یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۰:۵۱ - ۰۳ مهر ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۷۰۰۷۲۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگو با «حمید گودرزی» بازیگر و مجری برنامه ٥ستاره درباره سبک کار و زندگی خصوصی

حمید گودرزی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

شاید بچه‌های متولد دهه هفتاد و هشتاد کمتر یادشان بیاید، اما او سال‌ها سوپراستار سینما بود. تهیه‌کننده‌ها و سردبیرهای نشریات عامه‌پسند برایش سر و دست می‌شکستند. تینیجرهایی که طرفدارش بودند را نگو. همان‌ها هم بودند که پای سریال‌هایش می‌نشستند و به تماشای فیلم‌هایش می‌رفتند تا یکی از سرداران گیشه باشد. پسر اغلب عاشق‌پیشه‌ای که لابد ذهن خیلی‌ها را به خود مشغول کرده بود. لابد کاراکتر جذاب و و عاطفی‌اش، مرد ایده‌آل خیلی از دختران جوان بود. این که چرا نخواست همچنان در اوج بماند، از آن سوال‌هایی است که احتمالا کسی برایش پاسخی ندارد. خودش می‌گوید دست روزگار.

می‌گوید برگشتن ورق در سینما و ژانر اجتماعی و فیلم‌های پرطرفداری که دیگر جوان اول‌های مثل او در آنها سهم زیادی نداشتند. اتفاقی که در عالم هنر عجیب نیست. موج‌ها می‌آیند و می‌روند و ستاره‌ها از آسمان می‌افتند یا به کهکشان پرواز می‌کنند. این که چرا حمید گودرزی از اواخر دهه هشتاد و بعد دهه نود ستاره‌اش کم‌فروغ شد، شاید به خاطر ذات سینما باشد. به خاطر این که دوربین، جوان‌ها را بیشتر دوست دارد. پوست‌های تازه و صداهای نو را. بگذریم از آن گردن‌کلفت‌هایی که می‌توانند سال‌ها بالا بمانند. از دنیرو و آل‌پاچینو که همین‌ها هم سال‌هاست در فیلم‌های پرفروش بازی نمی‌کنند و نقش‌هایشان حاشیه‌ای است. اما دیگر کسی از داستین هافمن خبری نمی‌گیرد. از جک نیکلسون و آنتونی هاپکینز و مورگان فریمن. همه می‌روند به حاشیه. همانطور که بازیگرهای ایرانی سنی برای درخشش دارند و کم‌کم نقش برایشان کمیاب می‌شود. خیلی باید تاپ باشند که چند دهه جزو سوپراستارها بمانند. کاری که گلزار کرده. کسی نمی‌داند چه مهره ماری دارد که حتی با بالا رفتن سن و چروک خوردن گوشه چشم و پیشانی، همچنان قاپ هوادارانش را دزدیده و پس نمی‌دهد.

البته خیلی مانده که حمید گودرزی به سن اساتیدی که گفتیم برسد. اما در دوره‌ای رقیب جدی گلزار در گیشه بوده و حالا کمی جا خالی کرده. از همان اوایل دهه نود که بدون ممنوعیت و محدودیت رسمی، حضورش در سینما کمرنگ شد و به سریال‌های گهگاهی بسنده کرد. همان موقع‌ها که بیشتر اخباری که حول و حوش نامش منتشر می‌شد مربوط به جدایی و مشکلات خانوادگی بود و نشان می‌داد از درون  و بیرون در جنگ است. بازیگری که از دانشکده هنر و معماری و از تئاتر با رحمانیان شروع کرده و خیلی زود، در اوج، انگار آبش با سینمای دوران جدید در یک جوی نرفته. بازیگری که مدام از او خبرهای غیرسینمایی و گاهی نگران‌کننده می‌رسید و حالا...

حالا انگار دور تازه فعالیت‌های حمید گودرزی است. خودش وقتی با چنین پرسشی مواجه می‌شود، جوری که انگار منتظر بوده، سریع می‌گوید آره! انگار دوباره دارم بازی رو شروع می‌کنم. حالا دوباره پرکار است. از تلویزیون و سینما و شبکه خانگی پیشنهادهای وسوسه‌کننده‌ای دارد و شاید قرار است به همه یادآوری کند که هنوز سرپاست و می‌تواند جزو بهترین‌ها باشد. تازه ٤١ ساله است و در سینمایی که جوان و نوجوان ندارد و ستاره‌هایش تا پنجاه سالگی نقش نوعروس و تازه‌داماد را بازی می‌کنند، او خیلی جا دارد. اما به شرط این که کمی به خودش برسد. خودش را بیشتر جدی بگیرد و سر جنگ با همه نداشته باشد. با او در مصاحبه‌ای که  درپشت صحنه برنامه «پنج‌ستاره» انجام شد از همین بازگشت دوباره گفتیم. از همین سر ناسازگاری که دارد و از برنامه‌های امروز و آینده‌اش. عشق تازه‌ای که در دلش جوانه زده شاید خیلی از درها را به رویش باز کند. شاید برایش مسیرهای تازه‌ای را بگشاید. عشق شاید زندگی‌اش را دوباره به آتش بکشد و نورانی کند. شاید بهانه‌ای شود تا او تقویم قدیمی را کناری بگذارد و اوراق تازه‌ای بگشاید. که شاعر می‌گوید، ای عشق همه بهانه از توست...

برای حمید گودرزی، مجری‌گری جلوی دوربین تلویزیون راحت‌تر است یا هنرپیشگی؟

به عنوان هنرپیشه فکر می‌کنم راحت‌تر بودم.

چرا؟

چون من بازیگر بودم الان مجری‌گری برایم تجربه جدیدی است.

فرق هنرپیشگی و مجری‌گری را در چه می‌بینی؟

خب بازیگر هیچ‌وقت به دوربین نگاه نمی‌کند اما مجری کارش حرف‌زدن با دوربین است.

با دوربین حرف‌زدن راحت‌تر نیست؟

شاید اگر از اول مجری بودم، این کار برایم راحت‌تر بود ولی چون از اول عادت کردم به دوربین نگاه نکنم، چندان راحت نیستم.

از یک‌جایی به نظر رسید که بیشتر به کار در تلویزیون تمایل پیدا کردی.

بله، من اصلا از تلویزیون شروع کردم!

درست است ولی در دهه ٨٠ در سینما خیلی پرکار شدی و تقریبا سالی ٣،٢ تا فیلم بازی می‌کردی و جزو سوپراستارها شده بودی. چه اتفاقی افتاد که از سینما فاصله گرفتی و به تلویزیون بیشتر توجه نشان دادی؟

به نظر من نوع فیلم‌هایی که با نسل من ساخته می‌شد، دیگر ساخته نشد. منظورم این است دهه ٧٠ و٨٠ که سینما مدل دختر و پسری، گل‌دادن به یکدیگر، خواستگاری و جوان خوش‌تیپ‌ها بود، یک‌‌دفعه تبدیل شد به یک مدل سینمایی که به نظر من فقط ناله می‌کند! بنابراین سینما جاده و جهت عوض کرد و نمی‌دانم شاید من هم کوتاهی کردم و نقش‌هایی که رد کردم را باید بازی می‌کردم ولی مجموعا دلیل این‌که از سینما فاصله گرفتم، تغییری بود که در سینما و فیلم‌های ایرانی اتفاق افتاد.

درشرایط اجتماعی الان، سینمایی که ناله می‌کند، از سینمایی که جوان خوش‌تیپ‌های فیلم عاشق می‌شوند و عاشقانه به هم گل  می‌دهند، واقعی‌تر نیست؟

شاید آن سینما هم دروغ بود و لزوما هرکسی که می‌رفت دم در و گل می‌داد، عاشق نبود! ولی یک نوع سینمای شیرین و قهرمان‌محور بود و الان به ندرت در فیلم‌ها قهرمان دیده می‌شود. به ‌هرحال من از سینما هم پیشنهاد کار داشتم ولی هیچ‌کدام خوب نبودند!

«فیلم خوب» یعنی با سلیقه‌ات جور درنیامد؟

بله، وقتی تصمیم می‌گیری با یک‌سری کارگردان مثل لطیفی، حسن فتحی، جوزانی، کریمی و افخمی کار کنی اما به جایش ایکس و ایگرگ‌ها هستند، ترجیح می‌دهی حداقل با کارگردانی کار کنی که پایین نیایی! همین موضوع باعث می‌شود کم‌کار شوی، ضمن این‌که نمی‌خواهم اسم باند و گروه را بیاورم ولی در سینما هرکسی برای خودش محفلی دارد که در این محفل به یکدیگر نقش می‌دهند، نقش می‌گیرند، حال می‌دهند، حال می‌گیرند، این باشد و آن نباشد دارند. در حالت خوشبینانه‌اش همه به دنبال بهترشدن فیلمشان هستند اما با دوستان محفلشان. بنابراین نقش‌ها در همین گعده‌های سینمایی تقسیم می‌شود.

چرا شما در این محفل‌ها نیستید؟

نمی‌دانم، فکر می‌کنم شاید اخلاقم بد است و معاشرتی نیستم. (می‌خندد) شاید هم راهم نمی‌دهند! ‌هان؟!

کلا آدم محفلی هستی یا نه؟

خودم آره ولی در سینما نه! در سینما در یک محفل هم نیستم..

چرا؟

نیستم، نبودم.

عجیب نیست؟ بازیگری که از نظرمحبوبیت، فیلم‌هایی که بازی کرده و ارتباطات سینمایی که دارد، بالاخره یک جایگاه مشخصی داشته.

نمی‌دانم عجیب است یا نه! ولی جز سلام‌وعلیک با یک‌سری آدم در سینما واقعا با هیچ‌کس رفت‌وآمدی ندارم. حالا این‌که دلیلش چیست و چرا، واقعا نمی‌دانم.

بالاخره رفت‌وآمد و معاشرت با آدم‌های سینما که چیز بدی نیست. هیچ وقت از این موضوع ناراحت نبودی که به قول خودت جزو محفلی‌ها نیستی؟

از دوستان محفل‌رفته، گاهی شنیدم که گفتند دیگر ادامه ندادیم. پرسیدم چرا؟! گفتند محفل‌ها خیلی کثیف شده. فکر می‌کنم بی‌انصافی در محافل به ‌حدی است که بعضی وقت‌ها حتی خود محفلی‌ها هم وجدانشان درد می‌گیرد و خودشان را کنار می‌کشند. 

حمید گودرزی نسبت به خیلی از مسائل یک‌جور روحیه انتقادی دارد. درست است؟

بله، وقتی یک چیزی خراب است، باید انتقاد کنیم!

درست است، اما به نظر می‌رسد وجه انتقادگرایانه‌ات خیلی پررنگ است. مثلا به سینمایی که نمی‌پسندی با صدای بلند انتقاد می‌کنی یا به باند و محافل سینمایی انتقاد می‌کنی، یا اگر به نظرت بیاید که یک برنامه‌ای از روی یک برنامه دیگر ساخته شده باشد، بلند انتقاد می‌کنی. دوستان همه این کار را می‌کنند.

ولی همه با صدای بلند انتقاد نمی‌کنند.

چرا، فکر می‌کنید که نمی‌کنند. ناپلئون یک جمله‌ای دارد که می‌گوید: «‌هزار تا چیز که در فکرت هست را نگو ولی یک چیزی را که می‌خواهی بگویی‌، هزاربار به آن فکر کن.» این را ناپلئون در فرانسه و برای فرهنگ مردم آن دوران گفته است. حالا عرض من این است که من اشتباه می‌کنم که هزارتا چیزی که به ذهنم می‌رسد را می‌گویم، وگرنه انتقادکردن که اشکالی ندارد! مگر از ما انتقاد نمی‌کنند؟ ببخشید ما آب می‌خوریم، انتقاد می‌کنند!

به هرحال شاید به‌عنوان یک چهره سینمایی بیشتر از دیگران نگاه نقادانه به حرفه‌ات داری...

خب دوستانی که الان آب‌وهوای سینما برایشان خوش است، انتقادی ندارند! قسمتی که برای عده‌ای سرسبز است، انتقادی هم باقی می‌گذارد واقعا؟! در همه فیلم‌ها هستند، در تمام تیتراژ‌ها می‌بینیدشان،  دوستانی که از محفل‌ها نقش می‌گیرند مگر دیگر انتقادی هم دارند؟! ما باید بیاییم و نقد کنیم! ما هم نگوییم؟!

خب به هرحال دلیل این‌که از سینما فاصله گرفتی، انتخاب خودت بوده...

بله، خودم خواستم ولی چرا؟! از روی اجبار خواستم. برای این‌که الان فیلم‌های خوب از آن جاده‌ای که عرض کردم، می‌رود!

ولی ظاهرا الان فیلم‌هایی که در ژانر اجتماعی معروف می‌شوند و طبیعتا تلخ هم هستند، سلیقه‌ات نیست؟

بله، ناله سلیقه‌ام نیست!

اصغر فرهادی که بهترین فیلم‌های اجتماعی چند‌سال اخیر را ساخته است. یا حمید نعمت‌الله فیلمی مثل رگ خواب را ساخته که طبیعتا فیلم‌های تلخی هستند. یا مثلا فیلم سعادت‌آباد همایون اسعدیان که همان موقع به آن نقد کردی. می‌خواهم بدانم اگر به تو پیشنهاد بازی در این فیلم‌ها هم شود، رد می‌کنی؟

رگ خواب و اینها نه! من نمی‌گویم این فیلم‌ها خوب نیستند، اما بحثی که در مورد فیلم سعادت‌آباد داشتم، این بود که چرا می‌گویند فیلم فارسی؟ ستاره‌های سینمای آن دوران مثل فردین و بهروز وثوقی که در فیلم‌ها به مخاطبانشان جوانمردی و پای ناموس محل ایستادن را یاد می‌دادند، حالا در چنین فیلم‌هایی خیانت را به مردم یاد می‌دهند؛ آن‌هم کپی از سریال‌های ترکیه!  بعد هم ژست انتلکتوئل(روشنفکری) و فرهنگی می‌گیریم که پیام آموزنده‌ای داریم! با همه اینها، باز هم من با سعادت‌آباد و این نوع سینما مشکلی ندارم ولی حرفم این است که نباید صددرصد سینما این باشد. الان هزارپا ٢٠ میلیارد فروخته،ناله می‌کند؟!

هزارپا و این نوع سینما را می‌پسندی؟

بله، نهنگ عنبر را هم خیلی می‌پسندم. یا فیلم مصادره که خیلی‌ها می‌گویند فیلم خوبی نیست اما من دوست داشتم. ماجرای نیم‌روز هم همین‌طور فیلم مورد علاقه من است، چون ماجرایی را روایت می‌کند اما ناله نمی‌کند! یا قندون جهیزیه و حتی اجاره‌نشین‌ها که خیلی قدیمی‌تر است.

 من هنوز جواب سوالم را نگرفتم؛ اگر اصغر فرهادی به تو پیشنهاد کار بدهد، بازی می‌کنی یا نه؟

ناله بازی نمی‌کنم، فیلم‌هایی که گفتم، اینها ژانر مورد علاقه من است.

اگر سعید روستایی برای ابد و یک روز به تو پیشنهاد بازی می‌داد و فیلم نامه‌اش را می‌خواندی، در این فیلم بازی نمی‌کردی؟

چرا، یک‌بار را که حتما! آن هم با فیلمنامه درخشانی که داشت، حتما قبول می‌کردم.

اما همان موقع خودت به ابد و یک روز انتقاد کردی!

من کِی انتقاد داشتم؟!

در برنامه دورهمی گفتی امروزه یک‌سری آدم‌های کثیف و چرک که با زیر پیراهنی بازی می‌کنند، فقط فریاد می‌زنند و رگ گردنشان باد می‌کند، ستاره هستند. این نقدت به فیلم ابد و یک روز نبود؟

من به سینمای زیر پیراهنی انتقاد داشتم، نه به فیلم ابد و یک روز. به خیلی از این فیلم‌ها که از‌ سال ٨٨ به بعد شکل و شمایلشان زیرپیراهنی شد! ما دیده‌ایم ما قبلش بودیم، آن موقع کراوات بود. چرا راه دور می‌رویم محمدرضا فروتن کراوات می‌زد، من می‌زدم، محمدرضا گلزار هم می‌زد؛ الان چه شد آن سینما که شد زیر پیراهن؟!

ولی چرا  الان آقای فروتن همچنان بازی می‌کند؟

عوض کرد دیگر؛ کراوات و اینها را درآورد و بازی کرد. به من هم پیشنهاد می‌دادند، می‌گویم بازی می‌کردم و اصلا نمی‌خواهم این نوع فیلم‌ها را نهی کنم، بازیگر باید بازی کند، اما همیشه این نوع نقش‌ها را کار نمی‌کردم. علاقه‌ام نیست! اصلا یک نفر ابد و یک روز را دوست ندارد باید بکشیمش؟!

بالاخره ابد و یک روز را دوست داری یا نداری؟

نه کلا دوست ندارم، اما فیلمنامه‌اش درخشان بود، ولی اگر پیشنهاد بازی داشتم، برای یک بار این سینما را تجربه می‌کردم. من الان دارم آهنگ می‌خوانم به تهیه‌کننده گفتم ناله بیاری، نمی‌خوانم! من روحیه‌ام ناله نیست، در زندگی‌ام آنقدر ناله داشتم که حقیقتا مغزم برای ناله کردن جواب نمی‌دهد!

پس موسیقی هم باید شاد باشد؟

بله و خواهید دید. من مدلم این شکلی است. یا مردم گوش می‌دهند و خوششان نمی‌آید و ادامه نمی‌دهم، یا کار می‌گیرد و ادامه می‌دهم، ولی نمی‌روم پشت میکروفن ناله و صدایم را آن مدلی کنم!

می‌خواهم یک سوال رک و خصوصی‌تر  بپرسم. الان چیز‌هایی که در مورد انگیزه و انرژی و شادی می‌خواهی به مردم انتقال‌دهی جالب است، چون خیلی‌ها فکر می‌کنند  زندگی شخصی حمید گودرزی آنقدرها با شادی و خوشحالی پیش نرفته است...

آفرین پیش نرفته، برای همین حوصله ناله ندارم! (می‌خندد)

حالا اگر یکی بیاید و واقعیت‌های زندگی آدم‌هایی مثل تو را روی پرده نشان دهد، اشکالی دارد؟

آرتور نایت، نویسنده کتاب تاریخ سینما می‌گوید: «سینما تماشاخانه فقراست. تئاتر و اپرا برای روشنفکرهاست.» بنابراین من طرفدار سینمایی هستم که در آن عشق، نفرت، اشک، حسرت و قهرمان داشته باشد. سینمای آمریکا را ببینید، امروز کارتون و ملودرام و اکشن و ترسناکش هم قهرمان دارد.

مطالبه‌ات از سینمای امروز فیلمی است که در آن بتوانی نقش قهرمان را بازی کنی...

بله، دوست دارم این نوع فیلم‌ها باشد و البته یک مقدار هم واقعی‌تر. این قهرمان‌محوری که یک مقدار واقعی هم باشد را الان یک کارگردان به نام مصطفی کیایی در فیلم‌هایش نشان می‌دهد. من دوست دارم در فیلم‌های او بازی کنم، چون در سناریواش عشق، رکب، تصادف است، ولی قهرمان هم دارد. من با سعید روستایی و نوید محمدزاده تا به حال روبه‌رو نشده‌ام، بنابراین چه بدی یا دشمنی با آنها دارم؟! ولی من خودم علاقه ندارم.

گفتی تئاتر برای روشنفکر‌هاست و خودت خیلی تئاتر بازی نکردی، تئاتر را دوست نداری؟

من خودم تئاتر خواندم، مگر می‌شود دوستش نداشته باشم؟! اما دوست ندارم جایی زحمت بکشم که در آن دوزار پول گیرم نمی‌آید! من معتقدم اندازه زحمتی که می‌کشم، باید پول دربیاورم که در تئاتر تا مدت‌های مدیدی این اتفاق نمی‌افتاد، البته الان شنیدم که در تئاتر هم اتفاقاتی برای بعضی از دوستان افتاده!

در زندگی شخصی‌ات مراحل تلخی را گذراندی و تجربه‌هایی به دست آوردی، اما به نظر می‌رسد الان دوره جدیدی از زندگیت شروع شده، درست است یا اتفاقی نیفتاده و فقط ظاهرت اینطور نشان می‌دهد؟

درست است، خود من هم حس می‌کنم خودبه‌خود یک دوره جدیدی در زندگی‌ام اتفاق افتاده و قطعا لطف خداست.

یعنی اراده یا تصمیمی برای تغییر روند زندگیت نگرفتی؟

نه، فعال‌تر شدنم اتفاق افتاد.

در تلویزیون اعلام کردی که ظاهرا در مرحله‌ای از زندگیت هستی که ممکن است به‌زودی خبرهای خوبی شنیده شود و دوباره ازدواج کنی..

بله، شروع شده است خب. (می‌خندد) ولی این‌که دقیقا کی و چطور و چه زمانی اتفاق بیفتد، هنوز مشخص نیست. به هرحال سن‌وسالم دیگر از مجردی و تنها بودن و اینها گذشته است.

همه آدم‌ها در زندگی‌شان حس می‌کنند دوران تاریکی را داشته‌‌اند؛ اتفاقی که در زندگی شخصی تو هم افتاد. الان آن دوران را پشت‌سر گذاشتی؟

بله، پشت‌سر گذاشتم و امیدوارم اوضاع بهتر هم بشود.

حمید گودرزی این روزها خیلی باانرژی و پرکار شده که بخشی از این تغییراتش به خاطر پیدا کردن روحیه بیشتر در زندگی شخصی‌اش است. همین هم شده که امسال پررنگ‌تر شدی، اما در حوزه مجری‌گری؛ امسال با برنامه ٥ ستاره که از شبکه سوم پخش می‌شود و ١٣ شمالی از شبکه خانگی به نظر می‌رسد در یک چرخش ١٨٠ درجه‌ای از بازیگری به سمت مجری‌گری رفته‌ای...

راستش برنامه ١٣ شمالی شبکه خانگی مجری‌گری نبود، اولش به من گفتند بیا و در مسابقه شرکت کن، اما من یک مقدار تنبل هستم و گفتم داور می‌شوم! (می‌خندد) همین شد که خیلی اتفاقی داور مسابقه شدم و داور هم کم‌کم مجری برنامه شد. مسابقه ٥ ستاره‌ هم پیشنهادش از طرف دوست خوبم مصطفی امامی بود که قبول کردم وگرنه اگر این پیشنهاد را کسی می‌داد که نمی‌شناختم، شاید قبول نمی‌کردم. ضمن این‌که شنیدم محمدرضا گلزار هم یک مسابقه اجرا می‌کند و این بیشتر برایم انگیزه ایجاد کرد.

چه انگیزه‌ای؟

بالاخره همکار هستیم و این‌که محور اصلی مسابقه هم رقابت سالم و برنده‌شدن است و ناله هم ندارد و بخش امید در آن پررنگ‌تر است. همه اینها انگیزه‌هایی بود که اجرای مسابقه ٥ستاره  را قبول کنم.

فکر می‌کنی در رقابتی که در اجرای مسابقه با محمدرضا گلزار داری، تو بهتر هستی یا او؟

این را مردم باید بگویند.

چه فیدبکی از مردم گرفتی؟

اوایل یک مقدار اجرای نامتعارفی کردم، یعنی یک اجرای همراه با بازیگری! یک‌سری خیلی خوششان آمد و یک‌سری گفتند بازیگری را چاشنی کارت نمی‌کردی بهتر بود. ولی الان مجموعا به یک تناسب کلی رسیدم که هم در اجرایم شوخی لحاظ می‌شود و هم اقتدار و دیسیپلینی که یک مجری باید در مسابقه داشته باشد. به هرحال باید انرژی مضاعف بگذاریم.

اتفاقا حاشیه‌ای هم درخصوص یکی از اجراهایت پیش آمد که گفتند تو عمدا یک شرکت‌کننده را سوزاندی..

ماجرا این بود که انسان‌های نئاندرتال، انسان‌هایی هستند با استخوان‌بندی درشت، اما گزینه صحیحی که در سوال گذاشته شده بود، اشتباه بود. من درست راهنمایی کردم، اما مسابقه جوابش راست‌قامتان بود که البته اشتباه بود، اما چون من شرکت‌کننده را برای انتخاب گزینه دیگری راهنمایی می‌کردم، گفتند که عمدی در کار بوده! یعنی برای کار درستی که کردم، الان در شبکه‌های مجازی فحش می‌خورم! (می‌خندد)

مسابقه‌ای که محمدرضا گلزار اجرا می‌کند در فضای بزرگتری اتفاق افتاده و بالاخره از نظر اسپانسر و جوایز یا حتی دکوراسیون سالن و صندلی مجری سطح بالاتری دارد و با برنامه تو کاملا متفاوت است. این موضوع اذیتت نمی‌کند؟

اذیتم که نمی‌کند، اما به همین دلیل ما انرژی بیشتری می‌گذاریم، چون طبیعتا وقتی مبلغ مالی بالاتر می‌رود، مسابقه هم خودبه‌خود حساس‌تر می‌شود، چون سقف جوایز نقدی مسابقه محمدرضا گلزار خیلی بالاتر است، به نظرم این دو مسابقه را نباید با هم مقایسه کرد. وجه تشابه این دو مسابقه فقط همین است که هر دو متکی به علم و دانش شرکت‌کنندگان به آنها جایزه می‌دهند.

یکی از عوامل برنده باش محمدرضا گلزار مصاحبه کرده و گفته بود حواشی‌ای که برای این مسابقه ایجاد شده، از طرف برنامه ٥ ستاره و حمید گودرزی است، چون از لحاظ شهرت و محبوبیت از محمدرضا گلزار پایین‌تر است. جوابی برای این حرف داری؟

آن قسمت‌هایی که در مورد من گفته بودند را که نمی‌دانم! ولی این‌که حواشی برنامه برنده باش از جانب برنامه ٥ ستاره بوده است را قبول ندارم. این‌که محمدرضا گلزار از من معروف‌تر و محبوب‌تر است، برای ما مهم نیست، ما انرژیمان را برای برنامه خودمان می‌گذاریم و سعی می‌کنیم یک برنامه پرانرژی بسازیم و روزهای آخر هفته به مردم تقدیم کنیم. امیدوارم آنها هم همین کار را بکنند.

در مورد اجرای مسابقه بگو؟ خودت چقدر روی سوال‌ها تسلط داری و اصلا جوابشان را خودت بلدی؟

بین ٤٥ تا ٥٥‌درصد جواب‌ها را بلد هستم.

یعنی اگر خودت در مسابقه ٥ ستاره شرکت کنی، فکر می‌کنی تا چه مرحله‌ای بالا می‌روی؟

بستگی دارد، واقعا بعضی اوقات سوال‌هایی که اول می‌افتند، خیلی سخت است. مثلا سوالی داریم که ١٥٠هزارتومان است و خیلی سخت است، اما سوالی ٥ میلیونی داریم که راحت است.

حالا اگر میانگین سوال‌ها را در نظر بگیریم تا چه مرحله‌ای بالا می‌روی؟

مثلا تا سوال‌های ٢٠‌میلیون تومانی را جواب  می‌دهم.

 تابه‌حال در اجرایت تحت‌تاثیر شرکت‌کننده‌ای قرار گرفتی که مثلا بخواهی کمکش کنی تا برنده شود؟

آنهایی که اطلاعاتشان خوب است را که نه واقعا، چون خودشان خیلی قاطع و دقیق جواب می‌دهند و معمولا هم درست پاسخ می‌دهند، بنابراین به آنهایی که اطلاعتشان ضعیف است، باید کمک کرد که اغلب هم این کار را می‌کنم.

حاضری به‌عنوان شرکت‌کننده در مسابقه محمدرضا گلزار شرکت کنی؟

بله، آنجا خوب جایزه می‌دهد شرکت می‌کنم. (می‌خندد)

رقم جوایز مسابقه ٥ ستاره پایین است، فکر می‌کنی گلزار را به برنامه‌ات دعوت کنی چطور؟ قبول می‌کند که در مسابقه‌ات شرکت کند؟

نمی‌دانم والا! ولی فکر نمی‌کنم. (می‌خندد) به‌هرحال من با کمال میل از محمدرضا گلزار دعوت می‌کنم در مسابقه ٥ ستاره شرکت کند.

فکر می‌کنی اگر در اطلاعات عمومی با گلزار رقابت کنی تو برنده می‌شوی یا او؟

قطعا من. (می‌خندد)

حاضرم در برنامه‌اش شرکت کنم و او هم بیاید در ٥ستاره حاضر شودببینیم کی بهتر جواب سوالات را خواهد داد. مردم هم تماشا می‌کنند و لذت می‌برند و به این رقابت نمره خواهند داد.

سیامک رحمانی

shahrvand-newspaper.ir
  • 20
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش