رخشان بنیاعتماد در بخشی از حرفهایش، درباره تلویزیون میگوید: با اینکه شخصا سالهاست ارتباطم با تلویزیون قطع است و عطای ١٤ سال کار در تلویزیون را به لقایش بخشیدهام، اما این گسست به این معنا نیست که اهمیت، ارزش و تأثیرگذاری این رسانه را نادیده بگیرم. به همان اندازه که اعتماد و ارتباط مخاطب با تنها رسانه فراگیر میهنمان قطع میشود، ما هم بهخاطر از دست رفتن این پتانسیل قوی حسرت میخوریم.
ما بهعنوان سینماگر مدام به اصل مهم مخاطبشناسی فکر میکنیم و درصدد شناسایی این حوزهایم، آنوقت چطور سیاستگذاران آنتنی به وسعت تلویزیون تلاش نمیکنند از این مخاطبشناسی به نفع خودشان استفاده کنند؟! ما شعار مقابله با تهاجم فرهنگی میدهیم، اما واقعیت این است که نمیشود جلوی این تهاجم را با پایین آوردن دیشهای ماهواره گرفت. تهاجم فرهنگی مثل رسوخ آب در میان صخرههاست و یک مشکل جهانی در جوامع مخالف با فرهنگهای مختلف است. برای واکسینه کردن جامعه در برابر این تهاجم باید به قوتبخشی هویت خودمان فکر کنیم.
ما در مورد کار فرهنگی تنها به شعار دادن بسنده میکنیم و درواقع آن را پشت بایدها و نبایدها حبس کردهایم. به همین دلیل مخاطب با رسانهای چون تلویزیون فاصله میگیرد، بازتابی از زندگی واقعی و جاری جامعه را در قاب تلویزیون کمتر میبیند، الگویی که بتواند الهامبخش او باشد و با او همذاتپنداری کند، پیدا نمیکند و در نتیجه به آنتن ماهوارهاش که از دنیایی دیگر و ناشناخته به او خوراک میدهد، وصل میشود.
بنیاعتماد ادامه میدهد: ممکن است تلویزیون برخی آدمها و موقعیتهایشان را دوست نداشته باشد، اما واقعیت این است که آنها هم بخشی از افراد جامعه هستند. آنها نمیتوانند برای موجه نشان دادن چهرهشان ماسک ریا و دورویی بزنند.
وقتی ما خط قرمز را فقط به مسائل اجتماعی معطوف میکنیم منطق این محدودیتها برای کسانی که آنها را اعمال کردهاند، قویتر میشود. با این کار رسانه فراگیری چون تلویزیون یک بخش اساسی جامعه را نادیده میگیرد. مثل اینکه وقتی خبرنگار تلویزیون میخواهد با من مصاحبه کند، میگوید روسریات را جلوتر بیاور و من حاضر نمیشوم این کار را بکنم، چون من تا آن اندازهای حجابم را حفظ میکنم که قانون جاری مملکت به آن تأکید کرده است. این واقعیت من است و نمیتوانم بابت قرار گرفتن داخل قاب تلویزیون دروغ بگویم و خودم نباشم. این واقعیت من است و تلویزیون همین واقعیت را محدود میکند.
- 18
- 2