روی تابلوی قهوهای رنگ سر خیابان نوشته شده: «موزه استاد عزت الله انتظامی». درست در تقاطع بلوار کاوه و اندرزگوی محله قیطریه تهران؛ اوایل خیابان کوچکی که در گرمای تهران پر درخت است و سایهدار و خنک. همان اوایل خیابان آجرهای قرمز و تازه خانه نسبتاً بزرگ از دور نشانت میدهد که همین جا باید بروی سراغ خاطرههای آقای بازیگر ایران. دلت را صابون میزنی برای دیدن تکههایی از زندگی عزتالله انتظامی و زنده شدن نقشهای بینظیر و به یادماندنیاش.
درِ بزرگ خانه رو به حیاط سنگفرش باز میشود که سمت چپش دو سه پله سکوی جمع و جور قرار گرفته با سنگهای قرمز و سمت چپش یک ساختمان یک طبقه دیگر با نمای آجری؛ جایی که تماشاخانه موزه انتظامی است و نامش شبیه هیچ تماشاخانهای نیست؛ «تماشاخانه من عزتم بچه سنگلج.» جملهای که تا میبینی در ذهنت با آن لحن و لهجه شیرین و تهرانی عزتالله انتظامی تکرار میشود. انتهای حیاطی که خیلی هم بزرگ نیست انگار آقای بازیگر ایستاده و نگاهت میکند.
در یک محفظه شیشهای با کت و شلوار سیاه و پیراهن سفید و نگاه مات. مجسمهای مومی که از خانه هنرمندان به موزه آمده است. روی در چوبی خانه اخطار دادهاند که با کفش وارد نشویم اما پایینتر از آن نوشته ورود ممنوع است! به علت بازسازی. طبقه بالای خانه کافه اما دایر است و مِهپاشهایش ذرات ریز آب را پخش میکند در فضا تا هوا کمی خنک شود.
شوخیهای انتظامی از داخل مانیتور
خانه موزه آخرین روزهای بازسازی را میگذراند تا احتمالاً در اولین سالگرد استاد انتظامی افتتاح شود. تاریخی که هنوز هم خیلی قطعی نیست. از پنجره که دزدکی به داخل خانه نگاه میکنی روی دیوار سفید روبهرو، خط و امضای آقای بازیگر بازسازی شده و روی دیوار قرار گرفته. با جملهای که خواندنش دلت را میلرزاند: «تا چندی پیش اینجا خانه من بود. اما اکنون خانه همه عاشقان صحنه و نمایش است. خانهام آباد است. خانهام نورانی است چون شما اینجایید.»
۱۰ سال پیش با او به توافق رسیدند که خانهاش موزه شود. این را در فیلمهایی که در سیستمهای کامپیوتری خانه موزه قرار دارد و قرار است بازدیدکنندگان روی مانیتورهای لمسی آنها را تماشا کنند، میشود دید. زمانی که انتظامی در خانه و بین کتابها و وسایلش قدم میزد و همه چیز را نشان میداد و قصه هر کدام را تعریف میکرد و یادش هم نمیرفت سر به سر گروهی بگذارد که قرار بود خانهاش را موزه کنند؛ خانهای که الان شباهتی به خانهای که انتظامی در آن راه میرفت، ندارد. شکرخدا گودرزی اکنون مدیر این خانه موزه است. خودش هم این را قبول دارد و سرش را با تأسف تکان میدهد. او و مختار شبرنگ از سوی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در تکاپوی آمادهکردن خانه موزه و کارهای تقریباً دقیقه نودی هستند. گیوه و کلاه نمدی که برای مجسمه یکی از نقشهای تئاتری انتظامی تهیه کردهاند در دست گرفتهاند و از امتحان کردنش به پا و سر مجسمه حرف میزنند.
گودرزی میگوید: «با اتفاقاتی که در خانه افتاده بود و تغییراتی که در آن داده شده بود اینجا هیچ شباهتی به خانهای که استاد انتظامی در آن زندگی میکرد نداشت. تبدیل شده بود به موزه تئاتر. دیگر موزه یک شخصیت هنری نبود که از آن بشود شیوه زندگی این چهره را دید و شناخت، سعی کردیم با بعضی وسایلی که از اطرافیان استاد گرفتیم و ساخت مجسمههایی این فضا را دوباره به خانه بازگردانیم.»
تلاش برای زنده کردن خانه
چند روز مانده به سالگرد عزتالله انتظامی و احتمالاً افتتاح موزه با شکل و شمایل جدید، میتوانم وارد خانه شوم. خانهای که اکنون پر از راهرو است و اتاقهای کوچک و بزرگ و دیگر نه خبری از آن سالن بزرگ است، نه آشپزخانه و نه حیاط خلوتی که در عکسها و فیلمهای قدیمی میبینیم.
در ورودی خانه وسایل شخصی آقای بازیگر در ویترینهای کوچک دیوار قرار گرفتهاند: سمعک، کراواتها، دکمه سردست، عینک، تسبیحهای رنگارنگ و چند دفتر تلفن با دستخط انتظامی که گاهی گوشههایش را هم حاشیهنگاری کرده است. کت و شلوار و دستمال گردن معروفش هم هست به علاوه ردیفی از عصاهای مختلف. رنگ به رنگ و طرح به طرح. در یک اتاق دیگر همان مجسمهای را میبینم که گودرزی و شبرنگ حرفش را میزدند. با کلاه نمدی و گیوهای که تازه پایش کردهاند اما هنوز انگار جفت و جور نشده و ننشسته به تن مجسمه. کنارش لباسی است شبیه لباسی که انتظامی در فیلم کمالالملک بر تنش داشت در نقش ناصرالدین شاه. لباسهایی که گودرزی میگوید از ابتدا دوخته شده و بسختی آماده شدهاند.
به گفته گودرزی و شبرنگ با وجود همه تلاشها، بسیاری از اسناد و وسایل انتظامی به دست آنها نرسیده. برای همین بعضی از ویترینها هنوز و با اینکه چند روز به افتتاحیه باقی مانده خالی است. یک گوشه دیگر و در اتاقی دیگر، یک شهرفرنگ بزرگ قرار گرفته که قرار است بازدیدکنندگان تصاویری از تاریخ تئاتر و زندگی انتظامی را ببینند. گوشهای دیگر دیواری است که میگویند قرار است دیالوگهای به یادماندنی آقای بازیگر روی آن چسبانده شود.
خانهای که هست و نیست
شبرنگ میگوید: «خانهای که خانه یک شخصیت است باید نمادی از زندگی او باشد. چهره او و تاریخ خودش را به مخاطبانش نشان دهد و برایشان تعریف کند؛ اما اینجا هنوز هم با همه کارهایی که انجام شده شباهتی به آنچه که بود ندارد، چون کاملاً تغییر پیدا کرده بود. وقتی چند سال پیش موزه افتتاح شد و عزتالله انتظامی برای بازدید آمد خانهاش را نشناخت و در حیاط ایستاد و گریه کرد. مجید انتظامی هم میگوید این خانه دیگر خانه پدر من نیست، درست برخلاف خانه موزههایی که در کشورهای دیگر داریم؛ مثل خانه تولستوی.»
اینجا خانه انتظامی هست و نیست. نمیتوانی از جذبهای که وقتی سمعک، عصاها و کت و شلوارش را میبینی تو را میگیرد بگذری و نمیتوانی صدایش را که از کامپیوترهای موزه میپیچد در سالن کوچک نشنوی و یاد شوخیها و طنازیاش نیفتی. اما نمیتوانی تصویری که از صحنههای گودبرداری چند سال پیش و زیر و رو شدن حیاط خانه در عکسها و فیلمهای زمان بازسازی دیدهای هم بگذری؛ از چیزی که خانه را دور کرده از خانه انتظامی. از تغییرات بنیادینی که شاید لازم نبود. شاید فقط لازم بود اینجا خانه عزتالله انتظامی باشد؛ بچه سنگلج.
غریب پور: خانه موزه انتظامی موزهای مفهومی است
بهروز غریبپور که ابتدا مسئول راهاندازی موزه عزتالله انتظامی بود در پاسخ به انتقادهایی که بابت تغییر شکل خانه از او میشد در گفتوگو با ایران اینطور به انتقادها پاسخ داد:«در طراحی خانه عزتالله انتظامی بهعنوان موزه، بهگونهای عمل کردم تا متناسب با آن فضای محدود مخاطب در بازدید از آنجا بتواند با نگاهی گذرا در جریان احوال، اتفاقها و رویدادهای مهم تئاتر معاصر ایران قرار گیرد. همچنین میخواستم نشان دهم عزتالله انتظامی در چه دورهای از تئاتر ایران حضور داشت.»
عزتالله انتظامی هم سال ۹۳ در نامهای از غریبپور و نحوه طراحی موزه انتقاد کرد که غریبپور در نامهای پاسخش را داد: «آنچه برای ما مهم بود و با آقای انتظامی هم توافق کرده بودیم، این بود که خانه موزه ایشان، موزهای مفهومی باشد؛ یعنی به مفهوم حضور آقای انتظامی بر صحنه تئاتر ایران توجه داشته باشد. ساختمان خانه ایشان در حال فرو ریختن بود ضمن اینکه این بنا بر یک قنات آب قرار گرفته و اصلاً نمیشد آن را به همان شکل حفظ کرد. اگر خانه ایشان را به همان شکل قبلی حفظ میکردیم، شمار بازدیدکنندگان بسیار کم میشد زیرا کنجکاوی اولیه فقط درباره زندگی خصوصی ایشان بود و بزودی این کنجکاوی تمام میشد اما در شکل فعلی طراحی به گونهای است که یک دوره تاریخی و حضور عزتالله انتظامی در تئاتر و سینما یادآوری میشود. اگر موزه ایشان بههمان شکل قبلی ساخته میشد، اصلاً این منظور برآورده نمیشد.»
- 14
- 4