پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۴:۳۰ - ۲۹ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۶۷۵۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

مرضیه برومند: محله‌‌ها را از بین بردیم «مـال» ساختیم

مرضیه برومند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

وارد که می‌شوم، خانم شین آمده است برای کار نظافت. همین که می‌نشینیم و بساط گفت‌وگو را آماده می‌کنم، مرضیه برومند از او می‌خواهد به‌خاطر کمترشدن سروصدا دورتر از ما کارش را انجام ‌دهد. پیشنهادش شستن تراس است.

 

خانم برومند شرط مي‌گذارد( ظاهرا شرط هميشگي است) به اين شرط كه نخواهي همه تراس، برگ‌ها و گرد و خاكش را به زور آب تميز كني. گويا ديالوگ تكراري‌اي برقرار است.خانم شين معتقد است كه خانم برومند مدام درباره آب سختگيري مي‌كند و خانم برومند گله دارد كه با وجود سختگيري‌ها وقت نظافت، آب هدر مي‌رود.

 

خانم برومند موضوع بستن آب هيرمند را پيش مي‌كشد؛« هيرمند رو هم كه به رومون بستيد، ديگه چرا انقدرآب هدر مي‌دي؟». خانم شين كه اتفاقا افغانستاني است، جواب مي‌دهد:« اون موقع كه نبسته بوديم هم نمي‌ذاشتيد تراس رو با آب بشورم.»

 

مي‌خنديم و پايان اين صحبت‌‌ها همان‌جا در ذهنم شروع ورودي گفت‌وگوي ما مي‌شود؛ گفت‌وگويي كه قرار نيست درباره كارگرداني، برنامه‌سازي، بازيگري و فهرست بلندبالاي آثار محبوب او در سينما، تئاتر و تلويزيون باشد بلكه قرار است درباره زندگي و شهر باشد.

 

حالتان چطور است؟

حال روحي يا جسمي؟

 

حال روحي

حال روحي‌ام را خوب نگه مي‌دارم. اگر بخواهم فكر كنم به مشكلات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... كه چندان اميدواركننده پيش نمي‌روند، قطعا حالم بد مي‌شود اما از آنجا كه آدم خوش‌بيني هستم، سعي مي‌كنم اميدوارانه به مسائل نگاه كنم. اتفاقا علاوه برحال خودم بايد حال اطرافيان را هم خوب نگه دارم كه اين كمي سخت‌‌تر هم مي‌شود.

 

چرا اغلب مي‌شنويم كه حال همه خوب نيست؟ اطرافمان اغلب از بد بودن حالشان گله دارند.

در مورد همه نمي‌دانم اما چيزي كه بيشتر از همه مرا ناراحت مي‌كند، بي‌اخلاقي است. زياد شدن بي‌اخلاقي‌ها باعث شده اگر در زندگي داراي چهارچوب اخلاقي باشيم، اذيت شويم.

 

چقدر از اين احوالات بد واقعي است و چقدر اغراق‌شده به‌نظر مي‌رسد؟

اتفاقا اغراق نيست. بگذاريد با يك مثال توضيح بدهم؛ سال‌ها پيش با دوستان براي تئاتري به كارگرداني خانم صابري مشغول تمرين بوديم. خانم پروين دولت‌شاهي از بازيگران اين كار بود كه سر تمرين‌‌ها در فرصت فراغت بافتني مي‌بافت.

 

هربار كه ايشان براي تمرين اجرا مي‌رفتند، من و يكي از دوستان شيطنت مي‌كرديم و مي‌رفتيم چند رديفي را كه ايشان بافته بودند، مي‌شكافتيم و ايشان دوباره از نو مي‌بافتند. تا اينكه بالاخره گفتند چرا بافتني من بالا نمي‌رود و شوخي ما لو رفت. حالا همين داستان براي من پيش آمده؛مثلا از حدود ۱۰سال پيش به‌دنبال اين بوده‌ام كه بتوانيم جايي به‌عنوان «خانه عروسك» تاسيس كنيم.

 

با همه تلاش‌ها بالاخره ۲سال پيش توانستم زميني براي اين كار از شهرداري دريافت كنم اما طي اين دو سال هنوز نشده كه اتاقي، مكاني، ساختماني آنجا بسازيم. داستان همان بافتني است كه هر چه مي‌بافم بالا نمي‌رود. اين باعث مي‌شود حالم بد شود. نمونه‌هاي اين فعاليت‌ها يعني كارهاي فرهنگي، اجتماعي و هنري كه دغدغه من بوده و هست، زياد است. در واقع همين تاسيس خانه عروسك فقط يكي از كارهايي بوده كه بعد از دوندگي‌هاي زياد و چندين ساله هنوز به سرانجام نرسيده است.

 

ولي شما دوباره بافتن اين بافتني‌ها را شروع مي‌كنيد.

بله. من شروع مي‌كنم، هرچند وقتي مردم به من مي‌رسند مي‌پرسند چرا كم كار شده‌ام؛ درحالي‌كه سال‌هاست براي تاسيس خانه عروسك در حال تلاشم؛ جايي كه قرار است مجموعه‌اي باشد از موزه عروسك، كتابخانه تخصصي، آرشيو، تماشاخانه، كارگاه ساخت عروسك و... اما چون تلاش‌ها بي‌نتيجه مي‌ماند، همه انرژي من هدر مي‌رود، درحالي‌كه اگر همه همكاري مي‌كردند و وعده‌ها به سرانجام مي‌رسيد، من بااميد و انرژي بيشتري كارها را ادامه مي‌دادم.

 

اتفاقا يكي از شاخصه‌هاي آثار هنري شما انتقال حس خوب به مخاطب است، اصولا با يادآوري كارهاي شما حس خوبي منتقل مي‌شود.

مسلما هر فيلمساز و هنرمندي مكنونات ذهني‌اش را در آثارش ارائه مي‌دهد، من هم به‌عنوان فيلمساز مولف از اين امر مستثنا نيستم. قشنگ‌ترين چيزي هم كه از مخاطبان در مورد آثارم مي‌شنوم همين جمله است كه به من گفته مي‌شود ديدن كارهاي شما به ما آرامش مي‌دهد. حتي خانمي به من مي‌‌گفت بعد از ديدن برنامه‌هاي شما شب‌ها راحت‌تر مي‌خوابم. دليلش اين است كه من دوست ندارم به مخاطبم استرس بدهم؛ حتي در حركت دوربين .درواقع من دوست ندارم تلخي‌ها را به مردم نشان بدهم، نه اينكه زشتي‌ها و تلخي‌‌ها نباشند، اما سعي مي‌كنم در كنار همين زشتي‌ها آن نكات روشني و اميد را هم به مخاطب نشان دهم.

 

درحال حاضر كارهايي هستند كه به اين نگاه شما نزديك باشند؟

مجموعه آثار مستندي با عنوان «كارستان» با مشاوره، طراحي و تهيه‌كنندگي رخشان بني‌اعتماد و مجتبي ميرتهماسب است كه توصيه مي‌كنم حتما ببينيد. يكي از اين آثار مستند «مادر زمين» است كه اتفاقا لازم است حتما مسئولان خصوصا مسئولان شهري، شهرداران و اعضاي شوراي شهر هم اين اثر را ببينند.

 

چرا؟

چون اين مستند درباره هايده شيرزادي از زنان كارآفرين و حافظان محيط‌زيست ايران است. او زندگي‌اش را وقف نجات زمين از طريق جلوگيري از دفن زباله، بازيافت زباله‌هاي شهري، توليد كود آلي، بازيافت نخاله‌هاي ساختماني و... كرده است. با همين آثار بايد درباره زباله و حفظ محيط‌زيست كه يكي از مسائل مهم زندگي شهري و روستايي ماست اطلاع‌رساني شود.

 

در مورد زباله چطور بايد فرهنگسازي كنيم؟

اتفاقا نيازي به هزينه كلان ندارد، با فيلم‌هاي ويدئويي كوتاه و ساده مي‌توان به مردم ياد داد زباله چيست. مردم بايد ياد بگيرند چه چيزهايي زباله و دورريختني هستند و از چه چيزهايي مثل پوست ميوه‌ها مي‌توان براي كمپوست و كود گياهي استفاده كرد. متأسفانه كسي حاضر نيست براي چنين مسائلي وقت و هزينه صرف كند، درحالي‌كه بايد به مردم ياد بدهيم كه به شهرشان علاقه داشته باشند و براي حفظش تلاش كنند.

 

چرا ما براي اين موضوعات وقت و هزينه صرف نمي‌كنيم؟

براي اينكه خيلي از مسئولان ما دنبال كارهاي كلان و بزرگ هستند؛ درواقع خصلتي كه در اكثر مديران ديده مي‌شود اين است كه مي‌خواهند كارهايي انجام دهند كه چشمگير باشد؛ اتفاقات بزرگ و ساخت‌وسازهاي كلان؛ مثلا باغ كتاب مي‌سازيم به مساحت ۶۵هزار متر، از فرودگاه امام (ره)بزرگ‌تر و خالي از روح يا مثلا ساختمان‌هاي بزرگ مي‌سازيم با نماهاي عجيب و غريب، درحالي‌كه در فرهنگ ما خانه‌ها درهاي كوچكي داشتند.

 

بايد سرت را خم مي‌كردي و وارد خانه مي‌شد و بعد متوجه مي‌شدي كه خانه بزرگ است يا چه اندازه حياط دارد. درواقع ما خودنمايي نمي‌كرديم، درحالي‌كه حالا ما چه در شهر، چه در خانه‌هاي خودمان در حال خودنمايي و نمايش هستيم. همين پرده‌هاي خانه‌هاي امروزي را ببينيد؛ والان، پارچه، تور و... همه‌‌چيز به‌خودنمايي تبديل شده و بعد از سبك زندگي ايراني حرف مي‌زنيم، درحالي‌كه اين اندازه نمايش و اصرار به ديده‌شدن اصلا متعلق به فرهنگ ما نيست.

 

چرا به اينجا رسيديم؟ چه شد كه اين شديم؟

اينها به خاطر آرزو به دلي ماست، ما آرزو به دل هستيم. متأسفانه ما به داشته‌هاي خودمان علاقه‌اي نداريم، اصلا به‌خودمان افتخار نمي‌كنيم، مدام مي‌خواهيم شبيه ديگران باشيم. ما از ساده‌زيستي حرف مي‌زنيم درحالي‌كه تبليغات تلويزيوني ما در راستاي تجمل‌گرايي است. ما از سادگي حرف مي‌زنيم درحالي‌كه شهر را از مال‌ها، از انواع برندها و فروشگاه‌هاي بزرگ پر كرده‌ايم. همين مال‌ها را چه‌كسي مي‌سازد؟در ساخت‌وساز اغلب آنها بخش‌هاي دولتي هم مشاركت دارند. حالا چطور مي‌خواهيم سبك زندگي ايراني داشته باشيم؟

 

شما از اين مراكز خريد نمي‌كنيد؟

اتفاقا مدام از من مي‌پرسند كه فلان مركز خريد رفته‌اي؟ مثلا مي‌پرسند پالاديوم را ديده‌اي؟ برو حتما، خيلي جالب است، مي‌گويم چه چيز جالبي دارد؟ اصلا همه اين مراكز خريد چه چيز جالبي مي‌توانند داشته باشند؟ راستش را بخواهيد من عاشق خريد از همين محله خودمان بودم، با بقال و سبزي‌فروش و ميوه‌فروش و... دوست بوديم، صحبت مي‌كرديم، از حال هم خبر داشتيم، درحالي‌كه هر روز اين مغازه‌هاي كوچك در حال تعطيل شدن هستند و جايشان را فروشگاه‌هايي پركرده‌اند كه اصلا كسي، كسي را نمي‌بيند. همين كه مي‌رفتيد قصابي و با هم حرف مي‌زديد يعني رابطه برقرار مي‌كرديد، همين‌ها مهم بود و آدم‌ها را كنار هم نگه مي‌داشت، حالا از اين فروشگاه‌هاي بزرگ بسته‌هاي گوشت و مرغ را جدا مي‌كنيم.

 

قطعا شما با مسئولان فرهنگي و شهر به ضرورت در ارتباط هستيد؛ اين مسائل را به آنها منتقل مي‌كنيد؟

من هر جا كه بتوانم و بشود حرف‌هايم را مي‌زنم؛ چه جلوي مسئولان باشد، چه مردم كوچه و بازار.

 

مرضیه برومند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

وقتي با شهرونداني مواجه مي‌شويد كه به قوانين شهري احترام نمي‌گذارند، چه مي‌كنيد؟

هميشه تذكر مي‌دهم. وقتي مي‌بينم كسي زباله مي‌ريزد يا دوبله پارك كرده و باعث ترافيك شده حتما تذكر مي‌دهم.

 

نتيجه هم دارد تذكر شما؟

اگر مرا بشناسند، بله. مثلا مي‌گويند حق با شماست خانم برومند اما ممكن است طرف برگردد و بگويد به تو چه كه من در هرحال تذكرم را مي‌دهم. مثلا همه مي‌خواهند در نزديك‌ترين جاي ممكن به مقصد پارك كنند، دقيقا جلوي مركز خريد يا رستوراني كه مي‌خواهند غذا بخورند؛هيچ‌كس حاضر نيست كمي راه برود. اصلا دقت كرده‌ايد كسي پياده جايي نمي‌رود؟ اصلا آدم پياده نمي‌بينيم. ناگفته نماند كه پياده‌رو هم نداريم.

 

چرا ما به همين نكات ساده، مثل نريختن زباله يا احترام به قوانين راهنمايي و رانندگي توجه نمي‌كنيم؟

چون خودخواه هستيم. عمري به ما گفته شده ما مردم مهرباني هستيم اما اين حقيقت ندارد. ما مهربان نيستيم، ما اداي مهربان‌ها را درمي‌آوريم اما مهربان نيستيم. به همديگر احترام نمي‌گذاريم. اخلاق يعني همين؛يعني درك متقابل داشتن، كنار هم بودن، احترام به حق همديگر و... كه ما اينطور نيستيم و اين باعث شده بي‌اخلاقي زياد شود.

 

چقدر مسئولان دراين باره مسئول و مقصرهستند؟

خيلي زياد. متأسفانه اغلب مسئولان بيشتر روي ظواهر و شعار كار كرده‌اند تا عمق بخشيدن به مفاهيم اخلاقي، مثلا همين كه كسي در ظاهر خودش را ديندار نشان داده كافي بوده، درحالي‌كه ديندار واقعي در عمل به آموزه‌هاي ديني پايبند است.

 

مرضیه برومند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

حالا بايد چه كنيم؟

دست‌كم بايد از بچه‌‌ها شروع كنيم. بايد به بچه‌ها در مدارس آموزش‌هاي درست داده شود. در مورد بزرگ‌ترها هم ابتدا بايد با جبر شروع شود، يعني قانون. اول بايد حقوق شهروندي را در قانون ببينيم و بعد كمك كنيم كه نهادينه شود. يك شهروند اروپايي در مرحله اول مجبور بود كه به قوانين ترافيكي احترام بگذارد چون جريمه بالايي داشت اما به مرور اين مسئله نهادينه شد.

 

شما در آثار و فعاليت‌هايتان نشان داده‌ايد كه دغدغه روابط انساني، زندگي، محيط‌‌زيست، شهر و مكان زندگي را داشته و داريد، با اين تفاسير اگر بخواهيد مهم‌ترين اولويت‌هايتان را به مديران جديد شهري اعلام كنيد، چه مي‌گوييد؟

به‌نظرم اول از همه بايد شرايطي پيش بيايد كه مردم به شهرشان احساس نزديكي كنند؛ مثال ساده‌اش اين است كه ما پياده‌رو نداريم. حتي اين امكان فراهم نيست كه مردم قدم‌زنان بروند و خريد كنند. پياده‌روهاي ما براي رفت‌وآمد سالمندان، كودكان و مادراني كه كالسكه داشته باشند، مناسب نيست اما اين موضوع قابل حل است. با يك برنامه‌ريزي دقيق مي‌توان به پياده‌روها شكل و شمايل درست و استاندارد داد.

 

علاوه بر اين به‌نظر احياي محلات هم بايد در اولويت باشد؛ محله آدم‌ها را به هم نزديك مي‌كند، به ساكنان احساس نزديكي مي‌دهد، محله باعث مي‌شود مردم به مكان زندگي خودشان حس تعلق داشته باشند و خودشان نسبت به امنيت، پاكيزگي و زيبايي آن تلاش كنند. متأسفانه مردم مدت‌‌هاست نسبت به شهرشان احساس تعلق ندارند، بي‌تفاوت شده‌اند و اين يك آسيب بزرگ است. احيا‌شدن محلات جلوي از هم گسيختگي مردم را مي‌گيرد. وقتي مردم به همديگر نزديك باشند راحت‌تر مي‌توان براي فرهنگسازي، بهبود سبك زندگي و يا تغيير سبك مصرف از آنها استفاده كرد. مثلا همين موضوع استفاده‌ نكردن از كيسه‌هاي نايلوني، اتفاقا نياز به بودجه فراواني هم ندارد، مي‌توان در محلات كمپين استفاده از زنبيل راه بيندازيم. به فروشنده و خريدار ياد بدهيم نيازي نيست اين همه نايلون براي خريد استفاده شود، مثل مادرانمان، از زنبيل استفاده كنيم.

 

انتظار داشتم مثل بقيه وقتي از مشكلات شهر سؤال مي‌پرسم اول برويد سراغ ترافيك و آلودگي هوا كه اتفاقا اشاره نكرديد، چرا؟

ببينيد ترافيك و آلودگي هوا مشكلات چندين ساله شهر هستند كه حل‌شان زمانبر است. قطعا اين موضوعات مهم و در اولويت هستند اما تمركز روي اين موضوعات نبايد غفلت از موضوعات خرد ولي مهم را سبب شود. وقتي از همين موضوعات كوچك مثل زباله و فرهنگ ترافيكي شروع مي‌كنيم در واقع ياد مي‌گيريم كه ساير مسائل نيز با همكاري ما قابل حل است.

 

شما از مترو استفاده مي‌كنيد؟

اصلا؛ شايد يك‌بار با مترو به بازار تهران رفته باشم.

 

چرا؟

منزل من فاصله زيادي با ايستگاه‌هاي مترو دارد؛ درواقع مترو به من دور است و مجبورم از خودروي شخصي استفاده كنم. البته معمولا جوري برنامه‌ريزي مي‌كنم كه وقتي از منزل خارج مي‌شوم، چند كار را با هم انجام مي‌دهم و مسيرهاي مختلفي مي‌روم.

 

ولي اگر موقعيت منزلم به شكلي بود كه مي‌توانستم از مترو استفاده كنم، حتما اين كار را انجام مي‌دادم. ديدن مردم براي من خيلي لذتبخش است، به چهره‌هايشان دقت مي‌كنم و در ذهنم قصه‌پردازي مي‌كنم. از بچگي يكي از تفريحاتم همين ديدن مردم و قصه‌ساختن از آنها بود.

 

از اينكه تك‌سرنشين هستيد، عذاب وجدان نمي‌گيريد؟

چرا اتفاقا، خيلي عذاب وجدان مي‌گيرم. به‌خاطر همين حس معمولا نگه مي‌دارم و كساني كه هم مسير باشند، سوار مي‌كنم. خصوصا در سربالايي‌ها حتما عابران را سوار مي‌كنم، با هم گپ مي‌زنيم، بعضي‌ها مي‌شناسند، بعضي‌ها هم نه.

 

آنهايي كه مي‌شناسند، تقاضايي هم دارند؟

اغلب فرزندي، خواهرزاده‌اي، نوه‌اي دارند كه مي‌خواهند بازيگر شود.من هم توصيه مي‌كنم وارد اين حرفه نشوند.

 

كدام خيابان تهران محبوب شماست؟

در حال حاضر مركز تهران، تغييرات خوبي داشته ومثلا شهرداري كارهاي خوبي در منطقه۱۲ انجام داده.خانه پدري‌ام چهارراه آبسردار خيابان ژاله (شهدا) بود. آنجا را خيلي دوست دارم. خيابان ايران را هم خيلي دوست دارم.

 

جز تهران به چه شهري علاقه داريد؟

شهر يزد را خيلي دوست دارم، البته به تازگي سفري داشتم به لاهيجان، از اين شهر هم خيلي خوشم آمد.

 

خانم برومند تاكنون پيشنهاد ساخت يا همكاري برنامه‌‌هايي در حوزه شهري را داشته‌ايد؟

بله، زياد، اتفاقا چند سال پيش به يكي از معاونت‌ها دعوت شدم براي ساخت برنامه آموزشي در حوزه كاهش زباله.

 

نتيجه چه شد؟

نظر من اين بود كه اين كار نياز به يك بسته فرهنگي شامل كتاب، سريال و برنامه تلويزيوني و تيزر دارد اما آنها گفتند فقط يك‌ماه وقت دارند. طبق معمول مي‌خواستند دقيقه ۹۰ همه كارها انجام شود؛ يك تصور غلط كه هنوز هم وجود دارد و قرار است به شكل عوامانه و نمايشي كار فرهنگي انجام دهيم. متأسفانه روند اينطور است كه بودجه‌اي تعريف مي‌شود و قرار است در حداقل زمان كاري انجام شود؛ كاري كه نه تأثيرگذار مي‌شود و نه حتي بعدها كسي پيگيري مي‌كند كه آيا تأثيري داشته يا خير.

 

شما در انتخابات شوراي شهر شركت كرديد؟

بله و به همين اعضاي جديد رأي دادم.

 

پيگير مطالبات‌تان هستيد؟

اتفاقا با تعدادي از همكاران نامه‌اي تهيه كرديم و درخصوص پيگيري مطالبات‌مان تأكيد كرديم و قطعاً پيگيرمطالبات شهري خواهيم بود. در حال حاضر منتظريم كه شهرداري و شوراي شهر به تثبيت برسد و اميدوارم اين روند تسلط به كارها و تثبيت هرچه زودتر انجام شود.

مستوره برادران نصیری

 

hamshahrionline.ir
  • 19
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش