جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۸:۴۴ - ۲۱ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۵۴۸۴
چهره ها در سینما و تلویزیون

خانم بازیگری که در ۱۵ سالگی عاشق شده بود!

مریم معصومی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
اولین بار فکر کنم ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم که سرانجام نداشت ، آن هم به سبب مدیریت خانواده ام بود که می گفتند این سن، سن مناسبی برای ازدواج نیست و من هم شانس آوردم که پافشاری چندانی برای ازدواج نکردم.

 گاهی با خیلی از آدم ها رو برو می شویم که تا وقتی از نزدیک ندیدیمشان قضاوتمان نسبت به آن فرد فرق می کند. در این قضاوت ها کاهی بدترین نسبت ها را به افراد می دهیم بدون اینکه از شرایط زندگی و روحی فرد مطلع باشیم. مریم معصومی بر عکس اتفاقاتی که دورادورش در موردش در حال رقم خوردن و گفتن است، از نزدیک اوضاعش خیلی فرق می کند و شاید نمونه ای باشد برای اینکه کسی را دورادور قضاوت نکنیم. در این گپ و گفت نسبتا طولانی وی از دلایل تنهایی خود و اگر بزرگ نمایی نکنیم سیر تا پیاز گفتنی های زندگی خود را تا جایی که بشود را بیان کرد. ادامه این مصاحبه را به نقل از مجله دیده بان می خوانید:

 

کمی از دوران کودکی خود بگویید، آن موقع هم مثل الان ساکت بودید؟

در دوران کودکی ام می توانم بگویم شیطان بودم، ولی نه آنطور که از دیورا راست بالا بروم. می شود گفت شیطان محفوظ به حیایی بودم. چون نسبت به افراد خانواده کوچک ترین عضو بودم و طبیعتا کسی را برای بازی کردن نداشتم. بنابراین دوران کودکی بی آزاری و تنهایی داشتم و همه کارهایماز جمله شیطنت هایم نیز تنهایی بوده است.

 

از بازی های انفردیتان بگویید؟

علاقه خاصی به خوانندگی داشتم و یا خیلی لباس های جورواجور و پارچه های مختلف را به سر و تنم می بستم. خیلی وقت ها با ملحفه و چادر برای خودم لباس طراحی می کردم و ساعت ها می نشستم جلوی آینه و برنامه اجرا می کردم.

 

تک فرزند هستید؟

نه! دو خواهر و دو برادر دارم و ته تاغاری هستم.

 

شیطنتهای آسیب زننده به خودت هم داشتی که هنوز اثراتش باقی مانده باشد؟

تا دلتان بخواهد. دوبار صدمه دیدم. یک بار وقتی داشتم برای خودم خوانندگی می کردم رفته بودم روی یک چهارپایه ایستاده بودم و شیشه عطر به عنوان میکروفون دستم گرفته بودم که یکهو چارپایه شکست به نحوی که چند روزی مهمان بیمارستان بودم. یک بار هم سرم شکست در حین تاب بازی. ماجرای تاب بازی هم از این قرار بود که سر سوار شدنش با بچه های عموم بحث مان شد و تاب از دست بچه ها رها شد و مستقیم خورد تو سر من و خلاصه دوباره کارم به بخیه زدن و بیمارستان کشید.

 

روز اول مدرسه را یادتان هست؟ چه حسی داشتید؟

روز زیاد خوشایندی نبود ازاین جهت که مادرم می خواست مرا مستقل بار بیاورد. به همین خاطر یادم هست که روز اول مدرسه که هوا خیلی سرد بود مرا مدرسه رساند و گفت که این راه را که الان آمدیم وقتی مدرسه تمام شد باید خودت برگردی چون قرار نیست من دنبالت بیایم. در ادامه کلی نصیحت کرد که این راه مدرسه است و با کسی دوست نمی شوی و از این جور صحبت ها که من هم توی دلم می گفتم وای مدرسه چقدر بده. اینجوری شد که زا همان رو ز اول فهمیدم مدرسه جایی است که علاوه بر حس بدش آدم را مجبور می کند انسان روی پای خودش بایستد و این کار مادرم اگر در کودکی ام تلخ بود، ولی حالا که بزرگ شده ام فهمیده ام بزرگترین کار را در حقم کرده و باعث شده که الان مستقل باشم و از استقلالم لذت ببرم.

 

چه چیز باعث که رشته علوم سیاسی را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کنید؟

جلوی من یک مسیری باز شد و آن هم این بود که دوست داشتم وکیل بشوم و حقوق بخوانم و اینکه حقوق هم در کنکور سراسری قبول شدم ولی چون در شهرستان اراک قبول شده بودم خانواده ام اجازه نداد که بروم. برای همین رشت علوم سیاسی را که در دانشگاه آزاد زده بودم، رفتم. هر چه که پیش می رفت احساس میکردم علوم سیاسی را دوست دارم انهم به خاطر هیجانی که داشت برای همین ادامه اش دادم و در گذر زمان به منصب سیاسی گرفتن هم علاقه مند شدم ولی به مرور زمان تقریبا پایان دوران کارشناسی بود که هیجانم فروکش کرد و تصمیم گرفتم رشته ام راعوض کنم ووارد بازیگری شوم به صورتی از هیجان فروکش کرده که اصلا حتی اخبار را هم دنبال نمی کنم.

 

اولین بار چند سالتان بود که عاشق شدید؟

اولین بار فکر کنم ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم که سرانجام نداشت ، آن هم به سبب مدیریت خانواده ام بود که می گفتند این سن، سن مناسبی برای ازدواج نیست و من هم شانس آوردم که پافشاری چندانی برای ازدواج نکردم. حتما می دانید گه آن سن و سال تب عاشق شدن و ازدواج کردن خیلی داغ است و من هم از این قضیه مستثنی نبوده ام ولی مادرم از آنجایی که همیشه سایه مدیریتش روی من بوده به من فهماند که الان موقعیت ازدواج تو نیست و الان هم که به آن دوران فکر می کنم واقعا درست می گفت چون کسی که قصد ادامه تحصیل دارد نباید قبل از تحصیل ازدواج کند. چون در قبل ا دانشگاه شما تفکر و دنیای دیکری دارید و بعد از اتمام دانشگاه دنیای خیلی متفاوت تری پیدا می کنید البته موردهای نادر هم داریم . به نظر بهترین سن ازدواج اگر یک نفر بتواند تا آن موقع صبر کند بین ۲۵ تا ۲۸ سالگی است . به نظرم بعد از ۳۰ سالگی ایده آل زندگی و مسیر آن برای انتخاب کردن مکمل زندگی بسیار سخت تر می شود.

 

الان تنها زندگی می کنید؟

نه! با خانواده ام زندگی می کنم. همیشه از زندگی کردن در کنار پدر و مادرم لذت برده ام. چون خیلی اهل معاشرت نیستم ولی این به معنی منزوی بودن و معاشرتی نبودن من نیست و اهل برقراری ارتباط با آدم ها هستم. دوستان بسیار زیادی دارم. اما می شود گفت ریم معصومی رفیق بازی نیستم و در حال حاضر اگر سر کار نباشم تمام وقتم را در منزل با کتاب و فیلم و موسیقی می گذرانم و این طور از تنها بودن خود با برنامه ریزی که انجام می دهم لذت می برم.

      

 

 

 

  • 18
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش