فیلم تصویربرداری، طراحیصحنه و لباس، گریم و بازیهای خوبی دارد. «سُرمه» فیلمی با پختگی و قدرت غیرمعمول، نمایانگر توانایی آزاده قُچاق برای ضبطِ اعماقِ نامحسوس و ظریف احساس و عاطفه است. فیلمی که با یک طنز ظریف شروع میشود و به آرامی سویهای هرچه محزونتر را آشکار میکند و بازیهای عالی به داستانی زیبا و گیرنده میدهد و طنینی عاطفی به آن میبخشد، طنینی که یادآورِ سینمای آنیس واردا است. فیلم «سرمه» بهانهای شد تا با آزاده قچاق به گفتوگو بنشینیم و از فیلمش بگوییم.
چه شد که شما به سمت فیلمسازی و ساخت فیلم آمدید ؟
به نظر من، سینما هنری ترکیبی است و دربرگیرنده هنرهای مختلفی از جمله تئاتر، نقاشی، معماری، و غیره. از سوی دیگر، سینما و جنبه دراماتیک آن حسی نزدیک به واقعیت و زندگی واقعی دارد و مضاف بر همه این موارد، طیف وسیع مخاطبانی که در بر میگیرد و همچنین قابل دسترس بودن برای همه، خصیصههایی است که استفاده از این رسانه را به شدت وسوسهانگیز میکند. من نیز به خاطر علاقهای که به این رشتههای هنری داشتم به سمت فیلمسازی آمدم که همه هنرهای هفتگانه را در خود جا داده است.
ایده ساخت فیلم کوتاه «سُرمه» چگونه به ذهن شما رسید؟
متنِ فیلم، اقتباسی آزاد از داستانِ کوتاهی از زویا پیرزاد، نویسنده ایرانی است. با خواندن داستان، متوجه شدم که زمینه دراماتیک آن قالبی مناسب در اختیار من میگذارد تا از طریق آن دغدغه شخصی خود را بیان کنم، این دغدغه همان ماهیت نامعلوم و ناپایدار هستی انسان است. در نتیجه، تصمیم گرفتم تا از این بستر دراماتیک فیلمنامهای بیرون بکشم. ضمنا دوست دارم توضیحی درباره اسم فیلم بدهم و آن این است که، کلمه «سُرمه» به خط چشم سنتی گفته میشود، که برای من یادآور صحنههای نوستالژیکی در آن دوران بخصوص از تاریخ کشورم است.
نوشتن فیلمنامه را از کجا شروع کردید و چطور به داستان شکل دادید که یک فیلمنامه خوب و موفق شود؟
اسفند ۹۲ شروع به ساخت فیلم کردیم ولی در واقع کار تولید و تدوین، حدود دو سال به طول انجامید، مراحل نوشتن فیلمنامه و پیدا کردن لوکیشن حدود دو سال زمان برد. به دلیل اینکه من خیلی معتقد نیستم که یک کارگردان لزوما باید فیلمنامه خودش را بنویسد، در ابتدا فیلمنامه را به چند دوستی دادم که به شکل تخصصی فیلمنامهنویس بودند، ولی متاسفانه راه به جایی نبرد و در نهایت به پیشنهاد آیدا پناهنده خودم شروع به نوشتن فیلمنامه کردم و با کمک و مشاوره او و آقای ارسلان امیری فیلمنامه نهایی را نوشتم.
چرا پیروزی انقلاب ۵۷ را برای وقوع رویدادهای فیلم انتخاب کردی؟
مضمونِ انقلاب، پیشاپیش در خودِ داستان بود. ولی من دو دلیل داشتم که زمان آن را تغییر ندهم. دلیل اول این بود که بستر دراماتیک داستان متکی بر عوامل اجتماعیای بود که در دوران انقلاب اتفاق میافتاد. این فاکتورها و عوامل همانهایی هستند که دیدار دو غریبه را امکانپذیر و منطقی جلوه میدهند، (همانگونه که در «سُرمه» اتفاق میافتد) منظورم این است که در شرایط اجتماعی حاکم بر آن روزگار باز کردن در خانه به روی یک غریبه اتفاق غریبی نبود. دلیلِ دیگر، حسی نوستالژیک در مدل زندگی در آن سالها بود. اگرچه خود من دو سال بعد از انقلاب به دنیا آمدهام، اما خاطرات دوران کودکی من انباشته از همان صحنهها، شیوه زندگی و حتی نوع لباس پوشیدنی است که در «سُرمه» به تصویر درآمده است.
وقتی فیلم را میبینیم انگار میزانسن را از شروع نوشتن فیلمنامه انجام دادید و فیلم شما طراحی صحنه و لباس خیلی خوبی دارد برای رسیدن به این طراحی چقدر فکر کردید و با طراحصحنه و لباس خود چقدر به تعامل رسیدید؟
با اینکه آوردن میزانسن در فیلمنامه خیلی کار درستی نبود، ولی از آنجایی که مطمئن بودم خودم میخواهم انجامش دهم، همه جزئیات صحنه را در آن آوردم و این کار برای اینکه بازیگرها بعد از خواندن متن بیشتر همراهم باشند لازم بود. شرایط لوکیشن ما طوری بود که باید علاوه بر اینکه یک معماری شبیه به دهه ۵۰ میداشت، حتما به شکلی در میآمد که در اصلی کنار در انباری واقع میشد که در غیر اینصورت به موقعیت دراماتیک فیلم ضربه میزد.
به همین دلیل ما با مرتضی قیدی، حدود یکسال در خیابانها پیاده میرفتیم و از خانههای مورد نظر عکاسی میکردیم تا بالاخره این خانه را پیدا کردیم، ولی در نهایت مجبور شدیم در انباری را دکور بزنیم. البته نا گفته نماند در زمینه طراحیلباس و صحنه دوستانم خیلی به من کمک کردند. بهطور کلی منظور این است که بخش زیادی از این مسائل در مرحله نگارش شکل گرفته بود.
نگاه شما به اقتباس در فیلم کوتاه چیست و آن را چگونه میبینید؟
بهطورکلی به نظرم سینما و ادبیات همواره رابطه بسیار گسترده و پیچیدهای داشتهاند و سینما سخت مدیون ادبیات است. من از مجموعه سه کتاب زویا پیرزاد برداشتی آزاد داشتم، از دیدگاه من اگر داستان کوتاهی خوب باشد که شرایط تبدیل شدن به فیلمنامه را داشته باشد، چرا که نه! من فکر میکنم اگر داستان خوب نوشته شده و زمینه مناسب را دارد چرا استفاده نشود؟ خیلی هم عالی است و من بهشدت میپسندم و در واقع داستانهای ایرانی را ترجیح میدهم.
چطور حس و مفهوم ذهن خود را به بازیگران انتقال دادید و به این هماهنگی رسیدید؟
در واقع مهمترین میثاق بین ما فیلمنامه بود که بعد از خواندن آن و جلساتی که با هر سه بازیگر داشتیم کمکم توانستیم به جزئیات بیشتری دست پیدا کنیم. همچنین با پیشنهاد من دوستان بعضی صحنههای بخصوص را در بعضی فیلمها که مد نظر من بود دیدند، پیشنهاداتی دادند و در نهایت نتیجه رضایتبخش بود.
همچنین درباره بازیگر نقش انقلابی، باید بگویم من در فیلمنامه ذکر کرده بودم که حتما بازیگر نقش مرد باید کسی باشد شبیه به فرامرز قریبیان در فیلم «گوزنها»، در نگاه اول بازیگر مرد هیچ شباهتی به آنچه که مد نظرم بود نداشت، اما بعد از اینکه با جلال موسوی؛ طراح گریم، مشورت کردم، او من را در مورد نزدیک شدن کاراکتر به آنچه در فیلمنامه بود مطمئن کردند و همه اینها تلاشی بود برای ارجاع به کاراکتر قدرت در فیلم «گوزنها».
وجود عوامل حرفهای چون مرتضی قیدی بهعنوان تصویربردار چقدر در پیشبرد کار تاثیرگذار بود؟
بدون شک حضور عوامل حرفهای در همه زمینهها و بهخصوص تصویربرداری بهعنوان نزدیکترین شخص به کارگردان برای به تصویر کشیدن ایدههایش بیتاثیر نخواهد بود. ولی اساسا فکر میکنم در طول کار هرجا که نظر مخالفی وجود نداشته باشد و کار بدون چالش پیش برود حتما مشکلی وجود دارد.
رضا پورزارعی
- 18
- 4