امروز دیگر خبری از بازیگران قدیمی سینمای ما نیست و همه بازیگران، یک گروه خاص هستند که در تمام فیلم های سینمایی و تلويزیونی تکرار میشوند.
ورزش را از فوتبال شروع کردم که خوب هم بازی میکردم تا اینکه به ورزش زیبایی اندام علاقه مند شدم. من فیلمهای هرکولی آن زمان را خیلی دوست داشتم و نگاه میکردم.
من در بيشتر فیلمها، نقش منفی را بازی کردم که کار بسیار سختی است.
من امروز دیگر از کار اکشن خسته شده ام و دوست دارم نقش یک آدم عاطفی را بازی کنم. چرا همیشه به من نقش منفی می دهند؟
ما امروز صندوق حمایت از قهرمانان داریم اما قهرمانان آنقدر از حقوق پایینی برخوردارند که نمیتوانند قسط آن وام را پرداخت کنند!
هنرمندان ما یکی یکی از دست میروند. من از خودم تعریفی نمیکنم اما در مورد بچههای قدیم میگویم و از آنها دفاع می کنم.
بیش از ۷۰ سال سن دارد اما هیچ یک از نشانه های پیری را در لحن پر از انرژی صدایش یا صورت خندان و مهربانش نمی بینیم.
وارد تحریریه می شود و با احوالپرسی گرم خود،حال همه ما را بهتر می کند. این خوی و خصلت جنوبیهاست؛ آبادانیهای خونگرم که صفر کشکولی یکی از آنهاست.
شاید نوجوانان امروز چندان با نام صفر کشکولی آشنا نباشند اما قدیمیترها او را با مجموعه «اجاره نشینها»، «آینه عبرت» و فیلمهای سینمایی «سرحد» و«خرچنگ» و... به خوبی به خاطر می آورند.
صفر كشكولي بیشتر به خاطر ورزشکار بودن و داشتن بدن و به اصطلاح تیپی متفاوت با سایر بازیگران اوایل انقلاب، بیشتر در فیلمهای اکشن و نقش منفی بازی کرده است؛ او در این باره می گوید: «امروز دیگر دوست دارم یک نقش عاطفی به من بدهند، از نقش منفی بودن دیگر خسته شده ام».
او تاکنون حدود ۱۵۱ فیلم بازی کرده است و به تازگی نیز در سریال لیسانسهها به کارگردانی سروش صحت، بازی کرده بود. صفر کشکولی از حال و روز این روزهای سینمای ایران گلهمند است.
او سینمای ایران را سینمایی فراموشکار میداند که برای بازیگران قدیم و کسانی که زحمت سینما را کشیدند، ارزشی قايل نیست.
گفتوگوی صمیمانه ما با صفر کشکولی، بازیگر و ورزشکار پرسابقه را در ادامه بخوانید.
سی و ششمین جشنواره فجر را نيزپشت سر گذاشتیم. بهتر است با این رویداد شروع کنیم که شما امسال چقدر در جریان فیلمهای جشنواره بودید؟
متاسفانه امسال چندان جشنواره فیلم فجر را پیگیری نکردم و فیلمی ندیدهام. خودم یک فیلم دارم به نام «همه چی عادیه» که اطلاع ندارم در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد یا خیر.
جشنواره فجر در واقع مهمترین رویداد سینمایی ایران است؛ بسیاری بر این عقیده هستند که جشنواره سی و ششمین، تب و تاب دورههای قبل را نداشت. به طور کلی شما در خصوص فیلم هایی که به تازگی اکران میشوند، چه نظری دارید؟
به نظر من ما مدام در حال بازگشت به عقب هستیم؛ داستانها ضعیف و همه بازیگران یکی هستند.
امروز دیگر خبری از بازیگران قدیمی سینمای ما نیست و همه بازیگران، یک گروه خاص هستند که در تمام فیلم های سینمایی و تلويزیونی تکرار میشوند. به اعتقاد من جشنواره فیلم فجر یا به طور دقیقتر سینما، از جایگاه اصلی خود فاصله گرفته است. مردم وقتی برخی فیلم ها را میبینند، نمیدانند داستان آن چه بوده و وقتی از سینما خارج میشوند، نمیتوانند یک چیز منسجم از فیلمی که دیدند به خاطر بیاورند.
آمار فروش فیلمها نشان می دهد مردم علاقه بیشتری به فیلمهای طنز دارند. از نظر شما، فیلم های طنزی که این روزها در سینمای ایران اکران می شوند، تا چه اندازه طنزهای خوبی هستند که علاوه بر سرگرمکننده بودن، می توانند پیامی را نیز به مخاطب انتقال دهند؟
مردم ما نیازمند شادی هستند و نمیخواهند مدام گریه کنند. این روزها کارهای طنز بسياری ساخته می شود اما متاسفانه کاری که دارای پیام باشد، اندک است.
البته من در حدی نیستم که کار طنز سینمای ایران را قضاوت کنم اما در حد دید خودم می توانم بگویم فیلم های طنز فاخر یا ساخته نمیشوند یا تعداد آنها بسیار اندک است. به نظر من این سینما رو به سقوط است. اما در هر صورت مردم از فیلم های خوب، به خصوص فیلم های طنز خوب استقبال میکنند.
من در سریال لیسانسهها کار طنز کردم و مردم نيز دوست داشتند؛ اگر فیلم خوبی ساخته شود که برایش هزینه کنند، فکر می کنم با استقبال مردم روبهرو می شوند اما این روزها فقط می خواهند یک فیلم بسازند و از تلويزیون پول بگیرند.
مردم شما را در سینما و تلويزیون با فیلمهای جدی و اکشن می شناسند که در آنها نقش منفی بودید. فاصلهای بین شما، تلويزیون و سینمای ایران افتاد. چه اتفاقی افتاده است که صفر کشکولی را کمتر میبینیم؟ آیا این فاصله را میتوان تغییر ذائقه مردم و فیلمسازان دانست که شما کمکارتر شدید؟
هنوز که به خیابان می روم، می گویند صفرکشکولی بازیگر فیلم «سرحد»، چون این فیلم یک اکشن ماندگار است. بزرگترین مشکل سینمای امروز ایران، حضور چهرههای تکراری است. متاسفانه از بازیگران قدیم دعوت نمی شود که با سینما و تلويزیون کار کنند. یک بازیگری نمیبینم که نقش متفاوتی را ایفا کند و همین است که برای مردم کسلکننده می شود. من ۵۳ سال است که در این سینما بازی می کنم اما این روزها میبینم که چندان اشتیاقی برای استفاده از بازیگران قدیمی در سینما و تلويزیون وجود ندارد؛ در صورتی که همه ما برای این سینما زحمت کشیدیم. بازیگرانی مثل سعید راد و جمشید هاشم پور، بازیگران قدری هستند که امروز کمتر از آنها فیلم می بینیم. من به همه بازیگران جوان امروز احترام میگذارم اما میبینم که این بازیگران یک جای دیگر، مجری برنامه تلويزیونی نيز هستند! با این روند سینمای ما در حال ورشکستگی است.
فکر می کنید این روزها استفاده از چهرههای قدیمی سینمای ایران مانند ناصر ملک مطیعی میتواند طیف جدیدی از مخاطبان را به سمت سینما سوق دهد؟
چرا که نه. مردم بسياری هستند که این روزها دلشان می خواهد بازیگر قدیمی مورد علاقه خود را روی پرده ببینند. چرا درهای سینما در شهرستانها بسته میشود؟ چرا سینمای خیابان لاله زار را تعطیل میکنند؟
با بستن اینها استقبال نیز کم می شود. لالهزار یک خیابان قدیمی است و با باز شدن آن سینما، مردم خاطرات برایشان زنده میشود. در لالهزار کسی مثل سعدی افشار بود که سیاه بازی می کرد. اما امروز ما اینها را نمیبینیم. اگر یک شب برنامه سیاه بازی در لاله زار بگذارند، میبینید که چقدر استقبال میشود.
من همیشه نگاه میکنم،ميبينم همه بازیگران همانهایی هستند که در تلويزیون و سینما کار میکنند، مجری هستند و... چرا از تیپهای قدیمی استفاده نمی شود؟
بسیاری از بچههای قدیمی که بازیگران خوبی بودند، امروز بیکار هستند. آقای رفیع مددکار، آقای حسن رضایی و... بازیگران خوبی بودند که امروز نامی از آنان برده نمیشود.
ناصر ملک مطیعی چه گناهی کرده است که اجازه بازیگری به او نمیدهند؟ هنوز ملک مطیعی میتواند یک اسطوره بازیگری خوب باشد. او میتواند نقش یک پدر را به خوبی بازی کند. چرا از چهرههای قدیمی که سالهای سال در سینمای ما زحمت کشیدند و سنگینی این سینما را بر دوش دارند، استفاده نمی شود؟
چرا اینها بیکار هستند؟ اگر از این چهرهها استفاده و هزینه کنند، فکر میکنم فیلمها با استقبال خوبی روبهرو میشود.
این روزها مشغول چه کارهایی هستید؟
یک کار سینمایی کوتاه به نام «شانتاژ» را کار کردم. این روزها نيز یک سناریو به دستم رسیده که در حال خواندن آن هستم و دیگر کاری به من پیشنهاد نشده است. امسال، سخت ترین روزها را گذراندم به این دلیل که تنها در یک فیلم بازی کردم که کار آقای محسن دامادی بود.
شما ورزشکار بودید و از ورزش وارد دنیای سینما شدید. از آشناييتان با سينما بگویید. چگونه شد که به سمت بازیگری آمدید؟ آیا این علاقه از کودکی در شما وجود داشت؟
بله من از بچگی علاقهمند بودم که بازیگر شوم. ورزش را از فوتبال شروع کردم که خوب هم بازی میکردم تا اینکه به ورزش زیبایی اندام علاقه مند شدم. من فیلمهای هرکولی آن زمان را خیلی دوست داشتم و نگاه میکردم.
به ورزش زیبایی اندام علاقهمندم و از سال ۳۸ وارد آن شدم و تمرین های جدی را شروع کردم و در سال ۴۰ قهرمان آبادان شدم و عنوان هرکول خوزستان را دریافت کردم. در سال ۴۱ یکی از بچه های آبادان که مقیم کویت بود، در باشگاه تاج آبادان من را دید و گفت ما مسابقاتی در حد قهرمانی آسیا می گذاریم و می خواهیم از شما استفاده کنیم. در سال ۴۱ من به کویت رفتم.
آن زمان مسابقات در دسته قد کوتاه، متوسط و بلند قد بود. من در دسته قدکوتاهها مقام اول آسیا را کسب کردم؛ در این مسابقات آقای علی حداد را گرفتم و قهرمان قهرمانان شدم و به ایران بازگشتم. برای مسابقات انتخاباتی آسیایی سال ۴۳ انتخاب شدم که به تهران بیایم.
در سالن محمدرضا شاه آن زمان که امروز به شهدای هفت تیر تغییر نام پیدا کرده است، مسابقه دادیم و انتخاب شدم.
دیدم یک آقایی به سمت من آمد که بعد فهمیدم ساموئل خاچیکیان، بهترین کارگردان فیلمهای پلیسی ایران است که به او آلفرد هیچکاک ایران می گفتند. ایشان به من گفتند ما در حال تولید یک فیلمی به نام «بی عشق هرگز» هستیم که از شما برای بازی در این فیلم دعوت می کنیم.
من این پیشنهاد را با خوشحالی پذیرفتم و در استودیو، بسياري بازیگران مشهور آن دوره را دیدم و از همان زمان بود که وارد عالم سینما شدم. بعد از آن با بسياري از کارگردانان مانند ایرج قادری و فرزاندلجو کار کردم. از آن روز تا کنون در واقع سختی سینما را کشیدم.
بعد از انقلاب فضای سینما چقدر تغییر کرد و نقشهایتان تا چه حد متفاوت شد؟ بهطور کل فضای سینمای بعد از انقلاب را چگونه می دیدید؟
اوایل انقلاب، سینما خیلی خوب شد. یک شبکه داشتیم که در آن فیلمهایی می ساختند به نام «جنگ هفته» که در بخش اول با آقای علی اصغر میرزایی و بعد «هشدارهای پلیس» را با آقای شاهمحمدی کار کردم که برنامه جالب و آموزندهای بود؛ این برنامه به مردم نشان میداد چگونه امنیت خود را در خیابان حفظ کنند. من ۸۰ هفته با «جنگهفته» همراه بودم. با این کار بود که من به قولی گُل کردم؛ بعد از آن، آقای محسن شاه محمدی من را برای سریال «آینه عبرت» دعوت کردند که ۳۰ قسمت بود و خیلی از مردم هنوز از آن سریال حرف می زنند.
در واقع آن پیشرفت را از آقایانی همچون علی اصغر میرزایی و محسن شاه محمدی دارم؛ در آن کارها بود که توانستم پیشرفت کنم. بعد از آن فیلم «شریک نهایی»، «تصمیم نهایی»، «خط شکن»، «پنجره»، «گاومیش ها» و فیلم های بسیاری را کار کردم. ما امروز بازیگر خوب اکشن نداریم. آقای ایکس هم کار طنز و هم اکشن بازی می کند. من دیده ام که اینها نمی توانند اسلحه دست بگیرند.
خاطره جالبی از فیلم هایتان دارید که برایمان تعریف کنید؟
من در بيشتر فیلمها، نقش منفی را بازی کردم که کار بسیار سختی است. خاطرم هست در فیلم «پنجره» من با یک سگ همبازی بودم؛ سگی که کسی جرات نداشت نزدیکش شود.
من در آن فیلم نقش یک نگهبان افغانی را داشتم و مجبور بودم با این سگ اخت بگیرم و جالب است بگویم چنان با این سگ انس گرفتم که همه متعجب شده بودند. یکی دیگر از خاطراتی که دارم، مربوط به فیلم «خط شکن» به کارگردانی مسعود تکاور است. در این فیلم من پشت یک لندکروز، با یک تیربار به طرف نیروها تیراندازی میکردم؛ ماشین سرعت زیادی داشت و هنگام پیچیدن تعادلش را از دست داد و من با تیربار ۱۴ کیلویی به زمین افتادم و تیربار پیشانیام را چنان شکافت که همه می گفتند کشکولی تمام کرد اما خداوند معجزه کرد و جانی تازه به من بخشید.
این از خاطرههای تلخ و شیرین من در فیلم است که همیشه در خاطرم می ماند. من در فیلم «مردانکوچک» با آقای بهزاد فراهانی همبازی بودم که خاطرات خوبی برای من داشت؛ در آن فیلم من با یک موتور تریل شهر را به هم می ریزم. فیلمهای بسياری بازی کردم که همهاش برای من خاطرات است.
خوشبختانه امسال جایزهای برای انجمن بازیگران و بدلکاران برگزار شد و به بچههایی که زحمت سینمای ایران بر دوش آنها بود، تندیس سینمایی اهدا کردند.
من نيز یکی از این جایزهها را گرفتم که برایم افتخار بزرگی بود که بعد از ۵۳ سال، زمین خوردم و بلند شدم و سرانجام جایزه ای گرفتم که از مدالهای طلای ورزشی من، ارزشمندتر بود.
با توجه به اینکه شما بیشتر در فیلمهای اکشن به ایفای نقش پرداختهاید، تفاوت سینمای اکشن امروز ایران را با اوایل انقلاب چگونه می بینید؟
امروز بازیگران جوان خوبی داریم اما برای نقشهایی مانند نقش منفی و اکشن ساخته نشدهاند. اینها در حد خوشتیپی و خوشگلی خودشان هستند. امروز نگاه میکنم، می بینم همان کسی که در نقش منفی یک فیلم سینمایی بازی میکند، در یک شبکه تلويزیونی مجری است.
این مساله دل مخاطب را می زند. تهیه کنندگان چرا فقط از یک سری بازیگر می خواهند که در کارشان حضور داشته باشند؟
من امروز دیگر از کار اکشن خسته شده ام و دوست دارم نقش یک آدم عاطفی را بازی کنم. چرا همیشه به من نقش منفی می دهند؟ تهیه کنندهها اگر دنبال پول هستند، یک بحث دیگری است اما تهیهکنندگانی که برای سینما دل می سوزانند چرا از کسانی مثل حسن رضایی، رفیع مددکار، رضا طوفان، سعید راد، جمشید هاشم پور و بسياري از بازیگران قدیم ما استفاده نمی کنند؟ چرا از وجود هنرمندان قدیمی استفاده نمی شود؟
متاسفانه مساله فراموش شدن در سینمای ایران موضوع تازهای نیست. اما در این میان انتظار شما به عنوان یک بازیگر در سینمای ایران، از دولت و به خصوص وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چیست؟
ابوالفضل پورعرب، یک بازیگر شناخته شده بود و خوب درخشید و مردم همیشه از او استقبال کردهاند؛ چرا وقتی مریض میشود، رهایش میکنند؟ چرا مسئولان نباید به فکر بازیگران باشند؟ بازیگران در سینمای ما زحمت کشیدند و سهم بزرگی در سینمای ما دارند چون جوانی و زندگیشان را وقف این سینما کردهاند.
وقتی آقای حسن فتحی در سریال «شهرزاد» نقش بزرگ هفت کچلون را به من میدهد، باعث دلگرمی و امیدواری ام می شود یا آقای سعید سهیلی که در فیلم گشت۲ نقش داور را به من می دهد نيزهمینطور؛ اینها می خواهند ما فراموش نشویم و به گونه ای به بازیگران قدیم احترام می گذارند. من از این دولت گله دارم که هیچوقت به یاد بچههای قدیم نبود و هرگز از آنان استقبال نکرد. همه ما زمین خوردیم وبلند شدیم. بسياري از بازیگران قدیم سینمای ما دچار آلزایمر شدند، خیلی از آنها به خاطر بیکاری، گوشه خانههایشان زندگی سختی را سپری می کنند.
چرا یک جشن بزرگ برای سینماگران قدیم نمیگیرند؟ گله من این است که من اولین کسی هستم که مدال طلای آسیا را گرفتم، قهرمان زیبایی اندام، قهرمان وزنه برداری و قهرمان پرتاب دیسک ایران بودم و در سه رشته سه مدال طلا دارم. مربی اسبق تیم ملی ایران بودم. من بچهها را در وزنهبرداری به قهرمانی المپیک و آسیا رساندم.
آقایی تقی روحانی، اولین کسی بود که دو ضرب آسیا را زد اما این شخص امروز آلزایمر گرفته و در خانه است؛ چرا فدراسیون وزنهبرداری از این مرد بزرگ تقدیر نمیکند؟ چرا در تلويزیون اعلام نمیکنند که این شخص، اولین کسی بود که ۲۰۰کيلو دو ضرب در آسیا زد؟ چرا این شخص باید خانهنشین شود؟ ما امروز صندوق حمایت از قهرمانان داریم اما قهرمانان آنقدر از حقوق پایینی برخوردارند که نمیتوانند قسط آن وام را پرداخت کنند! این چه نوع حمایتی است؟
هنرمندان ما یکی یکی از دست میروند. من از خودم تعریفی نمیکنم اما در مورد بچههای قدیم میگویم و از آنها دفاع می کنم. من کاری به سیاست ندارم بلکه حرف دلم را میخواهم بزنم. کسی مثل رامبد جوان یک قهرمان است و من برایش احترام خاصی قايلم که توانست جلوی میلیونها بیننده از من معذرتخواهی کند، این کار بزرگی او را میرساند. ما نباید خوبیها را فراموش کنیم. اما امروز سینمای ما به کجا میرود؟ ما همه می خواهیم به کشورمان خدمت کنیم.
اینکه امروز از یک سری بازیگر خاص استفاده میشود را میتوانیم مرتبط با رانتهایی بدانيم که در سینمای ایران شکل گرفته است؟
بله. آقای سیروس مقدم و شریفینیا یک باند دارند. چرا اینها از بچههای قدیم استفاده نمیکنند؟ چه دلیلی دارد که یک نقش کوتاه به بازیگران قدیم نمیدهند که بگویند این ها هنوز زنده هستند؟
چرا آقای قریبیان امروز نباید فیلم بازی کند؟ چرا از او که عمرش را در سینمای ما گذاشته نباید استقبال شود؟ در همان نقشهای محدودی نيز که به ما پیشنهاد می شود، آنقدر با ما چانه می زنند که خسته می شویم. دیگر چهار و پنج میلیون پول اندازه چانه زدن نیست، در حالی که از آن سمت دستمزدهای میلیاردی به برخی بازیگران می دهند.
تا به حال نشده کسی از فیلمبرداران تقدیر کند. جا دارد از تمام فیلمبرداران ایران تشکر کنم، این ها از جانشان مایه میگذارند و در کارهای اکشن کار بسیار سختی دارند، شجاع هستند اما هرگز از این فیلمبرداران و صداپردازان عزیز ما تقدیر نشده است.
و حرف آخر...؟
من ۵۳ سال در این سینما نزدیک به ۱۷۰ فیلم بازی کردهام، درست است که ما را فراموش كردند اما ما زحمت سینمای ایران را کشیدیم، چرا امروز نباید از هنرمندان قدیم استقبال شود؟ ما نمیخواهیم نقش اول را داشته باشیم اما حضورمان در نقش یک روزنامه فروش، نگهبان یا رفتگر، برای ما دلگرمی است. ما در حد خودمان هنوز میتوانیم اکشن بازی کنیم. امروز بسياري جوانان را میبینم كه در فیلم ها نمیتوانند اسلحه دست بگیرند و این کار را بلد نیستند.
تیپ و ژست ما کمتر در سینمای ایران دیده میشود. متاسفانه امروزه بسیاری سینماگران قدیم ما کنار رفتهاند. اسطوره ای مثل جمشید هاشمپور، این روزها کم کار است. چرا بزرگان سینمای ما به فراموشی سپرده میشوند؟
می خواهم از کارگردانان، تهیه کنندگان و همه دست اندرکاران امور سینمایی گله کنم و بگویم که هنرمندان قدیم را فراموش نکنید. جشنی برپا کرده و از هنرمندان قدیم تقدیر کنید.
نباید فراموش شوند و امروز در خانههای خود با بیماری های مختلف دست و پنجه نرم کنند. شرمنده ام که می بینم این افراد در حال فراموش شدن هستند.
- 16
- 1