روزنامه شرق نوشت: بودن یا نبودن جانمایه سریال «در انتهای شب» است. آیدا پناهنده اگرچه به ظاهر در به تصویر کشیدن داستان «جدایی» حرف تازهای نمیزند، اما با طرح داستانش در بسترهای اگزیستانسیال و زیست جامعهمدار و دراماتیزهزدایی از موقعیت درامِ طلاق، میکوشد رویکرد جدیدی برگزیند. زوج داستان برای حفظ فردیت خود و ماندن در خاستگاه اجتماعیشان دچار تعارضاتی میشوند که در حوزه خانواده بروز و ظهور مییابد و تصمیم به جدایی میگیرند.
رقتانگیزی وضعیت آنان به تدریج آشکار میشود؛ زیرا همه عرصههای تجربه زیستیشان دستخوش آشوب شده است. گو اینکه از ابتدا هم بر بنیان پایداری بنا نشده بودند. نخستین سکانس گفتوگوی ماهی و بهنام پس از طلاقشان، نقطه عطف و رمزگشای داستان است؛ ماهی با طرحافکندن حرفهای مگوی زندگی مشترک ۱۰سالهشان علل تنشهای پنهان و زیر خاکستر مانده این زوج را برملا میکند و مخاطب تازه به عمق گسست میان این دو پی میبرد؛ دریافتی که با برداشت نخست مخاطب از رابطه ماهی و بهنام فاصله عمیقی دارد: رجوع شود به سرخوشی ماهی در هنگام رانندگی به سوی خانه برای رساندن کیک تولد بهنام و سورپرایزکردن او؛ پریشانیاش از ناپدیدشدن بهنام و نگرانی از سلامتی او؛ بگومگوهای سطحی پس از بازگشت بهنام به خانه که تصمیم جدایی را واکنشی هیجانی به نظر میآورد؛ خونسردی و حتی شوخطبعی آنها در مسیر رفتن به محضرخانه و بالاخره دیالوگهای پر از کشش عاطفی با رگههای جنسی میان آن دو در خلوت ۱۰ دقیقهای اجباری پیش از جاریشدن صیغه طلاق، همگی مخاطب را در تعلیق و انتظار انصراف آنها از جدایی نگه میدارد. گسست این زوج ناشی از بحران هویت فردی است.
فردیت این زوج تحصیلکرده و روشنفکر (با تعاریف عمومیتیافته از این قشر) با ازدواج مورد تهدید و تحدید قرار گرفته است؛ مرد هنرمند فرصت شکوفایی هنریاش را در روزمرهگیهای زندگی از دست داده و از یک الیت به فردی معمولی و یکی در میان همه بدل شده است و زن نیز که نمیخواسته مانند بقیه دختران همسالش باشد، زیر فشار این فکر آزارنده که ازدواجشان تصمیم ناگزیر مرد به دلیل بارداری او بوده و مقصر همه ناکامیهای همسرش انگاشته میشود، فرسوده شده است.
پناهنده در ترسیم رنجوری و سرخوردگی زوج مدرنی که در آستانه میانسالی دغدغههای اگزیستانسیالی دارند، میکوشد که از گفتمان انتزاعی اگزیستانسیالیستهای قرن بیستم فاصله بگیرد و نهتنها به جنبه «تنانگی» این دغدغهها توجه کند، بلکه نگرش قربانیکردن زمان حال برای آیندهای را هم که نمیدانیم چگونه است، به چالش بکشد؛ پیرنگ داستان «در انتهای شب» حول تصمیم ماهی برای خرید خانه در حاشیه تهران شکل گرفته که نهتنها زمینه پیشآمد دردسر بزرگی برای همسرش شده، بلکه منجر به تحمیل ریاضتهای اقتصادی سنگینی شده است که زندگی حالشان را از روال همیشگی خارج و برای مرد غیرقابل تحمل کرده است.
نکته قابل تأمل آن است که «در انتهای شب» اگرچه در وهله نخست به نظر میآید نگرشی نقادانه به تغییرات نظام ارزشی در خانواده مدرن ایرانی دارد؛ تغییراتی که نهاد خانواده را برای بهنام به تبعیدگاه بدل کرده است، گویی این مرد است که از سرزمین رؤیاهایش به عرصه «خانواده» هبوط کرده و در این روایت هبوط، مانند خوانش سنتی و مذهبی، پای یک زن در میان است؛ بهچالشکشیدن تصمیمات ماهی و نقش مسلط او در خانواده، این ذهنیت را در مخاطب ایجاد میکند که تغییر وزن نظام ارزشی خانواده به سود زنان نهتنها کارآمد نیست، بلکه این برتری، حتی حس خوشبختی نیز برای زنان به ارمغان نمیآورد (رجوع شود به صحنهای از سریال که ماهی در پاسخ به استنطاق سرزنشبار پدرش که دلیل تصمیم او بر جدایی را میپرسد: «معتاد شده؟ خیانت کرده؟ خرجی نمیدهد؟ کتکت میزند؟ و...» فریاد میزند: «هیچکدام. فقط میخواستم زنش باشم، نه مادرش»)؛ گزارهای که میتواند مؤید نظر نگرشهای سمپات به هنجارهای سنتی در روابط زناشویی و نظام پدرسالار در خانواده ایرانی باشد. اما پناهنده در پشت این ظاهر سرراست و نخستین دریافت از داستان، به تعمیق باورهای سنتی ریشهدوانده در ذهن جمعی مردان ایرانی در مناسباتشان با زنان تلنگر میزند؛ راستی چرا یک زن مطلقه کمسواد و سنتی (ثریا) باید برای یک هنرمند روشنفکر از همسر سابقش که مدیری تحصیلکرده و زنی مدرن و توانمند است، جذابتر شود؟ تعارض آشکار و قیاس میان ثریا و ماهی که یکی مطیع و رام پیشنهاد صیغهشدن میدهد و دیگری، مستقل و آگاه به دلباخته قدیمیاش میگوید: «دیگر وقت خاطرهسازی نیست. نوبت خاطرهبازی است»، اشارهای هوشمندانه و به دور از جنجال به تأخیر در تغییر نگرش سنتی مردان به «زنان» و نهاد خانواده در دوران مدرن نیست؟ نگرشی که کنشگری فعالانه زنان در کنار مردان منفعل در خانواده را عصیانی ناموجه قلمداد میکند، بیآنکه توجه کند که آیندهنگری ماهی و تصمیم جسورانه او برای سرمایهگذاری خرید ملک و خانه در شرایط اقتصادی و تورم روبهرشد ایران، فارغ از نگاه جنسیتزده، میتواند هم تصمیمی دوراندیشانه باشد و هم در انفعال همسرش، فاعلیتی موجه در تدبیر معیشت خانواده تلقی شود. آیدا پناهنده تعارضات معطوف به هویت فردی این زوج را در بستری اجتماعی روایت میکند. به عبارتی، رمزگشایی اختلاف میان ماهی و بهنام دستمایهای برای طرح معضلی مهم در چرخه زیستی طبقه متوسط میشود. تنگنای مالی که شکاف عمیق میان این زوج را در ذهنیت فردی و عینیت اجتماعی عیان کرده و آنها را در جایگاهی دور از آنچه میخواستند، قرار داده، چالش بزرگ بخش قابل توجه و رو به رشد طبقه متوسط جامعه امروز ایران است. نابسامانی اقتصادی بهویژه در دهه اخیر منجر به ریزش طبقه متوسط شده است. بهنام و ماهی مانند بسیاری از افراد همصنف و همطبقه خودشان میکوشند با ریاضتپیشگی و قربانیکردن زندگی حالشان، در خاستگاه اجتماعی خود بمانند. تلاشی که به دلیل بیثباتی و بههمریختگی وضعیت اقتصادی آسان به نظر نمیرسد.
جدال آنها اما نبردی سلحشورانه برای رسیدن به جایگاهی برتر نیست، بلکه تقلایی مستأصل برای کسب و نگهداشت آسایش روزمره در مواجهه با واقعیت دشوار اجتماعی است و اگرچه در حال باختن قافیهاند، میکوشند مختصات فرهنگی طبقه متوسط و الیت را حفظ کنند (رجوع شود به ردیف قفسههای کتاب، کتابخوانی و نقاشی و خرید دستگاه قهوهساز ارزانقیمت)؛ خواستی که با فروش کتابها برای پرداخت بدهی و اقساط خانه ناکام میماند. این شکست بیرونی اما حکایت از رویداد «امری دون در درون» طبقه متوسط جامعه دارد. در واقع این فضایل اخلاقی است که در تنگناهای مالی رنگ میبازد؛ آنچنان که هنرمند شاخص مملکت وقتی از قیمت بالای تابلویش که برای فروش گذاشته شده آگاه میشود، «فرصتطلبانه» درخواست بازپسگیری تابلوی اهداییاش را میکند، درحالیکه به استیصال و تنگنای دوستانش واقف است.
دیالوگهای گزندهای که در این سکانس میان این جمع روشنفکر ردوبدل میشود و مقاومت دون از شأن بهنام در اجابت خواست او که به قول خودش انباشت تحقیری روی همه تحقیرشدنهایش است، بازتاب افول ارزشهای اخلاقی و منزلت اجتماعی طبقه متوسط الیت در گیرودار تأمین امر معاش است؛ طبقهای که حاملان بالقوه و بالفعل فرهنگ جامعهاند. در این میان، ماهی، به نمایندگی از زنان، میکوشد تا منزلت پایمالشده را ترمیم کند، به این امید که در تقدیر شاید محتومِ زوال، زنان جسور راهی برای گریز بیابند.
پریسا کدیور
- 20
- 3