دوشنبه ۰۱ مرداد ۱۴۰۳
۰۹:۲۳ - ۱۸ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۴۱۶۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگوی صريح با بهروز افخمی: هفت سينما را زنده کرد

بهروز افخمی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
 اولين برخورد من با بهروز افخمی به بيست سال قبل باز می گردد. من مدير هنرستان سينمايی «روايت فتح» بودم و او متواضعانه پذيرفته بود علم تحليل فيلم هنرستان باشد.

آن موقع «آقا بهروز» يک کارگردان خلاق و جنجالي شناخته مي شد و روحيه معلمي اش، به روز بودن و آشنا بودنش با سينماي دنيا و دانش و مطالعه اش در ادبيات ايران و جهان براي ما بسيار جذاب بود. بعدها که او مدتي نماينده مجلس بود، مدتي خارج از ايران زندگي کرد و در اين حرکت آخر مدتي مجري برنامه سينمايي «هفت» بود. 

 

رنگ و بوي جنجال ها و حرف و حديث هايي که هميشه درباره اش به راه بود، تغيير کرد و اکنون افراد سرشناسي در سينماي ايران خود را از منتقدان سرسخت او مي دانند. او البته موافق اين نگاه نيست و اين را نتيجه غوغاي مخالفانِ- به زعم خودش- اندکش مي داند. سوال هاي ما از او درباره برنامه «هفت» و وضعيت سينماي ايران بسيار بي پرده بود و او هم همين طور صريح پاسخ داد.

 

بگذاريد حاشيه نرويم. حتما قبول داريد که تعداد زيادي از مخاطبان برنامه هفت در دوره شما از آن عصباني اند و به نرم تعداد کمتري هم رويه برنامه را پسنديده اند. مي خواهم گفت و گو را با سوال هايي که همين مخاطبان ناراضي دارند شروع کنم و جواب هاي شما را درباره آنها بشنوم.

 

البته نسبت مخاطبان برنامه هفت دقيقا برعکس است. در مجموع ممکن است فقط حدود ده هزار نفر از آن عصباني باشند و حدود ده ميليون نفر موافق!

 

در مورد اين اعداد که حتما با هم توافق نداريم. تصور نسل من از شما فيلمسازي بود که هر چند سال يک بار فيلم هاي کنجکاوي برانگيزي مي ساخت و ما هم با اشتياق آنها را تماشا مي کرديم. بگذاريد صريح بگويم که يکي از شايعات موجود در مورد شما اين است که وقتي در سال هاي اخير نتوانستيد فيلم هاي خوبي بسازيد، تصميم گرفتيد حوزه کاري ديگري را امتحان کنيد و به سراغ برنامه سازي برويد.

 

مي گويم کمتر از يک هزارم مردم اين طوري فکر مي کنند. اگر فرض کنيم حدود دو- سه ميليون نفر به سينماي ايران توجه دارند، حدود سه چهار نفر فقط اين تصوري را که گفتيد دارند. آنها چنين حرف هايي را آن قدر تکرار مي کنند که خودشان هم باور مي کنند و بعد هم فرض را بر اين مي گذارند که اکثريت اند. به قول شاعر «خط غلط، دفتر غلط، املا غلط، انشا غلط!...» کي گفته زماني که اجراي برنامه هفت به من پيشنهاد شد، مدتي بود که فيلم نساخته بودم؟ به دردبخور بودن يا نبودن فيلم هايم را هم بايد از مردمي که فيلم را ديده اند پرسيد. از کسي که مي گويد من از بس «روباه» را ديده ام، ديالوگ هايش را از حفظ هستم، بايد پرسيد نه از کسي که اصلا فيلم را نديده و به طور کلي فيلم نمي بيند.

 

البته «روباه» اصلا فروش خوبي نداشت.

 

«روز شيطان» هم ۲۵ سال پيش تقريبا همين وضعيت را داشت؛ يک فيلم جاسوسي واقع گرا در هيچ جاي دنيا پرفروش نمي شود.

 

واقعا فکر مي کنيد «روباه» فيلمي به کيفيت «روز شيطان» است؟

به نظرم فيلم بهتري هم از کار درآمده. اما هر دو از مشکلاتي که موقع ساختن فيلم جاسوسي در ايران اتفاق مي افتد، صدمه خورده اند. مثلا قبل از فيلمبرداري بازيگران را تهديد مي کنند و نمي تواني از بازيگراني که مي خواهي، استفاده کني. در هر دو فيلم نقطه ضعف از جانب بازيگرهاست ولي روي هم رفته «روباه» فيلم بهتري است.

 

اساسا چرا اجراي برنامه هفت را قبول کرديد؟ مگر وقتي از کانادا برگشتيد اصرار نداشتيد که سينماي ايران کاملا مرده؟ پس چرا اجراي مهم ترين برنامه سينمايي کشور را قبول کرديد؟

اتفاقا چون گفته بودم سينماي ايران مرده و آقاي ايوبي بايد استعفا بدهد، ساخت هفت را به من پيشنهاد دادند. يک سري يادداشت در روزنامه «هفت صبح» نوشته بودم که مضمونش همين بود و يک مصاحبه با روزنامه «شرق» انجام دادم که فکر مي کنم همان مصاحبه کار دستم داد. 

 

در آن مصاحبه گفته بودم تماشاچي هاي فيلم هاي ايراني به زير ده ميليون نفر رسيده اند و اگر اوضاع تا پاين سال همين طور پيش برود، آقاي ايوبي بايد استعفا بدهد. يکي- دو ماه بعد آقاي پورمحمدي [معاون وقت سيما] صدايم کرد و ساخت هفت را پيشنهاد داد.

 

چرا آن روزها معتقد بوديد که سينماي ايران مرده؟

وقتي کمتر از ده ميليون بليت فروخته مي شود، يعني فقط سه درصد مردم ايران به سينما مي روند. سه درصد از يک کشور هشتاد ميليوني، مي شود حدود دو و نيم ميليون نفر. اينها حاضرند سال سه- چهار بار به سينما بروند و در مجموع حدود هفت- هشت ميليون بليت مي خرند. عده ديگر هم فقط منتظرند با خانواده فيلم کمدي تماشا کنند که ممکن است دو- سه بار در سال اتفاق بيفتد. هيچ مبالغه اي نيست اگر بگوييم ۹۷ درصد مردم ايران سينما نمي رفتند. همين الان هم مي توانيم بگوييم نود درصد مردم ايران هنوز سينما نمي روند.

 

اما برنامه هفت باعث شد که اين سه درصد تبديل بشود به چيزي حدود ده درصد. چون ما سال گذشته ۲۷ ميليون تماشاچي داشتيم.

 

خب اين يک ادعاست که نمي شود به راحتي ثابتش کرد. قطعا فقط برنامه هفت تاثيرگذار نبوده. سال پيش هم تبليغات ماهواره اي داشتيم، هم کيفيت فيلم ها خوب بود. سالي بود که «ابد و يک روز» و «فروشنده» اکران شدند و همه عوامل باعث شدند فروش پارسال استثنائا بالا برود. به همين دليل فروش امسال هم با سال قبل قابل مقايسه نيست.

 

يک عادت ناپسند وجود دارد که عده اي سرشان را زير برف مي کنند و فکر مي کنند اگر خودشان چيزي نمي بينند، لابد چيزي وجود ندارد. فکر مي کنند که اگر با هم يک خرافه را تکراي کنند و در کامنت هايشان بنويسند کم کم تبديل به حقيقت مي شود. وقتي من حرفي مي زنم که باعث مي شود حدود هزار کامنت فحش بيايد، اگر دنبال اينها را بگيريد متوجه مي شويد که کلا دويست- سيصد نفر هستند با اسم هاي مستعار. وقتي اين فحش ها را مي نويسند، باعث نمي شود من باور کنم ماجراي واقعي اي که دارد در جامعه مي گذرد، حرف همين افراد است.

 

درباره دلايل موفقيت يا رشد و رونق سينما ايران هم همين طور است؛ من منکر تاثير تبليغات شبکه «جم»، يا رشد سالن ها و کيفيت نمايش آنها نيستم، اما آن کسي که منکر تاثير برنامه هفت است عمدا نمي خواهد قبول کند که اين برنامه در رشد و رونق سينما تاثير داشته. چنين آدم هايي اصلا از تلويزيون تصوري ندارند. اينها همان هايي هستند که مي گويند هيچ کس تلويزيون تماشا نمي کند. خودشان تلويزيون تماشا نمي کنند و فکر مي کنند هيچ کس هم نمي بيند.

 

اين تصورات و اين خيالات هيچ ربطي به واقعيت جامعه ندارد. من عادت دارم پياده روي کنم و هيچ احتياجي به اين تصورات ندارم. وقتي من در خيابان راه مي روم، نيازي ندارم حرف هاي آنها را بخوانم. آنها مشغول صفحه موبايلشان هستند و از اين طريق در دنيا زندگي مي کنند، درواقع در دنياي واقعي زندگي نمي کنند و در عالم مجاز زندگي حضور دارند. 

 

من همان وقتي که فيلم «عروس»، سريال «کوچک جنگلي» و «شوکران» را ساختم و نماينده مجلس شدم، آدم شناخته شده اي بودم. ولي محبوبيت و شهرتم با امروز اصلا قابل مقايسه نيست. در يک سال اخير، چيزي جز «بارک الله»، «دمت گرم»، «آفرين» و «ما فلان فيلم را که در برنامه شما مطرح شد، کنجکاو شديم ببينيم» از مردم نشنيده ام. مواردي که کسي بگويد «آقا اين چه برنامه اي است ساختي؟» يا «چرا چنين مواضعي گرفتي؟» به تعداد انگشتان يک دست هم نمي رسد. البته خب مي دانم که خيلي ها آن قدر عصباني هستند که جلو نمي آيند حرف بزنند.

 

البته يک خاطي شايع هم در اين وضعيت پيش مي آيد؛ خطايي که اطراف مدير يک رسانه يا مجري تلويزيون شکل مي گيرد. بالاخره کساني اطراف او هستند و مي گويند طرفدار برنامه هستند. کساني هم که به يک برنامه پيامک مي دهند، حتي اگر نقد کنند، طرفدار برنامه اند.

 

ولي اغلب کساني که خوششان نمي آيد، اصلا روي برنامه مکث نمي کنند. درباره برنامه هفت هيچ بازتاب پژوهش شده اي از طرف تلويزيون وجود داشت که چند درصد مخاطب دارد؟

بله، چهارده درصد در برنامه هاي معمول و اگر در ماه هاي آخر و در ايام جشنواره آمار گرفته باشند، قطعا چيزي حدود بيست درصد بوده که خيلي خوب است. اين که مي گويم محبوبيت من از هميشه بيشتر شده، براي خودم مهم نيست. مهم اين است که وقتي برنامه اي به پانزده تا بيست ميليون بيننده مي رسد، اگر از هر بيست نفر بيننده برنامه، يک نفر به هر دليلي تصميم بگيرد هفته بعد به سينما برود، مي شود يک ميليون بليت و يعني ده ميليارد تومان فروش.

 

در حالي که فروش سينماي ايران در سال پررونق گذشته، در مجموع هفته اي به پنج ميليارد تومان هم نرسيد. اگر اين اتفاق مي افتاد، فروش دو برابر رقم پارسال مي شد که اين فقط به خاطر برنامه هفت بود. بنابراين بايد بگوييم از هر پنجاه نفر بيننده تلويزيون، يک نفر ممکن است هفته بعدش سينما رفته باشد.

 

واقعا اين آمارها اين قدر دقيق و درست است؟ در دوران انقلاب دانشگاه تهران پر مي شد از اعلاميه هاي منافقين. طوري که همه فکر مي کردند دانشگاه تهران پرشده از اين افراد. اما فقط پنج نفر بودند که اعلاميه مي چسباندند.

اکثر بيننده هاي تلويزيون اکثريت خاموشي هستند که ما اغلب به آنها دسترسي نداريم تا نظر واقعي شان را بدانيم. اين که آنها تصميم بگيرند بروند سينما هم بحث دوم است. يعني ممکن است کسي از برنامه خوشش نيايد و اصلا به همين دليل برود فيلم را ببيند. اما تصور من اين است که واکنش اغلب گروه هاي مرجع، يعني اهالي سينما، نسبت به برنامه هفت را نمي شود انکار کرد.

 

اين را هم انکار مي کنم! مجموع کساني که نسبت به هفت معترض اند، فقط ده نفر هستند. ده نفري که در سينماي ايران مديران را انتخاب مي کنند، رانت ها را بين خودشان تقسيم مي کنند و... کساني که خانه سينما را اداره مي کنند.

 

واقعا مي شود تعداد مخالف ها را به ده نفر محدود کرد؟

واقعا ده نفر هستند. ده نفري که فکر مي کنند جو را کنترل مي کنند.

 

يعني به نظر شما سرشاخه هايشان ده نفر هستند؟

اين ده نفر، همان کساني اند که سينماي ايران را از بين بردند، تماشاگرهاي سينماي ايران را به زير ده ميليون رساندند و مي گفتند فيلم اصلا براي تماشاگر ساخته نمي شود. مي گفتند فيلم براي اين ساخته مي شود که ما پول هاي دولت را بگيرم و خرج کنيم.

 

بهروز افخمی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

خب وقتي شما مي گوييد اين افراد پول هاي دولت را مي گيرند، ممکن است اين اتهام را عليه خودتان هم استفاده کنند. مي گويند بهروز افخمي خودش يک مدت بودجه دولتي مي گرفت و فيلم مي ساخت و از وقتي ديگر به او پول ندادند، شروع کرد حرف زدن عليه همه.

 

تمام اين مزخرفاتي که مي گويند خلاف حقيقتِ آشکار است. آدم بايد «شاباجي خانم» و يک مزخرف گوي آسمان ريسمان باف باشد که اين حرف ها را بزند. آدم هاي خيلي ساده لوح هم اين حرف ها را باور مي کنند. من «روباه» را با پول دولت ساختم و قبل از آن «آذر، شهدخت، پرويز و ديگران» را ساختم که تهيه کننده اش خصوصي بود. پس اين حرف غلط است. چون من هم سريال «کوچک جنگلي» را با پول دولت ساخته ام، هم با پول بخش خصوصي فيلم هاي موفقي کارگرداني کرده ام. فيلم سفارش دولت هم ساخته ام که خوب درآمده. 

 

اين ادعاهايي که اصلا تفاوت بين «فيلم دولتي» و «فيلم سفارشي» و فيلم بخش خصوصي را نمي فهمد، خنده دار است. بايد از اين آدم ها پرسيد مي داني سينما چند تا نقطه دارد؟ اصلا مي تواني يک متن فارسي را از روي کاغذ بدون غلط بخواني؟ چون به من بودجه نداده اند، برنامه هفت را ساخته ام؟ کي به من بودجه نداده بودند؟ من که داشتم پشت سر هم فيلم مي ساختم! اصلا زماني که آقاي پورمحمدي صدايم کرد، گفتم سه ماهه برنامه را تحويل مي دهم به مجري شما و مي روم. گفت: «حرف حسابي بزنم، تو که سه ماهه نمي تواني. واقعا بايد بين شش ماه تا يک سال از زندگي ات را سر اين کار بگذاريم». و ديدم دارد راست مي گويد. 

 

اصلا اگر بخواهم صريح تر باشم، بايد بگويم اين حرف هايي که عليه من مي زنند از سوي فحاش هاي اينترنتي است؛ آدم هايي که براي جلب نظر هر چيزي مي گويند و فقط کساني باور مي کنند که عقب افتادگي ذهني داشته باشند. واقعا معلوم نيست کسي که اين حرف ها را مي زند، آُسمان ريسمان به هم مي بافد؟

من فکر نمي کنم کاملا اين طور باشد. چون گاهي اوقات آن خطاي فاصله نزديک نمي گذارد آدم با واقعيت رو به رو شود. بگذريم که ما در ايران ارزيابي و سنجش دقيق نداريم که بدانيم حرف چه کسي درست است.

 

وقتي به ما مي گويند که پانزده ميليون بيننده داريد و در شب هاي جشنواره احتمالا به بالاي بيست ميليون بيننده رسيده ايم، معيار داريم. چون سنجش افکار تلويزيون با اين ممکن که ممکن است خطا کند ولي دستگاه بسيار عريض و طويلي است که به هيچ وجه با حرف هاي روي هوا قابل مقايسه نيست. من به فضاي مجازي مي گويم فضاي مزاجي؛ يعني ممکن است هر حرفي از روي مزاج آدم در آن گفته شود. 

 

آمار پانزده تا بيست ميليون نفر خيلي محکم تر از اين است که يکي بگويد شبکه تلويزيوني «جم» تاثير بيشتري داشته و هفت اصلا تاثير نداشته. اين که تلفن ها تبديل شده به تلفن هوشمند و باعث شده هر حرفي که مي زنيم، در معرض دريافت ده هزار نفر باشد، باعث نمي شود حرف ها هم ارزشش از حرف هاي پاي تلفن بيشتر شود. قديم ها خاله خان باجي ها تلفن را بر مي داشتند و راجع به مردم و فاميل وراجي مي کردند. همين اتفاق الان توسعه پيدا کرده که اصلا نبايد جدي گرفته شود.

 

البته در جمع هاي واقعي هم که آدم ها با موقعيت فيزيکي مشخصي وجود دارند و مثلا در يک جمع صد نفره، فقط ده نفر حرف مي زنند و بقيه تماشاچي هستند.

 

بايد به اين هم توجه کنيم که از آن ده نفر شايد فقط يک نفر ارزش گوش دادن داشته باشد. نظر نود درصدشان به درد نمي خورد. حرف من اين است که اطلاعاتي که شما داريد يا ادعايي که در مورد اين اطلاعات داريد، اصلا اعتبار ندارد. من برنامه خودم را ساخته ام و نظرات خودم را گفته ام و اصلا برايم اهميت نداشته که کسي خوشش بيايد يا بدش بيايد. زماني که «شوکران» را ساختم، پرستاران مقابل مجلس و وزارت ارشاد جمع شدند و اعتراض کردند. آن موقع يادداشتي خطاب به پرستاران نوشتم که فيلمسازي به شما ربطي ندارد. من دارم فيلم خودم را مي سازم و شما هم مواظب باشيد مردم را در اثر اشتباهات بيمارستاني نکشيد! 

 

چون اگر قرار باشد من روزي درباره اشتباهاتي که باعث مي شود شما هرسال هزاران نفر را در بيمارستان بکشيد، فيلم بسازم حق دارم و شما باز هم حق اعتراض يا دخالت نداريد. آن موقع هم داشتم فيلم خودم را مي ساختم و هيچ اهميتي نمي دادم فيلم مورد توجه مردم قرار بگيرد يا نه! ولي معلوم شد که مورد توجه قرار گرفته است.

 

صراحت شما در اجرا هم از همين کاراکتري که براي خودتان ترسيم کرده ايد، مي آيد؟ ايراني ها هميشه از صراحت پرهيز دارند و هميشه در پرده اي از تعارف و رودربايستي حرف مي زنند. ولي شما به طور مثال درباره «فروشنده» اصغر فرهادي خيلي صريح موضع منفي گرفتيد. اين صراحت زا همان استراتژي شما و کاراکترتان مي آيد يا واقعا «فروشنده» اين قدر بد بود که تعارف را کنار گذاشتيد؟

من براي اين که خودم باشم، هيچ اصراري نمي کنم. اما صراحت برنامه هفت براي اين بود که عده اي سال ها و به طور پيگير اصرار داشتند سينماي ايران را تعطيل کنند و کم کم به نتيجه رسيده بودند. ما ديديم که سينماي ايران مرده و عده اي هم مدام اصرار دارند که نمرده و خيلي هم زنده است و جشنواره مي رود و جايزه مي گيرد. حرف هاي مزخرفي درباره علايم زندگي سينماي ايران مي زدند که هيچ ربطي به واقعيت نداشت.

 

واقعيت، آمار است؛ فروش سينماها نشان مي دهد بيشتر از۹۵ درصد مردم اصلا سينما نمي روند. بنابراين فکر کرديم کاري کنيم. در دعوا بين کسي که سينما را دوست دارد و فکر مي کند که مي توانيم سينماي ملي داشته باشيم و اعتقاد دارد سينماي ايران موجود عزيزي است، با کساني که مي خواهند آن را بکشند، که حلوا خير نمي کنند. در اين دعوا، کساني که منافعشان تهديد شده، جنجال و جوسازي مي کنند، دروغ مي گويند، فحش مي دهند و وانمود مي کنند همه مردم با اين حرف ها مخالف هستند. اين يک جنگ است مثل همه جنگ هاي ديگر.

 

در همين انتخابات اخير ببينيد که چه بي اخلاقي ها، فحاشي ها و آبروريزي هايي شد. در دعواي ما هم تعجبي ندارد کسي که مي خواهد جنگ نکند، برود يک گوشه عافيت بنشيند. کسي که مي خواهد جنگ کند، بايد آماده باشد براي اين که بدنامش هم کنند، دروغ بگويند و جعل سند کنند. چنان که در مورد ما کردند و گفتند که براي هفت هشتصد ميليون تومان دستمزد گرفته ايم، در صورتي که فقط شش ماه از شروع برنامه گذشته بود.

 

خب چرا شفاف سازي نمي کنيد تا جلوي شايعات گرفته شود؟

دوست ندارم به اين سوالات مبتذل جواب بدهم. اما تمام دستمزدم براي برنامه هفت و براي يک سال و نيم کار در مجموع اندازه دستمزد کارگرداني يک کار سينمايي بوده که تلويزيون هنوز نصف آن را نداده.

 

خب بگذاريد به سراغ يک زاويه ديد ديگر برويم. وقتي سري جديد برنامه هفت شروع شد انتظار داشتيم به لحاظ اجرايي ساختار حرفه اي تري داشته باشد. انتظارمان از آقاي افخمي که با رسانه هاي دنيا، ادبيات و سينماي جهان آشنا هستند، بالاتر برود. طرح نوآورانه اي هم داشتيد ولي در عمل، کم کم در همه چيز شلختگي پيدا شد. در ريتم، اجرا، کيفيت آيتم ها و... چه اتفاقي افتاد که نتوانستيد به استانداردهايي که خودتان دوست داشتيد وفادار بمانيد؟

 

اين که بگوييم يک برنامه تلويزيوني موفق از قواعد تبعيت نمي کند، متناقض مي شود. اگر از اصول برنامه سازي تبعيت نکرده ايم، پس چرا هفت موفق شده است؟

مناظره هاي انتخاباتي هم پرمخاطب است ولي ما مي دانيم به خاطر حرف هايي است که در آن زده مي شود. به خاطر شيوه جدل نامزدها و... 

 

من نگفتم هفت برنامه پرمخاطبي بود، گفتم برنامه موفقي بود. موضوع اين است که چيزي که دوست داريد ببينيد، از واقعيت فاصله خيلي زيادي دارد با حرف هايي که در برنامه هفت زده شد، مردم متوجه سينماي ايران شدند. البته برخلاف تمايل من که مي خواستم برنامه توليدي و ضبطي و بار آموزشي اش بيشتر باشد، بعد از چهار ماه، به دليل استقبال زياد مردم از برنامه هاي زنده زمان جشنواره فيلم فجر، گفتند برنامه زنده باشد. بعد از آن طبيعتا تا حدودي شلختگي يا کم مايگي که مخصوص برنامه هاي زنده است، در برنامه پيش آمد. ولي در مجموع موفق بود چون مردم را متوجه سينماي ايران کرد. يک دليل موفقيت، پربيننده بودن است.

 

نکته دوم اين است که مردم شروع کردند به فکر کردن درباره اين که مسعود فراستي درست مي گويد يا نفر مقابلش که مثلا مي گويد تو آدم فروش هستي و با سينماي ايران چه کارها که نکرده اي. به اين فکر مي کنند که اينها اصلا دعوايشان سر چيست؟ تعدادي از آنها کم کم کنجکاو مي شوند براي سر درآوردن از وضعيت سينماي ايران، بعضي از فيلم ها را ببينند.

 

اگر همين ده نفر که سرسلسله مخالفان برنامه هفت هستند، واقعا دلشان براي سينما مي سوخت، بايد از بين خودشان دنبال يک مجري مي رفتند که به اندازه کافي شرور باشد و اهل اين باشد که ديگران را با خود دشمن کند و اهميت ندهد که از فحش خوردن نترسد. براي اين که مدل برنامه هفت برنامه موفقي بوده و باعث رونق سينماي ايران شده است.

 

ولي مخالفان هفت مي گويند تماشاچي کيست؟ مي گويند ما اصلا چرا بايد تماشاچي داشته باشيم؟ مي گويند ما فقط بايد دولت را راضي کنيم. بايد پول هاي رانت و هزينه ها و بودجه اي را که دولت در نظر گرفته و در اختيار وزارت ارشاد قرار داده، بين خودمان تقسيم کنيم و بعد برويم در جشنواره هاي خارجي جايزه بگيريم. اينها اصلا براي مردم کمترين ارزشي قائل نيستند.

 

بهروز افخمی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

ولي لحن برنامه هفت هميشه به سمتي رفته که حاشيه هاي آن را افزايش داده. همه ما مي دانيم که بين بفرما و بنشين و بتمرگ تفاوت وجود دارد اما...

 

مي فهمم چه مي گويي. اما من مي خواستم به آنهايي که دارند سينماي ايران را لايروبي مي کنند، بگويم خفه شو و بتمرگ سر جايت!

 

قبول، ولي به قول خودتان بيست ميليون نفر داشتند شما را نگاه مي کردند.

 

ما که به آن بيست ميليون نفر فحش نداديم؛ به مخالفان سينماي ايران فحش داديم. من در مورد فيلم «فروشنده» چه گفتم غير از اين که داستانش با عقل سليم جور در نمي آيد؟ آدمي که عقل متوسط داشته باشد، به او بر مي خورد که چنين فيلمي را تماشا کرده. کجاي اين حرف ايراد دارد؟

متوجه حرف شما مي شوم. ولي هم مي توانيد بگوييد که اين فيلم کاملا مزخرف و احمقانه است، و هم مي توانيد استدلال کنيد که اين فيلم خوب نيست. من فکر مي کنم گاهي اوقات برنامه هفت در تند بودن ملاحظه مخاطب را کنار مي گذاشت. يعني شما فقط همان ده نفر را در نظر مي گرفتيد.

 

زماني فيلمي مثل «دونده زمين» با پول ژاپني ها ساخته مي شود و به مردم توهين مي کند و ملت را مسخره مي کند، بايد با تندترين تعبيرها به سازنده اش بگوييم که ديگر نبينيم از اين حرکت بکني!

 

وقتي با خود فيلمساز رودررو حرف مي زنيد، مي توانيد تعابير تند به کار ببريد، اما وقتي اين مسئله را براي گروه وسيعي از مخاطبان مي گوييد، ادبيات شما بايد تفاوت داشته باشد.

 

اشتباه مي کندي! به خاطر اين که شما به يک زبان ابتر و بي خاصيتي که ما ايراني ها در ارتباط با هم به کار مي بريم، عادت کرده ايد و فکر مي کنيد که اين زبان معيار است.

 

ممکن است اين طوري باشد که شما مي گوييد. ولي مسئله اين است که گاهي اوقات لازم است که عصبيت به ساختار يک برنامه تلويزيوني آسيب نرساند.

 

عصبيت سر جايش خيلي هم چيز خوبي است. فحش و نفرت ورزيدن هم همين طور.

 

قبول داريد که «عصبانيت خوب» و اين «فحش خوب» که شما مي گوييد، در برنامه غالب بوده است؟

تصور مردم اين نيست، تصور همان ده نفر است که سعي مي کنند مدام به ديگران بگويند اگر چيزي غير از اين بگوييد، پدرتان را در مي آوريم. به طور رسمي تهديد وجود دارد. در جشنواره سال گذشته، کساني را که قرار بود جايزه بگيرند، دعوت مي کردند و مي گفتند به شرط اين که روي سنِ مراسم اختتاميه به برنامه هفت فحش بدهيد جايزه مي گيريد. اين حرف، چيز خيلي واضحي است.

 

اما ادعاي قابل اثباتي نيست!

 

يعني چي قابل اثبات نيست؟ مگر قرار است که من اين را اثبات کنم؟

وقتي شما مي گوييد، ما چرا بايد قبول کنيم؟

من براي چاي بايد اثبات کنم؟ چه انگيزه اي دارم اين حرف را اثبات کنم؟ به طور متواتر به ما گفته اند در جشنواره سال گذشته، کساني که احتمال داده مي شود سازش کنند و روي سن درباره هفت حرف تند بزنند و فحاشي کنند، کانديدا مي شدند. بعد تازه صدايشان مي کردند و مي گفتند آيا حاضريد اين کار را بکنيد؟

 

يعني نامزدها بر همين اساس انتخاب شده بودند؟

بله، قطعا کساني که ممکن بود اين کار را نکنند و رضايت ندهند، حتي کانديدا هم نشدند.

 

اين ادعاي خيلي بزرگي است!

 

کاملا همين طور بوده است. کساني که اين حرف را به ما گفته اند، تعدادشان خيلي بيشتر از اين حرف هاست.

ولي شما به عنوان راوي ماجرا بايد بينه اي داشته باشيد.

 

شما نرخ تعيين مي کنيد وگرنه حرف من واقعيت دارد. هفت، هشت، ده نفر هستند که براي سينماي ايراني مديريت را تعيين مي کنند. آقاي ايوبي را مي آورند، مديرشان مي کنند و بعد هم برش مي دارند. کاري مي کنند که آن بنده خدا بيايد در مناظره اي شرکت کند و عصباني شود. بعد بگويند تقصير افخمي بود که ايوبي استعفا داد.

 

فکر مي کنند دارند همه چيز را اداره مي کنند. هر کسي را هم که احساس کنند از آنها تبعيت نمي کند، آشکارا تهديد مي کنند. همه جوان ها از اين ديکتاتوري با لبخند و با ظاهر ليبرالي متنفر هستند. همه جوان ها از اينکه جلوي فيلم ساختن و نمايش دادن فيلم هايشان گرفته مي شود، متنفر هستند. از اين که تعدادي آدم ها با همديگر مافيا درست کرده اند و کساني را در مديريت کاشته اند و آنها را مديريت مي کنند، متنفر هستند. هشتاد- نود درصد دست اندرکاران سينماي ايران طرفدار برنامه هفت هستند اما اگر قرار باشد درباره همين موضوع در خانه سينما راي گيري کنيد، آنجا هم تهديد، تطميع و لابي گري اتفاق مي افتد و نتيجه تغيير مي کند.

 

 

 

 

در هفت چقدر از محتواي برنامه را شما مديريت مي کرديد؟ مثل سري قبل اتاق فکري وجود داشت که عده اي خاص در آن نظر مي دادند؟

ما اتاق فکر نداشتيم. سه ماه اول برنامه، مثل ساختن يک فيلم بلند، همه مصاحبه ها را خودم انجام مي دادم و همه آيتم ها را تدوين مي کردم. يوسف منصوري و سعيد پرويني هم در آن سه- چهار ماه به سرعت ياد گرفتند بايد چه کنند. بعدش ديگر من در طول هفته دو تا تلفن مي کردم و جمعه مصالحي را که آماده شده بود، مي ديدم که معمولا هم ايرادي نداشت. 

 

محمدرضا شهيدي فرد هم درباره برنامه هاي جشنواره سال ۹۴ مشورت هاي خيلي خوبي داد. يک جاهايي گروه هاي فشاري از هر دو جناح وجود داشتند و مي خواستند به شکل وحشيانه اي از هر وسيله اي استفاده کنند تا برنامه را تعطيل کنند. بعضي ها هم سعي مي کردند امتياز بگيرند. يعني هر شب برنامه داشته باشند.

 

مثل جشنواره مقاومت که محمد خزاعي سعي کرد برنامه ما را مصادره کند اما بعد از يادداشتي که درباره اين اتفاق نوشتم، ديگر هيچ کس جرئت نکرد براي برنامه از زبان تهديد استفاده کند و امتياز بگيرد. البته وقتي شما برنامه اي مي سازيد که مافياي حاکم احساس مي کند منافع ميلياردي و موقعيت و قدرت سياسي اش مورد تهديد قرار گرفته، اولين اتفاق اين است که شما را تحريم مي کنند.

 

مثلا ما مي خواستيم مهمان هايي را دعوت کنيم که غالبا نمي توانستيم. مهمان ها تهديد مي شدند و به آنها توصيه مي شد اگر مي خواهيد در تيم ما بمانيد، به هفت نرويد. بعضي مهمان ها را هم خود تلويزيون قبول نداشت. کساني هم بودند که مي گفتند من جلوي مسعود فراستي نمي نشينم. به دلايل مختلفي مهمان هاي بعضي برنامه ها مطلوب ما نبودند.

 

نقش مسعود فراستي را هم يک بار تشريح کنيد. آيا مسعود فراستي عمدتا مخالف خوان بود و نقش مخالفان را براي داغ شدن ژورناليسم تلويزيوني برنامه بازي مي کرد، يا خودش بود و شما فکر کرديد به درد اين کار مي خورد؟

مسعود فراستي يک کاراکتر تلويزيوني خيلي جذاب است؛ هم به لحاظ فيزيکي، به لحاظ صورت و صدا، و هم به لحاظ سواد و تسلطي که دارد که فقط هم بر سينما نيست. و درباره همه جنبه هاي سينما که به فلسفه هنر مربوط مي شود آمادگي دارد تا هر جا که بحث لازم دارم، وارد مباحث ديگر شود.

 

مسعود فراستي منتقد خيلي خوبي است. شايد بشود گفت با فاصله زياد، بهترين منتقدي است که ما داريم. براي اين که طرفِ تماشاگر است و با هيچ فيلمسازي رفيق نمي شود. با هر فيلمسازي ممکن است سر يک فيلمش دشمن شود و به آن فيلم به شدت حمله ور مي شود و فيلمسازي هم که فکر کرده مسعود با او رودربايستي پيدا کرده و اگر چيزي بسازد احتمالا مسعود با او خيلي بد تا نمي کند، نابود مي شود! براي اين که مي فهمد مسعود در اظهارنظر درباره فيلم ها اصلا رفاقت سرش نمي شود.

 

اين اولين خصوصيتي است که يک منتقد بايد داشته باشد. منتقد بايد مورد اعتماد تماشاگر باشد و تماشاگر توصيه هاي او را بپذيرد. ممکن است يک تماشاگر مسعود فراستي را نپسندد ولي بگويد من مي دانم او طرف ماست و با فيلمسازها رفيق نيست و اظهارنظرش کاملا تحت تاثير پول و رفاقت قرار نمي گيرد، اما اصلا از سليقه اش خوشم نمي آيد. تنها ملاحظه اي که درباره مسعود فراستي وجود دارد اين است که اساسا بيشتر بدش مي آيد و کمتر خوشش مي آيد! اما منتقد بايد اين طور باشد. شما که فقط هفته اي ده ساعت وقت آزاد داريد، براي اين که متوجه شويد مملکت چه خبر است و کدام نمايش را بايد حتما ببينيد، ميرويد سراغ منتقدي که از همه چيز خوشش مي آيد؟

 

قبول داريد که در برنامه هفت با فيلم هاي کمدي که گاهي سطح کيفي نسبتا نازلي هم داشتند اما فروش بالايي به دست مي آوردند، مهربان تر برخورد مي کرديد؛ انگار فروش برايتان ارزش محسوب مي شد؟

بله، حتما ارزش محسوب مي شود. ما نمي خواهيم سينماي روشنفکرانه اي را که فيلم هايش ارزش دارد بکشيم، اما همين که به بعضي فيلم هاي بدش تشر زديم، مُرد! يعني فيلم هاي خوب سينماي روشنفکرانه نمي تواند اکران بگيرد. مثلا فيلم «برادرم خسرو»- که من خيلي دوستش دارم- يک سال نتوانست اکران بگيرد. اگر قرار است اين سينما را تقويت کنيم و امکان نمايش هم برايش فراهم کنيم، اتفاقا بايد از راه رونق کلي سينماي ايران باشد.

 

الان به خاطر رونق سينماها سالي صد سالن ساخته مي شود. اگر هزار تا سالن وجود داشته باشد، اصلا مي شود يک سري سينما داشته باشيم که يک اسم جوان پسند و کافي شاپ داشته باشد، بعد بگوييم اين سينما حداقل يکي از سالن هايش هميشه فيلم روشنفکرانه نمايش مي دهد.

 

بنابراين رونق اصلا چيز بدي نيست. رونق و جزو ذات سينماست و بايد باشد. فيلم کمدي هم در شرايط سينماي ايران تنها نوعي از فيلم است که مي تواند رونق ايجاد کند. البته بايد فيلم هاي انيميشن، کودک، اکشن و ترسناک هم ساخته شود ولي فعلا تنها چيزي که داريم، فيلم کمدي است. به خاطر همين وقتي درباره اين فيلم هاي کمدي با تحقير حرف مي زنيم و مي گوييم باعث شرمساري هستند، کساني که مي خواهند از اين فيلم ها بسازند، از اين بازار مي روند بيرون.

 

يکي از دلايل مرگ سينمايي ايران همين بود که فيلمسازها خجالت مي کشيدند فيلم کمدي بسازند. يکي از اولين چيزهايي که در هفت گفتيم اين بود که آقاي فيلمساز، کمدي ساختن خجالت ندارد. ظاهرا بلافاصله عده اي متوجه اين حرف شدند و گفتند راست مي گويي و در سال ۹۴ و ۹۵ فيلم هاي کمدي اي باعث شدند سينما پررونق شود.

ولي خودتان هم مي دانيد که آن وضعيت دوام نياورد و امسال دوباره فروش فيلم ها چندان بالا نرفت.

 

اگر همچنان قدر دست همين گروهي که سينماي ايران را کشته اند باشد، همان وضعيت تکرار مي شود. به همين دليل الان دوباره فروش ها افت کرده. اگر اينها دلشان به حال سينما بسوزد، سينماي ملي را دوست داشته باشند، عشق به سينما و ايران داشته باشند، براي اجراي هفت کسي را پيدا مي کنند که فکر آبرويش نباشد. کسي به شکل مصنوعي هم که شده به بعضي از فيلم ها فحش بدهد و از بعضي از فيلم ها تعريف کند، جنجالي راه بيندازد و هر کاري که مي تواند بکند براي اين که توجه تماشاگرها را جلب کند. اينهايي که داد و جيغ مي کنند درباره اين که تلويزيون تيزر ما را پخش نمي کند، چرا فکر نمي کنند که مي توانند در برنامه هفت مجاني ۱۵۰ دقيقه آنتن داشته باشند؟

 

يکي از آخرين جنجال هاي شما، گفت و گو با آقاي ايوبي بود که در آن قرار شد اگر فروش کل سينماي ايران به دويست ميليارد تومان برسد شما استعفا بدهيد و اگر کمتر باشد آقاي ايوبي. اما هر دو قبل از محقق شدن شرط، استعفا داديد. شما از هفت رفتيد، ايشان هم از سازمان سينمايي.

 

اصلا يکي از دلايلم براي رفتن از هفت اين بود که شرط را باختم. آقاي ايوبي خودش نيست ولي خدايش هست. ما بالاخره شرط را باختيم.

 

بعيد است چون ديگر فيلم هاي چندان خوبي در سبد اکران نمانده ست.

 

ساختن چند فيلم کمدي يا کودک که سخت نيست. اما مي بينيم که جشنواره کودک بيشتر جاي خرج کردن و ريخت و پاش شده است. به نظر مي آيد الان فيلم هاي کمدي را هم تهديد مي کنند و مي گويند اينها مبتذل هستند. مثل همان گفتمان قديم. مفاهيمي مثل فيلم فاخر و جشنواره هايي که براي ريخت و پاش ابداع شده، بايد متوقف شود و دولت مي تواند با همين پنجاه تا صد ميليارد توماني که دارد خرج مي کند، به فيلمساز وام با بهره پنج درصد بدهد و بگويد ضرر بانک و مابه التفاوت اين بهره را ما مي دهيم. اگر آقاي حيدريان بخواهد تصورات سي سال پيش خود را درباره سينما دوباره ادامه بدهد، سينما نابود مي شود.

 

محمد شکیبانیا

 

 

 

bartarinha.ir
  • 16
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش