به گزارش خبرآنلاین،اسعدیان که این روزها رئیس هیئت مدیره خانه سینما نیز هست با حضور در کافه خبر پاسخگوی سوالات ما درباره فیلم جدیدش و البته اوضاع و احوال خانه سینما شد.
بعد از حدود ۵ سال «یک روز بخصوص» را کارگردانی کردید، دلیل اینکه بین ساخت این فیلم و کارهای قبلی تان فاصله افتاد چه بود و چطور شد که این سوژه را برای ساخت فیلم جدیدتان انتخاب کردید؟
این را میگویم که دوستانی که دنبال اثبات رانتخواری من هستند خوشحال شوند، من به دلیل رانتخواریهای زیادی که کردم توانستم یک تامین مالی برای خودم درست کنم و از این بابت خیلی خوشحال هستم که بابت اموارت زندگیام لنگ فیلم ساختن نمیشوم. وقتی لنگ فیلم ساختن نیستی هر پیشنهادی را قبول نمیکنی، هر سریالی را نمیپذیری. سالها بود هم در تلویزیون و هم در سینما پیشنهاد ساخت سریال و فیلم سینمایی شده بود اما من نپذیرفتم. وقتی شرایط اینگونه باشد کم کم به این سمت میروی که دغدغهای که خودت داری را فیلم کنی و دربند این هم نیستی که حتی اگر فیلم فروخت یا نفروخت فیلم بدی ام چه می شود. من خیلی دوست دارم همه کارگردانهایمان به این وضعیت برسند و بتوانند به گونهای از جهت اقتصادی تامین باشند که به خاطر پول فیلم نسازند. متاسفانه خیلی از همکاران من مجبورند و هیچ ایرادی نباید به آنها گرفت.
من در این سالها به دلیل شرایطی که برایم ایجاد شده فیلمهایی ساختم که فیلمهای دلم بوده و این حرکت بعد از فیلم «آخر بازی» شروع شد. بعد از آن سریال ساختم و بعد «طلا و مس» و بعد از آن «بوسیدن روی ماه». در این سالها فیلمهایی را ساختم که دوستشان داشتم حتی اگر شکست خوردند، مثل «آخر بازی» اما اصلا از ساختن آن پشیمان نیستم و معتقدم فیلم خیلی خوبی بود و البته دیپلم افتخار بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر را هم گرفت و در ۱۱ رشته هم کاندید بود. اما در مقابلش «سگکشی» و فیلم «باران» آقای مجیدی قرار داشت و در گیشه خیلی موفق نشد.
البته در سالهایی که در سینما کارگردانی نکردم از فضای سینما دور نبودم البته نه به دلیل فعالیت صنفیام. در طول این مدت تهیهکنندگی فیلم «بوفالو» کاوه سجادی حسینی را بر عهده داشتم ودر خیلی از فیلمهای اول به عنوان مشاور هر کاری که از دستم بر میآمده انجام دادم.
پس موضوع «یک روز بخصوص» را خودتان دوست داشتید؟
بله، در فیلمسازی باید باز به موضوعی میرسیدم که دوستش داشته باشم. یک سال بعد از اینکه «بوسیدن روی ماه» را ساختم این موضوع به ذهنم رسید ولی خام بود و دو سه سال وقت برد که این طرح را بپزم. چندین بار فیلمنامه این کار نوشته شد تا اینکه در نهایت فیلمنامه ای شد که به شکل «یک روز بخصوص» در آمد و تبدیل به فیلمش کردیم. طرح، ایده و موضوع را دوست داشتم و واقعا دغدغهام بود و به نظرم حرفی که میزنم و موضوعی که مطرح کردم مسئلهای اجتماعی است که شرایط اجتماعی ما میطلبد که به آن بپردازیم. خوشبختانه امکان مالی هم برای فیلم فراهم شد و برخلاف شایعاتی که درباره پرداخت هزینه ساخت فیلم توسط وزارت ارشاد به وجود آن، وزارت بهداشت یک ریال به این فیلم کمک مالی نکرده و اصلا در جریان ساختن این فیلم نبوده، شاید حتی اگر در جریان بود مثل شکایتی که چند وقت پیش علیه فیلم صورت گرفت جلوی فیلم را میگرفتند.
در بخشی از صحبتهایتان گفتید بعد از «آخر بازی» فیلمهایی که ساختید بیشتر دلی بودهاند، اما به نظرم در «یک روز بخصوص» علاه بر این قضیه دغدغه اجتماعی هم چاشنی کار شده که باعث شده شما به عنوان یک فیلمساز سراغ چنین سوژهای بروید. درست است؟
بله، «بوسیدن روی ماه» هم نشات گرفته از یک دغدغه اجتماعی بود و فیلم نگاهی به شرایط اجتماعی است که اتفاقا ملتهب هم هست. من یکسری موضوعات را خودم دوست دارم اما نمیدانم در سینما چقدر موفق میشوم. اما سعی کردم این نگاه اجتماعی به مسائل در فیلمهایم باشد حالا به زعم شما در «یک روز بخصوص» شاید خودش را بیشتر نشان داده است.
شاید به این علت باشد که این روزها خیلی از ما روی در و دیوارهای شهر با آگهیهای فروش اعضای بدن رو به رو میشویم و البته جسته و گریخته از پشت پردهای این ماجرا هم مسائلی را میشنویم...
درست است، البته این فیلم با ماجرای قلب شروع نشد. طرح اولیه این فیلم با این موضوع شروع شد که ما در مقابل اتفاقاتی که در اطرافمان میافتد چقدر مسئولیت اجتماعیمان را به کار میگیریم. جرقه اولیه این قصه هم از آن قضیه میدان کاج که یک نفر هم در آن ماجرا کشته شد شروع شد. این مسئله در ذهن من بازی کرد که مسئولیت اجتماعی افرادی که در ان صحنه حضور داشتند چه بود، در ذهن خودم فکر میکردم که من اگر آن لحظه آنجا بودن باید انتخاب میکردم. در واقع مسئولیت اجتماعی ما هم به انتخاب وصل میشود که ما در زندگی مان تصمیم بگیریم یک کاری را انجام دهیم یا ندهیم. همین انتخابها هم هستند که مسیرهای بعدی زندگیمان را مشخص میکنند. گاهی اوقات انتخابها ساده هستند، اما گاهی اوقات هم انتخابها ما را در برابر چالشهایی قرار میدهند که مسیر را سخت میکنند. البته این انتخابهای چالش برانگیز برای آدمی است که در زندگی اش آرمان و اصولی دارد، کسی که از این آرمانها گذشته و در زندگیاش هر کاری را میکند که موقع انتخاب مشکلی ندارد و دچار شک و تردید نمیشود. من اگر آدمی باشم که راحت رشوه میگیرم و پول رد و بدل میکنم در موقعیتی هم قرار بگیرم که رقم رشوه یک مقدار بالاتر است باز هم قبول میکنم. اما اگر آدمی باشم که با اصولی زندگی کردم و آرمانهایی دارم و به یکباره در مقطعی قرار بگیرم که مجبور شوم کاری انجام دهم که با تمام آرمانها و اعتقاداتم جور در نمیآید دچار چالش میشوم. برای همین هم در فیلم به روزنامهنگار رسیدیم.
از اول هم شغلی که برای حامد در نظر گرفته بودید یک روزنامه نگار بود؟
نه ابتدا یک دبیر دبیرستان بود، او هم یک آدم فرهنگی بود بعد به این نتیجه رسیدیم که گل درشتتر کنیم. از نظر من مطبوعاتیها آدمهای آرمانگرایی هستند، کاری به این ندارم که الان در مطبوعات چه اتفاقی میافتد، اما در شکل کلیاش کسی که وارد کار مطبوعات میشود فرد آرمانگرایی است که میخواهد اطلاع رسانی و شفاف سازی کند و جلوی خیلی چیزها را بگیرد.
به خاطر اخلاق گرایی که میخواستید نشان دهید سراغ قشر فرهنگی رفتید؟
مشخصا قشر فرهنگی آرمانگرا و خبرنگاری که اتفاقا پروندهای را دنبال میکند که میتواند موضوع خطرناکی باشد و چند بار هم به او تذکر میدهند سراغش نرو و بگذار از بالاییها اجازهاش را بگیریم چون پرونده درباره داروهای تقلبی است. موضوعی که وجود داشت و ما از خودمان در نیاوردیم. این آدم است که وقتی در شرایطی بحرانی قرار میگیرد دچار چالش میشود که کدام راه و مسیر را انتخاب کند. تعداد زیادی از کسانی که فیلم را در سینما دیدند وقتی ازشان میپرسیدیم اگر در این شرایط قرار میگرفتی خواهرت را عمل میکردی یا نه میگفتند بله. حتی اگر از خود من هم بپرسید که چه کار میکردم میگویم شاید من هم عمل میکردم. البته بحث من عمل کردن یا نکردن نیست. من دوست داشتم به عنوان یک فیلمساز این سوال را برای بیننده ایجاد کنم که اگر او جای شخصیت فیلم بود چه کار میکرد.
در چند فیلم اخیری که در سینمای ایران ساخته شده و بارزترین نمونهاش «فروشنده» اصغر فرهادی است، به نظر میرسد فیلمسازان تلاش میکنند مخاطب را با موقعیت اخلاقی و انتخاب بین دو مسیر به چالش وادارند. این مسئله به نظر شما تا چه اندازه برای مخاطب جذاب است و فکر نمیکنید ممکن است یک مقدار این مسئله زیاد از حد شده باشد؟
این موضوع که میگویید درست است اما به نظرم در حال حاضر دو اتفاق بامزه در کنار هم میافتد. یک زمانی میگفتند چقدر در مورد خیانت فیلم میسازید اما من باورم این است ممکن است یک مقدار اغراق کنیم اما همه اینها بازتاب شرایط اجتماعی است. یعنی اگر موضوعات اجتماعی در فیلمها زیاد میشوند و فیلمسازها به آنها توجه می کنند در واقع شرایط اجتماعی خودش را به فیلمسازها تحمیل میکند. حالا یکی از این شرایط یک کار درخشان میسازد و یکی یک کار بد در میآورد. اما واقعیت این است که من به عنوان فیلمساز باید شرایط اجتماعیام را ببینم. دقیقا به دلیل سقوط اخلاقی عجیب و غربی که در جامعه صورت میگیرد شاخکهای تو به عنوان فیلمساز حساس میشود که بدانی چه خبر است. این سقوط اخلاقی که می گویم اصلا درباره روابط زن و مرد نیست، اتفاقا آن بخش بسیار کوچکی از اسن مسئله است. اتفاق کلانتر از این حرفاست و به گونهای است که همه ما میگوییم اگر من نکنم یکی دیگر و بغل دستیام این کار را انجام میدهد. یعنی همه ما برای خطاهایی که مرتکباش می شویم توجیح داریم.
وقتی این مسائل را میبینی به عنوان یک فیلمساز دغدغهات میشود اما من سر «یک روز بخصوص» متوجه شدم این سقوط اخلاقی متاسفانه آنچنان نهادینه شده است که ظاهرا از طرحش هم خوشمان نمیآید. چون ممکن است به خودمان هم برگردد. منتقدانی که میگویند موضوعات اخلاقی نخ نما شده است احساس میکنم پیش خودش می گوید ممکن است این موضوع به خود من هم برگردد پس بهتر است اصلا راجع به آن حرف نزنیم.
شاید اگر من الان دوباره به فیلم فکر میکردم میگذاشتم حامد خواهرش را عمل کند ولی باز با همان گریه داستان را تمام میکردم به این مفهوم که حالا نا آخر عمرم باید با این عذاب وجدان زندگی کنم که باعث مرگ یک نفر شدم. گرچه که من که پافشاریام روی قضیه عمل نکردن بود. چون من دوست داشتم در فیلم موضوعی را نشان دهم که بیشتر مردم آنگونه نیستند تا بگویی میشود اینطور هم نگاه کرد.
فیلم هر پایان بندی که داشته باشد یک مفهوم کلان را هم با خودش به همراه میآورد اما تفاوت اینکه حامد تصمیم میگرفت خواهرش عمل شود یا نه خیلی زیاد است. اما به نظرم در اگر در پایان حامد تن به این تصمیم میداد یک جور ناامیدی به مخاطب منتقل میشد و پیش خودش میگفت این آدم هم که برای خودش اصولی داشت و آرمانگرا بود در نهایت چنین تصمیمی گرفت. اما وقتی تو آدمی را نشان میدهی که خودش را نمیفروشد به جامعه و مخاطبت امید میدهی و میگویی آنطور که تو فکر میکنی و نیست و هنوز هم آدمهایی که خودشان را نمیفروشند وجود دارند.
جدای از علتهایی که برای ساخت این فیلم توضیح دادید، چرا سراغ این سوژه رفتید که احتمالا میدانستید ممکن است خط قرمزهایی هم دربارهاش وجود داشته باشد؟
ابتدا هیچ چیز به این شکل نبود. مسئله انتخاب و مسئولیت اجتماعی در فیلمنامه اولیه ما سر یک خانه بود، یک خانهای که در تعاونی خریداری شده و شخصیت اصلی قصه متوجه شده به او کلک زدهاند و مسئول تعاونی ظاهرا برای اینکه خانه را به فامیلش بدهد به من خبر نداده تا درست روز آخر میگوید تا فلان ساعت اینقدر مبلغ را میرسانی یا خانه را به یک نفر دیگر میدهیم. اما احساس کردیم خانه برای این قصه بی روح است و تلاشی که مدنظر ماست در نمیآید و اگر این موضوع در یک رابطه انسانی قرار بگیرد که من باید جان یک آدمی را نجات بدهم قشنگتر میشود. همزمان با این ماجرا که داشتیم به موضوع دیگری برای فیلمنامه فکر میکردیم مصاحبه یک دلال عضو را در یکی از روزنامهها خواندم که واقعا تکاندهنده بود. در واقع همان آقای سازگار ماست فقط نه به شکل بوفه چی. آن مصاحبه ما را به ماجرای قلب برد که انتخاب را روی آن بگذاریم.
از زمانی که آقای مجید قیصری کنار ما آمد و شروع به کار کردن کردیم حدود یکسال طول کشید تا به این شکل نهایی فیلمنامه رسیدیم. در پاسخ به قسمت دوم سوالتان که گفتید نگران خط قرمزها نبودم هم باید بگویم من در پاسخ خانم دکتری که درباره فیلم صحبتهایی کرده بودند توضیح دادم که اصلا فرض را بر این بگذاریم که این قصه غیر واقعی است، باز هم فرقی در قصه من نمیکند، من یک موقعیت انسانی خلق میکنم که ماجراهایی هم در آن روایت میشود که طب مدارک و اسناد بوده است چون همینطوری نمیتوانی این حرفها را بزنی و بگویی در وزارت بهداشت به این راحتیها میشود نوبت جا به جا کرد. البته به نظر من میشود چون در ایران نشد وجود ندارد و هر چیزی شدنی است. من به دنبال ردیابی اینکه این اتفاق چگونه میافتد نرفتم اما اگر بخواهی درباره چنین موضوعی هم موشکافانه صحبت کنی باید مستنداتی داشته باشی.
من تحقیقاتم را هم انجام داده بودم اما موضوع فیلم آن نبود که بخواهم سراغ آنها بروم. ضمن اینکه اگر قرار باشد درباره هر سوژهای که ما می خواهیم سراغش برویم اینقدر ماجرا پیش بیاید و بگوییم مثلا بدآموزی دارد که اساسا نمیشود هیچ فیلمی ساخت. از نظر من تنها مرجعی که میتواند تصمیمگیری کند فیلمی که ما ساختیم قابل قبول هست یا نه شورای پروانه نمایش وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی است. در این شورا نمایندگانی از جاهای مختلف حضور دارند که فیلم را از زوایای مختلف میبینند و نظر میدهند. وقتی آنها فیلم را دیدند و میگویند آسیب و مشکلی ندارد هیچ نهاد دیگری حق ندارد به فیلم اعتراضی کند. اگر هم اعتراضی هست باید به آن شورا شود.
از انتخاب مصطفی زمانی، فرهاد اصلانی و پریناز ایزدیار که نقش نسبتا کوتاهی هم در فیلم داشت برایمان بگویید؟
انتخاب اولیه نقش حامد حامد بهداد بود. از سه سال پیش که طرح اولیه فیلم در ذهنم بود به حامد زنگ زدم و این نقش را به او پیشنهاد دادم.
حامد بهداد برای این نقش تکراری نبود؟
نمیدانم، آن موقع فکر کردم این نقش طوری است که با تمام نقشهایی که او بازی کرده میتواند فرق کند و البته نه آن حامد پر هیجان. این انتخاب تا حدود یک ماه قبل از فیلمبرداری پابرجا بود تا اینکه به دلیل به وجود آمدن یکسری از اختلافات تصمیم گرفتیم با هم همکاری نکنیم و خیلی محترمانه به هم گفتیم خداحافظ. آن موقع من تصمیم گرفتیم در بین بازیگران با این رنج سنی با مصطفی زمانی صحبت کنم و از انتخابم هم راضی هستم. جالب است این نکته را هم بگویم که من از سریال «راه بی پایان» با آقای اصلانی دچار کدورت شده بودیم و با هم قهر بودیم و حتی حرف هم نمیزدیم و من هم رفتار بدی میکردم، سر این کار وقتی دستیارهایم مطرح کردند آقای اصلانی برای این نقش خوب هستند گفتم اصلا حرفشم را هم نزنید اما شروع کردم به فکر کردن. دو روز بعد آمدم و گفتم به فلانی کی زنگ بزنید. آقای میری به فرهاد زنگ زد و اولش پای تلفن جا خورد و بعد قبول کرد و خیلی فروتنانه آمد و انگار نه انگار که ما از قبل مشکلی با هم داشتیم. من واقعا ممنونش هستم که اینقدر سعه صدر نشان داد و آمد و خیلی هم خوشحال هستم که او این نقش را بازی کرد. نقشی که خودم خیلی دوستش دارم. خانم ایزدیار هم به نظرم بازیگر خوبی است، آن موقع هنوز «ابد و یک روز» اکران نشده بود اما من برای این فیلم از سعید روستایی در دو مورد کمک گرفتم، یکی برای فیلمبردار که کار علی قاضی را ببینم که دیدم و کارش خیلی خوب بود و انتخابش کردم، بازی خانم ایزدیار را هم دیدم و انتخابشان کردم. تیپهای مختلفی را برای نقشی که محسن کیایی بازی کرد در نظر داشتیم و وقتی محسن آمد فکر کردیم میتواند فضا را خود به خود گرم کند و آن چیزی که ما میخواستیم بود. برای آن دختر و پسر جوان هم فراخوان دادیم و این دو نفر را انتخاب کردیم که مجتبی پیرزاده در فیلم «فروشنده» آقای فرهادی هم بازی کرد.
اگر موافق باشید برویم سراغ خانه سینما و ریاست شما بر هیئت مدیره. حضور شما در هیئت مدیره خانه سینما چقدر نشان از قدرتی است که کانون کارگردان داشته است؟
کانون کارگردانان همواره قدرتمندترین صنف خانه سینما بوده و خواهد بود، چه زمانی که آقای رئیسیان بودند، چه دورهای که خانم بنی اعتماد بودند، چه دورهای که من رئیس کانون بودم و چه زمان کمال تبریزی. باور ما با احترام به تمام صنوف خانه سینما این است که کانون کارگردانان به دلیل جایگاه کارگردان همیشه قدرت داشته است. شورای عالی تهیهکنندگان به لحاظ اقتصادی صنف قدرتمند خانه سینماست و کانون کارگردانان به دلیل نگاه فرهنگی که اساسا به سینما دارد همیشه از این زاویه در بالاترین جایگاه قرار داشته است. حتی در دورهای که کانون کارگردانان نماینده ای در هیئت مدیره نداشت، هیئت مدیره همواره با کانون در ارتباط بود. در دوره قبل که نه شورای عالی تهیهکنندگان و نه کانون کارگردانان نماینده نداشتند هیئت مدیره در یک رابطه تنگاتنک با این دو کار میکرد. خانه سینما بدون این دو معنی ندارد. اما طبیعتا در مقاطعی مثل دوره قبلی سوءتفاهمها و نگاههای غلطی بین صنوف پیش میآید و فکر می کنند اصلا بهتر است تهیهکننده ها و کارگردانها نباشند و متاسفانه این اتفاق هم افتاد. خوشبختانه به دلیل بعد فرهنگی که این دو صنف دارند هیچ کدام نه با خانه سینما قهر کردند و نه واکنش بدی نشان دادند. در این دوره هم این شیطنت از طرف برخی شد اما به دلایل مسائل صنفی اصلا دوست نداریم این مسائل را باز کنیم. واقعیت این است که دوستانی که تا به الان در هیئت مدیره خانه سینما بودند زحمات بسیار زیادی کشیدند.
اما این نکته را هم بگویم که نظر ما در کانون کارگردانان بر این بود که خانه سینما خانه خودمان است و قهر کردن معنایی ندارد. اگر هم دیدگاههای اشتباهی وجود دارد بایستی سعی کنیم با مسالمت حلش کنیم. ما بحرانهای بدی را گذراندیم. بحران دوره آقای احمدینژاد و شمقدری را پشت سر گذاشتیم و این اختلافات کوچک درونی چیزی نیست. خانه سینمایی که توانسته آن بحران را رد کند طبیعتا میتواند این سوءتفاهمهای جزئی را هم حل و فصل کند.
در یکی دو سال اخیر خانه سینما موضع آرامی را داشته و سر و صدایی از آن بلند نشده. این روند با حضور شما چقدر ادامه پیدا خواهد کرد؟
خانه سینما خارج از خواست ما صفحه اول مطبوعات شد، اصلا چرا این اتفاق باید میافتاد؟ ما باید وسط مجله و روزنامهها بودیم. ما علیرغم میلمان و با حرکتی که آقای شمقدری کرد وسط میدان پرت شدیم و موضوع داغ مملکت و روزنامهها شدیم و کاندیداهای ریاست جمهوری همهشان بازگشایی خانه سینما را جزو یکی از وعدههای ریاست جمهوریشان عنوان میکردند. در حالیکه اساسا اصلا به نفع خانه سینما نیست که اینقدر در چشم باشد. اما واقعیت این است که باور بیشتر ما این است که خانه سینما اساسا نباید روی جلد و اینقدر در چشم باشد. کار صنفی که نباید اینقدر سر و صدا داشته باشد، وقتی روی جلد هستی اتفاقا مورد ضربههای زیادی قرار میگیری. هیئت مدیره قبلی و قبل تر با همین نگاه فعالیت کردند که از روی جلد به وسط روزنامه و مجله بیایند و این به نظر من سیاست درستی است. البته این به این معنا نیست که ما در مقابل مسائلی که برای سینما پیش میآید موضع نگیریم، همانطور که در دوره قبلی هم دیدم در قبال اینگونه مسائل خانه سینما فعال بود اما همه چیز در آرامش اتفاق میافتاد. نگاه هیئت مدیره فعلی هم همین است.
خانه سینما در انتخابات ریاست جمهوری موضع گیری دارد؟
اصلا.
موضع گیری نه فقط به معنای حمایت از یک کاندیدای خاص، یعنی مطالبهای از هیچ کدام از نامزدها هم ندارید؟
ما مطالبه مان را به همه نامزدها عنوان میکنیم. یکی از مشکلاتی که در دوره آقای شمقدری هم میخواستند به ما وصل کنند این بود که خانه سینما سیاسی و جناحی است و ما همواره با این اتفاق مقابله می کردیم. به همین خاطر قطعا ما از تمام کاندیداها مطالبه داریم که خواهیم گفت. البته تک تک اعضای خانه سینما ممکن است در ستادهای آقایان نامزدها فعال باشند اما این موضوع به ما ربطی ندارد و در حیطه مسائل شخصی افراد است. خانه سینما از انتخابات حمایت میکند و از مردم میخواهیم در انتخابات شرکت کنند اما به عنوان هیئت مدیره و مدیرعامل خانه سینما و نهاد صنفی خانه سینما به هیچ عنوان از هیچ کاندیدایی حمایت نخواهیم کرد.
به عنوان رئیس هیئت مدیره خانه سینما بعد از اتفاقاتی که در سال ۹۲ افتاد چقدر تلاش کردید تا خانه سینما به استقلالی برسد که مدیریت دولتی نتواند برای تعطیلی یا بازگشایی آن تصمیم گیری کند؟
اتفاقی که برای خانه سینما افتاد ناشی از یکسری خلاهایی بود که در اساسنامه خانه سینما وجود داشت که آقایون بتوانند روی آن دست بگذارند و خانه را روی هوا ببرند. شاید این مسئله از یک زاویهای بد نشد، اول اینکه اتحادی بین اعضای خانه سینما به وجود آورد. به اعتقاد من در تاریخی سیاسی ایران بی سابقه بود که نهاد صنفی بسته شود و دوباره بتواند بازگشایی شود. اما این به این معنا نبود که ما از این اتفاق شادمان شویم و شروع به انتقام گیری کنیم. از طرف دیگر خودمان هم متوجه شدیم که یکسری مشکلات داریم که باید آنها را نیز حل کنیم. ثبت قانونی صنوف در وزرات کار یکی از کارهایی است که الان صورت میگیرد و یکی از آن موارد است.
- 16
- 6