جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۷:۲۹ - ۲۰ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۵۵۴۱
فیلم و سینمای ایران

گفت‌وگو با سعید ابراهیمی‌فر، کارگردان «شاید عشق نبود»

تهیه‌کنندگان قرارداد ترکمانچای می‌بندند

فیلم سینمایی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
هر چند سعید ابراهیمی‌فر سال‌ها با بازیگری و کارگردانی فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی در جشنواره‌های مختلف داخلی و خارجی خوش درخشید، اما بیشتر علاقه‌مندان سینما او را کماکان با فیلم «نار و نی»اش می‌شناسند که در دهه ۶۰ برنده جایزه بهترین فیلم برای پیشبرد مبادلات فرهنگی در جشنواره بین‌المللی فیلم مانهایم در آلمان غربی شد.

جام جم،ابراهیمی فر البته غیر از کارگردانی نار و نی، فیلم‌هایی چون «مواجهه»، «تک درخت‌ها» و سریال «عید آن سال‌ها» را هم در کارنامه کاری‌اش دارد که هر کدام در نوع خود موفقیتی برای او محسوب می‌شوند. این روزها، ابراهیمی‌فر فیلم سینمایی «شاید عشق نبود» را در گروه سینمایی هنر و تجربه بر پرده اکران دارد؛ فیلمی که با به تصویر کشیدن فراز و نشیب‌های زندگی یک کارگردان، به مقولاتی مانند بدعهدی تهیه‌کنندگان می‌پردازد.

 

ابراهیمی‌فر در گفت‌وگوی پیش‌رو از این فیلم، دغدغه‌های سینمایی و وظایف تهیه‌کنندگان می‌گوید.

 

شما غیر از کارگردانی بعضا در فیلم‌های خودتان یا دیگر کارگردان‌ها هم بازی کردید. باتوجه به جایگاهی که به‌عنوان کارگردان در سینما دارید حضورتان به‌عنوان بازیگر می‌توانست یک ریسک برایتان محسوب شود. بازیگری در سینما چه جذابیت‌هایی برایتان داشت؟

از ابتدا دغدغه من در سینما فیلمسازی بود و اصلا به بازیگری فکر نمی‌کردم؛ چون فضای فیلمسازی، انرژی بین بچه‌ها و... آن‌قدر نشاط‌آور است که دوست داشتم صرفا به آن بپردازم. در نتیجه وقتی به من پیشنهاد بازی می‌شد صرفا به عنوان یک تجربه آن را قبول می‌کردم و چون خودم کارگردانم و با دوربین و قواعد فنی پشت دوربین آشنا هستم بازی جلوی دوربین برایم مشکل یا به عبارت شما ریسک محسوب نمی‌شد و اساسا خودم هم آدم ریسک‌پذیری هستم.

 

معیار انتخاب نقش‌هایتان در فیلم‌هایی مثل «ماهی و گربه» و «خیلی دور،خیلی نزدیک» چه بود؟

اتفاقی که در اینجا می‌افتد این است کارگردان‌هایی که من در فیلم‌شان بازی کردم به قدری صاحب اندیشه بودند که من اطمینان داشتم همین‌طوری سراغ من نیامده‌اند. یعنی قبل از این که به من پیشنهاد بازی بدهند با توجه به فیلمنامه‌شان به این‌که این نقش به درد چه کسی می‌خورد، فکر کرده‌اند. در نتیجه انتخاب اولیه که معمولا درست است از قبل انجام شده و بعد وقتی من فیلمنامه را می‌خوانم چنانچه نقش و فضای کار به دلم بنشیند، آن را قبول می‌کنم. وقتی نقشی را بازی می‌کنم خودم را در قالب‌های مختلف محک می‌زنم مثلا در فیلم «یک شب» به کارگردانی نیکی کریمی برایم بازی در کاراکتر گرافیستی که زنش را می‌کشد، جذاب بود یا وکیل سریال «زیرتیغ» به کارگردانی محمدرضا هنرمند یا...

 

برویم سراغ فیلم «شاید عشق نبود»; ما در ابتدای فیلم با روایت کلاسیکی روبه‌رو می‌شویم که از انزوای یک مرد (سعید) آغاز می‌شود که گذشته‌اش را برای دختری که شاید جوانی اش را در وجود او می‌بیند، تعریف می‌کند. از همین زمان است که شخصیت‌های جدیدی که بشدت در حال و احوال سعید تاثیرگذارند، وارد قصه می‌شوند و روایت کلاسیک فیلم کاملا تغییر می‌کند. شما چطور با شروع یک روایت کلاسیک به این فضای پرتلاطم رسیدید؟

وقتی دختر جوان که دستیار لباس فیلمی در حال فیلمبرداری است، در پارک به عروسک فروشی به نام سعید برخورد می‌کند مکالمه‌ای بینشان برقرار می‌شود و علاقه مشترکی به نام سینما باعث می‌شود این مکالمه ادامه بیابد. عروسک فروش که امروز سرخورده شده از این‌که روزی تمام زندگی اش را وقف سینما کرده پشیمان است، چون سینما چیزی نبوده که فکرش را می‌کرده و حالا تمام شور و حال جوانی‌اش را در وجود دختر جوان دستیار لباس می‌بیند و زندگی پر فراز و نشیبش را برای او تعریف می‌کند.

 

کسانی که فیلم شما را نپسندیده‌اند، این انتقاد را مطرح می‌کنند که کنش روی پرده قابل درک نیست. به عبارتی درک نمی‌کنند، یک نفر هرچند بغایت افسرده به خاطر شکست کاری‌اش دست به این مدل تخریب خود و رفتارهای غیرطبیعی بزند!

در این فیلم، شاهد نقل قول از فیلمسازی هستیم که دچار افسردگی حاد شده و بنابر شوک سنگینی که به او وارد شده زمان و مکان و همه چیز را فراموش می‌کند. نکته‌ای که وجود دارد، این است که این آدم با وجود افسردگی‌اش از آنجا که دیوانه سینماست، ول کن فیلم و دوربین نیست. به نظر خودم، چنین رفتارهای خشونت آمیزی از سوی سعید طبیعی است و همان طور که در آخر فیلم می‌گوید; تبعیض، باعث افسردگی و خشونت می‌شود.

 

این همه هنرمند معروف (مهتاب کرامتی، هنگامه قاضیانی، نیکی کریمی، هوشنگ مرادی کرمانی و سعید پورصمیمی) را چطور در فیلمتان کنار هم جمع کردید؟

این هم از کارهای دیوید کاپرفیلدی بود! ببینید، از ابتدا دلیل ساخت فیلم شاید عشق نبود، یک عکس العمل بود. عکس‌العمل نسبت به سرمایه‌گذاری که سال ۸۳ غیرمسئولانه نسبت به من و فیلم مواجهه (که البته بعدا این فیلم با تهیه‌کننده دیگری ساخته شد) برخورد کرد. زمانی که آن سرمایه‌گذار زیر قول و قرارهایش زد و بی هیچ توضیحی از کار کنار کشید، من طرح فیلم شاید عشق نبود را نوشتم که با کش و قوس زیاد بعد از ۱۳ سال امسال نسخه نهایی آن به پایان رسید و اکران شد. آن زمان که طرح اولیه فیلمنامه را می‌نوشتم، از آنجا که بدعهدی خیلی از تهیه کنندگان درد مشترک تمام اهالی سینماست، از تمام ارتباطاتم استفاده کردم تا بتوانم بازیگرهای شاخص سینمای ایران را در این فیلم کنار هم جمع کنم و انصافا همگی با خلوص نیت آمدند و در بیان این درد مشترک با من همکاری کردند.

 

با این مفهوم که فیلمتان در نکوهش از عملکرد بعضی تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران در سینماست، موافق هستید؟

«شاید عشق نبود» نقدی است بر عملکرد کسانی که شغل‌شان از ارکان مهم فیلمسازی است. این یک واقعیت تلخ است که یک طرف دعواهای حقوقی اهالی سینما بعضا تهیه‌کنندگان هستند. شما تا به حال دیده‌اید که بین یک صدابردار و فیلمبردار اختلافی عمده پیش آید و آنها برای حکمیت راهی مراجع حقوقی شوند؟ بنابراین تهیه‌کنندگان در عملکردشان حتما ایراداتی دارند. عوامل یک کار فرهنگی که باید صددرصد تمرکزشان را روی کارشان بگذارند نباید نگران اقساط کارهای قبلی و طلب‌شان باشند. قراردادهایی که تهیه‌کنندگان جلوی باقی عوامل فیلم می‌گذارند به عبارتی ترکمانچایی است. از این جهت که یک طرف قرارداد که خود تهیه‌کننده است باید و نباید کمتری نسبت به طرف دیگر قرارداد که هزار و یک تبصره برایش می‌آورند، دارد. بعد از سال‌ها فیلمسازی بخوبی می‌دانم یک تهیه‌کننده از جیب خودش پول خرج نمی‌کند بلکه پول را از سازمان یا جایی می‌گیرد و صرف پروژه می‌کند و تنها وظیفه تهیه‌کننده این است که پول را بموقع بگیرد و بین عوامل تقسیم کند. این وظیفه تهیه‌کننده است، نه لطف او! نه این که او بیاید و با هزار دروغ و دغل امروز و فردا کند! یک تهیه‌کننده اگر واقعا ندارد پول عواملش را بموقع بدهد می‌تواند محترمانه عذرخواهی کند، نه این‌که جواب تلفن ندهد و... ! چنین برخوردهایی به شخصیت کسی که کار فرهنگی ـ هنری انجام می‌دهد برمی خورد.

 

سال‌ها پیش قرار بود فیلم «روزی روزگاری دریاچه ای» را با محوریت دریاچه ارومیه و معضل کم آبی بسازید، بالاخره سرنوشت آن فیلم به کجا رسید؟

یک سال و نیم درباره موضوع کم آبی تحقیق کردم و متوجه شدم مسأله آب در این کشور اصلا شوخی بردار نیست. مسئولان ما بخوبی آگاهند که وقتی آب نباشد زندگی ممکن نیست و این یک مسأله ملی است. مردم از هر راهی که شده باید بدانند منابع آبی این کشور رو به پایان است. این روزها منتظرم پرونده فیلم «شاید عشق نبود» بسته شود تا دوباره به مراکز ذی‌ربط مراجعه کنم بلکه بتوانم حمایت سازمان‌های حافظ محیط‌زیست را جلب کنم. البته می‌دانم دست این سازمان‌ها هم خیلی بسته است، اما امیدوارم با همکاری هم بتوانیم این طرح ملی را

به سرانجام برسانیم.

 

شرایط فیلمسازی در سینمای امروز را چطور می‌بینید؟

به نظرم افق روشنی برای فیلمسازی امثال من وجود ندارد. سینمای امروز فقط به سمت سرگرمی‌های بی محتوا می‌رود. وقتی ما اصرار داریم فقط این نوع فیلم‌ها را به خورد مردم دهیم، توقع چه خروجی‌ای داریم؟ اما به هر حال کار و حرفه من فیلمسازی است و سعی می‌کنم با بودجه‌های کم بتوانم فیلم‌های خوبی بسازم. کاری که الان بچه‌های گروه هنر و تجربه انجام می‌دهند.

 

خلاصه داستان

عروسک فروشی در پارک، ماجراهایی را که بر سر دوست سینماگرش آمده‌ است برای دختری جوان بازگو می‌کند. دختر جوان که از عوامل فیلمی است که در آن‌سوی پارک مشغول فیلمبرداری آن هستند در انتها به هویت مرد عروسک فروش پی می‌برد.

 

 

 

  • 15
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش