محمدحسین مهدویان کارگردان و فیلمنامهنویسی شاخص است از نسل جدید سینماگرانی که در دهه اخیر پای به میدان گذاشتند و به سینما رنگ و بویی سیاسیتر دادند. اتفاقی که خیلی زود هم ثمر داد؛ و مهدویان در سه سال پشتسرهم توانست با سه فیلم پرسروصدا در جشنواره فیلم فجر بدرخشد و درخشش مهدویان البته جزو معدود درخششهای جشنواره فجری بود که شائبه حمایتهای پشت پرده در موردش مطرح نشد. محمدحسین مهدویان، چه فیلم هایش و دیدگاه و نگاه و نگرشش را قبول داشته باشیم یا نه؛ به اتکای خود و داشتههایش مطرح شده است و این اتفاق در سینمایی که موتور محرکهاش در تمام دهههای اخیر رانت بوده، اتفاق منحصربهفردی بوده است...
محمدحسین مهدویان جزو فیلمسازانی است که سینما خوانده؛ و با داشتههای آکادمیک پای به سرزمین سینما نهاده است. او مدرک کارشناسی سینما با گرایش کارگردانی را از دانشگاه سوره گرفته؛ و البته در دانشگاه صداوسیما هم در مقطع کارشناسی ارشد تهیهکنندگی خوانده. این داشته ها و دانسته ها موجب شدهاند مهدویان از همان نخستین گام، قدمهایش را سنجیده و فکرشده بردارد. اتفاقی که موجب شده نخستین کار مهدویان هم بهسان جدیدترین کاری که ارایه کرده است؛ موفق و محبوب جلوه کند. در واقع حتی میتوان موفقیتهای امروزین مهدویان را در ارتباط مستقیم با همان اولین کارش دانست.
آخرین روزهای زمستان به عنوان یک مستند تلویزیونی چنان جاپای محمدحسین مهدویان را محکم کرد که او توانست در اولین و دومین فیلمهایش سراغ پروژههایی برود که کارگردانان بهمراتب قدیمیتر امتحان پس داده و برادری ثابت کرده هم رویای گرفتن چنین پروژههایی را در سر میپروراندند. ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز از این نظر در سینمای سالهای اخیر ایران یکه و یگانه هستند. آثاری پرهزینه و جسورانه؛ که مهدویان جوان و کمتجربه را با سرعتی ورای پیشبینیهای انجامشده به قله سینمای ایران رساند...
مهدویان که برای ساخت فیلم ایستاده در غبار مورد تحسین قرار گرفته و سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر ۱۳۹۴ را نیز دریافت کرده بود؛ سال بعد برای فیلم ماجرای نیمروز نیز برای دومینبار سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. با چنین پیشزمینهای پیشبینی میشد این روند در لاتاری نیز ادامه داشته باشد، اما این اتفاق رخ نداد؛ و لاتاری که از همان ابتدا با جنجال و حاشیه آغاز شده بود، در جشنواره هم خرق عادت نکرد و با همان دست فرمان به راهش ادامه داد. نتیجه: خالیماندن دستهای محمدحسین مهدویان از جوایز جشنواره فجر بود...
در گفتوگویی که در پی می آید، محمدحسین مهدویان به پرسشهای «شهروند» درباره لاتاری و روزهای ساختهشدن این فیلم پاسخ داده است...
جناب مهدویان؛ گفتهاید یک جورهایی خودآگاهانه و براساس فهرست موضوعاتی که برای ساخت فیلم دارید، فیلمهایتان را دنبال میکنید. برای شروع میتوانید بگویید آیا لاتاری هم در آن فهرست موضوعات بود؟
خب اینکه ما هم مثل هر فیلمساز دیگری یکسری فیلمنامه داشته باشیم که وقتی کاری به ذهنمان نمیرسد، سراغشان برویم، یک اتفاق طبیعی است. اما نکته مهم این است که همیشه هم ماجرا با این خوبی و خوشی پایان نمییابد و گاه در این روند که باید نهایتش انتخاب فیلمی جدید باشد، براساس یکسری اتفاقات، اطلاعات و فکرها؛ موضوعاتی به ذهن ما سر میزنند و ناگهان میبینیم که در حال حاضر دوست داریم آنها را بسازیم...
لاتاری هم یکی از اینها بود که خودش را به ذهنتان تحمیل کرد؟
بله. دقیقا در مورد لاتاری هم این موضوع پیش آمد...
یک جایی از قول شما شنیدهایم که بعد از شنیدن ترانه دوبی محسن چاوشی بود که تصمیم به ساخت لاتاری گرفتید. این موضوع هم جزو روندی قرار میگیرد که توضیح دادید؟
به روایتی بله. ترانه چاوشی، ترانه زیبایی است و وقتی آن را شنیدم، حس کردم یک نگاه سینمایی دارد و تصمیم گرفتم این ترانه تبدیل به فیلم شود، به ویژه اینکه مضمون و موضوع ترانه هم در شرایط اجتماعی این روزهای کشور حرف مهمی را میزد. یادم هست در صحبتی که با ابراهیم امینی، فیلمنامهنویس لاتاری داشتیم، بهش گفتم که ترانه چاوشی پر از عصیان و خشونت است...
میتوانی با جزییات درباره روند شکلگیری این طرح صحبت کنی؟
روزهای بعد از ماجرای نیمروز بود که با یکسری از دوستان نشسته بودیم و صحبت میکردیم، در جریان این صحبتها طرح اول لاتاری شکل گرفت.
همین طرح قاچاق دختران دیگر؟
بله...
یک سوال دارم و دوست دارم صادقانه جواب بدهید. شما با سابقه موفقیت دو فیلم و البته ثابتکردن برادریتان با مدیریت فرهنگی نظام، آیا انتظارش را داشتید لاتاری تا این حد در زمان صدور پروانه ساخت با مشکل مواجه شود؟
نه اصلا. به هیچ وجه فکرش را نمیکردم، البته شاید هم شرایط اجتماعی در این برخوردهایی که صورت گرفت، تأثیرگذار بود. مثلا انتخابات. البته شاید هم فیلمنامه کمی بیش از حد تند شده بود، به ویژه درباره موضوعی خطیر بود و میشد انتظار داشت بحثانگیز شود.
این درگیریهایی که میگویید چقدر طول کشید؟
حدود پنج ماه. یک دوران بسیار دشوار بود که تنها هدفم ساختهشدن لاتاری بود...
قطعا اصلاحات زیادی را باید اعمال کرده باشید؟
خیلی زیاد بود و مهمتر از همه اینکه فقط شورای پروانه ساخت نبود که خواستههایی داشت و خیلی جاهای دیگر هم درخواست اصلاحاتی داشتند.
نمیترسیدید اعمال این تغییرات فیلم را از هدف اولیهتان منحرف کند؟
نه دیگر. این خط قرمزم بود. در واقع اگر میدیدم روح و فکر لاتاری دارد عوض میشود، سراغ ساختش نمیرفتم.
نمیترسیدید با این پروژه پر از ریسک نتوانید روند موفقیتهایتان را ادامه دهید؟
نه اتفاقا؛ به هیچ وجه ترسی نداشتم...
حتی با اینکه در سالهای اخیر دور دست فیلمهای اجتماعی بیقهرمان بود و شما در چنین شرایطی میخواستید یک فیلم بسازید که خیلیها از آن به عنوان یک فیلم قهرمانمحور نام بردهاند؟
اگر فیلمهای اجتماعی تلخی که حضور غالبی در سینمای ایران دارند، موفق بودند، چرا؛ میشد از عاقبت این نگاه متفاوت ترسید، اما فراموش نکنید که در تمام سالهای اخیر به جز یکی دو فیلم موفق بقیه فیلمهای اجتماعی سینمای ایران شکست خوردهاند و درواقع رئالیسم غالب و افسارگسیخته سینمای اجتماعی ما جز در چند فیلم انگشتشمار در بیش از ٩٠ درصد مواقع نتوانسته نظر مثبت مردم را جلب کند و در گیشه شکست خورده است. به این دلیل هم بود که کمترین ترسی از ساخت فیلم قهرمانمحور نداشتم...
امید چه؟ تا چه میزان موفقیت فیلمتان را قطعی میدانستید؟ آیا حتی تردید هم نداشتید؟
آنچه در سینمای ایران میبینیم، متاسفانه برآیند سلایق مخاطبان بالقوه سینما نیست، بلکه سلیقه شخصی یکسری از منتقدان و روزنامهنگاران است که جریان غالب سینمایی را شکل دادهاند.
یعنی شما معتقدید آنچه در سینما میبینیم با سلیقه شمار زیادی از سینمادوستان تفاوت دارد؟
قطعا. همین فیلم لاتاری نشان میدهد که تماشاگران این روزها هم مثل همیشه همچنان قهرمان دوست دارند. اصولا برای هر کسی که سینمارفتن برایش سرگرمی باشد، قهرمان جذابیت دارد و می دانیم هنوز که هنوز است، هدف اصلی از سینما رفتن چیزی جز سرگرمی نیست، به همین دلیل هم هست که میبینیم هنوز هم در بعضی صحنهها تماشاگر بلند میشود و کف میزند و تشویق میکند. تصاویری که سالها بود در سینمای ایران فراموش شده بود...
از خطقرمزها نمیترسیدید که مسیر فیلم را عوض کنند؟
اتفاقا همیشه از حرکت در نزدیکی خطوط قرمز استقبال میکنم. دلیلش هم این است که در نزدیکی خطوط قرمز است که میشود حرفهای جسورانه زد.
مخالفتها چه؟ مسیر را دشوار نمیکنند؟
به این کار عادت داشتم. درواقع من به اینکه با هزار سختی دیگران را متقاعد به ساختهشدن فیلمها بکنم، عادت کردهام. این اتفاق، هم در ماجرای نیمروز رخ داد و هم در ایستاده در غبار. جالب این است که در آخرین روزهای زمستان هم این دغدغه را داشتم. این را گفتم تا بگویم من دانسته سراغ فیلمهایی تا این حد پردردسر رفتهام.
چه میشود که نگاه مهدویان در یکی دو سال تا این حد تغییر میکند. فیلمسازی که در ماجرای نیمروز قهرمانانش را جمعی انتخاب میکند و میخواهد به این جمع هم با فاصله نگاه کند، به ناگاه هوادار پروپاقرص قهرمانپروری برای مخاطب عام میشود...
نه حداقل در این یک مورد خاص نگاه من تغییر نکرده و از همان نخستین فیلمم این نگاه را دنبال کردهام. درواقع من همیشه خواستهام فیلمم را برای تماشاگر بسازم. فیلمی که بشود تماشایش کرد و از این تماشاکردن لذت برد.
یعنی شما رابطه تماشاگر با ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز را شبیه همانی میدانید که در لاتاری هم دنبال کردهاید؟
شبیه نه. نگاه و هدف من در تمام این فیلمها سر سوزنی هم تفاوت نکرده است. شما البته در این بین تفاوت فیلمها را مد نظر قرار نمیدهید. خب طبیعی است فضای فیلمهایی چون ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز کممخاطبتر از داستانی مثل لاتاری باشد که بیشتر عوامل و عناصر ایجاد جذابیت را در خود دارد...
اما آیا این را تناقض یا حتی نقض غرض نمیدانید که قهرمان فیلمی که میگویید جذابتر است، کمتر از آن دو فیلم دیگر دوست داشتنی شده است؟ بگذار ماجرا را یک بار دیگر توضیح دهم: در ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز من تماشاگر با قهرمانانی طرف هستم که فارغ از اینکه نگاه و ایدئولوژیشان را قبول داشته باشم یا نه، سمپاتی تماشاگر را دارند، اما مربی فیلم لاتاری یک کاراکتر همیشه طلبکار غرغرو است که به قول خودمانی حرص آدم را درمی آورد...
البته این نظر شماست و ما با مخاطبانی که طرف شدهایم چنین چیزی نگفتهاند. اما من در این مدت این را بارها گفتهام و تاکید هم میکنم که هر تماشاگری حق دارد داستان یا قهرمان فیلمی را دوست داشته باشد یا نه. اتفاقا برعکس آنچه میگویید در ماجرای نیمروز هم کمال، شخصیت صددرصد محبوبی نبود و بعضیها او را دوست نداشتند. حالا در لاتاری هم این قضیه مصداق دارد. بعضیها این شخصیت را دوست ندارند و بعضیها هم دوستش دارند و اینگونه نیست که اجماع در محبوبیت کاراکتر کمال وجود داشته باشد...
در فیلمهای ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز سبک بصری گزارشی و واقعنمایانه شما بسیار مورد توجه قرار گرفت، بهخصوص که داستان تاریخی آن دو فیلم، آن نوع پرداخت گزارشی را توجیه میکرد. پرداختی مستندنما که در داستان قهرمانی چون قهرمان ایستاده در غبار یا بستر تاریخی شگفتانگیز ماجرای نیمروز مناسب جلوه میکرد. حالا اما آن سبک بصری فاصلهدار و گزارشی را در لاتاری هم میبینیم. در فیلمی که درامی اجتماعی را روایت میکند و البته عاشقانهای نافرجام نیز هست. به نظرتان این نوع پرداخت تناقضی ایجاد نمیکند؟
تناقض چرا؟ ببینید اینکه با چه پرداخت و چه دکوپاژی سراغ ساخت یک فیلم برویم، چیزی است که قطعا در مورد آن فکر شده است. در لاتاری نیمه نخست فیلم یک اثر رئالیستی اجتماعی است که البته مایههای ملودرام هم دارد.خب در چنین فضا و داستانی استفاده از شیوههای مستند چه ایرادی دارد؟
ایراد که نه؟ اما فکر نمیکنید تأثیرگذاری حسی لحظات ملودراماتیک را کم میکند؟
آخر باید دید فیلمساز چه هدفی دارد. در لاتاری اتفاقا ما میخواستیم فیلم شبیه یک اثر اجتماعی با فضای مستندگونه شروع شود و حالا هرچه فیلم پیش میرود، تماشاگر کمکم کشف کند که فیلم با دو فیلم قبلی من متفاوت است.
چه تفاوتی؟
هم در داستان و هم در سبک پرداخت کارگردان. در وجه داستان که شکی در تفاوت این فیلم با ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز نیست. در پرداخت کار هم؛ ایستاده در غبار اصل را بر صدا گذاشته. ماجرای نیمروز جوری دکوپاژ شده که انگار یک نفر در حال فیلمبرداری است. در لاتاری هم تلاش کردیم از زوایای مختلفی برای فیلمبرداری استفاده کنیم و همین هم آن را متفاوت از کارهای دیگر میکند...
لاتاری فروش فوقالعادهای داشته. فکرش را میکردید؟
شاید باید بگویم که این را میدانستم که این فیلم نسبت به فیلمهای قبلی بیشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت، این همه هدف ما بود. درواقع هدف ما این بود فیلمی بسازیم که مردم دوستش داشته باشند. حالا هم این نکته که لاتاری توانسته این کار را بکند برایم خوشحالکننده است.
در نخستین اخباری که از فیلم منتشر شد، گفته شد نام فیلم جدیدتان «نوشین» خواهد بود. نامی که خیلی زود تبدیل به لاتاری شد. میتوانید دلیلش را بگویید؟
اینجور چیزها سلیقهای است. درواقع فیلم به این دلیل نامگذاری میشود که شناخته شود، همچنین جذابیتی برای مخاطب ایجاد کند. در مورد این فیلم هم به هر حال به این نتیجه رسیدیم که نوشین شاید چندان جذابیتی برای مردم نداشته باشد. به هر حال در سینمای ایران فیلمهای زیادی با اسامی زنانه ساخته شده بود...
تمام جنجالهای یک فیلم جنجالی
لاتاری یکی از پرسروصداترین فیلمهای سال است. فیلمی که از همان اولین روزها انواع و اقسام حواشی و جنجالها را پشتسر گذاشته؛ و البته این جنجالها مثل همیشه تاریخ سینمای ایران به نفع این فیلم تمام شده است که الان در گیشه آقایی میکند و با فروشی درحوالی ١٠میلیارد تومان بسیار بیشتر از پیشبینیها فروخته است.
جنجالهای لاتاری با مشکلاتی که زمان صدور پروانه ساخت پیش آمد، آغاز شد. مشکلاتی که موجب شد جمال شورجه به نیابت از اعضای شورا عنوان کند، قصدشان حمایت از مهدویان جوان است و ممانعت از درغلطیدن این سینماگر ارزشی به دامان سینمای روشنفکرانه. اتفاقی که جنجالهای لاتاری را کلید زد و بعد هم با اعتراض سوسنگردیها و مسائلی از این دست؛ دعواهای برنامه هفت و پشت دستزدن حجازیفر به مجری برنامه؛ نادیده گرفتهشدن لاتاری در داوریهای جشنواره و... ادامه پیدا کرد...
لاتاری فیلمی به کارگردانی محمدحسین مهدویان، نویسندگی ابراهیم امینی و محمدحسین مهدویان و تهیهکنندگی سیدمحمود رضوی است. داستان امیرعلی و نوشین؛ دو جوان بیست و یکی دو ساله که قصد ازدواج با یکدیگر دارند اما خانوادهها چندان موافق نیستند. رویای مشترک آنها برندهشدن در لاتاری و گرینکارت است. این آغاز ماجراهایی است که پای مضامین ملتهبی چون قاچاق زنان و... را به فیلم باز میکند.
لاتاری زمانی متولد شد که بعد از نمایش ماجرای نیمروز، محمدحسین مهدویان فیلمنامه لاتاری را به شورای پروانه ساخت ارایه کرد تا بهعنوان فیلم سوم خود بسازد، اما با مخالفت برخی از اعضای شورای پروانه ساخت مواجه شد و این آغاز جنجالهایی بود که تا همین امروز کشیده شده است، چون فیلمنامه لاتاری درباره موضوع حساسیتبرانگیز قاچاق زنان ایرانی بوده؛ بعضی از اعضای شورا اصلاحیههای زیادی به فیلمنامه وارد کردند و این موجب شد صدور مجوز با تأخیر مواجه شود. این یعنی جنجالی دیگر...
لاتاری با موضوع ناب و ملتهبش؛ با سابقه احترامبرانگیز کارگردانش؛ و نیز با حمایت رسانههای عمدتا اصولگرا، بهرغم تمام سختیها و دستاندازها، درنهایت وارد پروسه تولید شد و توانست به جشنواره سیوششم فجر راه یابد.حضوری که این نوید را میداد، همپای اهمیت استراتژیکش موفقیت هم به دست خواهد آورد، اما این اتفاق نیفتاد و لاتاری به معنای واقعی کلمه از سوی داوران نادیده گرفته شد. در کنار آن بحثها و حواشی حضور مهدویان در برنامه هفت و سینمای دو موجب شد نام این فیلم بیش از اهمیت و ارزشهای سینماییاش به واسطه جنجالهایش به یاد بماند. رخدادی که البته در زمان اکران به نفع فیلم تمام شد و بیش از ١٠میلیارد تومان در گیشه عایدش کرد.
محمدحسین مهدویان در روزهای جشنواره درباره لاتاری گفته بود: این اولین فیلم من است که محصول محض خیال است و زمینه مستندی ندارد. البته تحقیقات اجتماعی درباره آن صورت گرفته ولی به واقعه مشخصی اشاره ندارد.فیلمسازی به نظر من مرز بین واقعیت و خیال است و من در همه کارها این نگاه را حفظ کردهام. این کار به لحاظ ویژگی عاطفی و حسی با قبلیها فرق دارد و طعم دوگانهای نسبت به کارهای گذشتهام را احساس کردم. لاتاری تا اینجا برای خود من فیلم جذابی است، امیدوارم مردم هم دوست داشته باشند.
مهدویان درباره فیلمش اینگونه ادامه میدهد: من همه تلاشم را میکنم که فیلم به معنای واقعی بسازم. البته نفس سینما برایم ارجح است تا سیاست، حتی خود سینما برایم از تفکر حاکم بر فیلم مهمتر است، چراکه باید یک سینمای خوب داشته باشیم تا در مورد اندیشه حاکم بر فیلم حرف بزنیم. من با خود سینما کار دارم، چون علاقهمند به سینما هستم و تلاش میکنم که این راه ارتباطی را با کاربلدان سینما حفظ کنم. البته بهعنوان فیلمساز با دورنماها و تعابیر سیاسی مواجه هستم، بهویژه در مورد لاتاری که حساستر هم شده است.
محمدحسین مهدویان در پایان گفته بود: از منظر خودم لاتاری بهترین فیلمی است که تاکنون ساختهام و تجربیاتی در آن داشتهام که در آثار قبلیام نداشتهام. فضاهایی در لاتاری وجود دارد که در فیلمهای قبلی نبوده است. لاتاری فیلمی جاندار، پرنفس و به شدت داستانگوست. لاتاری را از این جهت دوست دارم که به شدت سینمای زندهای است. درباره زندگی مردمی است که مربوط به اتفاقات روز است اما درعین حال یک داستان است. بخشهایی از داستان فیلم، تخیل شیرینی است که دوستش دارم. آدمهای لاتاری، آدم قصهاند.
- 12
- 4