواهدشد و هرچه سريع تر بايد اين منزل را تخليه کنيد. به قدري فشار و تهديدها زياد شد که مجبور شديم از آن محل برويم. مدت ها کلاه مي گذاشتم روي سرم و براي خريد اين ور و آن ور مي رفتم.

اگر هم کسي من را مي شناخت، برخوردهاي اهانت آميز و زشتي مي شد. خوب يادم هست وقتي در فرودگاه وارد سالن انتظار شدم و نشستم، حدفاصل ده متري من همه مردم از صندلي ها بلند شدند و اطرافم خالي شد. دوستان من ديگر من را به مهماني هاي خودشان هم دعوت نمي کردند و مي ترسيدند بلايي سر بچه هايشان بيايد. مي گفتند عليرضا تو دوست بيست ساله ما هستي ولي واقعا بهتر است ديگر نباشي، چون مردم و آشنايان همسر و بچه هاي ما را مورد توهين قرار مي دهند که چرا افتخاري را اينجا راه داده ايد. مي گفتند چرا با «رفيق احمدي نژاد» رفت و آمد مي کنيد!

 

پس از آن اتفاقات و اين قبيل برخوردها، از طرف مسئولين فرهنگي دولت قبلي مورد حمايت قرار نگرفتيد؟

موضوع همين است و اصلا من به خاطر همين ناراحتم و خشمگين. اگر تلويزيون اجازه مي داد من ده دقيقه همين صحبت هايي که با شما داشتم را مطرح کنم، شايد تبعات آن اتفاقات اين گونه زندگي من را تحت تاثير قرار نمي داد. فرزند کوچک من ديگر دانشگاه نرفت و انصراف داد. مي گفت به من توهين مي کنند و به شدت فضاي بدي عليه من در دانشگاه راه افتاده است. روي وايت برد عکس من را مي کشيدند و دشنام هاي زشتي مي نوشتند.

 

دخترم بارها با چشم گريان به خانه آمد. يکي از شبکه هاي ماهواره اي بيش از بيست بار من را چهره زشت و بد هفته انتخاب کرد و همين اتفاقات بازي را وحشتناک تر کرد. اين در حالي بود که هيچ اظهارنظر يا حمايتي از سوي همين آقايان داخل کشور از من نشد و معلوم نبود با ادامه اين روند چه بلايي سر فرزندان من قرار است بيايد. مادرم را در اصفهان در صف نانوايي هل داده بودند. خدا آدم را گير نامرد نيندازد، دوست خوب من! اين جملات را با سوز درونم مي گويم به شما و اميدوارم حرف هايم را به دقت منتقل کنيد.

 

عليرغم داشتن اين تجربيات باز هم حواستان جمع نبود و سال گذشته در ديدار با آقاي ظريف در حاشيه مراسم افتتاحيه پروژه خط دو متروي اصفهان روبوسي گرمي داشتيد.

آقاي ظريف که همشهري ماست. هميشه ارادت خاصي به ايشان داشته و داريم. ايشان بعد از سال ها لبخند را بر لبان مردم ايران نشانده اند و ايشان واقعا برکتي است براي اين مملکت.

 

حرف خاصي بين شما رد و بدل شد؟

نه، من فقط چند آلبوم به ايشان اهدا کردم و از ايشان بابت زحمات شان تشکر کردم.

 

شما عليرغم اتفاقي که برايتان در اين فضاها در سال هاي گذشته افتاده، باز هم نترسيديد و اجرا در اين برنامه را با حضور سياسيون قبول کرديد. اين ماجرا برايتان سخت نبود؟

من کارم همين است که بخوانم. در مراسم ها و براي مردم. به هر حال هرگز نمي شود جلوي حرف هاي خاله زنکي را گرفت.

 

خيلي وقت است آلبوم منتشر نکرده ايد. مخاطبان موسيقي معمولا هر چند ماه يک بار منتظر آلبوم هاي شما هستند!

در حال کار کردن روي برخي آثار هستيم. هنوز به جمع بندي خاصي نرسيده ايم و به مرور اگر آلبومي آماده شد اطلاع رساني مي شود.

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

احساس نمي کنيد در دوره حاضر موسيقي کشور ديگر در سيطره چهره هاي پاپ قرار گرفته و اهالي موسيقي سنتي و ايراني ديگر آرام آرام در حال محو شدن هستند؟

در طول چندين دهه فعاليتي که در موسيقي داشتم تجربه هايي اندوختم که مي توانست توشه خوبي براي هنرمندان جوان موسيقي باشد، اما آنچه تا به امروز دريافته ام عدم تمايلي است که هنرمندان جوان موسيقي نسبت به اين اندوخته ها دارند؛ بنابراين ترجيح مي دهم فعلا خانه نشيني را تجربه کنم و نوبت را به جوان هايي بدهم که تالارهاي اجرا در تسخير آنهاست.

 

اين شما را اذيت نمي کند؟

نه، چرا بايد اذيت شوم؟ من کار خودم را مي کنم و آنها هم کار خودشان را مي کنند.

 

قرار بود کتاب «تبهکاران موسيقي» را بنويسيد و منتشر کنيد. موضوع اين کتاب از کجا شروع شد؟

دلم گرفته بود از همه بي مهري ها. همه جا سخن از من بود و مي خواستند نابودم کنند. به قدري دلگير و ناتوان شده بودم که هرکاري از من بعيد نبود. همين باعث شد به فکر بزند که کتابي منتشر کنم و در آن همه اين موضوعات را عنوان کنم.

 

حرفي مانده؟ آينده کاري شما قرار است در چه شرايطي پيش برود؟

اگر يک نفر هم از من دلخور باشد، من قطعا نمي توانم کارم را درست انجام دهم. اين ناراحتي را که من مسببش نبودم، با اين درد دل مفصل شرح دادم. حتي اگر يک نفر هم اصل موضوع را فهميده باشد و برايش مشخص شود اوضاع از چه قرار بوده، باز هم براي من خوشايند است. اميدوارم وقتي مردم از قصد من براي خودکشي باخبر مي شوند، قطره اشکي بريزند و فضاي تلخ آن دوران را درک کنند.

 

اگر چهار نفر در محل به شما و خانواده تان توهين کنند، صبر و تحملش را نداريد. فکر کنيد که يک ملت عليه من شده بودند و واقعا ديگر اميدي براي زندگي نداشتم. من اگر خودکشي مي کردم، همه خوشحال مي شدند؟ راهي جز خودکشي براي من مانده بود؟ من تا اين تصميم هم جلو رفتم. ولي بعد، فرزند بيمارم باعث شد از تصميم صرف نظر کنم. اميدوارم مردم ايران که مبناي دل شان محبت است و صداقت، در جريان اصل اتفاقات قرار بگيرند.

 

 

 

 

 

 

  • 11
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۷
غیر قابل انتشار: ۱۲
جدیدترین
قدیمی ترین
دست از سرش بردارید این اقا سیاسی نیست شجریان همیشه سياسی بوده وهست
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش