لاله صبوری با جنگ ۷۷ آمد و خود را به عنوان اولین بازیگران زن در ژانر طنز معرفی کرد و شاید یکشبه راه صدسالهرفتن مصداق بارز شهرتش در اواخر دهه۷۰ باشد. همان دورانی که به قول خودش مغازههای تجریش شالهای او را به نام شال مریمی میفروختند یا عینک بیضیشکل، بدون فریماش که بین دختر دبیرستانیها مد شده بود. حالا ۲۱سال از آن روزها میگذرد و ستاره پرفروغ لاله صبوری در عالم بازیگری کمسوتر شده است. او که در همه این سالها طبیعتا روزهای پرفرازونشیبی را پشتسر گذاشته، حالا در بیشترین جایی که دیده میشود، فضای مجازی است.
«توییتر» مکان مورد علاقه اوست؛ هرچند که برخلاف توییتربازهای مشهور، محافظانهکارتر توییت میزند و درباره اتفاقات روز کمتر اظهارنظرجنجالی میکند. او خودش را روزمرهنویس در توییتر میداند و بیشتر با هشتگ «ماجراهای من و نورا» از دختر ۱۲سالهاش مینویسد که چند نسل با خودش فاصله دارد. در این قسمت، بخش اول گفتوگوی لاله صبوری به فعالیتهای توییترش اختصاص دارد و در شماره بعدی ماجرای زندگیاش در ایران و مهاجرتنکردن به آمریکا ، به همراه گپی کوتاه با نورا را خواهید خواند.
خانم صبوری این روزها بیشتر از بازیگری توییت باز شدهاید. ماجراهای شما و نورا، در توییتر به یک ژانر تبدیل شده و دنبالکنندههای زیادی هم دارد. ماجراهای شما و دخترتان چطور شکل میگیرند؟
دیشب نورا به من گفت مامان یکی از بدیهایت این است که وقتی میگویی گوشیم شارژ ندارد، هنوز ۲۰درصد شارژ داری ولی وقتی من شارژ ندارم، واقعا شارژم ۲درصد است. بعد هم شارژرم را برداشت و رفت. تا الان هم ۲ تا شارژر اصل را خراب کرده! فکر کردم همین دیالوگها را توییت کنم. وقتی داشتم مینوشتم، نورا آمد و سرک کشید به گوشی من و گفت: «اینم توییت میکنی؟!» (میخندد) میخواهم بگویم ماجراهای من و نورا زندگی روزمرهمان است و الان تبدیل به یک هشتگ هم شده و مردم خیلی استقبال میکنند و تعداد بازدید از توییتهایم واقعا بالاست.
قبل از توییتر در شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و اینستاگرام خیلی فعال نبودید.
من اصلا در اینستاگرام هیچ فعالیت خاصی نداشتم. برای اینکه باید عکس بگذاری، جاهای مختلف بروی، فعالیت کنی و خیلی با فالوورها ارتباط داشته باشی. من این مدلی نیستم و خیلی هم اهل عکس و اینها نبودم. ولی وقتی با توییتر آشنا شدم و دیدم فضایش از جنس نوشتن است، خیلی به روحیه من نزدیک بود. جایی که هم میتوانی دلنوشته بنویسی یا اینکه صرفا به مسائل اجتماعی بپردازی یا تلفیقی از هر دو. من سعی میکنم این دوتا موضوع را با هم بنویسم.
من هم خیلی دلم میخواهد یکجور دیگر بنویسم ولی مرا میشناسند. دوست دارم صبح توییتر را باز کنم و فحش بنویسم تا شب. یعنی اینقدر عصبانی هستم!
ولی راجع به مسائل اجتماعی کم مینویسید؛ اتفاقات روزی که خیلی ترند میشود و همه اظهارنظر میکنند، مثل دختر آبی که اخیرا موجش راه افتاد. درست است؟
اتفاقا من جزو اولین کسانی بودم که در مورد این موضوع شعری از احمد شاملو گذاشتم. من راجع به کودکهمسری و مسائل زنان البته نه با داعیه فمنیستی چون من فمنیست نیستم، واکنش نشان دادم.
چرا نگاه فمنیستی ندارید؟ بهخصوص که الان اکثر خانمهای سلبریتی در این فیلد اظهارنظر میکنند.
به نظر من فمنیست در ایران قضیه خیلی چرتی است و کاملا تحریف شده، برای همین ورود نمیکنم.
به هرحال کلا جزو بازیگرانی نیستید که بخواهید بابت اظهارنظر در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی دیده شوید.
بعضی وقتها یک موج راه میافتد که من به این موج اطمینان ندارم. حتی خیلی وقتها بعد از مدتی مشخص میشود اصل ماجرا چیز دیگری بوده! یکی دوبار هم خودم بازی خوردم، یعنی راجع به چیزی اظهارنظر کردم که بعد دیدم این مسأله عمدی بوده! ضمن اینکه مسائل سیاسی در تخصص من نیست، در مورد مسائل اجتماعی هم ممکن است اظهارنظری کنیم که ناآگاهانه باشد و این اظهارنظرها کار یک جامعهشناس است. برای همین شاید من دقیقا یک روزمرهنویس در توییتر هستم و ادعای روزمرهنویسی دارم که قاعدتا از مسائل اجتماعی و سیاسی هم نمیتواند دور باشد.
اما فضای توییتر خیلی محیط خانوادگی نیست، معمولا بیشتر توییتبازها دنبال مسائل جنجالی هستند و کلا این شبکه اجتماعی روح وحشی دارد. فکر میکنم اینکه یکنفر اخلاقی و عاطفی بنویسد، خیلی با این فضا جور نیست. نه؟
طبیعتا اغلب کسانی که در فضای مجازی با اسم واقعی خودشان فعالیت میکنند، نمیتوانند خیلی اظهارنظر آزاد داشته باشند. من هم خیلی دلم میخواهد یکجور دیگر بنویسم ولی مرا میشناسند. دوست دارم صبح توییتر را باز کنم و فحش بنویسم تا شب. یعنی اینقدر عصبانی هستم!
خب چرا یک اکانت فیک باز نمیکنید و هرچه دلتان میخواهد را با یک اسم دیگر نمینویسید؟
این مدلی دستم به نوشتن نمیرود. بعد هم گیجم، آخر سر ممکن است مطلبهای این پیج را اشتباهی بگذارم در پیج اصلی و لو بروم.(میخندد)
بچههای توییتر هم بامزه مینویسند، هم بسیار نکتهسنج و باهوش هستند. گاهی دلم میخواهد یک آدم جدید پیدا کنم و برای همین هم در پیجهای مختلف چرخ میزنم
تعداد فالوورهایتان چطوری بالا رفت؟
۲سال پیش که اکانت توییترم را باز کردم، ۳ تا فالوور داشتم. اصلا هم کار خاصی برای فالوورگرفتن، انجام ندادم و نخواستم کسی معرفیام کند. یکی دوتا از همین بچههای توییتر به من دایرکت دادند و درباره این فضا به من اطلاعات دادند. هنوز هم برایم جالب است که اینها چطوری فهمیدند من خودم هستم، چون ممکن بود اکانت فیک به اسم من باشد، خیلی هم کمک کردند. اوایل پیش میآمد که پستی میگذاشتم و سریع در دایرکت به من میگفتند نه، نه پاکش کن! بعد میگفتم من بلد نیستم پاکش کنم.(میخندد) یکدفعه میدیدم ۳نفر همزمان این حرف را میزنند. خلاصه یادگرفتن توییتر ماجرای پرسروصدایی داشت تا بالاخره حل شد.
خانم صبوری خودتان چندنفر را فالو کردید؟
فکر کنم حدود ۱۰۰نفر هستند.
اکثر سلبریتیها تعداد فالوورهایشان زیاد است ولی خودشان تعداد محدودی را فالو میکنند. نظرشما راجع به این موضوع چیست؟
آنهایی که ۲۰نفر را فالو میکنند، نمیفهمم! به نظرم یک کلاس الکی است که بعضیها میگذارند. مگر اینستاگرام و توییتر راه یکطرفه است؟ یکنفر خودش را برای دیگران عرضه کند؟ مگر من معلم هستم که هر روز یک درسی را برای فالوورهایم بگذارم؟! زیبایی این ماجرا بهخصوص در توییتر ارتباطات دوطرفه است. من دوست دارم تایم لاین را که باز میکنم، مطالب دیگران را بخوانم و با افراد جدیدی که از کارشان خوشم میآید، آشنا شوم. الان در فالوورهای توییتر من نهایتا ۱۰نفرشان سلبریتی یا آدمهای مشهوری هستند، بقیه همین بچههایی هستند که در توییتر فعالیت میکنند و از نوشتههایشان خوشم میآید.
یعنی شما از این اخلاقها ندارید؟ آدمهای عادی را هم فالو میکنید؟
بچههای توییتر هم بامزه مینویسند، هم بسیار نکتهسنج و باهوش هستند. گاهی دلم میخواهد یک آدم جدید پیدا کنم و برای همین هم در پیجهای مختلف چرخ میزنم. اگر در یک پیجی احساس کنم نوشتهها هوشمندانه است و نویسندهاش زاویه دید جالبی دارد، بدون شک فالو میکنم.
شما به غیر از نورا یک دختر و پسر دیگر هم دارید و شاید به خاطر اینکه نسلهای قبلتری از نورا بودند، ماجراهای بچههای الان را نداشتند و فضای مجازی هم برای روزمرهنویسی وجود نداشت. اما شاید یک دلیلش هم این بود آن موقع که بچههای اول و دومتان کوچک بودند، هنوز«لاله صبوری» یا بهتر بگویم شناختهشده نبودید. میشود گفت شما الان مادر باتجربهتری شدهاید و به همین دلیل نورا را بیشتر به کارهای هنری و فعالیت در شبکههای اجتماعی تشویق میکنید؟
بله؛ خب من در زمان آنها «لاله صبوری» بازیگر نبودم ولی به هرحال آن موقع هم من نقاشی میکردم و سالها شاگرد آیدین آغداشلو بودم، حتی سپانلو شعرهای من را میخواند و درباره آنها حرف میزد. پسر بزرگم هم معمار شد و الان یک بنای خیلی زیبا را در کاشان میسازد که فکر کنم برنده جایزه معماری شود و دختر بزرگم هم نقاش و گرافیست است و الان روانشناسی نمیخواند؛ بنابراین اگر در مسیر بازیگری هم نمیافتادم، در مسیر هنر حرکت میکردم و به هرحال مسیر فکریام برای بچهها همین بود که هرکاری دلشان میخواهند، انجام دهند. الان هم نورا را نسبت به خواهر و برادرش مقایسه نمیکنم، نسبت به همسنوسالهای خودش که در همین منطقه زندگی میکنند یا همکلاسیهایش که هر روز کلاسهای تابستانی بودند، مقایسه میکنم. اصرار ندارم که از کلاس موسیقی بیاید بیرون و برود یک کلاس دیگر. معتقدم که لازم نیست کلاس برود، در خانه باشد و چرخ بزند، اصلا تا ۱۲ ظهر بخوابد و عصر هم برود بیرون بگردد. پولی که بخواهد هزینه کلاسهایش شود را میرویم مسافرت تا ۳ماه تابستان را خوش بگذراند.
من فقط تلاش نمیکنم جلوی چیزی را بگیرم، چون فکر میکنم حتی مادری که بچهاش را در کلاسهای مختلف ثبتنام میکند، به هرحال از وقت خودش هم میزند و انگار مادرها راننده شدند
در یکی از توییتهایتان نوشته بودید نورا میخواهد ترکتحصیل هم بکند.(با خنده)
نه اجازه این کار را ندارد.(میخندد)
ولی خیلی از مادرهای نسل شما اینقدر به خلاقیتهای بچههایشان بها نمیدهند و بیشتر خانوادهها معتقدند درسخواندن و کلاسهای آموزشی رفتن اولویت تربیتی بچههاست.
من مشوق بچههایم هستم؛ البته یکی که بیشتر از من به نورا کمک میکند، خواهرش هلیا است؛ یعنی ساعتها با هم بازی میکنند و بیرون میروند و وقت میگذرانند. کارهایی که نورا در این سن انجام میدهد، برای من به اندازه یک ۲۰ اجتماعی ارزش دارد. اینکه ذهن یک بچه بتواند تخیل کند، ریتم را درک کند، خیلی مهم است. بزرگترین چیزی که در زندگی ما ارزش دارد، مرگ ریتم نیست؟ اینکه ریتم ارتباط در زندگی کنار دیگران را بتوانی درک کنی و درست پیش بروی. الان هم من سعی نکردم برای نورا چیزی را فراهم کنم، من فقط تلاش نمیکنم جلوی چیزی را بگیرم، چون فکر میکنم حتی مادری که بچهاش را در کلاسهای مختلف ثبتنام میکند، به هرحال از وقت خودش هم میزند و انگار مادرها راننده شدند.
خانم صبوری کودکی خودتان چطور گذشته؟ میخواهم بدانم در کودکی همینقدر که دست بچههایتان را باز گذاشتید، آزاد بودید که دنبال علاقههایتان بروید؟ یا چون در بچگی با یکسری قوانین و سختگیریهای پدر یا مادر روبهرو بودید، تجربه کردید که باید بچههای خودتان را جور دیگری بزرگ کنید؟
این که در کودکی هرچیزی را که بخواهم داشته باشم، نه نداشتم. پدرم نظامی بودند و مادرم معلم و در خانواده ما خیلی قوانین حاکم بود. مادرم به لحاظ ادب و تربیت و اینکه یک کلمه حرف بد نزنی و پایت را در کوچه نگذاری، سختگیر بود؛ چون یادم است بچههای همدوره من همه در کوچه بزرگ شدند اما من اصلا کوچه یادم نمیآید. خانه ما طبقه سوم بود و ما نهایتا در راهپله میتوانستیم بازی کنیم. بنابراین در مورد کودکی من و نورا فرق میکرد. البته در مورد کتاب باید بگویم که آنموقعها کتاب خیلی در اختیارم بود، ولی در بحث بازی و تفریح محدویت داشتیم.
چون ژانر جالبی با نورا دارید و به هرحال طرز رفتارتان با دختر کوچکتان متفاوت است، از طریق فضای مجازی و پیج توییترتان با مادرهای دیگری هم در ارتباط هستید؟ مثلا برای تبادلنظر بر سر تربیت بچهها یا ردوبدل تجربیات؟ این تاثیرگذاری را داشتید؟
چند جایی شبیه اسم «ماجراهای من و نورا» دیدهام که نوشتند، مثل «من و سارا» خیلی راه افتاده. ولی منشنهای مامانها را خیلی دوست دارم اینکه یک مادری در جواب توییتم مینویسد: «عین پسر من» یا اینکه مینویسند: «بچه من هم امروز گفت نمیخواهم بروم مدرسه» یا آقایی که میگفت من اصلا بچهام را مدرسه نفرستادم و موسسه خصوصی گذاشتم و الان بچهام کلاس چهارم است ولی خواندن و نوشتن بلد نیست. خیلی هم جالب است که بیشتر خانمها من را فالو میکنند.
به شوآف سلبریتیها اعتراض نمیکنم ولی کف هم نمیزنم
خانم صبوری! نکتهای که در مورد ارتباطات شما به چشم میآید، این است که خیلی با سلبریتیها و بازیگرها دمخور نیستید. چرا؟
همه بازیگرها دوستان خوب من هستند و وقتی همدیگر را میبینیم، واقعا خوشحال میشویم. شما کلا کمتر کسی را پیدا میکنید که از من خوشش نیاید ولی من همیشه گرفتارم و اصولا هم خیلی معاشرتی نیستم. کلا خانگیتر هستم و یک جورهایی تنبل. برایم سخت است بروم فلان نشست یا فلان رستوران.
جدا از ارتباطات نزدیک، خیلی از بازیگرها در فضای مجازی یکدیگر را فالو میکنند، توییتها و پستهای هم را به اشتراک میگذارند و کلا با هم در ارتباطند، ولی ظاهرا شما در فضای مجازی هم ارتباطی با آنها ندارید. درست است؟
اینکه بخواهم مطلبی را از کسی به اشتراک بگذارم، نه؛ این کار را نمیکنم، ولی دوستهای خودم را دارم.
کلا اگر بگویم با عوالم بازیگرها یا شو و نمایششان حال نمیکنید، قبول دارید؟
اعتراضی به رفتار بازیگرهای دیگر ندارم، ولی من دوست ندارم و ترجیح میدهم در این جنجالها نباشم. رفتارم هم همه چیز را نشان داده است.
چند وقت پیش هم که با هم گپ زده بودیم، یک مقدار به کارهای فرهنگی که بعضی از بازیگرها انجام میدهند، نقد داشتید؛ مثل آنهایی که رمان یا شعر مینویسند.
نمیدانم کجا این حرف را زدهام، چون خود من هم یک کتاب شعری دارم که ۶سال پیش چاپش کردم. نقد من این است که بهرهبرداری بعد از این اتفاقات فرهنگی بد است، چون هر کسی حق دارد در هر زمینهای که دوست دارد کار کند؛ مثلا یک نفر میرود قبضهای برقش را چاپ میکند. خب، چاپ کرده است دیگر چه اشکالی دارد؟! ولی بعد که بخواهد بگوید قبضهای برق من اثر هنری است، بیایید بخرید و برایم دست بزنید، حرف ایجاد میشود، وگرنه هر کسی هر کاری بخواهد انجام میدهد. البته باز هم من با این مشکلی ندارم، ولی خب ما دست نمیزنیم! (میخندد)
ولی گاهی اوقات آدم از دست بعضی از بازیگرها که تخصصی ندارند و در زمینهای اظهار نظر میکنند، عصبانی میشود. شاید هم به این دلیل که انتظار از این قشر زیاد است و فکر میکنی چهره فرهیخته و فرهنگی نباید یک چیزهایی را اشتباه بنویسد یا بگوید؛ مثلا چند وقت پیش یکی از همین سلبریتیها در تلویزیون راجع به سلیقه سینماییاش صحبت میکرد. از او پرسیدند چه فیلمهایی را دوست داری؟ گفت: «من فیلمهای خانم آلبا را دنبال میکنم.» خب، طبیعتا از یک بازیگر انتظار نداری که فیلمهای یک بازیگر دست چندم هالیوود را بهترین سلیقه سینماییاش بداند!
ما در همه اقشار جامعه، نه فقط بازیگرها، مشکل بیسوادی داریم.
به هر حال در اظهار نظر در مورد یکسری از موضوعات تخصصی، از مردم عادی انتظار خاصی نداریم، ولی طبیعتا از یک بازیگر و کسی که در سینما کار میکند توقعهای حداقلی وجود دارد.
اتفاقا الان برعکس شده؛ خیلیها هم از حدی که باید باشند آن طرفی افتادهاند. یعنی مردم عادی یک چوبی را برداشتهاند و در مورد ما میگویند که فلان بازیگر سواد ندارد.
قبول ندارید؟
شاید خود ما مقصر بودیم که تصور مردم نسبت به بازیگرها اینطور شده است، یعنی یک جاهایی در مورد مسائل اظهار نظرهایی کردیم که خودمان هم نمیدانستیم و الان بهعنوان قشر بیسواد جامعه معروف هستیم. مردم میگویند اینها که بیسوادند؛ ما و فوتبالیستها.
برای همین است که شما ارتباطاتتان کمتر است و خرجتان از بقیه بازیگرها سواست؟
در مورد من بچهها نگاه دیگری دارند، به خاطر قبل، به خاطر دانشکده یک مقدار نگاهشان به من فرق میکند.
چه نگاهی به شما دارند؟
احساس میکنند من یک ذره میفهمم.
این مثبت است یا منفی؟
قاعدتا مثبت است.
پس باید بیشتر دوست داشته باشند با شما مراوده کنند.
شما فکر میکنید در این دوره و زمانه مردم دوست دارند بیشتر با کسی که ارتباطهای بیشتری دارد مراوده داشته باشند یا با کسی که سواد بیشتری دارد؟ جامعه چه میگوید؟ تجربه چه میگوید؟ از کدام طرف پول بیشتری میرسد؟
طبیعتا کسی که ارتباطات بیشتری دارد.
بله، ارتباط به چه دردی میخورد؟ وقتی ارتباط بیشتری داشته باشی پول بیشتری داری. حالا سواد داشته باشی یا نه، مهم نیست.
شما چرا در این ارتباطات نیستید؟
من نه بیمه سینما هستم، نه تا به حال کار سینمایی کردهام و نه از طریق سینما وام و زمین و خانه گرفتهام.
ولی حتما به شما پیشنهاد بازی در فیلمهای سینمایی دادهاند. نه؟
اوایل کارم پیشنهادهای سینمایی داشتم. اولش اشتباه خودم بود چون فکر میکردم باید نقش ویژهای به من بدهند و قبول نکردم. بعدش هم پیشنهادها کمتر شد و آخرش هم نقش خاصی که در ذهنم بود، وجود نداشت. اصولا هم در انتخاب نقشها سختگیرم. در چند سال اخیر هم که بعد از گرفتن گرینکارت و سفری که به آمریکا داشتم، بحث رفتن و مهاجرتم پیش آمد و چون در رفت و آمد بودم، طبیعتا کمکارتر شدم.
در نهایت چه تصمیمی دارید؛ میخواهید به آمریکا مهاجرت کنید؟
تصمیم گرفتم نباید بروم.
هر کسی حق دارد در هر زمینهای که دوست دارد کار کند؛ مثلا یک نفر میرود قبضهای برقش را چاپ میکند. خب، چاپ کرده است دیگر چه اشکالی دارد؟! ولی بعد که بخواهد بگوید قبضهای برق من اثر هنری است، بیایید بخرید و برایم دست بزنید، حرف ایجاد میشود
چرا؟
برای اینکه نمیتوانم آنجا زندگی کنم. جدا از تعلق خاطر به بچهها و پدر و مادرم، احساس غریبگی وحشتناکی دارم. کلا در آمریکا خیلی غریب بودم و در خیابانها به معنای واقعی کلمه تنها بودم. هیچ دلبستگی و ارتباطی نداشتم. ایرانیهای مقیم آنجا را هم که اصلا نمیفهمیدم چه میگویند. همسرم هم به خاطر اینکه بمانم خیلی تلاش کرد و مدام به شهرهای مختلف سفر میکردیم که به من خوش بگذرد. الان هم بهعنوان سفر میروم و میآیم ولی هیچوقت از ایران مهاجرت نخواهم کرد. درست است که اینجا هم خیلی اهل معاشرت نیستم، ولی بههرحال در مملکت خودم کلی دوستان قدیمی و دوست نویسنده و شاعر دارم.
مگر بچهها با شما نمیآیند؟
هلیا و بهداد چون سنشان بالاتر است باید ویزای دانشجویی میگرفتند و میآمدند و اصلا خودشان هم مهاجرت به آمریکا را دوست ندارند.
ولی الان خیلی از پدرها و مادرها به خاطر آینده بچههایشان مهاجرت میکنند یا اصلا میروند بچه را در یک کشور خارجی به دنیا میآورند. فکر نکردید به خاطر آینده نورا بروید؟
مسأله گرینکارت و سیتیزنشیپ نورا به دلیل اینکه پدرش متولد تگزاس بود، حل شده است.
خودتان هم گرینکارت گرفتید؟
بله، گرینکارت دارم، ولی باید بروم آمریکا و سه سال پیوسته بمانم.
الان اینجا ماندن به این معنی است که برنامه بلندمدتی برای کار دارید یا نه؟
اگر اینجوری باشد، میشود آدم منطقی که درست عمل میکند و به قول حمید هامون: «اون دیگه من نیستم.» (میخندد) بنابراین برنامه بلندمدت ندارم. مگر اینجا میشود کسی برنامه بلندمدت داشته باشد. البته من یک فیلمنامه خیلی جدی نوشتهام و فعلا منتظر جوابش هستم.
شما خیلی گزیدهکار شدهاید. الان از شما بپرسند کار شما چیست، میگویید چه کاره هستم؟
ناهار درست میکنم. (میخندد)
پس زندگی خانوادگی خوش میگذرد و در کل الان بیشتر خانهداری و مادر بودن را تجربه میکنید. درست است؟
از این لحاظ میتوانم بگویم که زن خوشبختی هستم. به این لحاظ که مادر خوشبختی هستم، چون هم یک بچه کوچک دارم که میتوانم از شیطنتها و نگاهش به زندگی لذت ببرم و هم دختر بزرگی دارم که دوستم است، خواهرم است و حتی یک جاهایی هم مادرم است.
نورا: دوست ندارم در آمریکا زندگی کنم
«همه مادرها فکر میکنند بچهشان پدیده عجیبی است. ولی نورا چون در بستر ادبیات و هنر نقاشی و معماری و موزیک و شعر و رنگ بزرگ شده، چیزی را رقم زده که وقتی رامبد جوان کارهایش را میبیند، میگوید نورا یکسری کار بسازد، ما در خندوانه پخش کنیم. بنابراین میخواهم رویی از نورا را ببینید که متوجه شوید او دقیقا چه کاری انجام میدهد.» اینها را لاله صبوری در مورد دخترش میگوید. نورا گوشی موبایلش را میآورد تا برنامه تیکتاک و فیلمهایی که با موزیک و افکت از خودش ضبط کرده، نشان دهد. دختر ۱۲سالهای که هنگام مصاحبه آرام و ساکت کنار مادرش نشسته بود، اما رد پای شیطنتهایش روی در و دیوار خانه و تعجب خواهر بزرگترش از سکوت نورا، نشان میداد که با همه کودکیاش میتواند کودک درونش را تحت کنترل بگیرد تا در فضای مصاحبه، سوال و جوابهایمان خوب از آب دربیاید.
نورا! تو در توییتر یک هشتگ داری که مادرت راجع به حرفها و دیالوگهایی که با او داری مینویسد. ارتباط خودت با شبکههای اجتماعی چقدر است؟
بیشتر از تیکتاک و اینستاگرام استفاده میکنم و بازیهای آنلاین و ps4.
بهعنوان دختری ۱۲ساله که پیج اینستاگرام دارد، چه چیزهایی را در این شبکه دنبال میکنی؟
بیشترین چیزهایی که فالو کردهام، پیج نقاشهاست یا مثلا پیج تیکتاک.
هر روز چقدر برای فضای مجازی وقت میگذاری؟
در تابستان بیشتر از موقعهایی که مدرسه میروم.
دوستان و همسنهای خودت چقدر درگیر فضای مجازی هستند؟ کمتر یا بیشتر؟
بیشتر درگیرند.
تلگرام هم داری؟
بله، البته با دوستانم در واتساپ ارتباط دارم و در تلگرام فقط آهنگ دانلود میکنم.
ظاهرا در کارهای خانه هم به مادرت کمک میکنی؟
نورا: بعضی وقتها غذا درست میکنم، البته بیشتر عصرانه تا غذاهای اصلی.
صبوری: کلا غذا زیاد درست میکند.
دوست ندارم با بچهها فرق داشته باشم. درست است که مامان من بازیگر است، ولی خوشم نمیآید به خاطر این موضوع خیلی حرف بزنم و از خودم تعریف کنم
بلدی؟
از روی اینترنت دستور آشپزیها را میخوانم. همین چند روز پیش، کلهگنجشکی درست کردم.
کلهگنجشک؟ غذاست؟ مگر روزه نیست؟
صبوری: کلهگنجشک نه! کلهگنجشکی(میخندد)
درس چه میخواهی بخوانی؟
نورا: علوم.
صبوری: (به شوخی) بزنم تو دهنت (میخندد) موقع امتحان علوم که ماجرا داریم.
نورا: ولی علاقه دارم. ریاضی را خیلی دوست ندارم با اینکه نمرههایم خوب است.
بعدا میخواهی چه رشتهای را انتخاب کنی؟ پزشکی؟
نورا: کلا دوست دارم در آینده نقاش و طراح دکوراسیون شوم.
صبوری: پس میدانی که باید درس بخوانی؟
به نظر نورا خیلی کمحرف است.
صبوری: در جمع بزرگترها سکوت میکند، ولی دوستهای خودش که باشند، قشنگ از لوستر خانه آویزان است.
نورا! دوست نداری بروی آمریکا زندگی کنی؟
نه.
چرا؟
ترجیح میدهم پیش خواهرم و مامانم باشم.
اگر مامان یک روزی تصمیم بگیرد که برود آمریکا و ساکن شود، آن موقع انتخاب دیگری خواهی داشت؟
آمریکا را دوست ندارم.
رفتهای؟
نه.
پس چطور میگویی دوست نداری؟
کشورش را دوست ندارم. دلم میخواهد بروم فرانسه. معلم زبان فرانسه ما خودش فرانسوی است و میگوید مردم فرانسه خیلی مودب هستند. میگفت آنجا وقتی میروی خرید، اگر به فروشنده مغازه سلام نکنی، پای صندوق خریدهایت را حساب نمیکند.
اینجا چه کار میکنی؟ دوست داری چه تفریحی کنی؟
با دوستانم بروم مرکز خرید کوروش، پاساژ ولنجک و پالادیوم خرید کنم. (میخندد)
چرا وقتی برای مصاحبه هماهنگ کردیم، خیلی دوست نداشتی؟
زیاد دوست ندارم با بچهها فرق داشته باشم. درست است که مامان من بازیگر است، ولی خوشم نمیآید به خاطر این موضوع خیلی حرف بزنم و از خودم تعریف کنم.
- 10
- 1