دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۱۹:۰۴ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۳۰۱۱۳۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

مهدی پاکدل: تلویزیون به هنرمندان خود بی‌اعتماد است

مهدی پاکدل,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
نادیده‌گرفتن دیگران کار دیکتاتور مابانه‌ای است هیچ‌کس رنج‌های اصغر فرهادی را ندید.

از پیرمردی که پشت چارچوب در نشسته عذرخواهی می‌کنند. دقایقی قبل از پیرمرد خواسته‌اند که کمی آن‌طرف‌تر بایستد تا چارچوب برای عکاسی خالی باشد. عکاسی که تمام می‌شود، مهدی پاکدل خیلی خودمانی پشت میز می‌نشیند؛ آماده و هیجان‌زده. گفت‌وگو با موضوع کم‌کاری‌اش در تلویزیون و البته دلخوری‌اش از سیاست‌های حاکم بر این رسانه آغاز می‌شود و با توضیح درباره نقشش در «وقتی کبوترها ناپدید شدند» که این روزها روی صحنه دارد و چند مسأله جنبی دیگر ازجمله هنرمندان سفارشی‌ساز، تاثیرشان در سیاست و اجتماع و سلایق هنری خود در زمینه بازیگری ادامه پیدا می‌کند.« رسانه می‌تواند خیلی قوی‌تر عمل کند، نباید طوری رفتار کند که مردم به آن اعتماد نداشته باشند اما درحال حاضر رسانه ملی به هنرمندان خود هم بی‌اعتماد است.   قشر عظیمی از مردم دستشان از این رسانه همگانی دور است و تلویزیون مال آنها نیست.» بیشتر از دو دهه است که مهدی پاکدل در سینما و تلویزیون و تئاتر فعالیت دارد و به قول خودش برادرانش نقش ویژه‌ای در رسیدن به این جایگاه دارند. او از آن دست هنرمندانی است که تابه‌حال اجازه نداده حاشیه‌های معمول بازیگران او را احاطه کند، حتی در بحرانی‌ترین دوره زندگی‌اش یعنی جدایی.

 

البته مثل خیلی از ما، دوست ندارد از زندگی خصوصی‌اش و دل‌نگرانی‌های آن روزهایش حرف بزند. مهدی پاکدل را تا‌به‌حال بیشتر در نقش‌های مثبت دیده و شناخته‌ایم و حالا در نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» که از چندوقت قبل در تئاتر مستقل درحال اجراست، نقش منفی دارد و همین جذابیت کار را برایش بیشتر کرده است:« کم پیش آمده است که در فضای بازیگری، نقش منفی بازی کنم اما نقشی که در نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» را بازی کرده‌ام، نقش منفی جذابی است و خوشحالم که آن را بازی می‌کنم.» در ماه‌های آینده در دو پروژه تئاتر دیگر ازجمله فرانکنشتاین هم حضور خواهد داشت که هر دو در جای خود جالب است و جنجالی.

 

چندسالی می‌شود که انگار بیشتر تمرکزتان روی تئاتر و سینماست و کمتر در تلویزیون دیده شده‌اید. فکر می کنم آخرین کارتان با رسانه ملی سریال کیمیا بود که خیلی هم دیده شد اما انگار دیگر کار با تلویزیون را کنار گذاشته‌اید؟

کنار نگذاشته‌ام. ما بازیگریم. نمی‌توانیم بگوییم دیگر در این فرمت کار نمی‌کنیم یا فقط در تئاتر کار می‌کنیم. این حرف‌ها مقطعی است. اگر شرایط در تلویزیون خوب شود، چراکه نه! در تلویزیون هم کار می‌کنم. ما بچه تلویزیون هستیم و از آن‌جا رشد کرده‌ایم. اتفاقا تلویزیون را خیلی دوست دارم، چون رسانه فراگیر همگانی است اما الان شرایط جالب نیست؛ بنابراین ترجیح می‌دهم با این نگرش و سیاست‌گذاری‌ها در تلویزیون نباشم.

 

جالب است چند وقت قبل در رسانه‌ها به نقل از شما گفته بودند که با تلویزیون قهر کرده‌اید.

قهرکردن کار بچه‌هاست. مگر می‌توانیم با محل کارمان قهر کنیم. ممکن است مدیران کنونی چند‌سال دیگر نباشند اما ما که با آن کار کرده‌ایم، مگر می‌توانیم نباشیم.

 

دقیقا منظورتان از سیاست‌های غلط صدا و سیما یا همان رسانه ملی که به قولی خانه خودتان بوده است، چیست؟

منظورم کارکرد رسانه است. رسانه می‌تواند خیلی قوی‌تر عمل کند، نباید طوری رفتار کند که مردم به آن اعتماد نداشته باشند اما درحال حاضر رسانه ملی به هنرمندان خود هم بی‌اعتماد است. قشر عظیمی از مردم دستشان از این رسانه همگانی دور است و تلویزیون مال آنها نیست. من هم ترجیح می‌دهم تا زمانی که تلویزیون برای مردم نباشد و سیاست‌گذاری برای بهره‌گیری عادلانه همه مردم   انجام نشود، با آن کار نکنم و به سینما و تئاتر بپردازم.

 

این روزها هم که تئاتر جدید «وقتی کبوترها ناپدید شدند» را روی صحنه دارید و به نظر کار متفاوتی است. البته خودتان هم در جایی گفته بودید که این کار نسبت به کارهای قبلی‌تان متفاوت‌تر است، درباره تفاوت این نقش برای خودتان، توضیح دهید.

این بحث کمی کلی است. کم پیش آمده است که در فضای بازیگری، نقش منفی بازی کنم اما نقشی که در نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» را بازی کرده‌ام، نقش منفی جذابی است و خوشحالم که آن را بازی می‌کنم. در جزییات نقش هم سعی کردم با نقش‌های قبلی‌‌ام متفاوت‌تر باشد.

 

همان ابتدا وقتی نمایشنامه را خواندید، چه ویژگی از نقشی جز منفی‌بودن، شما را جذب کرد که باعث شد آن را قبول کنید؟

فارغ از نقشم، نمایشنامه بسیار نمایشنامه خوبی است. قصه جنگ جهانی را دنبال می‌کند اما فضاسازی مدرنی هم دارد و این موضوع خیلی توجهم را جلب کرد. درباره نقش هم به نظرم ما به‌عنوان مخاطب در فضای درام قصه شخصیت‌های باهوش را دوست داریم و سروان پُرکُف در این نمایش فوق‌العاده آدم باهوشی است اگرچه افکار منفی دارد اما باز هم برایم جالب و جذاب است.

 

سروان پُرکُف در واقع یک آدم زمینی است که ما هر روز در اطرفمان نظیر او را می‌بینیم، بازی کردن در این نقش باید جذاب باشد اما می‌خواهم بدانم برای شما  بازی‌کردن در این‌گونه نقش‌ها جالب‌تر است یا نقش‌هایی که به فضای فانتزی نزدیک می‌شود؛ مثل نقشی که در افسون معبد سوخته داشتید؟

نقش‌هایی که درام را جلو می‌برند و رفتارشان برای تماشاگر ایجاد سوال می‌کند را خیلی دوست دارم، به‌ویژه در تئاتر، چون وقت بیشتری داریم و به لحظه، لحظه شخصیت فکر می‌کنیم. اگرچه نقش‌های فانتزی هم دنیای خود را دارد اما نقش‌های زمینی را بیشتر ترجیح می‌دهم. من در تئاتر، همه نوع فضایی را تجربه کرده‌ام، رئال یا فانتزی. همه آنها را دوست دارم اما علاقه من بیشتر به فضاهای معمایی و جنایی است، حتی رمان‌هایی را هم که می‌خوانم، در این زمینه است.  

 

با توجه به این‌که در این تئاتر به هنرمندان سفارشی‌ساز اشاره شده است و خودتان هم در  مصاحبه‌های قبلی تاکید زیادی بر روی آن داشتید،  فکر می‌کنید بیشتر چه کسانی مخاطب آن هستند؟ در کل دوست دارید چه کسانی به تماشای این تئاتر بیایند؟

نمایشنامه بشدت شبیه فضای خودمان است. جوان‌ها فکر می‌کنند کارهای هنری‌شان حتما باید مورد تأیید جایی باشد، بنابراین ممکن است جواب خیلی از سوالاتشان را در این‌باره بگیرند؛ این‌که بازی‌های سیاسی چطور روی فرهنگ تأثیر می‌گذارد و برعکس. فرهنگ می‌تواند چه اتفاقاتی را رقم بزند که سیاست را دستخوش تغییر کند. برای قشری که این فضا را دیده باشند، جذاب است و شاید پاسخ پرسش‌های خود را بگیرند.

 

از تأثیر این هنرمندان صحبت کردید. این هنرمندان سفارشی ساز چه تاثیری بر سیاست و جامعه می‌گذارند؟

هر سیستمی بازوهای تبلیغاتی و رسانه‌ای خود را دارد و نقطه اوج استفاده از این بازوها برای شکل‌دهی فرهنگی در دوران کمونیسم بوده است. در دوره استالین بر جزیی‌ترین رفتار انسان‌ها دخالت داشتند، از خوراک و پوشاک هم گذشته بود و حتی فکر او را می‌خواندند.

 

نمایشنامه می‌گوید هیچ چیزی به‌ویژه هنر را نمی‌توانید به زور به دست بیاورید. هنر، فضای آزاد می‌خواهد. فکر باید در عالم فرهنگ و هنر به پرواز دربیاید تا تاثیرگذار باشد. اگر بخواهید آن را با سیمان و سنگ و در واقع اجبار شکل دهید، شدنی نیست. سخت‌ترین متریال را هم استفاده کنند تا شکلی که سیستم می‌خواهد را بگیرد، نمی‌شود و چیزی که فرهنگ عامه مردم می‌خواهد، پیروز می‌شود. حرف نمایشنامه این است که آلمان، روسیه، نازی و کمونیست هم که باشید، نمی‌توانید شکل چیزی که مردم می‌خواهند را عوض کنید. 

 

سروان پُرکُف نسبت به بقیه بازیگران نمایش، زمان خیلی کمی روی صحنه است و در واقع وقت بسیار کمتری برای معرفی و بازی خود دارد؛ اگرچه درنهایت نمایش را جمع می‌کند. برای رسیدن به این نقش چقدر تمرین کردید و به‌طور کل این نقش چه چالش‌ها و سختی‌هایی را برای شما ایجاد کرد؟

من کم تمرین کردم یعنی یک‌ماه، چون گروه از ماه‌های قبل درگیر نمایش بودند و بعد به آنها اضافه شدم. همیشه متاسفم که چرا وقت بیشتری نداشتم. روزی هم که با آقای کوشکی و خانم هستی صحبت کردم، گفتم درست است که این نقش زمان کمی در نمایش حضور دارد ولی نقش سختی است. گفتند تو می‌توانی بیا. تمرین کردیم، خوشبختانه کمک‌هایشان خیلی مثمرثمر بود. خوشبختانه مدیا درباره این نوع کاراکترها زیاد است و فیلم‌های زیادی هم درباره استبداد آن دوران وجود دارد. زیاد هم مابه‌ازای آن را دیده‌ایم، بنابراین با یک سرچ ساده می‌شد به آنها رسید. جالب است که چون هنرهای تجسمی خوانده‌ام، با نقاشی به کاراکتر می‌رسم. مثلا درباره سروان پُرکُف به نقاشی‌های اگون شیله که نگاه اکسپرسیونیستی در کارهایش دارد و آناتومی آدم‌ها را کار می‌کند، نگاه کردم و کارهای او خیلی برای فضاسازی این کاراکتر به من کمک کرد.  

 

 به کاراکترهای این‌چنینی در تاریخ هم رجوع کردید، مثلا افرادی مثل هیتلر یا استالین که بسیار هم معروف هستند؟

نه. به همین کاراکتری که نویسنده آورده بسنده کردم، نقش آنقدری فرصت نداشت که بخواهم برایش شناسنامه بچینم. البته به این موضوع فکر کردم اما باید خیلی زود ماکرویوی القا کنم که چطور آدمی است و به همین دلیل شاید بیشتر به سمت تیپ برود تا شخصیت.

 

شما همیشه چه در سینما و تلویزیون و البته بیشتر در تئاتر با آدم‌های تازه‌کار و کمتر دیده‌شده کار کرده‌اید. این نوع کار چه امتیازاتی برای شما دارد؟

این شیوه کار را دوست دارم، به‌ویژه در زمینه تئاتر.  تئاتر  فرصت می‌دهد با نگاه‌ها و فکرهای تازه و نو کار کنید و بچه‌هایی که پر از شور آرتیستی هستند. اینها من را تازه نگه می‌دارد، ضمن این‌که در تئاتر اگر اشتباه کردید، هزینه آن کمتر است و البته تا به حال هم اشتباه پیش نیامده است. تازگی تئاتر را دوست دارم. هر تئاتر دنیایی تازه را خلق می‌کند، اما در تلویزیون و سینما فرمول‌هایی وجود دارد و ممکن است که خیلی از مسائل دست آفرینش‌های کارگردان یا نویسنده نباشد، گیشه یا شبکه آن را تعیین می‌کند. در آن‌جا مسائل مختلفی دست‌به‌دست هم می‌دهد تا اثری قوی از آب دربیاید، اما در تئاتر می‌شود با هزینه کمی دنیای نویی ساخت و تجربه کرد. این ویژگی را دوست دارم، برای همین هر ‌سال یک تئاتر کار می‌کنم.

 

به هر حال این نوع کار ریسک هم دارد، کمااینکه ممکن است حیثیت هنری هنرمند را زیر سئوال ببرد. هیچ‌وقت چنین ماجرایی برای شما پیش نیامده؟ بهتر بگویم این ریسک‌پذیری باعث پشیمانی شما نشده است؟

پشیمانی چیز بی‌ارزشی است و اصلا وجود ندارد. در عالم سینما و تئاتر پشیمانی و شکست وجود ندارد، همه چیز درس تازه است. البته گاهی کارهایی را قبول کرده‌ام که روز اول وقتی سر صحنه رفتم، فهمیدم اشتباه بوده است اما نمی‌توانم از آنها نام ببرم. البته همان‌ها هم کلی درس داشته است. کافی است آدم کمی درباره زندگی کنجکاو باشد. ممکن است از کار لذت کافی نبرد، اما با آدم‌های جدیدی آشنا می‌شود و هر آدم یک سبک و شیوه زندگی جدید است که باعث بالارفتن آگاهی انسان می‌شود.

 

این سوال البته کمی کلیشه‌ای است، اما می‌پرسم. کدام یک از نقش‌هایی را که از همان ابتدای ورود به عرصه بازیگری تا به حال بازی کرده‌اید، بیشتر از همه دوست دارید؟

همه نقش‌هایم را دوست دارم، اما کنسرت- نمایش سی فضای دلچسبی داشت. در «افسون معبد سوخته» هم نقشم را خیلی دوست داشتم، همین‌طور راسکولنیکُف در جنایات و مکافات. حس خوبی است که یکی از بزرگترین کاراکترهای ادبیات را بازی کنید، هم عجیب است و هم دلچسب. کارهایی که با برادرم انجام دادم هم همین‌طور، چون همیشه تاریخ معاصر را بررسی می‌کند و من آن فضاها را دوست دارم. نقشم در چهارراه استانبول هم تا همیشه برایم ماندگار است.

 

همه ما ایرانی‌ها با ماجرای پلاسکو و مظلومیت آتش‌نشانان خاطرات تلخی داریم و احتمالا شما هم همین‌طورید. بازی در این فیلم و در چنین نقشی چه حال و هوایی برایتان داشت؟

تیم‌های واقعی آتش‌نشان در روز واقعه پلاسکو سر صحنه بودند و صحنه‌هایی را تعریف می‌کردند که دست و پای آدم می‌لرزید. من به‌عنوان بازیگر، مسئولیت سنگینی بر دوش داشتم. به‌ هرحال آدم‌های زیادی نگاهشان به این فیلم بود که زحمات آتش‌نشانان را  به‌خوبی نشان دهد. به نظرم آن لحظاتِ آتش‌نشانان با زحمت آقای کیایی خیلی خوب از کار درآمد.

 

 می‌خواهم یک سوال کلی بپرسم. در چند‌سال گذشته در حوزه تئاتر با پروژه‌های بزرگ تئاتری و نمایش - موسیقی روبه‌رو بوده‌ایم که به اصطلاح به آنها تئاتر لاکچری و پرخرج می‌گویند. بعضی‌ها به این نمایش‌ها نقد دارند و معتقدند که با این کار، فضای هنری تئاتر از بین خواهد رفت. شما این را قبول دارید؟

به نظرم این حرف‌ها درست نیست. هر جامعه‌ای به همه فضاهای تئاتری نیاز دارد و اینها یکسری موقعیت و امکان است. دلیلی ندارد که همه مردم از چیزی که من خوشم می‌آید، خوششان بیاید. متاسفانه در چند‌سال اخیر شعاری اشتباهی برای تئاتر ساختیم با عنوان «تئاتر برای همه» که در جشنواره‌ها هم از آن استفاده می‌شود، مثل این‌که بگویند پنی‌سیلین برای همه، در صورتی‌که پنی‌سیلین برای بیمار است. تئاتر شکل‌های مختلفی دارد؛ یک نفر روحوضی دوست دارد و دیگری شکسپیر، سارتر  یا بیضایی.

 

چرا همه باید چیزی را که من دوست دارم از زندگی هستی و هنر دریافت کنم، دریافت کنند؛ در صورتی که در هیچ جای دنیا چنین قاعده‌ای نیست و در جشنواره‌های بین‌المللی دیده‌ام که همه نوع هنرمندی و از هر قشری با هم دوستانه برخورد می‌کردند و هیچ‌کس جایگاه بالاتری ندارد. همیشه حسرت خورده‌ام که چرا ما در فضای کارمان این‌طور نیستیم؛ مثلا می‌گوییم چرا تئاتری به تلویزیون یا سینما آمده یا برعکس. همه همکاریم، مگر فاصله بدترین و بهترین ما چقدر است؟ نمی‌دانم چرا همه دنبال حذف‌کردن و نادیده‌گرفتن یکدیگر هستیم. چه‌بسا شاید گاهی حذف‌کردن دیگران بهتر از نادیده‌گرفتن آنها باشد.

 

 بله، فکر می‌کنم به همین دلیل شوخی بامزه‌ای هم در میان مردم رواج دارد درباره دیکتاتور درونی ایرانی‌ها.

 

 بله، نادیده‌گرفتن دیگران کار دیکتاتورمآبانه‌ای است، برای همین شعار نمایش ماست که: من سینماگر و فیلمساز وابسته‌ام. فکر می‌کنیم افراد وابسته از ما خیلی دورند، در صورتی‌که برای وابستگی لازم نیست حتما از جایی پول بگیریم و سفارشی کار کنیم. شاید منِ نوعی که به ادعای خودم با این مسائل می‌جنگم بدون این‌که بدانم وابسته تفکری باشم که در درست بودن آن شک است و زاویه دیدم را تنگ کرده است. همه ما ممکن است ندانیم سرمایه کاری که انجام می‌دهیم از کجا می‌آید. گفتمان زمانی شکل می‌گیرد که نگاه من باز باشد و به همه عقاید احترام بگذارم.

 

بگذریم آقای پاکدل! فیلم سینمایی نرگس مست را‌ سال ٩٦ با آقای دُری کار کردید، به نظر فیلم جالبی باید باشد چون یک ماجرای تاریخی جذاب است اما به اکران نرسیده است. برای اکران آن مشکل خاصی وجود دارد؟

نمی‌دانم. فارابی هم از این فیلم حمایت کرد. فیلمنامه جالبی هم دارد و اتفاقا در آن هم در کنار پرداختن به زندگی عارف قزوینی، شاعر و تصنیف‌ساز ایرانی به موضوع استبداد هنر اشاره می‌شود. خوشحالم که در آن بازی کردم، اما نمی‌دانم سرانجام آن چیست؛  اصلا اکران می‌شود یا نه.

 

شما همیشه از بازیگرانی بوده‌اید که خود را از حاشیه دور نگه داشته‌اید. حتی در سخت‌ترین شرایطی که حاشیه‌هایی پیش آمد به نظرم خوب توانستید ماجرا را از سر بگذرانید. در دورانی که بسیاری از هنرمندان درگیر حاشیه‌ها شده‌اند، شما چطور از آن فاصله گرفتید؟

با آمدن رسانه‌های جدید مثل اینستاگرام، آدم باید مراقب باشد؛ در غیر این‌صورت به خود می‌آیی و می‌بینی ١٠‌سال از عمرت طبق الگوهای غلط و علاقه‌مندی یکسری آدم دیگر گذشته است؛ به خاطر آنها پست گذاشته‌ای، به خاطر آنها فضای مجازی را فضای حقیقی خودت کرده‌ای و با موج افکار دیگران زندگی کرده‌ای. اما من ترجیح می‌دهم در این فضا فقط کنجکاوی‌های شخصی‌ام را نشان دهم و در قید و بند به اشتراک گذاشتن زندگی شخصی خودم در این فضا نیستم. شاید همین شیوه من را کمی دور نگه داشته است. دلم نمی‌خواهد چیزی که در دنیای واقعی از آن لذت می‌برم را سریع به اشتراک بگذارم.

 

فکر ‌می‌کنید مهدی پاکدل از نظر کاری در این ٢٠‌سال چه تغییراتی کرده است؟

خودم متوجه تغییرات نمی‌شوم و مخاطبان آن را می‌فهمند، اما سعی کردم بهتر از دیروز باشم و آگاهی‌ام را بیشتر کنم.

 

برادرتان حسین پاکدل چه تاثیری در  این سیر داشت؟

من از همه اطرافیانم تأثیر می‌گیرم. دوست دارم به همه نگاه کنم و در رفتارشان دقیق شوم. کنجکاوم و از آن لذت می‌برم. از همه درس می‌گیرم، برادر بزرگتر که جای خود دارد. من چشم باز کردم با آدمی مواجه شدم که کتاب می‌خواند و آگاهی مهمترین مسأله زندگی‌اش بود. چیزی که الان هستم را مدیون برادرهای بزرگترم هستم، نه فقط حسین که مسعود هم. او در زمینه عکاسی به من خیلی کمک کرد و دیدن را یادم داد. از این نظر خیلی خوش‌شانس بودم.

 

گرافیک را چرا رها کردید؟

رها نکردم و الان کارهایی در این زمینه انجام می‌دهم، منتها از این راه درآمد کسب نمی‌کنم.

 

همیشه درباره متن‌های ایرانی و خارجی چالشی وجود دارد، این‌که خیلی از مخاطبان و برخی از بازیگران و هنرمندان به متن‌های خارجی گرایش بیشتری در تئاتر دارند و به‌ندرت به متن‌هایی که توسط نویسندگان ایرانی نوشته شده است، توجه نشان می‌دهند. در مورد شما هم این قاعده صدق می‌کند؟

فرقی نمی‌کند کار ایرانی یا خارجی باشد. من متن‌های خوب را ترجیح می‌دهم. ما نمایشنامه‌های خوبی داریم.

متن‌های خانم نغمه ثمینی در «افسون معبد سوخته» و کنسرت- نمایش سی مثل شعر است و من واقعا لذت می‌بردم از دیالوگ‌ها یا کارهای برادرم مثل «کابوس حضرت اشرف» که متن جذابی است. ٦ پادشاه از ناصرالدین‌شاه تا محمدرضا شاه را در یک قصه کابوس‌وار بررسی می‌کند. اگر این قصه را نویسنده خارجی می‌نوشت، همه به‌به و چه‌چه می‌کردند. البته این نمایش هم به قدر کافی قدر دید و جایزه بهترین نمایشنامه فجر را گرفت، اما در کل انگار همیشه مرغ همسایه غاز است.

 

راستی سرگذشت کنسرت- نمایش سی چه شد؟ سال گذشته با وجود اخبار زیادی که درباره‌اش منتشر شد، در نهایت روی صحنه نرفت آیا در آینده دوباره اجرا خواهد شد؟

نمی‌دانم. همایون شجریان تصمیماتی گرفته و موکول کرده به آینده. امیدواریم ‌سال آینده وضع بهتر شود و دوباره اجرا کنیم. این تجربه و شبی چهار‌هزار مخاطب جذاب است، رویایی است. یکی از لحظات لذت‌بخش تئاتر اصلا پیروزی بر همین استرسی است که آدم روی صحنه تئاتر دارد.

 

گاهی بازیگر وقتی یک شخصیت را در داستانی می‌خواند ممکن است به خود بگوید آهان! این نقش من است.تا به حال برای شما چنین چیزی پیش آمده که نمایشنامه یا متنی را خوانده باشید و دلتان بخواهد آن نقش را بازی کنید؟

همیشه دلم می‌خواست نقش یاگو در نمایشنامه اُتِلو اثر شکسپیر را بازی کنم، البته تا به حال این فرصت پیش نیامده است و امیدوارم پیش بیاید.

 

 چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟

سال ٩٨ خودم را خیلی درگیر تئاتر کردم. بعد از این نمایش، دوباره در همین سالن نمایشنامه‌ای از فلورین زلر کار می‌کنم.  این شیوه برای اولین‌بار است که در ایران به این صورت اجرا می‌شود؛ یک شب نمایش پدر و شب بعد نمایش مادر اجرا می‌شود و یک نوع تئاتر سریالی است. مفهوم این نمایش درباره زوال عقل است. ایده اجرای جذابی دارد و به نظرم تجربه جالب و تازه‌ای است. بعد هم نمایش فرانکنشتاین را در سالن اصلی تئاتر شهر با ایمان افشاریان روی صحنه خواهیم برد که کار فوق‌العاده‌ای است. البته پیشنهاد کارکردن این رمان به‌صورت نمایش را خودم به ایمان دادم، چون مابه‌ازاهای زیادی دارد و مناسب با حال امروز جامعه است. ما در دنیای مدرن مقهور دست‌ساخته خودمان شده‌ایم. همه هیولایی به اسم موبایل دستمان است که دکتر فرانکنشتاین ساخته است. پدر همه را درمی‌آورد و حواسمان به آن نیست.

 

 فکر می‌کنم مهدی پاکدل در این سال‌ها بازیگر موفقی بوده است. خودتان این مهدی پاکدل را مدیون چه چیزهایی می‌دانید؟

اول این‌که فکر نمی‌کنم آدم موفقی باشم، اما تلاش می‌کنم که باشم. موفقیت فقط با پشتکار، زحمت و رنج به دست می‌آید و چیز دیگری نیست. هیچ‌وقت کسی با خنده موفق نشده است. هر آدم موفقی را که در دنیا ببینید، رنج کشیده است. میکل آنژ می‌گوید «هنر دستاورد رنج و عشق است». شغل ما هم دستاورد رنج و عشق است و هیچ‌جور دیگر نمی‌توانید به خالص بودن هنر دست پیدا کنید؛ بقیه ماجرا سانتی‌مانتالیسم و الکی است. اصغر فرهادی نمونه بارز این مفهوم است. خیلی‌ها می‌گویند چه لذتی می‌برد از این همه شهرت، اما هیچ‌کس آن همه سختی، مرارت، مصیبت، سفرهای طولانی، رنج‌های دوری از خانواده و آن شیب وحشتناکی را که طی کرده، ندیده است؛ فقط لحظه‌ای را دیدند که اسکار را بالا برد. او از بسیاری از لذت‌های زندگی که ما داشته‌ایم، دست کشیده و برای رسیدن به آن لحظه فکر کرده است. همه را نادیده می‌گیریم و فقط آن لحظه موفقیت را می‌بینیم. امیدوارم همه فکر نکنیم می‌شود این مسیر را یک‌شبه طی کرد.

 

روایت هستی حسینی از نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند»

آدم‌هایی که انتخاب‌هایشان به اجبار است نه واقعی

آخرین و تازه‌ترین کار مهدی پاکدل حضور او د رنمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» است. کارگردان این اثر معتقد است که نمایش ارتباط مستقیمی با جامعه امروز ما دارد و شاید بتواند ‏کمی مخاطب را به تفکر وا دارد: «این نمایش درباره حواشی جنگ جهانی دوم و پس از آن است. موضوعیت «وقتی کبوترها ‏ناپدید شدند» جنگ نیست، بلکه درباره این است که انسان‌ها در شرایط جنگ و پس از آن با چه اتفاقاتی روبه‌رو خواهند بود و آنها ‏به منظور حفظ بقای خود دست به تغییر و هر کاری خواهند زد‎.‎‏» هستی حسینی درباره شخصیت‌های قصه می‌گوید:  «کاراکترهای ‏اصلی نمایش مدام درحال تغییر هستند و اتفاقات و شرایط بر این اساس پیش می‌رود. آنها دچار اتفاقات تحمیلی می‌شوند که برای ‏آن دست به هر کاری می‌زنند که انتخاب واقعی‌شان نیست.

 

این نمایشنامه از آن جهت برای من حایز اهمیت بود که بسیار شبیه به ‏شرایط فعلی جامعه ماست‎.‎‏» سبک و فضای اجرایی این اثر نمایشی موضوع دیگری است که حسینی از آن گفته است:  «تم این اثر ‏سیاسی و اجتماعی است و فضای میان شخصیت‌های آن رئال است. سعی کرده‌ایم که وفادار به نمایشنامه اصلی باشیم. دکور این ‏نمایش یک دیوار بتنی است و از اکسسوارهای خرده و ریز در صحنه استفاده نکرده‌ایم و همه چیز براساس روابط میان ‏شخصیت‌هاست. موسیقی نمایش نیز ساخته شده است و به صورت زنده پخش می‌شود‎.‎‏»‏

 

مگر ایرانیان بد تیپ هستند؟

آقای پاکدل به تازگی مدل شده‌اید؟

همیشه برایم جالب است که بتوانم ایده‌هایی که در ذهنم دارم و از فضای مد هم دور نیست عملی کنم. الان ‏هم با خانه مد راد کار می‌کنم که یک اتاق فکر دارد و ایده‌های جذاب آنان در حوزه لباس پوشیدن با هم‏فکری انجام می‌شود. خوشحالم که بشود فضای تازه‌ای در حوزه لباس پوشیدن ایجاد کرد. شاید هم علاقه‌ام ‏به خاطر نزدیکی این فضا به دنیای گرافیک است. همه لیاقت خوب دیدن و خوب زندگی کردن را داریم و ‏استعداد داریم که نوع غذا خوردن و پوشاک‌مان جهانی شود.چرا ما نوع پوشاک‌مان را صادر نکنیم؟ مگر ایرانیان ‏بد تیپ هستند؟ ایرانی‌ها اگر به خودشان برسند جزو خوشتیپ‌ترین آدم‌های جهان هستند، اما انگار همیشه ‏مرغ همسایه غاز است. ‏

 

‏پس بیشتر نگاه حمایتی داشتید.

ایرانی بودن برند برایم جذاب و مهم بود که قبول کردم. درحالی‌که پیش از این بارها برای تبلیغات کت و ‏شلوار یا ساعت از سوی برندهای خارجی پیشنهادهایی حتی با ده برابر رقمی که در این قرار ‏داد بود به من داده شده است، اما قبول نکردم. تفاوتی که این تیم دارد و من را مجاب به همکاری کرد این است که در کل ‏پروسه تولید لباس، عکاسی و تبلیغات آن همه مشارکت دارند و من این روند را دوست دارم.‏

چند وقت است که بااین گروه کار می‌کنید؟

از یک‌سال قبل. ‏

البته تا به حال بیلبوردهای این کار را در سطح شهر ندیده‌ام.

از اول هم قرار نبود بیلبورد کار کنیم، همه چیز فقط در اینستاگرام است، اما اگر بنا به کار کردن روی بیلبورد ‏برای‌سال آینده باشد، قطعا یک نگرش و فضای تازه‌ای را پیاده خواهیم کرد.‏

 

نیره خادمی

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 15
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش