سيروس الوند، فيلمساز، فيلمنامه نويس و نويسنده سينمايي فعاليت خود را به عنوان منتقد در سينماي قبل از انقلاب و در مجلات ستاره سينما و فردوسي آغاز کرد.
او بعدها با فيلمنامه نويسي فعاليت خود را ادامه داد و در سال ۱۳۵۴ موفق به ساخت اولين فيلم سينمايي سيمرغ بلورين بهترين کارگرداني از يازدهمين جشنواره فيلم فجر شد. وي بيشتر در زمينه ساخت فيلم هاي اجتماعي فعاليت داشت و فيلم هايش موضوعات روز جامعه را بازگو مي کرد. الوند در سال هاي اخير نسبتا کم کار بوده و به تدريس اشتغال داشته است. با او درباره ديروز و امروز سينماي ايران گپي داشته ايم که مي خوانيد.
فضاي کار در سينماي قبل و بعد انقلاب را چطور ارزيابي مي کنيد؟
- قياس فضاي قبل و بعد از انقلاب به سادگي ميسر نيست و ابعاد مختلف دارد. مهم ترين موضوع اين است که در فضاي هنري قبل از انقلاب مميزي تا اين حد نزديک نبود. ما قبل از انقلاب به مسئولان هنري اعتماد و اعتقادي نداشتيم و آنها را رفيق خودمان نمي دانستيم.
آنها سانسور مي کردند و ما مي نوشتيم؛ يک جاهايي زور آنها مي رسيد و جاهايي هم حرف ما به کرسي مي نشست؛ ولي بعد از انقلاب مسئولاني آمدند که ما آنها را از خودمان مي ديديم. به خصوص در دوره اول؛ چه در زمينه تئاتر و چه در سينما؛ البته بحث هنر و سينما در دهه ۶۰ خيلي مفصل است؛ اما وجود آقايان «بهشتي»، «نجفي» و بعد «اسفندياري» در فعالان سينمايي اطمينان و علاقه ايجاد کرد تا با مسئولان گفتگو و تعامل داشته باشيم.
آنها بر آمده از انقلاب بودند و همه سابقه فرهنگي و مبارزاني داشتند که همين مسئله باعث شد به مسئولان نزديک و با آنها رفيق شويم. نزديکي به مسئولان هم مثل رفاقت با صاحبخانه است؛ وقتي با صاحبخانه رفيق باشي، راحت سر سال از خانه بيرونت مي کند؛ اگر رفيق نباشي ممکن است سه سال در آن خانه بماني؛ اما در رفاقت مدام اجاره را زياد مي کند تا خودت مجبور به رفتن شوي!
الان بعد از گذشت سال ها مي بينم که رفاقت ما با مسئولان تمام شد. همين حالا که ما با هم صحبت مي کنيم حداقل ۱۰ فيلم بلاتکليف داريم که حتي بعضي از آنها پروانه نمايش هم دارند؛ ولي از روي پرده سينما پايين کشيده مي شوند. اينها مسائلي نيستند که بتوان به سادگي از کنارشان گذشت. نهادها و قدرت هاي موازي وزارت ارشاد اين اقدامات را انجام مي دهند که مسئوليتي ندارند؛ اما فيلم ها را توقيف يا تحريم مي کنند.
از ديدگاه شما کفه ترازوي آثار سينمايي کدام دوره سينماي ايران سنگين تر است؟
- بعد از انقلاب، مديران با فرهنگ و خلاق زيادي روي کار آمدند. من معتقدم جوانان ايراني به شدت با استعدادند؛ مثل «مريم ميرزاخاني» که شهرت جهاني پيدا کرد. در فضاي هنر هم نمونه هاي اينچنيني زياد است. در سينماي کنوني شرايط به گونه اي است که هر آن ممکن است يک فيلمساز جوان مطرح شود مثل «سعيد روستايي» که «ابد و يک روز» را ساخت و شاگرد من در دانشگاه سوره بود.
او يک بار از من سوال کرد استاد، کار با سوپراستارها سخت است؟ شايد روزي فيلمساز شدم و خواستم يک سوپراستار در فيلمم بازي کند؛ گفتم کار با يک سوپراستار اصلا سخت نيست؛ اما کار کسي که خيال مي کند سوپراستار است، سخت مي شود. هميشه همينطور است. هر کسي که يک هويت را به طور منطقي، درست و واقعي دارد، به راحتي مي شود با او کار کرد؛ اما کسي که هويتي را جعل مي کند؛ يعني حدش آن نيست؛ اما آن جايگاه را بازي مي کند؛ کار با افراد اينچنيني سخت است.
«محمد حسين مهدويان» هم در «ماجراي نيمروز» خوب کار کرد. هر چند من اعتقاد دارم بايد کمي بي طرف تر پيش مي رفت؛ اما فضاي دهه ۶۰ را خيلي خوب به تصوير کشيد. در «ايستاده در غبار» هم بسيار خوب کار کرده بود. «نرگس آبيار» هم فيلم هاي خوبي ساخت و مسائلي را به تصوير کشيد که من تا به حال در فيلم هاي جنگي نديده بودم. اينها يعني هر آن ممکن است يک فيلمساز بيايد و سينما را ميخکوب کند که چنين چيزي در سينماي قبل از انقلاب وجود نداشت.
شما قبل از انقلاب فيلم هاي سينمايي زيادي ساخته ايد، فضاي کار در آن دوره چگونه بود؟
- قبل از انقلاب تا ظهور «موج نو» ما اصلا سينمايي نداشتيم که قابل دفاع باشد. در دهه ۳۰ فيلم هاي اخلاقي تر و بهتري ساخته مي شد؛ اما در دهه ۴۰ فيلم ها به تقليد از سينماي غربي، هندي و عربي آلوده بودند و رقص و آواز و اکشن هاي عجيب و غريب که اصلا در ايران وجود ندارد، به فيلم هاي ايراني رسيد. در حالي که ما در ايران «اکشن» نداريم؛ مثلا اگر در خيابان دعوا شود، چند دقيقه بعد مردم آنها را جدا مي کنند!
در آن دوره فيلم ها ما براي اين که وارد فضاي رقابت شوند، به سلاح فرهنگ هاي ديگر مسلح شدند و ويژگي هاي مختلف را از آنها گرفتند. تا اواخر دهه ۴۰ که «موج نو» بدون قرار قبلي شکل گرفت. چاره ديگري هم نبود؛ زيرا اين دوره با دهه ۶۰ اروپا و تحولات عميق فرهنگي بين المللي همراه بود و اتفاقات مهم زيادي در اين دهه رخ داد. از رفتن بشر به کره ماه گرفته تا شهرت «محمد علي کلي» و پيدايش «موج نو» در فرانسه و «نئورئاليسم» در ايتاليا که جريان هاي سينمايي قوي هستند و طبيعي است که به کشورهاي ديگر هم نفوذ کنند.
اين تحولات به ايران هم رسيد. تحول ادبي عميق، خصوصا در روزنامه نگاري و شعر که «شاملو» و «اخوان» از آن متولد شدند؛ اما سينما همچنان خاموش بود. در اين دوره سال ۴۴ براي سينما سرنوشت ساز بود؛ سالي که «گنج قارون» سيامک ياسمي و «خشت و آينه» ابراهيم گلستان اکران شدند و «خشت و آينه» در گيشه شکست خورد. به اين ترتيب فيلم ها در ادامه شبيه «گنج قارون» شدند.
تا سال ۴۷ که کيميايي «قيصر» را ساخت، مهرجويي «گاو» را کار کرد و ناصر تقوايي «آرامش در حضور ديگران» را به روي پرده برد. بعد بيضايي با «رگبار» آمد و علي حاتمي، «حسن کچل» را آماده نمايش کرد. فضاي سينما متحول شده بود. من در آن زمان نويسنده و خبرنگار بودم و نقد فيلم مي نوشتم. در آن دوره همه روزنامه نگاران از اين جريان حمايت کردند.
اگر بخواهيم درباره سينماي قبل از انقلاب صحبت کنيم شامل سال هاي ۴۷ تا ۵۷ مي شود. در اين ۱۰ سال فضاي هنري قابل اعتنايي شکل گرفت؛ در موسيقي و ترانه هم وجود برخي چهره ها تحولي ايجاد کرد. پاي ترانه ها به سينما باز شد و ماندگار شدند. مثل ترانه «مرد تنها» که «فرهاد مهراد» آن را براي فيلم «رضا موتوري» ساخته «مسعود کيميايي» خواند. مجموعه اينها با در نظر گرفتن مقتضيات زماني و فرهنگ آن دوره فضاي زنده و پويايي را در هنر ايجاد کرد.
پس از نظر شما سينماگران جوان امروز خوب کار مي کنند و آثارشان قابل دفاع است؟
- در حال حاضر جوانان خوبي پا به عرصه مي گذارند؛ اما در کنار يک جوان حرفه اي، ۲۰ نفر غير حرفه اي هم وجود دارد که با کار متوسط و گاهي مخرب مي آيند و مي خواهند تجربه کنند؛ اما مسئله اينجاست که تجربه نبايد جاي کار حرفه اي را بگيرد و همه فيلم ها هم نبايد به اکران عمومي دربيايند. پيش از اين هم سينماگران تجربه مي کردند ولي کارهاي شان در سينماي آزاد به نمايش در مي آمد.
نظر شما درباره طرح مسائل اجتماعي در قالب فيلم هاي سينمايي چيست؟ آيا براي سينما رسالتي در بيان معضلات اجتماعي قائل هستيد يا اينکه فکر مي کنيد هنر براي هنر است و به سينما بايد به ديد يک تفريح نگاه کرد؟
- همه اينها اندازه دارد. اين حرف ها را بيشتر مسئولان يا تهيه کنندگاني که به دنبال بازگشت سرمايه و سودآوري بيشتر هستند مي زنند. سوژه هاي اجتماعي معمولا فروش هاي بالا ندارند اما فيلم هاي کمدي که الزاما قوي هم نيستند، پرفروش ترين ها بوده اند.
اين اتفاق بدي است که پرفروش ترين هاي ما بهترين ها نيستند و بهترين ها حتي ممکن است در اکران شکست بخورند اما مسئله اينجاست که نبايد به خاطر فروش بالا همه فيلم کمدي بسازند و سينما را به چشم تفريح صرف نگاه کنند. بخشي از سينما تفريح و هيجان است؛ اما نه همه آن؛ چرا که در آن صورت سينما با سيرک، پارک يا شهربازي تفاوتي ندارد و هويت خود را از دست مي دهد.
واقعا بايد به اين مسئله فکر کنيم که جاي حرف هاي اجتماعي کجاست؟ اگر ۱۰۰ مقاله هم درباره سوژه هاي مختلف اجتماعي نوشته شود، به اندازه يک فيلم سينمايي تاثيرگذار نيست. مثلا «هيس دخترها فرياد نمي زنند» خيلي تاثيرگذار بود يا ساخته هاي رخشان بني اعتماد، کيانوش عياري و رسول صدر عاملي که «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دختري با کفش هاي کتاني» را ساخت که بسيار مطرح شدند و بر جامعه تاثير گذاشتند.
جايگاه فعلي سينماي اجتماعي را چطور مي بينيد؟
- سينماي اجتماعي بايد تقويت شود نه اين که آن را سرکوب کنيم. مدتي بود با عنوان «سياه نمايي» در برابر موضوعات اجتماعي در سينما مي ايستادند؛ اما در حقيقت وظيفه سينما اين است که مسائل جامعه را بازگو کند.
در شرايطي که مسئولان آمارهاي خوشبينانه مي دهند، سينماگران هم نمي خواهند مدام از تلخي ها بگويند؛ اما وقتي اين تلخي ها در جامعه وجود دارد بايد به نحوي آن را انعکاس داد. ما به جامعه نگاه مي کنيم و فيلم مي سازيم اما به جامعه ياد نمي دهيم که چه کار کند. اين جامعه است که به ما مي گويد از چه موضوعاتي حرف بزنيم.
هر کدام از ژانرهاي سينمايي سهمي دارند. بررسي ۳۸ سال گذشته هم نشان مي دهد بهترين فيلم هاي ما فيلم هاي اجتماعي بوده اند. وقتي بعد از يک دوره به عقب بر مي گرديم مي بينيم فيلم هايي که آينه جامعه بوده و مسائل و مشکلات و آسيب هاي زمان خود را منعکس کرده اند، ماندگار شده اند. البته من براي ژانر اجتماعي يک شرط قائلم و آن هم نيت خير داشتن از توليد يک اثر است. معضلات را نبايد صرفا به قصد تخريب وارد فيلم کرد؛ چرا که اين يک نيت بيمار است. فيلمساز بايد هدف سازندگي و بهبود داشته باشد. يعني آسيب ها را به اميد ديده شدن و يافتن راه حل نشان بدهد.
در ميان فيلم هاي اجتماعي که در سال هاي اخير توليد شده اند محتواي مخرب وجود داشته است؟
- بله، بعضي افراد با شيطنت کار کرده اند. گاهي افراد طوري فيلم مي سازند که توقيف شود تا بيشتر به چشم بيايند. آدمي که با فيلمش صادق نيست، چطور با مخاطب صادق است؟
البته اين اتفاق خيلي کم رخ مي دهد؛ اما مسئولان به آنها استناد مي کنند و همه را به يک چشم نگاه مي کنند. اينجاست که مسئله سياه نمايي را به ميان مي آورند. در جامعه اي که شعار معنويت و پاکي مي دهد، نبايد چشم مان را روي مشکلات ببنديم و به روي خودمان نياورم که در واقعيت چه اتفاقي مي افتد. تفاوت هنرمند با مسئول اين است که هنرمند بايد مسائل را به روي خودش بياورد تا در جامعه تعادل ايجاد شود.
البته در سال هاي اخير اکثرا فيلم هاي اجتماعي به هر ترتيب (با اعمال برخي مميزي ها) توانستند پروانه نمايش دريافت کنند و اکران شوند.
گله من از وزارت ارشاد نيست؛ حتي يک جاهايي من کنار ارشاد مي ايستم. گله من از نهادهاي خارج از ارشاد است که در امري که به ارشاد مربوط است دخالت مي کنند. متولي ما وزارت ارشاد است و ما مجوزها را از ارشاد مي گيريم و اگر قرار است فيلمي توقيف شود و پروانه نمايش نگيرد، اين تصميم را بايد وزارت ارشاد بگيرد، نه نهادها و سازمان ها و اشخاص ديگر. به نظر من سينماي ما بيشتر از اين مسئله آسيب مي بيند.
در سينماي اين روزها به مسائل مربوط به جوانان مثل ازدواج،اعتياد و خانواده پرداخته مي شود اما فيلم هايي با محوريت نوجوانان کمتر توليدشده است. شما به عنوان فيلمساز ايده اي نو براي توليد فيلم در حوزه نوجوانان داريد؟
- من هميشه سعي کرده ام به اين مسائل بپردازم. فيلمنامه اي که اخيرا براي آن مجوز ساخت گرفته ام، به نام «آنجا همان ساعت» به مسائل اجتماعي مي پردازد که شامل جوانان هم مي شود. البته تاکنون به دليل مشکلات و عدم حمايت مالي هنوز اين فيلم ساخته نشده است. افرادي بودند که تمايل به مشارکت داشتند اما مي خواستند در فيلم اعمال نظر کنند که من زير بار نرفتم. چهار ماه دوندگي کردم اما ۴۰۰ يا ۵۰۰ ميليون توماني که براي توليد کم داشتيم جور نشد. بعضي ها با يک تلفن بودجه هاي ميلياردي فراهم مي کنند اما براي آدمي که ۴۵ سال است در سينماي کشور کار مي کنند ۵۰۰ ميليون تومان تسهيلات پيدا نشد.
دليل کم کاري شما در اين سال ها مسائل مالي و تامين بودجه ساخت است؟
- سينما، هنر گراني است. شما اگر بخواهيد در نقاشي يا حتي شعر و تئاتر حرفي بزنيد، به لحاظ اقتصادي از پس آن بر مي آييد اما همان ايده و حرف در سينما چند برابر هزينه دارد. مناسبات اکران هم پيچيده است. يک فيلم در ۴۰ سينما به نمايش در مي آيد؛ اما گاهي هشت سينما هم در اختيار يک فيلم قرار نمي دهند. خيلي فيلم ها در اکران به حق شان نمي رسند و به دليل نداشتن تعداد مناسب سالن سينما و گراني تبليغات، مهجور مي آيند و مي روند و فرصت ديده شدن پيدا نمي کنند و از ترس اين که کپي غيرقانوني فيلم منتشر شود، سريعا آن را به شبکه نمايش خانگي مي فرستند.
اقتصادي بيمار بر سينما حاکم است و لطمه هاي خودش را مي زند؛ چرا که تهيه کنندگان اغلب به دنبال سود تضمين شده هستند و سينماي مستقل به دست و پا مي افتد.
پس کارهاي جديد شما را کي مي بينيم؟
- در اين چند سال نتوانستم کاري را که دوست داشتم انجام دهم؛ از آخرين فيلمم «اين سيب هم براي تو» که نمي خواهم بگويم فيلم دلخواهم بود، چند سال مي گذرد. به هر حال من هم زندگي دارم. چند سال مقاومت مي کنم؛ اما بايد فيلمي بسازم تا زندگي ام بگذرد. قرار است يک سريال تلويزيوني کار کنم. من بيشتر از همکاران ديگر تئاتر مي بينم، موسيقي گوش مي دهم و مي خواهم بدانم که در جامعه چه مي گذرد. کلاس هايي که تدريس مي کنم براي حفظ ارتباطم با جوانان است وگرنه درآمد چنداني ندارد. بايد بدانيم که اين نسل هر هفته تغيير مي کند و ديگر تغييرات هر ساله نيست.
يک فيلمساز که مي خواهد از جامعه خودش حرف بزند، بايد ارتباطش را با جامعه اش حفظ کند. من بعضي روزها به جنوب شهر مي روم. محلات شوش، مولوي و راه آهن، محله هايي است که در آنها به دنيا آمده ام و زندگي کرده ام.
چند وقت پيش ديدم در پارکي در شوش معتادان نشسته اند و مواد مخدر مصرف مي کنند و مردم از کنارشان مي گذرند؛ اما اگر همين را در فيلم نشان دهيم، مي گويند سياه نمايي است. همين کودکاني که در خيابان ها دستفروشي مي کنند، قرباني شبکه هاي برنامه ريزي شده هستند. اين مسائل از ناهنجاري هاي دلخراشي که در جامعه وجود دارد، خبر مي دهد. يک فيلمساز، يک هنرمند و کسي که کار رسانه اي مي کند بايد به اين مسائل بپردازد.
شما قبلا روزنامه نگار بوده ايد و به گفته خودتان ايده فيلم هاي تان را از زمان روزنامه نگاري داريد.
- روزنامه نگاري آدم را وادار مي کند بين مردم و مسئولان برود؛ يک روزنامه نگار چشم بيناتري پيدا مي کند، ابزارش اين است و ذهنش قوي تر مي شود. اگر اهالي رسانه درباره جامعه حرف مي زنند بايد به حرف آنها گوش داد. رسانه، طبيعتش اين است. البته از همه رسانه ها دفاع نمي کنم اما اين ذات واقعي رسانه هاست. مي گويد ميزان دموکراسي در کشورها را مي شود از روزنامه هايش فهميد.
هفته نامه جامعه پويا
- 17
- 5