بهاره رهنما با فیلم «افعی» (۱۳۷۱) به کارگردانی محمدرضا اعلامی کار سینمایی خود را آغاز کرد ولی او همیشه علاقهمند به هنر تئاتر بوده است. این روزها او از سینمای تجاری کنارهگیری کرده و بیشتر روی صحنه تئاتر حضور دارد. در کنار این امور، در زمینه امور خیریه، نویسندگی، برپایی گالری و... نیز فعالیت میکند.
انرژی او بسیار زیاد است و گاهی همزمان در چند پروژه مختلف حضور دارد. رهنما دغدغههای فراوانی از جمله پیگیری حقوق کودکان، زنان و حیوانات را دنبال میکند. او میگوید که در بین هنرها، تئاتر سوگلیاش است و به خاطر آن حتی قید بازی در سریال و فیلم را هم میزند. زندگی او بهعنوان سلبریتی با زندگی مردم عادی تفاوت فراوانی دارد و از میزان بالای خشونت در فضای مجازی نسبت به هنرمندان گلایه میکند. رهنما اعتقاد دارد زنان ایرانی بالاخره وارد استادیومهای ورزشی میشوند و ژن خوب دارند. با بهاره رهنما در مورد زندگی، علایق و مسائل کاریاش گفتوگو کردهایم.
در زمینه کارگردانی، بازیگری و نویسندگی تئاتر خیلی فعال هستید. کمتر پیش میآید هنرمندان سینما به دلایل مادی تا این حد در زمینه تئاتر فعالیت مستمر داشته باشند.
در واقع، عشقم تئاتر بود. قبل از سینما بیشتر به تئاتر علاقه داشتم و دارم. در سالهایی که میخواستم وارد تئاتر بشوم خیلی سخت میگرفتند. گروههای بستهای در تئاتر بودند. کسی را درون خود راه نمیدادند. تقریبا میتوانم بگویم که با تاخیر ۱۳ ساله وارد تئاتر شدم. بنابراین، اولین فیلم سینمایی من با اولین تئاتری که بازی کردم تاخیری بیشتر از یک دهه دارد. با کارگردانی خانم منیژه محامدی کار تئاتر را آغاز کردم. وقتی وارد تئاتر شدم دیگر مطمئن شدم که جای درستم اینجاست. باید بازیگر تئاتر بشوم. در تئاتر حال بهتری دارم. با روحیهام عجینتر است. در سالهایی بازیگر پر کار سینمای تجاری یا همان سینمای بدنه شدم. درحالحاضر به یکباره از این رویه کنارهگیری کردهام. زمانی بود که سالی سه، چهار تا فیلم پرفروش بازی میکردم.
قضیه تئاتر برایم جدیتر شده است. برای تئاتر سریال و فیلم رد میکنم. اگر نمایشنامهای باشد که دوستش داشته باشم، حتی با اینکه نیاز مالی هم داشته باشم، فیلم و سریال پیشنهادی را رد میکنم و سراغ تئاتر میروم. اصلا اگر درآمد تئاتر طوری بود که میتوانستم فقط تئاتر کار کنم دیگر در سینما حاضر نمیشدم. تقریبا میتوانم بگویم که درحالحاضر بیشتر از ۷۰ درصد فعالیتم در تئاتر است.
کارگردانی را بیشتر دوست دارید یا بازیگری؟
اساسا بازیگر هستم. هر کسی دوست دارد در زمینههای دیگر هم تجربه کند. بعضی از متنها خاصه آنهایی که خودم نوشتهام، وجود دارند که نمیتوانم به کارگردان دیگری بدهم. هیچوقت در ورطه بازیگری مولف نبودهایم. کسی هم این موضوع را برنمیتابد که بازیگرش به یک باره کلی به او ایده بدهد. آدم به شدت ایدهپردازی هستم. وقتی سر کار میروم روزی بالای ۱۰ ایدهام را نادیده میگیرند. آنها را خط میزنند. گاهی اوقات فکر میکنم نباید به کارگردان این همه ایده بدهم. چون کلافه میشود. بههرحال زمان محدودی برای تمرین و فیلمبرداری وجود دارد. اگر متنی را دوست داشته باشم، ترجیح میدهم خودم آن را کارگردانی کنم. باز هم بگویم دوست دارم با آدمهای آماتور کار کنم. دلیلش این است که تمام عناصر مورد نیاز نقشم را میدانم. از لباس بگیرید تا نور روی صحنه. سخت است به آدم حرفهای پیشنهاد بدهید. کار با جوانترها را از همه بیشتر دوست دارم.
وقتی از کارگردانهای تئاتر میپرسیم که سلبریتیها در کار شما چطور هستند اکثرا مینالند. مخصوصا بازیگرهای سینما از کاری به کار دیگر میروند و به تمرینها بها نمیدهند. گویا، رابطه شما با کارگردانها به شکل دیگری پیش میرود؟
عاشقانه تئاتر را دوست دارم. تئاتر سوگلی من است. یادم است که سر صحنه فیلمبرداری بودم. قول داده بودند ساعت چهار بگذارند سر تمرین تئاتر بروم. سر ساعت که شد گفتم باید سر تمرین بروم و فیلمبرداری را رها کردم و رفتم. هیچ وقت تئاتر را فدای چیز دیگری نمیکنم.
شهرت چقدر روی زندگی خصوصی شما تاثیر گذاشته است؟ چه نکات مثبت و منفی برایتان داشته است؟
شهرت یک انتخاب است. ولی مردم چیزی از همه زندگی ما نمیدانند. شهرت، تنهایی شما را از بین میبرد. تنهایی شما دیگر هیچ وقت زنده نمیشود. شما دیگر با آدمهای عادی متفاوت میشوید. آدمهایی که معروف میشوند از یک جایی به بعد در روابط اجتماعی خود دچار تردید میشوند. شخصیت «سلبریتی» جدا از شخصیت «اصلی» شما محبوب اطرافیان میشود. شاید اگر این وجهه سلبریتی شدن نباشد خیلی از آدمهای اطرافتان کنار بروند. دوستها و آشنایان بیشتر علاقه دارند به شخصیت سلبریتی شما نزدیک شوند. بنابراین، روابط اجتماعی در دوره شهرت خیلی سخت میشود. کسی که شهرت را انتخاب میکند باید بداند بخش اعظم زندگی خصوصی خود را از دست خواهد داد.
سینما تاثیر بسزایی در سلبریتی شدن افراد دارد. مخاطب گسترده و درآمد مالی مناسبی هم با خود به همراه میآورد. نظرتان بهطور کلی درباره سینما چیست؟ بیشتر خاطرات خوب یا خاطرات سخت دارید؟
در سینما به من خوش نمیگذرد. اصلا آدم دوربین نیستم. طبیعتا، حرفهام بازیگری است. کارهای بسیار خوبی هم داشتهام. در ۱۷ سالگی وارد حرفه سینما شدم. عوامل سینما دیگر مانند خانواده من هستند و نسبت به سینما «همذاتپنداری» دارم. بازیکردن جلوی دوربین برایم لذتبخش نیست.
سال ۱۳۷۴ وارد دانشکده حقوق شدم و سال ۱۳۷۹ درسم تمام شد. همه این سالها در رابطه با بازیگری خیلی مردد بودم. وقتی تئاتر را تجربه کردم با خودم تصمیم گرفتم که حتما باید بازیگر بمانم. سینما، خاطرات بدی برایم باقی نگذاشته است. واقعا خیلی پیگیر آن نیستم. انرژیام را روی تحصیل در دانشگاه و تئاتر گذاشتهام. مثلا در رشته حقوق قضایی درس خواندم. بعد فوق لیسانس گرفتم. تدریس کردم. هیچ وقت مستمر و با جدیت به سینما نمیپردازم. سالهایی بود که اضافهوزن پیدا کرده بودم. هیچ وقت به خودم نگفتم باید به خاطر سینما وزنم را کم کنم. اصلا سینما دغدغه من نیست. در کنار تحصیل و تئاتر دغدغه نوشتن هم دارم. تاکنون پنج تا ۶ نمایشنامه چاپ کردهام. کتاب شعر دارم. دو مجموعه داستان چاپ کردم. درحالحاضر روی رمان هم کار میکنم.
شما همیشه خیلی فعال هستید و در زمینههای مختلف کار میکنید. به شما حسادت نمیکنند؟
زمانی آقای مهران مدیری گفت: «آدمها در مورد بهاره رهنما دو دسته هستند. یا خیلی دوستش دارند یا کاملا ازش بدشان میآید.» اسم این موضوع را حسادت نمیگذارم. به نظرم، شاید حرص میخورند. جامعه جوان و متاسفانه تنبلی داریم. وارد فضای مجازی میشوند و به هرکسی که میرسند فحش میدهند. فکر نمیکنند برای رسیدن به اهدافشان باید تلاش کنند. سلبریتیها از آسمان نیامدهاند.
کارنامهام مشخص است. سالیان سال کار و تلاش کردهام. در زندگی مشترک با آدم معروفی هم بودم. بچه دارم. او هم در کار موسیقی است. بارها در کنکور شرکت کردم و قبول شدم. اصولا انرژی زیادی دارم. تلاش فراوانی هم میکنم. خیلیها به من میگویند چرا این همه کار را با هم میکنید. وقتی میتوانم چند کار را درست انجام بدهم یعنی اینکه انرژیام با دیگران فرق دارد. قاعدتا آنهایی که چنین انرژی ندارند، حرص میخورند.
این انرژی فراوان از کجا میآید؟
واقعا نمیدانم. به نظرم، بخشی از آن به دیدگاه و تفکر آدم خاصه به زندگی مربوط میشود. مادرم زن قدرتمندی بود. از بچگی به ما یاد داده بود که باید بارها از صفر شروع کنیم. زندگی پرچالشی هم داشت. مادرم قهرمان زندگیام است. الگوی اصلیام اوست. شاید هم بخشی از این انرژی ذاتی باشد. وقتی به اتریش میروم و دخترم را میبینم. با یکدیگر کارهای مختلفی انجام میدهیم. یکباره ساعت چهار میشود. دخترم میگوید: «مامان من دیگر خسته شدم. تو خیلی انرژی داری.»الان خیلیها این مصاحبهها را میخوانند و میگویند بهاره رهنما ژن خوب دارد... [خنده]
دغدغه روزانه شما چیست؟ با این همه انرژی که دارید باید به چیزهای مختلفی فکر کنید.
۱۰، ۱۵ سال است که به حقوق زنها و کودکان میپردازم. این دغدغه از همان دوران ورودم به رشته حقوق شروع شد. برای بخشش زندانیهای زیر ۱۸ سال خیلی تلاش کردم. از این بابت یک تندیس هم گرفتهام. در حیطه بیماریهای مختلف مانند دیابت، هموفیلی و... هم فعالم. با کمک به آدمهای دردمند حالم خوب میشود. دغدغههای اجتماعی زیادی دارم. در سالهای اخیر، بهطور مشخص در حوزه زنان و کودکان فعال هستم. اصلا سمت «مردستیزی» نمیروم. دنبال این هستم که مهمترین اعتراض زمانه در جامعه خودمان را پیدا کنم و آن را به گوش دیگران برسانم. دیگران باید حقوق زنان را بشنوند. مطلقا رویکرد «فمینیستی» ندارم.
زنان در تلاش برای گرفتن حق خود برای ورود به استادیومهای ورزشی هستند. نظر شما چیست؟
در حقیقت، ورود به استادیومهای ورزشی از جمله حقوقی است که باید گرفته شود. چندین و چند سال است میخواهند سر زنان ایرانی بزنند؛ ولی نمیتوانند. به نظرم زن ایرانی همیشه ژن خوب داشته است. دیگر زمان توسری زدن به زنان تمام شده است. دیگر نمیشود زنان را در پشت پستو نگه داشت. قطعا ورود به استادیومهای ورزشی برای زنان حل خواهد شد. زنان ایرانی بالاخره وارد استادیومهای ورزشی میشوند.
آنچه این روزها روح شما را میخورد و خیلی اذیتتان میکند، چیست؟
دو سال سفیر انجمن حمایت از حقوق کودک بودم. فکر میکنم در کنار حسام نواب صفوی تنها بازیگرانی باشیم که در رشته حقوق تحصیل کردهایم. در مسائلی مانند کودکآزاری و بداخلاقیهای جنسی فعالیت کردم. واقعا ذهن و روحم بعد از دو سال آسیب دید. دیگر نمیتوانستم. برخی آزارهای فجیعی علیه کودکان زیر ۱۰ساله به کار میبرند.
هنوز هم با شنیدن این آزارها لطمه میخورم. کودکانی را میبینم که با ناآگاهی پدر و مادرشان به شدت ضربه خوردهاند. خشونت در قبال کودکان چیزی است که خیلی اذیتم میکند. از سوی دیگر، خشونت علیه حیوانات هم زجرم میدهد. فکر میکنم آدمهای بالغ از پس خودشان بهتر بر میآیند. ولی خشونت علیه کودکان و حیوانات خیلی کار عجیبی است. فکر میکنم خشونت در ایران رشد کرده است؛ البته یکی از دوستان میگفت تا وقتی فضای مجازی و اینترنت نبود این خبرهای خشونتآمیز به ما نمیرسید. هر زمان «اینستاگرام» را باز میکنید یک اتفاق بد برای یک بچه افتاده است. به نظرم، خشونت در جامعه ما خیلی تسری پیدا کرده است.
یعنی خشونت از گذشته خیلی بیشتر شده است؟
در سالهای زمان جنگ میوههایی مانند موز کمیاب بود. اگر کسی در خانهاش موز داشت یعنی اینکه میلیاردر بود. اصلا موز در هیچ کجا پیدا نمیشد. برای بچههای الان قابل باور نیست که زندگی ما اینگونه بود. بااینحال، زمانی که جنگ بود، جامعه ما خیلی مهربانتر بود. با اینکه، فشار زیادی هم رویمان بود. مردم به یکدیگر اطمینان داشتند. شما الان میبینید که خواهر سر برادرش کلاه گذاشته است. انسانیت به سمتی میرود که واقعا نمیدانم کجاست` به ضرس قاطع میگویم خشونت در کلانشهرهایی مانند تهران افزایش یافته است. بهعنوان مثال خشونت کلامی در فضای مجازی را در نظر بگیرید. این خشونت شدید علیه آدمهای معروف را ببینید. این موضوع خیلی آزارم میدهد. برای همین به شعر پناه میبرم. جهان شاعرانه، خشونت کمتری دارد.
شاید خشونت در فضای مجازی باعث خشونت بیشتر در زندگی واقعی هم شده باشد.
شاید.
از حیوانات خانگی نگهداری میکنید؟
از بچگی همیشه حیوان خانگی داشتم. تقریبا ۶، هفت ماه هست که ندارم. از شترمرغ تا گربه، سگ، پرنده، قورباغه و... در حیاط خانه داشتهام.
چرا این روزها مهربانی با حیوانات برای برخی رفتار عجیب به حساب میآید؟
این موضوع هم از افزایش خشونت میآید. وقتی پستی در حمایت از حیوانات در فضای مجازی میگذارم نمیدانید برخی چه واکنشهای منفی نشان میدهند. اغلب اوقات به این مسائل فرهنگی دقت میکنم. فردی که شغلش معلمی است، میگوید: «این همه آدم نیازمند وجود دارد و شما به حیوانات میرسید.» انگار که حمایت از حیوانات جلوی حمایت از انسانها را میگیرد. این اتفاق درحالی است که خیلیها هم به اسم دین مبارک اسلام، خشونت و دروغ را تسری میدهند. خود حضرت محمد(ص) عطوفت بسیار زیادی نسبت به حیوانات داشته است.
یکی از روحانیون در حال کمک به انجمن حمایت از حیوانات است. در حال جمعآوری تمام احادیث و نقلقولهای دینی است. واقعا برخی مردم نمیدانند چه گناه کبیرهای است که به یک حیوان آسیب بزنند. یک دکتر آمده و گوشت سمی را در حیاط همسایه انداخته و حیوان مظلوم را کشته است. این چیزها را میبینم واقعا نمیدانم به کجا پناه ببرم.
- 12
- 3