سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۰۷:۲۰ - ۲۹ شهریور ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۶۰۷۴۴۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگو با رضا کیانیان درباره بازیگری، سینمای ایران زندگی و دغدغه‌های محیط‌زیستی‌اش

رضا کیانیان,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

رضا کیانیان حتما نامی است شناخته‌شده در دنیای بازیگری؛ آنقدر شناخته‌شده که قلم شکسته بسته من، واهمه دارد از اینکه نتواند حق مطلب را درباره مردی ادا کند که اگر نبود، سینمای ایران چیزی کم داشت؛ چهره‌ای که به‌زعم اغلب کارشناسان و هنرمندان، از نقشی بنیادین در بازیگری برخوردار است؛ چهره‌ای که اگر تعدادشان از یکی به چندتا می‌رسید، امروز در وضعیتی به سر می‌بردیم که شاید بشود نام آن را «وضعیت آرمانی بازیگری در سینمای ایران» گذاشت. اما اگر قرار باشد من، رضا کیانیان را معرفی کنم می‌گویم او از همان معدود آدم‌هایی است که نسخه «درست زندگی کردن» را در دست دارند. او تنها یک بازیگر نیست.

بازیگری فقط یک تکه از پازل بزرگی است که شمایلش را در زندگی‌ شکل داده. یکی از معدود هنرمندانی است که حرفه‌اش را به تمامی زندگی می‌کند، نه فقط در مقابل دوربین سینما که حتی در کوچه و خیابان و محله بهار و هر جای دیگر، لحظه به لحظه آنچه هست را زندگی می‌کند. برای همین هم می‌گوید که «من همچنان همان رضا کیانیان هستم». آن رضا کیانیانی که آبرو و اعتبار بسیاری از فیلم‌های سینمای ما می‌شود، همان رضا کیانیانی است که در یک روز عادی می‌توان او را در صف نانوایی سنگکی معروف خیابان بهار پیدا کرد؛ همان رضا کیانیانی که اغراق نیست اگر بگویم از هر انگشتش یک هنر می‌بارد؛ بازیگر است، عکاسی می‌کند، مجسمه‌ می‌سازد، می‌نویسد، طراحی صحنه می‌کند، کارگردانی تئاتر در کارنامه دارد و... .

اوایل امسال از او خواستیم که مهمان همشهری شود. قبول کرد و قرار شد کمی از مصاحبه‌های دیگرش با رسانه‌ها فاصله بگیریم و در یک فرصت مناسب گپ بزنیم. به اندازه چند‌ماه فاصله گرفتیم و حالا صدای گفت‌وگوی ما با این بازیگر را از روزی می‌شنوید که کیانیان به تحریریه ما آمد و سر صبر و حوصله نشست تا به سؤالات ما پاسخ دهد. گپ‌وگفت ما از بازیگری و وضعیت سینمای ایران آغاز شد و بعد هم به زندگی شخصی و علاقه‌هایش و حضورش در فضای مجازی کشید.

رضا کیانیان در سینمای ما هیچ وقت ستاره و سوپراستار نبوده است اما همیشه بازیگر مهم و تأثیرگذاری بوده؛ از آن بازیگرانی که حضورشان و بازی‌شان باعث اعتبار فیلم‌ها می‌شود. شاید بهتر باشد خودتان بگویید که چطور به چنین جایگاهی به‌عنوان یک بازیگر در سینمای ایران رسیدید؟

اصلا نقشه من برای ادامه بازیگری در سینما همین بود و بارها نوشته‌ام که هیچ‌وقت نمی‌خواستم در بازیگری چیزی غیر از این بشوم. همیشه دوست داشتم نقش‌های گوناگون بازی کنم. از نقش تکراری گریزان بودم. چندبار نقش‌هایی بازی کردم که بسیار در دل تماشاگر جا باز کردند و به‌اصطلاح بازار پیدا کردند و برخی از کارگردان‌ها و تهیه‌کنندگان می‌خواستند از آن محبوبیت استفاده کنند و همان نقش را البته در قصه‌ای دیگر به من پیشنهاد کردند ولی بازی نکردم فقط به این دلیل که آن نقش را یک‌بار بازی کرده بودم. این کار در معادلات سینمای تجاری یعنی خودکشی! یعنی خراب کردن موقعیتی که بالاخره به‌دست آمده و پشت‌پازدن به شانسی که بالاخره به بازیگر رو آورده! و خراب کردن پل‌های پشت سر.

بالاخره برخی از بازیگران در طول سال‌ها آ‌ن‌قدر خوب بوده‌اند که فیلمسازان سراغ‌شان می‌‌آیند. این یعنی یک اعتباری برای بازیگر ایجاد شده که نمی‌توان منکرش شد. قطعا رضا کیانیان یک برند در سینمای ایران است که هر فیلمسازی دوست دارد او را در جمع بازیگران فیلمش قرار دهد. خودتان فکر می‌کنید دلیلی اصلی به‌وجودآمدن این جایگاه چه بوده است؟

جایگاه بازیگر را خود بازیگر نمی‌تواند تدوین کند و به یک بحث مفصل احتیاج دارد. باید چند منتقد و نویسنده سینمایی بیایند و بنشینند راجع به آن صحبت کنند. اما به هر حال من سال‌ها در سینما خواستم به همین نقطه برسم که یک نقش ساده به من ندهند و نقش‌هایی را به من بدهند که پیچیدگی دارد. من سال‌ها زحمت کشیدم که همین اتفاق بیفتد؛ یعنی همیشه برای یک نقش خاصی صدایم بزنند. برای نقش‌های متفاوتی صدایم بزنند که پیچیدگی دارد، برای نقش‌هایی صدایم بزنند که سخت است. آن‌وقت من هم نقش را قبول می‌کنم و لذت می‌برم. به چه خاطر آن نقش را قبول می‌کنم؟ چون لذت می‌برم. من از نقش‌های تکراری لذت نمی‌برم، ولی بازیگران دیگری هستند که از این تکرار لذت می‌برند. البته تماشاگر به‌طور عام از تکرار لذت می‌برد و این خواست تماشاگر خط تولید را شکل می‌دهد.

خیلی وقت‌ها هم به عمد سراغ نقش‌های کوتاه رفته‌اید. مثلا ظاهرا قرار بوده در «کیف انگلیسی» یک نقش پررنگ‌تر را بازی کنید اما خودتان خواسته‌اید نقش آن روحانی را به شما بدهند که حسابی هم در ذهن‌ها ماند و ماندگار شد. به‌نظرم شما جزو بازیگرانی هستید که اهمیت نقش‌های کوتاه را در سینما جا انداختید، اینکه با این نقش‌های کوتاه می‌توان تصاویر ماندگاری را خلق کرد.

من اصلا نمی‌خواهم به هیچ‌کس درس بدهم؛ یعنی اگر سراغ نقش‌های کوتاه رفتم قصدم این نبوده که به دیگر بازیگران نصیحت کنم و راه نشان بدهم. من کار خودم را می‌کنم. من سال‌ها می‌خواستم ثابت کنم که نقش‌های متفاوت را به من بدهید. نقش‌های پیچیده را به من بدهید. همیشه در سینما و تلویزیون از این نقش‌ها وجود ندارد.

پس من باید بروم بگردم آن را پیدا کنم و بگویم که این نقش را بازی می‌کنم. در کیف انگلیسی آقای دری خدابیامرز یکی از آن نقش‌های سراسری سریال را به من پیشنهاد داد. گفتم این را قبلا بازی کرده‌ام و دیگر لذتی نمی‌برم. اصرار کرد که در سریال بازی کنم. فیلمنامه را خواندم و گفتم این روحانی را بازی می‌کنم. و در آن سریال به آن بلندی، نقش به آن کوتاهی دیده شد. این می‌شود شعبده بازی من! من از خلق همین شعبده لذت می‌برم.

تصور عمومی این است که بازیگران پول خوبی در سینمای ایران می‌گیرند و دستمزدهای آنچنانی دارند. دستمزدهای بازیگران در سینمای ایران چگونه تعیین می‌شود؟ برای خود شما چگونه است؟ رقم ثابتی است یا اینکه فیلم به فیلم فرق می‌کند؟

اینکه دستمزد یک بازیگر چگونه تعیین می‌شود، مثل این است که بپرسیم دستمزد یک فوتبالیست چگونه تعیین می‌شود؟ به اهمیت پستی است که او بازی می‌کند، به محبوبیتی است که آن بازیکن فوتبال دارد و کارهای تکنیکی که می‌تواند انجام دهد و تیمش را پیش ببرد. اینها دستمزدش را تعیین می‌کند. در مورد سینما هم همین‌طوری است. تهیه‌کننده فیلم، مفت به بازیگر پول نمی‌دهد.

پول می‌دهد به‌خاطر اینکه استفاده‌ای ببرد. اما نکته بعدی بحث حقوق شهروندی است. آن اوایل آقای روحانی که آمد یک دفترچه‌ای منتشر کرد که در آن آمده بود یک شهروند چه حقوقی دارد. البته هیچ‌وقت هم اجرا نشد. یکی از قول‌های آقای روحانی این بود که آن را پیگیری می‌کند که نکرد. اما به هر حال باب یکسری گفت‌وگوهای خوب در زمینه حقوق شهروندی باز شد. یکی از این حقوق شهروندی این است که کسی از کسی نپرسد چقدر درآمد داری؟ در هیچ جای جهان نمی‌پرسند که چقدر درآمد داری؟ چون شما می‌توانید به راحتی بگویید به شما چه ربطی دارد. این یک موضوع خصوصی و حق شخصی است. پرسش درباره آن ورود به دنیای شخصی شهروند است.

اما یک سندیکایی معمولا در خیلی از کشورهای دیگر وجود دارد که محدوده‌ای را برای دستمزد بازیگران مشخص کند. مثلا یادم هست که زمانی قرار بود کلینتون در فیلمی بازی کند. گفته بودند که او حتما باید این مبلغ را بگیرد و بیشتر از این نمی‌تواند بگیرد چون اصلا بازیگر نیست و نباید بیشتر از این به او پول بدهند. قبول دارید اینطوری که شما می‌گویید دستمزدهای نجومی برخی بازیگران در سینمای ایران هم توجیه می‌شود؟

شما الان می‌گویید فلانی دستمزد نجومی می‌گیرد، می‌گویم بگیرد. به من و شما چه ربطی دارد؟ نوش‌جانش، نمی‌گیرد، باز هم به من و شما ربطی ندارد. باز هم نوش‌جانش. یعنی خودش می‌داند و کارفرمایش و شغلش. ما چرا باید سرمان را در هر سوراخی بکنیم؟ ما چرا باید ذهنمان را مشغول کنیم به اینکه فلانی چقدر دستمزد می‌گیرد. دوران آقای احمدی‌نژاد اوج اختلاس‌ها بود و ادامه یافت که الان یکی یکی دارد رو می‌شود. آن دوره چه کردند؟ یک عده آدم را جلو کشیدند، سیبل کردند تا مردم سرشان به آنها مشغول باشد و آن پشت اختلاس‌های بزرگ بزرگ بکنند. من واقعا نمی‌فهمم هزار میلیارد یعنی چی؟ چون نمی‌دانم هزار میلیارد را باید چه‌کارش کنم.

اما ۱۰۰میلیون را راحت می‌فهمم. آقای احمدی‌نژاد و دوستان یک عده‌ای را وسط گذاشتند مثل بازیگر، مثل فوتبالیست که این طرف ۲۰۰میلیون می‌گیرد. آن یکی ۵۰۰میلیون گرفته و رفته در زمین بازی کرده است. مردم این رقم‌ها را می‌فهمند. در نتیجه حواسشان به همین رقم‌ها پرت می‌شود. اما هزار میلیارد آن پشت گم می‌شود که الان روزبه‌روز گندش در می‌آید. به‌نظرم اختلاسگران هستند که از مطرح کردن این بحث‌ها سود می‌برند. دستمزد نجومی هر بازیگری را که بگویید، یک پر مگس از اختلاس‌هایی است که انجام می‌شد و می‌شود. تازه بازیگر و فوتبالیست مردم را سرگرم می‌کنند و به آنها لذت می‌بخشند؛ از تماشای یک بازی فوتبال یا دیدن یک فیلم و سریال. اما آیا کسی که اختلاس می‌کند به کسی لذت می‌بخشد؟ نیمار گران‌قیمت‌ترین فوتبالیست جهان شد، نوش جانش. چون نیمار به اندازه کافی به من لذت بخشیده و از بازی‌اش لذت برده‌ام.

آقای رضوی که سرمایه‌گذار سریال شهرزاد بود را به جرم اختلاس گرفتند. به من می‌گویند که تو در شهرزاد بازی کردی و در اختلاس شریکی! من می‌گویم که نه، قوه قضاییه است که باید بیاید به من بگوید اینجا دارد اختلاس می‌شود، شما آنجا نرو. مبنای یک تفکر صحیح این است که همه بی‌گناه هستند مگر خلافش ثابت شود. همه خوبند مگر خلافش ثابت شود. اما مبنای یک تفکر مریض و ناسالم این است که همه یک مشکلی دارند، مگر اینکه خلافش ثابت شود. من می‌روم در شهرزاد بازی می‌کنم. البته زمانی هم بازی می‌کنم که آقای رضوی دیگر در پروژه شهرزاد نیست، چون حضور من در فصل ۲ و ۳ بود. حالا سرمایه‌گذار بعد از آقای رضوی یعنی آقای امامی را هم بگیرند. به بازی من ربطی ندارد. من کارم را کردم و پول کارم را گرفتم. من جیب کسی را نزدم. پول کسی را نخوردم و به کسی هم ظلم نکردم. درست برعکس، با سریال شهرزاد، لذت آفریدم. کارم را خوب انجام دادم و دستمزدش را گرفتم.

سینمای ایران همیشه یک سینمای پرطرفدار در جهان بوده. دوستش دارند و همچنان به آن در جشنواره‌های مختلف جایزه می‌دهند. برخلاف سینمای کشورهای دیگری مثل ژاپن که از یک تاریخی به بعد به سمت ساختن فیلم‌های هالیوودی رفتند و در نهایت سینمایشان را از دست دادند، سینمای ایران همچنان اصالت خود را حفظ کرده است و به همین دلیل هم طرفدار دارد. فکر می‌کنید چرا دنیا سینمای ما را دوست دارد؟ یعنی چه خصوصیاتی در سینمای ایران هست که آن را خوب می‌بینند و خوب هم جایزه می‌دهند؟

البته همه فیلم‌های ما اینجوری نیست ولی در واقع ذات سینمای‌مان اینطوری است که تمام جشنواره‌ها دوست دارند فیلم‌های ما را نمایش دهند. خیلی از کشورها از سینمای ایران تقلید می‌کنند، حتی در ژاپن، فرانسه و به‌خصوص در اسرائیل. سینمای ایران، سینمای مطرحی در جهان است. خب حالا سؤال این است که سینمای ایران چه دارد که آنها تقلید می‌کنند و از روی آن می‌سازند؟ تقریبا دانشگاهی در جهان نیست که در آن سینما درس داده شود و سینمای ایران در آن درس داده نشود. سینمای ایران از یک طرف یک وجه بسیار هنری و اخلاقی دارد و از یک طرف وجه تجاری. آیا دیده‌اید در کشورمان کسی راجع به سینمای ایران تحقیق کند؟ راجع به چرایی و چگونگی و چیستی سینمای ایران مقاله‌های تک‌و توکی نوشته شده، ولی تحقیق جامعی صورت نگرفته است. ما در ایران عادت داریم همه نظریه‌پرداز باشیم، من می‌توانم به راحتی در مورد سینمای ایران حرف بزنم اما این حرف‌ها درباره سینمای ایران یکسری سوتیتر است.

مطلبش کو؟ یعنی جزئیاتش کو؟ قواعدش کو؟ دیگران دارند سینمای ایران را کشف می‌کنند و ما باز همچنان نمی‌دانیم سینمای ایران چیست؟ وقتی چنین گوهری در کشورمان وجود دارد چرا مسئولان با سینما مهربان نیستند؟ من می‌گویم سینما مثل بچه ناتنی است در کشور ما. چرا؟ خیلی واضح است. در ۴۰سال چند تا سینما ساخته شده؟ چند تا شهر در ایران داریم که هنوز سینما ندارند؟ چند شهرک نوساز داریم که هرگز در آن سینما پیش‌بینی نشده و ساخته هم نشده؟ بسیار است. اینها نشان‌دهنده همان بچه ناتنی است. نه می‌توانند او را دور بیندازند و نه می‌توانند نگهش دارند و به او افتخار کنند. درصورتی که این بچه ناتنی، بسیار بچه خوبی است. بسیار بچه سودآوری است،  اگر به او برسند.

حتی می‌تواند وسیله‌ای برای مواجهه ما با غرب باشد. چون سینمای ما با سینمای هالیوودی و آمریکایی فرق دارد. قطعا تقابل‌های ما با دنیای آنها می‌تواند در همین سینما شکل بگیرد.

اصلا این تقابل هست و وجود دارد. یعنی اگر یک سینمایی در جهان در برابر سینمای آمریکایی ایستاده است آن سینمای ایران است. ایتالیا، ژاپن، انگلیس، سوئد، فرانسه، چین و خیلی از کشورها، سینمای مستقل خودشان را داشتند. مثلا فیلم سیاه سینمای فرانسه، نئورئالیسم سینمای ایتالیا، اکسپرسیونیسم سینمای آلمان، همینطور بگیرید و جلو بروید. در همین ژاپن که کشور آسیایی است یک گروهان کارگردان بزرگ جهانی داشتیم ولی تمام این سینماها از بین رفتند، توسط قدرتی که هالیوود دارد. البته هنوز هستند در کشورهایی که با قواعد غیرآمریکایی فیلم می‌سازند اما جریان نیستند. آن جریانی که دقیقا مقابل جریان سینمای آمریکاست، جریان سینمای ایران است.

برویم کمی سراغ زندگی شخصی رضا کیانیان. یک نکته جالب در مورد شما زندگی معمولی‌تان هست. تا به حال از افراد زیادی شنیده‌ام که مثلا شما را در صف نانوایی دیده‌اند. این حضور میان مردم زندگی واقعی شماست یا اینکه دنبال هدفی هستید و مثلا دوست دارید به‌عنوان یک هنرمند، ارتباط مستمری با مردم داشته باشید؟

می‌پرسم رضا کیانیان مهم‌تر است یا رضا کیانیان بازیگر؟ من می‌گویم خود رضا کیانیان مهم‌تر است، چون اگر او نبود بازیگری‌اش هم نبود. یعنی اول یک آدمی هست که آن آدم، توانایی این کار را هم دارد. من خیلی توانایی‌های دیگری هم دارم اما در نهایت این رضا کیانیان است که همه آنها را انجام می‌دهد. بازیگری من را انجام نمی‌دهد. پس در نتیجه من قبل از اینکه بازیگر شوم یک آدمی بوده‌ام. من همچنان همان آدم هستم.

و البته حفظ همین آدم به همان شکلی که بوده هم سخت است. خیلی‌ها وقتی به شهرت می‌رسند تغییر می‌کنند.

من هم حتما تغییر کرده‌ام. مگر می‌شود تغییر نکنم؟ خیلی موقعیت‌ها آدم را مغرور می‌کند. چون می‌بیند که همه تحویلش می‌گیرند، ولی به یک نهیب و شلاقی احتیاج است که آن شلاق باید به آدم زده شود. حالا یا این نهیب از سوی اطرافیان آدم باشد یا خود آدم.

خوشبختانه آن شلاق از سوی نزدیک‌ترین افرادی که اطرافم هستند به من زده می‌شود. در نتیجه غروری که ممکن است باعث شود من از خودم دور شوم، شکسته می‌شود. من فکر می‌کنم زمانی بازیگری و معروف شدن و شهرت می‌تواند بر من غالب شود و افسار مرا در دست خودش بگیرد که من از شهرت کوچک‌تر باشم، ولی من از شهرت بزرگ‌ترم. بارها گفته‌ام و الان هم می‌خواهم بگویم وقتی که شهرت باعث شود هنرمند از خودش دور شود، خیلی از خصلت‌هایش را از دست خواهد داد. من هم گرفتار این موضوع شده‌ام ولی پس گردنی خورده و سعی کرده‌ام خودم را تصحیح کنم.

به توانایی‌های دیگرتان غیراز بازیگری اشاره کردید. رضا کیانیان یک آدم چند وجهی است؛ بازیگری سینما و تئاتر، مجسمه‌سازی، عکاسی، کارگردانی تئاتر، مشاوره، طراحی صحنه و البته نوشتن. چندوجهی بودن خوب است؟ یعنی می‌تواند در موفقیت یک هنرمند مؤثر باشد؟

شما می‌گویید من یک آدم چندوجهی هستم. بله درست است اما آیا این چندوجهی بودن را هم تجویز می‌کنم؟ من کار خودم را می‌کنم. من احتیاج دارم. ذهن من حامله می‌شود. یا باید بچه را سالم به دنیا بیاورم و یا مریض شوم. دوست دارم و ترجیح می‌دهم سالم بمانم.

در فضای مجازی هم حضور دارید اما حضورتان آنقدر نبوده که سر زبان‌ها بیفتید. بیشتر هم دغدغه‌های محیط‌زیستی را در صفحه اینستاگرام‌تان مطرح کرده‌اید. می‌شود کمی هم درباره این حضور و دغدغه‌هایتان بگویید؟

من به محیط‌زیست اهمیت می‌دهم، چون به تمیزی خانه‌ام، به تمیزی کوچه‌ام، به تمیزی شهرم، به آب و هوای کشورم و به آینده کشورم اهمیت می‌دهم. این روزها شاید بزرگ‌ترین معضل جهان، محیط‌زیستش است چون همه‌‌چیز طبیعت دارد نابود می‌شود.

این نابودی را ممکن است که در ظاهر و در همه جا نبینیم، مثلا گردوغبار در خوزستان و بلوچستان غوغا می‌کند و بقیه شهرها هنوز کمی مصون مانده‌اند ولی یواش یواش یقه همه ما را خواهد گرفت. ما کشور خشکی هستیم. آب بی‌رویه در کشور مصرف می‌شود. این همه فروچاله‌هایی که در سطح ایران به‌وجود می‌آید، مال این است که آب‌های زیرزمینی‌مان هم تمام شده. جنگل‌هایمان را هم که دارند نابود می‌کنند. همین‌طور در آن می‌روند و ویلا و شهرک تفریحی می‌سازند. چه چیزی را سالم گذاشته‌اند؟ دریای خزرمان آنطوری، خلیج‌فارس‌مان هم اینطوری. رودخانه‌هایمان را تماشا کنید که اکثرش کم آب شده‌اند و پر از کثافت است. فاضلاب‌ها در رودخانه‌ها می‌ریزند. ماهی بدبخت چه‌کار کند؟ ماهی‌ها نابود می‌شوند. این همه سد ساختند. این همه سد در کجای جهان وجود دارد؟ پدران ما با آب چه‌کار می‌کردند؟ آب را در قنات‌ها مخفی می‌کردند که خورشید بخارش نکند و بتوانند استفاده کنند. سدسازی هم می‌تواند خوب باشد و هم  بد؛ یعنی برای بعضی جاها بله، سد خوب است ولی برای اکثر جاهای ایران سد خوب نیست.

به یک دلیل ساده؛ ما آب را از زیر زمین و رودخانه‌ها بیرون می‌کشیم و پشت سدها در معرض خورشید قرار می‌دهیم و در روز میلیون‌ها لیتر آب بخار می‌شود. در فضای مجازی این دلمشغولی‌هایم را می‌گویم. کسانی را و گروه‌هایی را که برای محیط‌زیست کار می‌کنند و زحمت می‌کشند در صفحه‌ام معرفی می‌کنم. ممکن است یک صفحه مهجوری باشد که خیلی‌ها نشناسند یا تعداد دنبال‌کننده‌هایم آنچنان نباشد اما در عوض کسانی صفحه‌ام را می‌بینند و دنبال می‌کنند و پیام می‌گذارند که مثل خودم به محیط‌زیست علاقه‌مندند. این را دوست دارم. لزومی نمی‌بینم که در مورد همه مسائل موضع‌گیری کنم.

به روزهای فراموش شدن رضا کیانیان فکر می‌کنید؟ روزهایی که نه کاری به شما پیشنهاد شود و نه کسی سراغ‌تان بیاید. بازیگران مشهور زیادی به این سرنوشت دچار شده‌اند.

من آدم برنامه‌ریزی نیستم. من اصلا ممکن است سوار قایقی شوم که قرار است به آن طرف رودخانه برسم، ولی وسط راه یک چیزی در سوی دیگر ‌ببینم و قایقم را کج کنم و به آن سمت بروم. چه‌کارش کنم؟ تا الان هم اینطوری بوده‌ام، پس در نتیجه برنامه‌ریز نیستم. کارم را می‌کنم. مرگ سراغ همه می‌آید. اتفاقا خوب است که می‌آید، چون بالاخره باید یک جایی تمام شویم، پیری هم سراغ همه می‌آید، بازنشستگی هم سراغ همه می‌آید.

حالا من غصه بخورم چرا در آینده بازنشسته خواهم شد؟ در نتیجه به جای اینکه غصه بخورم چرا بازنشسته می‌شوم، الان کارهایی را که باید بکنم انجام می‌دهم. من الان ۶۸ساله هستم، یعنی ۲ سال دیگر هفتاد ساله می‌شوم. وقتی می‌گویید ۷۰سال، همه یک جوری می‌شوند که وای ۷۰ سالش است! خب، ۲ سال دیگر می‌شود ۷۰ سالم. غصه باید بخورم یا خوشحال باید باشم؟ به‌نظرم بازیگری از پیری‌اش غصه می‌خورد که سرمایه‌اش فقط فیزیکش یعنی چهره‌اش است. اگر بخواهم برای گذشته یا آینده‌ام غصه بخورم چه چیزی را از دست می‌دهم؟ الان را از دست می‌دهم. و این را همه بزرگان تاریخ از پیامبران، فلاسفه و اساطیر گفته‌اند که غصه گذشته را نخور و زیاد به آینده‌ات هم مشغول نباش. الان را بچسب. امیدوارم که بتوانم الان را بچسبم.

کیارستمی را دنیا می‌شناسد ما نمی‌شناسیم

رضا کیانیان معتقد است که کیارستمی هنوز یک فیلمساز ناشناخته در کشور ماست. او اعتقاد دارد که دنیا بهتر از ما سینمای کیارستمی را شناخته؛ «چرا آقای کوروساوا این‌قدر کیارستمی ما را تحویل می‌گیرد؟ چه چیزی در آقای کیارستمی هست؟ چرا با کیارستمی، کارگاه سینما در مراکش می‌گذارد؟ سینمای او چه دارد؟ غیر از حرف‌های کلی درباره این فیلمساز که من هم بلدم، شما هم بلدید، همه هم بلدند، چیز دیگری نمی‌دانیم. ما نمی‌دانیم چه گوهری در سینمای کیارستمی بوده که همه جهان قبولش دارند، ولی ما می‌خواهیم خاکش کنیم، دفنش کنیم و بگذاریم آن پشت‌ها. آن گوهر چیست؟

باید آن گوهر را کشف کنیم، بگذاریم جلوی دید و بگوییم ما چنین چیزی داریم. اما کسی این کار را کرده؟ کتاب‌هایی نوشته شده، حرف‌هایی زده شده، مقالاتی به شکل پراکنده تحریر شده، اما آیا مثلا وزارت ارشاد، حوزه هنری، سازمان تبلیغات و همه اینهایی که قیم و مسئول فرهنگ کشور هستند، آمده‌اند سمینار بگذارند که کیارستمی کیست و چیست؟ هیچ‌کس این کار را نکرده. اصلا خانه سینما که محل اصناف سینمایی است، آیا آمده پژوهشکده‌ای درست کند که بنشیند به این سؤالات بی‌جواب سینمای ایران جواب دهد؟ کیارستمی چه بخواهیم، چه نخواهیم جزو شناسنامه ملی ماست، اما ما نمی‌دانیم چرا جزو شناسنامه ملی ماست، فقط یک‌سری حرف‌های کلی راجع به او بلدیم.»

خیلی موقعیت‌ها آدم را مغرور می‌کند. چون می‌بیند که همه تحویلش می‌گیرند، ولی به یک نهیب و شلاقی احتیاج است که آن شلاق باید به آدم زده شود. حالا یا این نهیب از سوی اطرافیان آدم باشد یا خود آدم. خوشبختانه آن شلاق از سوی نزدیک‌ترین افرادی که اطرافم هستند به من زده می‌شود.

دانیال معمار

  • 12
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش