نوآوران آنلاین،وی فارغ التحصیل بازیگری از دانشکده هنرهای زیبای تهران، هنرآموخته کلاسهای بازیگری و فیلمنامه نویسی بهرام بیضایی در آموزشکده حمید سمندریان، مربی تئاتردرمانی کودکان استثنایی بهزیستی در سال ۱۳۷۱ است. او دو بار برنده جایزه برترین بازیگر زن در فستیوال سراسری تئاتر دانشجویان بوده است. وی سابقه تدریس تاریخ تئاتر و سینما و خلاقیت نمایشی در آتلیههای مکعب، چهارسو، مکعب هنر و...، دستیار صداگذاری جهانگیر میرشکاری در چند پروژه بوده است و سالها در حوزه کارگردانی، بازیگری تئاتر و سینما فعالیت میکند .ازجمله کارهای او میتوان به «گلادیاتورها» به کارگردانی سیروس کهوری نژاد ۱۳۷۲ و «بازیخانه» بهکارگردانی حسین کیانی ۱۳۷۶ اشاره کرد. فیلم «باد، دهساله» بهکارگردانی مرضیه وفا مهر اولین فیلم تولید ایران بوده است که منتخب ۱۰ فیلم برتر جشنوارهٔ ساندنس شده است. نمایش «شب دشنههای بلند»
یک کمدی پارودی با ساختار هجو و هزل گونه است.کارگردان در نمایش شب دشنههای بلند با قلم صریحش به واکاوی ادبیات نمایشی تاریخ معاصر و نمایشنامه نویسان معاصر میزند.علی شمس پیشازاین نمایشهایی چون «اگر شبی از شبهای تهران مسافری»، «مخاطب خاص»، «قلعه انسانات» و «داستانهای میانرودان» را به صحنه برده است. «شب دشنههای بلند» داستان نویسنده جوانی به نام محمد خوش کوش است که عملاً هیچ خلاقیت و استعدادی در نوشتن نمایشنامه ندارد و مدام در حال نقد دیگران است و در یک خانواده عامی زندگی میکند. در نیمهشبی بعد از تلاش نافرجامش برای خودکشی بخت با او یار میشود و با فرشته مرگ و یا جنی آشنا میشود که.... نمایش «شب دشنه های بلند» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس مردادماه امسال در تئاتر مستقل تهران اجرای عمومی خود را گذراند و حالا بهعنوان یکی از آثار انتخاب شده قرار است در جشنواره تئاتر فجر هم اجرا داشته باشد. با مرضیه وفا مهر درباره بازیش در این نمایش گفتوگو کردهایم.
خانم وفامهر با این نمایش پس از سالها دوباره به بازیگری برگشتید؛ حس خوبی است؟
همکاری با گروه «شب دشنههای بلند» تجربه خوبی است. همکارانم عالی هستند. علی شمس، سام و فرزین و رامین و مارال و سجاد و تمام دستیاران و تهیه کننده. عاشقشان هستم؛ پس تجربه خیلی خوبیست. سالهای بسیار زیادی کار نکرده بودم. کار نکردن انسان را از هستی واقعیاش ساقط میکند. آدمی فاقد هستی کامل خود بودم که آرام بازگشتهام. گروه کمکم کردند در تمرینها تا رسیدن به اجرا و اکنون هزار برابر بیشتر حال افرادی که فضای کار از آنها گرفته شده را درک میکنم. ریتمی در بدن بههم میخورد و برای بازگرداندن بدن به یک نقطه درست باید انرژی بیشتری صرف کرد. در این چند سالی که اجازه بازیگری و فیلمسازی نداشتم، فاقد فضای زیستی خودم بودم و انگار پرت شده بودم در سیاره دیگری. شغل در زندگی انسانی که عاشق شغلش است، اهمیت حیاتی دارد؛ اکسیژن است. کسانی که فضای کار را بر دیگران بستهاند، جنایتی در حد قتل کردهاند و حتماً خود با نتیجه عملشان مواجه خواهند شد. قبلا گفتهام و باز هم میگویم قتل اندیشه جرمی بسیار بزرگتر از قتل نفس است. چرا که نفس به اندیشه و حدود اندیشه عیار میخورد. این از آموزههای معرفت است که من به آن ایمان دارم.
در تئاتر کمتر به بحث جن و جنزدگی پرداخته شده است و تا امروز شاهد حلول کردن کارگردان یک نمایش در جسم یکی از شخصیتها نبودهایم! کمی درباره شخصیتی که در این نمایش ایفا میکنید توضیح دهید.
شخصیتی که در «شب دشنههای بلند» ایفا کردم از جمله نقشهایی است که بخش بزرگی از آن، در واقعیت است و بخش دیگر آن در خیال! نویسندهای، با شخصیتی که خودش آن را تخیل و خلق کرده چالش دارد و درصدد تغییر اوست. این شخصیت خیالی اما از واقعیت جامعه ما بیرون آمده است؛ یعنی هم واقعی است و هم خیالی! نقش نویسنده به من اجازه رفتن بهسمت تیپسازی نمیدهد اما درعین حال چون نوعی فانتزی در آن جریان دارد و با تماشاگر قرار میکند که جنی حلول کرده در زنیست، لب مرز است. باید بهنوعی نقش را متعادل ایفا کنم. اگر فانتزی بیش از حد باشد، بخش زندگی واقعی شخصیت درنمیآید و وجه چالشی نمایش برای مخاطب باورپذیر نمیشود. سعی کردم این تعادل را حفظ کنم و فقط کاری کنم که تماشاگر قرارداد فانتزی را قبول کند اما بخش واقعی نمایش، اهمیت بیشتری دارد؛ دیالکتیک میان نویسنده و مجدد خوشکوش بسیار مهمتر از حلول جن یا علی شمس در گلاره است و من میخواهم مخاطب را با این دیالکتیک درگیر کنم.
در ابتدای نمایش و لحظات نظرقربانی، اطلاعاتی درباره علی شمس یا گلاره نداریم اما وقتی «گلاره» و «مجدد» با هم تنها میشوند، مخاطب آن را میپذیرد. چگونه این قرارداد را باورپذیر کردید؟
بیرون از صحنه اول این حلول اتفاق افتاده و تن گلاره با اندیشه علی شمس به صحنه وارد میشود اما چون تا پیش از آنکه مجدد و گلاره با هم تنها شوند، حرکت ویژهای از گلاره سر نمیزند، مخاطب چیزی درباره این تغییر نمیداند. تنها در برخی از لحظات که عزیز؛ وارد میشود، کمی تظاهر به گلاره بودن را در علی شمس میبینیم. همین کافی است به تشخیص من و کارگردان. مخاطب هم دریافت درستی تا اینجا داشته.
آیا برای درآوردن نقش از برخی خصوصیات و ریزهکاریهای شخصیت خود علی شمس هم استفاده کردهاید یا علی شمس دیگری در نمایش ساختهاید؟
بیشتر سعی کردم ذهنیت علی شمس را بفهمم و مثل او فکر کنم یا از برخی از خصلتهای او همچون شیوه نشستنش، شیوه دادزدن و... استفاده کنم اما اینکه بخواهم بهصورت فیزیکال تقلیدی از علی شمس باشم، بی معناست. از دید من بهلحاظ فیزیکال شبیه کسی بودن چندان اهمیتی ندارد چون نمیتوان این خصوصیتها را به صورت کامل به نقش افزود. من به طور کامل علی شمس نمیتوانم بشوم و فقط کاریکاتور میشود اما با ذهنیت او می توانم حضور و اندیشهاش را نمایش دهم. اما روی صحنه مرضیه هم نیستم. کمی تغییر فیزیکی به قراردادم با مخاطب اضافه کردهام.
متن فرم خاصی دارد که فاصلهگذاری و متادرام در آن بسیار به چشم میخورد. در نخستین مواجهه با متن چه برخوردی با آن داشتید؟
خیلی ساده و راحت! وقتی متن را خواندم، دریافتم که هم متن و هم شخصیتها لایههای درونی دارند و برای همین نقشم را بسیار دوست داشتم. فراتر از آنچه قصه نمایش نشان میدهد، لایههایی در این شخصیت هست که باید مخاطب با خودش چالش داشته باشد و دغدغههایی نزدیک به شخصیت نمایش داشته باشد تا بتواند این لایهها را درک کند. متن از موضوعی عمیق و هنرمندانه حرف میزند. در این روزگار اغلب اجراها چه تئاتر و سینما، چه تجسمی و… به ژورنالیسم نزدیک شدهاند و فاقد ارزش هنری هستند. این نوع آثار بسیار راحت مخاطب را جذب میکنند، چون سطحینگر و آسانفهم هستند. از ابزاری استفاده میکنند و سخنی میگویند که مخاطب عقده آن را دارد. این اجراها برای به چالش کشیدن اندیشه مخاطب کاری انجام نمیدهند. نمایشنامه شب دشنههای بلند برعکس، پر است از ارجاعات فرامتنی که اشاره دارد چطور ریشههای فاشیزم در حتی جهان ادبیات میتواند رشد کند و چقدر این فاشیزم نهادینه در کوتهاندیشی با جریانهایی مثل نازیسم حتی وجه اشتراک دارد.
البته برخی ارجاعها، همچون ارجاع به «ملکوت» بهرام صادقی در نمایش وجود دارد که اگر مخاطب آنها را نشناسد، کمتر از اثر لذت میبرد.
مهم نیست .مسئله جهان روشنفکری و تئاتر و ادبیات تنها مسئله «شب دشنههای بلند» نیست. بلکه مسئله کوتهاندیشی، تحمل و تامل نکردن بر حضورها و وجودهای پیشروتر است. هرگاه موضوع متنی یک حرفه تخصصی باشد، ارجاعاتی هست که برخی از مخاطبان خارج از آن حرفه متوجه نمیشوند. بهعنوان مثال اگر متنی درباره یک فاجعه در جامعه پزشکی نوشته شود، بخشی از مخاطبان ارجاعات و اصطلاحات پزشکی را نمیگیرند، اما پزشکانی که نمایش را میبینند، قضاوت میکنند که از ارجاعات دقیق بهره گرفته شده است یا نه. مهم اما این است که مخاطب عام هسته مرکزی و دغدغه متن را دریافت کند. اگر مخاطب متوجه ارجاعها بشود، که چه بهتر اما برای مخاطبی که چندان تئاتر را نمیشناسد، افرادی که از آنها نام میبریم، اسامیای هستند که برای مجدد خوشکوش موفقیتشان حسادت و حسرت برانگیز است. او حاضر است به هر شکلی این افراد را از بین ببرد تا خودش ماندگار شود. اینکه شخصیت روغنفروش باشد یا نمایشنامهنویس، در حرف اصلی متن، تغییری را ایجاد نمیکند اگر که رنج یک کوتهاندیش تنبل را از حرکت و پرواز کوشندگان ببینیم.
- 16
- 2