روايت احمد طالبي نژاد از کم و کيف ساعت ۵ عصر، بازي سيامک انصاري و مسير تازه اي که مهران مديري شروع کرده است. اين منتقد سينما عقيده دارد، فيلم در مجموع نمره قبولي مي گيرد اما مديري براي تداوم موفقيت بايد قيد تلويزيون را بزند.
نظرات احمد طالبي نژاد درباره کيفيت «ساعت ۵ عصر» ميانه است. يعني نه مثل برخي از هواداران متعصب مهران مديري آن را شاهکار مي داند و نه به طور کلي فيلم را رد مي کند. اين منتقد سرشناس مي گويد با توقع و انتظار پايين به تماشاي فيلم نشسته. در ۱۵ دقيقه ابتدايي نااميد بوده اما در نهايت از نتيجه کار راضي است.
با او درباره برخي نکات ديگر فيلم هم گپ زديم؛ مثل غيرمنطقي بودن شرايط کاراکتر، بازي سيامک انصاري، نگاه بالا به پايين مهران مديري به مردم و... طالبي نژاد به يک نکته ديگر هم اشاره مي کند و مي گويد مهران مديري بايد راه رضا عطاران را پيش بگيرد و حالا که به سينما آمده دور تلويزيون را خط بکشد. اشاره خاص او به برنامه «دورهمي» است که اعتقاد دارد از جمله کارهاي ضعيف و غيرقابل دفاع کارنامه مديري است.
فيلم «ساعت ۵ عصر» را دوست داشتيد؟
من از فيلم خوشم آمد به اين دليل که از جنس کمدي هاي سخيفي که با تابوشکني فقط مي خواهند دل مردم را به دست بياورند و فروش ميلياردي داشته باشند نيست. «ساعت ۵ عصر» از آن دسته کمدي هاي سياه است که اشاره هاي روشن و مستقيمي به شرايط اجتماعي ما دارد. درواقع استحاله يک آدم را که مي خواهد سالم زندگي کند و در مسير فيلم تبديل مي شود به يک آدم چندشخصيتي، که پر مي شود از تضاد و به اصطلاح پدرسوختگي، خوب نشان داده است. ضمن اينکه من با توقع بسيار پايين به ديدن فيلم نشستم، چون اصلا کارهاي اخير مديري را نديده ام و حتي «دورهمي» را خيلي پراکنده دنبال کردم و يک جورايي فکر مي کردم مهران مديري تمام شده که به سمت تلويزيون رفته و شو اجرا مي کند. بنابراين فيلم «ساعت ۵ عصر» براي من غافلگيرکننده و خوب بود.
درباره استحاله شخصيت درست مي فرماييد، اما فيلم در خط روايي بيان داستان چندان موفق و باورپذير عمل نمي کند. مثلا در جايي که اسپري فلفل به چشم مهرداد مي خورد و به بيمارستان برده مي شود. با تمکن مالي اي که دارد و از ابتداي فيلم برايمان آشکار شده، انتظار داريم با ديدن شلوغي بيمارستان، به يک مرکز درماني خلوت تر برود.
ببينيد در اينکه فيلم «ساعت ۵ عصر» کلاژي از چند فيلم تاريخ سينماي ايران و خارج است شکي نيست. من يک سکانس شاخص را نام مي برم، جايي که دستش را براي اشاره به عدد بالا مي برد و نشانه پيروزي به خود مي گيرد اشاره مستقيمي دارد به فيلم «عصر جديد» ساخته چارلي چاپلين و همچنين وقايع سال ۸۸. اما اشکالي ندارد چون کمدي شيوه اي از بيان واقعيت است که به همراه اغراق، بايد از راه هاي مختلف حرفش را بزند. مثلا در سکانس هاي ازدحام مردم در مترو ما به شدت اغراق مي بينيم (البته گاهي در واقعيت اين اتفاق مي افتد).
اما در ساختار کمدي اين اغراق لازم است. چون کمدي دو گزينه خيلي مهم دارد، تيپ سازي و اغراق که اگر اين دو را از کمدي بگيريم، مي شود يک فيلم اجتماعي که گاهي لبخند به لب مي آورد. بايد يادمان باشد که مهران مديري به هر حال کمدين است و نمي تواند و نبايد فيلم جدي بسازد. او بعضي وقت ها کمدين بسيار خوبي است، مثلا «مرد هزار چهره»، «شب هاي برره» و «قهوه تلخ» واقعا آثار قابل تاملي هستند.
مسئله اين است که مهران مديري بيزنس هايي در کنار کارگرداني دارد که بايد از آنها بيرون بيايد. ما هيچ جاي تاريخ نخوانده ايم که مثلا چاپلين براي ساخت فيلمش با فلان شرکت قرارداد ببندد. البته در شرايط موجود سينماي ايران حضور اسپانسر را نفي نمي کنم ولي اينکه کارگردان و فيلمساز خودش وارد بازي اسپانسرها شود، خطرناک است.
شما به فيلم «عصر جديد» چاپلين اشاره کرديد که مي توان در فيلم «پول را بردار و فرار کن» وودي آلن هم شاهد مثال هاي زيادي براي شباهت با «ساعت ۵ عصر» آورد. اما انتقادهايي که به فيلم مهران مديري وارد است بيشتر به خاطر اغراق و منطق روايي است که شما از وجود هر دو در فيلم حمايت مي کنيد. حال آن که در فيلم «پول را بردار و فرار کن» سير اتفاقات و عوامل شکل گيري بحران ها باورپذير است.
من هر دوي اين موارد را براي ساختار کمدي لازم مي دانم. البته به همين نسبت به فيلم انتقادهايي دارم. مثلا به نظر من يک ربع اول فيلم بسيار شبيه سريال ها و برنامه هاي تلويزيون مديري است که اين اصلا خوب نيست و من داشتم از ديدن فيلم نااميد مي شدم. اما از يک جايي به بعد در فيلم احساس مي کنيد دارد به سمت سينما مي رود.
سکانس ها و بخش هاي پرازدحام و شلوغ فيلم هم به نظرم فقط تحت تاثير محبوبيت مهران مديري است که توانسته در سينماي ايران چنين صحنه هايي را رقم بزند. هر کسي نمي تواند اين همه سياهي لشکر مطيع پيدا کند که اتفاقا چقدر هم خوب نقششان را ايفا مي کنند. از طرفي در بسياري از جاها، نقش موثر محمود کلاري در قاب بندي ها را مي توان به وضوح ديد، البته نمي خواهم نقش خود مديري را کم کنم ولي نمي شود اين ها را ناديده گرفت. حقيقتا من بلاهتي در فيلم نديدم و براي همين خوشم آمد.
مهران مديري يک سري عناصر ثابت در ساخته هايش دارد. مثلا انگار هميشه از بالا به مردم نگاه مي کند. اين مسئله در سريال ها و حتي در استندآپ کمدي هاي «دورهمي»اش هم کاملا محسوس است. اين تحليل را قبول داريد و اصولا به عنوان نکته منفي مي توان به آن اصالت داد؟
من بابت اين اجراي «دورهمي» و استندآپ کمدي هايش دلخور هستم. چون فکر مي کنم خيلي شان او بايد بالاتر از اين حرف ها باشد. بنابراين دلم نمي خواهد اصلا اين «دورهمي» در کارنامه اش باشد و به نظرم «دورهمي» را به فيلم و سريال هايش وصل نکنيم.
صحبت درباره نگاه بالا به پايين مديري بود، به نظرتان نگاه او در فيلمش به مردم اين موضوع را به ذهن متبادر نمي کند؟
نه، به نظرم آنچه در «ساعت ۵ عصر» از مردم ايران مي بينيم بدون تعارف، عين واقعيت است. چون ما مردمي هستيم هيجاني و سعي مي کنيم در هر زمينه از فرهنگي و اجتماعي تا حتي موضوعي مثل تدفين، به سرعت همه چيز را شلوغ کنيم. همه ديده ايم که در همين بهشت زهراي خودمان چقدر همه چيز به هم ريخته و بي نظم است و اصلا معلوم نيست کي به کي است. وقتي به مراسم تدفين يک خارجي نگاه مي کنيد، مي بينيد چقدر همه ميزانسن ها قشنگ و شيک است.
در فيلم حتي با مراسم شيک و آرام يک هنرمند در بهشت زهرا هم شوخي مي شود.
ما اگر بخواهيم يک تعريف درست از کمدي داشته باشيم بايد گفت کمدي يعني يک آينه در برابر جامعه و داشتن جسارت در نقد اجتماعي و اخلاقي جامعه، بدون ملاحظات سياسي و اجتماعي. فکر مي کنم مهران مديري در اين فيلم نگاه مستقلي دارد. مثلا مي بينيم حتي در بيان و پرداختن به مسائل سال ۸۸ روش و نگاه ويژه خودش را دارد و اصلا با تمام نمونه هاي ساخته شده فرق مي کند. حتي سکانس بازجويي خيلي مهم است چون تا به حال به اين شيوه در سينماي ايران به اين موضوع پرداخته نشده است.
درباره شخصيت مهرداد و بازي سيامک انصاري دو جبهه وجود دارد. بعضي ها مي گويند اين نقش کلاژي است از همه نقش هايي که تا به حال بازي کرده و بعضي ها هم معتقدند بهترين نقش کارنامه سيامک انصاري است. نظر شما چيست؟
به نظر من بازي سيامک انصاري يکي از بهترين بازي هايي است که در سينماي ايران ارائه شده است. بازي بسيار يکدست و درستي دارد که در عين کمدي و طنز بودن، درست بازي مي کند. حتي اگر کلاژي از همه نقش هايش باشد.
به زعم ما سکانسي که امير جعفري در نقش يک معتاد بازي دارد و به داخل آن شيريني فروشي و باغ متروکه مي روند ،وصله ناجور و نچسبي است و مي شد ناديده اش گرفت؛ شما چه نظري داريد؟
با نظرتان موافقم. اصلا آن سکانس خوب نيست و امير جعفري بسيار بازي بدي دارد. خواسته بودند چهره احمقي از او ارائه دهند اما بسيار چندش آور شده بوده.
تحليل کلي تان از فيلم «ساعت ۵ عصر» چيست؟
فيلم متوسط قابل تحملي است.
آينده مهران مديري در کارگرداني سينما را چطور پيش بيني مي کنيد؟ در اين عرصه موفق خواهدبود؟
بله توانايي اش را دارد. من سال ها از او نااميد بودم و فکر مي کردم براي سينما ساخته نشده. اما به نظرم به عنوان کارگرداني مي تواند در سينما بماند، به شرطي که مانند رضا عطاران تکليفش را با تلويزيون روشن کند. يعني به جايي که قبلا بوده برنگردد.
موقعيت هايي که باورشان سخت است
هشت ايراد اصلي «ساعت ۵ عصر» که باعث شده در ايجاد دنياي مورد نظرش ناموفق باشد.
مهران مديري در اولين فيلم سينمايي اش تلاش کرده از جهان سريال هايش فاصله بگيرد و فضايي متفاوت پيش روي مان قرار دهد. به وضوح مي توان اين تغيير را احساس کرد هرچند در لحظاتي اثر کارهاي قبل در «ساعت ۵ عصر» قابل رويت است. اين فيلم در دسته کمدي هاي سياه قرار مي گيرد که البته پايه هايش را به جاي مرگ، تجاوز و خشونت بر نقد جامعه امروز و رفتارهاي مردم بنا نهاده.
«ساعت ۵ عصر» ادامه دغدغه هاي مديري است که اوجش را در «دورهمي» مي بينيم. او مي خواهد به سهم خود رسالتش را در اصلاح فرهنگ نادرست جاري انجام دهد و البته چنين تفکري ارزشمند است. فيلم در رسيدن به اين منظور آيا موفق عمل مي کند؟ مواردي که در گزارش پيش رو به عنوان ايرادهاي اساسي «ساعت ۵ عصر» به آن ها اشاره شده، فيلم را در رسيدن به منظور متعالي کارگردان ناکام مي کند. به ويژه آن که مي دانيم مديري در سريال هايش ابتدا اصالت را به منطق روايي مي دهد و اگر قصد عدول داشته، به بيننده «حالي» کرده که دارد شوخي مي کند.
فيلمنامه
با توضيحاتي که داده شد، شايد نياز نباشد بخشي مجزا را به فيلمنامه اختصاص دهيم. اصلا پايه اصلي مشکل «ساعت ۵ عصر» فيلمنامه است که منطق روايي ندارد، بحران ها و موقعيت ها غيرقابل باور است و شخصيت هايي اصلي و فرعي گرفتار اغراق و کليشه هستند. با اين وجود اگر ريتم قصه تندتر مي بود، برخي از مشکلات مورد اشاره از بين مي رفت.
کارگردان تعمدا موقعيت ها را کشدار تصوير کرده و روي اتفاقات، بيش از اندازه مانده است. خواسته زهر و تلخي اتفاق ها را بيشتر کند و نتيجه آنکه فيلم ريتم لازم ندارد و مخاطب خيلي زود خسته مي شود. اگر مهران مديري تمهيد ديگري اتخاذ مي کرد و فيلم را با الگوي سکانس بازجويي پيش مي برد، حتما حالا طور ديگري درباره «ساعت ۵ عصر» نظر مي داديم. در اين سکانس فضاي شوخ خيلي زود دستگير مخاطب مي شود و بده بستان او و سيامک انصاري با ريتم تند روايت مي شود. حتي تايم نسبتا بالا آن را از نفس نمي اندازد ولي فيلم در باقي موارد فاقد ريتم و قصه پرکشش است.
منطق روايي
داستان «ساعت ۵ عصر» بر پايه اتفاقي رئال شکل مي گيرد. کمي بعد اشاره هايي در فيلم وجود دارد که خبر از کميک بودن آن مي دهد. مثل حمام رفتن مهرداد پرهام (سيامک انصاري)، غائله پارکينگ و... سير اتفاقات منطقي است تا اين که چشم پرهام بر اثر يک سوءتفاهم مورد اصابت اسپري فلفل قرار مي گيرد و به يک بيمارستان آورده مي شود. چشمش را که باز مي کند خود را در جهنمي! مي بيند که مگو.
او آدمي متمول است و مي تواند از مهلکه بگريزد و به يک بيمارستان خصوصي برود. اين کار را نمي کند و گير يک پيرزن مي افتد که شوهرش در آن بيمارستان بستري است. با رفتارهاي انساني اش همراه مي شويم اما مصاديق رفتارهاي او غيرقابل باور است و در ادامه موقعيت هايي که در آن قرار مي گيرد، منطق محکم ندارد. تازه، پرهام وکيل است و تمکن مالي دارد؛ پس چرا در چنين موقعيتي گير افتاده و چرا با ترفندهايي ساده از مهلکه نمي گريزد؟ اولين ضربه به «ساعت ۵ عصر» از غيرقابل باور بودن سير اتفاق ها دريافت مي شود.
بحران ها
به همان ميزان که سير روايت اتفاقات براي مهرداد پرهام باورپذير نيست، بحران ها (موانع بازدارنده) هم غيرقابل باور است. اولين بحران براي مهرداد با تماسي که از سوي بانک ايجاد مي شود که هشدار مي دهد اگر تا ساعت ۵ عصر قسط را واريز نکني، خانه مصادره مي شود. طبعا کارگردان خواسته فضاي اغراق آميز فيلم را اين گونه پي ريزي کند و لي توضيح مي دهيم چرا موفق نشده. مخاطب با خودش مي گويد اين چه بانکي است که به خاطر يک روز تاخير، خانه يک آدم خوش حساب را مصادره مي کند. اين چه وکيل ناآگاهي است؟
مورد دوم بر اثر دعواي همسايه ها شکل مي گيرد. و اين بار مخاطب مي پرسد حالا که نمي تواند به خاطر لج بازي يک همسايه بي منطق، ماشين را از پارکينگ خارج کند، چه اصراري است با ماشين خودش سر قرار برود؟ چرا شخصيت فرهيخته و متمولي چون مهرداد نمي تواند از همان ابتدا يک مانع کوچک را کنار بزند تا تبديل به بحران نشود، چرا کارگردان يک بحران اساسي پيش پاي کاراکتر نگذاشته که گره داستان باورپذير باشد؟
اغراق
اغراق جزيي از کمدي است؛ از هر نوعي که مي خواهد باشد. مهران مديري هم از اين فاکتور براي «ساعت ۵ عصر» استفاده کرده و آرام آرام رفتارها و اتفاقات اگزجره بيشتر مي شود. منتها به دليل سه ايرادي که به آن ها اشاره شد و نيز ضعف در شخصيت پردازي که محور باکس بعدي است، کارکرد اغراق ها نتيجه عکس مي دهد. به اين معنا که روايت فيلم در شروع رئال است و رفتار مهرداد پرهام طبيعي؛ کمي بعد دوز رفتارهاي اگزجره اطرافيان بالا مي رود و در سکانس بيمارستان به اوج مي رسد.
اين اغراق قرار است به مخاطب نهيب بزند که ببين ما چه آدم هايي هستيم؟ مي خواهد بگويد زيست مسالمت آميز بلد نيستيم؟ همزمان با نشان دادن تنفس هاي عجيب پيرمرد و قيافه کج و کوله قصد خنده گرفتن دارد؟ واقعيت اين است که اتفاقات «ساعت ۵ عصر» بيش از اندازه غول شده است و از يک جا به بعد رفتار آدم ها و شدت حوادث ذهن را خسته و کلافه مي کند و ميزان باورپذيري داستان را کاهش مي دهد.
کاراکتر اصلي
ديگر مشکل اصلي «ساعت ۵ عصر» به شخصيت مهرداد پرهام بر مي گردد. او وکيل است و به اقتضاي شغلش بايد آدمي رند باشد اما عکس العمل هايش پخمه وار است که به برخي موارد اشاره کرديم. اگر پرهام از ابتدا آدمي ساده لوح ترسيم مي شد، چه بسا رفتارها و داستانش همراهي برانگيز مي بود. حالا اما با يک وکيل رو به روايم که موقعيت شغلي اش مي گويد، آدمي است جامعه ديده و خبره.
از آن طرف کارگردان تکليف مهرداد پرهام را به درستي مشخص نمي کند؛ نمي دانيم رفتارهايش از سر دلسوزي و انسان دوستي است يا به خاطر سادگي که مدام گرفتار مي شود و نمي تواند از مهلکه نجات يابد. منظور کارگردان اين بود که آقاي وکيل که وکالت ديگران را برعهده دارد، از پس خودش بر نمي آيد؟ اين مفهوم حتي اگر پس ذهن کارگردان بوده باشد در فيلم قابل لمس نيست. بلاتکليف بودن شخصيت پرهام ميان آدمي ساده لوح و انساني شريف، بازي قابل قبول سيامک انصاري را هم زير سوال برده است.
کاراکترهاي فرعي
مهرداد پرهام محور داستان و اتفاقات «ساعت ۵ عصر» است که در باکس قبل درباره اش نوشتيم. در کنار او کاراکترهاي فرعي زيادي حضور دارند که فقط چند بازيگر آن ها چهره هاي مطرح هستند. درباره کاراکتر امير جعفري به شکل جداگانه بحث مي کنيم و روي نوشته بقيه شخصيت ها است. حضور آزاده صمدي مستقيم نيست و از طريق تصوير با نامزدش ارتباط دارد. بيشتر از صداي او استفاده شده و بخشي از اتفاقات دراماتيک از طريق اين شخصيت روايت مي شود.
انتظار خاصي از بازي او نداشته باشيد؛ در طول فيلم ياد نقش هاي سلطه جوي او در «۵۰ کيلو آلبالو» و عشوه هايش در «خوب، بد، جلف» مي افتيد.
کارکرد رسول نجفيان بازخواني ترانه «مي رن آدم ها» است و نگين معتضدي شمايل فرشته هاي زميني را دارد. کارگردان به شخصيت هاي فرعي نگاهي اغراق آميز داشته؛ از رفتار همسايه ها بگير تا راننده تاکسي و آدم هاي حاضر در بيمارستان، مترو و... اين وسط کاراکتر پيرزن هم هست که مي خواهد حس انساني مهرداد را به دست بياورد.
سکانس بيهوده
مهرداد بعد از مراسم کفن و دفن و مصيبت هايي که سرش مي آيد، تصميم به بازگشت مي گيرد. در کنار بزرگراه سوار ماشيني مي شود که بعدا مي فهميم مرد معتادي است و از فرط مصرف مواد مشاعرش دچار اشکال شده است. گرفتار شدن مهرداد در اين سکانس قابل باور است اما کل سکانس وصله ناجور «ساعت ۵ عصر» شده. از قضا اين مسئله اي است که حتي غالب دوستداران فيلم مديري روي آ« اشتراک نظر دارند. ميزان اتفاقات فراواقعي و اغراق آميز در اين بخش از فيلم به اوج مي رسد و در نهايت معلوم نمي شود کارگردان قصدش از نمايش زندگي حاشيه نشين هاي پايتخت چه بوده؟
خواسته بگويد وکيل نيکوکار به جاي رستگار شدن (بعد از کمک به پيرزن)، اسير مردي لايعقل شده؟ يا قصد داشته وکيل نازپرورده را با مردماني رنج ديده آشنا کند؟ تازه در اين سکانس باز هم روي بلاهت مهرداد مانور داده مي شود؛ جايي که آقاي وکيل باور مي کند، مرد معتاد با رييس بانک رفيق است. بازي بد امير جعفري هم به بدترشدن سکانس دامن زده.
شعاري بودن
به دغدغه مديري براي نقد جامعه اشاره کرديم. حتما مي دانيد که او سعي کرده در همه آثار قبلي با زبان طنز و مطايبه فرهنگ نادرست رايج را سلاخي کند. از قضا در پاره اي موارد جواب گرفته و موفق بوده است. در «ساعت ۵ عصر» تغيير لحن به کمدي سياه اما او را در رسيدن به اين مطلوب ناکام گذاشته و حرف هايش رنگ شعار گرفته است.
دليل ديگر اين ناکامي را بايد در مواردي که به آن ها اشاره شد جست و جو کرد. وقتي يک نفر کاملا سفيد باشد (مهرداد پرهام) و ديگران سياه (به جز پرستاران و متصدي بانک سهم کوچکي از فيلم دارند) تضاد به درستي شکل نمي گيرد. وانگهي تصويري که کارگردان از مردم در قبرستان، مترو، بيمارستان، اعتراض خياباني و... نشان داده «رو» است و حرف مستقيم غالبا تبديل به شعار مي شود.
حتي شامل آدم هاي مثلا فرهيخته در بهشت زهرا نيز گل درشت است و يادآور شوخي هاي «مرد هزار چهره». با اين تفاوت که حالا شوخي ها شکل نمي گيرد و همه چيز در حد پوسته ظاهري باقي مي ماند.
- 12
- 1