جام جم،ابراهیمی فر البته غیر از کارگردانی نار و نی، فیلمهایی چون «مواجهه»، «تک درختها» و سریال «عید آن سالها» را هم در کارنامه کاریاش دارد که هر کدام در نوع خود موفقیتی برای او محسوب میشوند. این روزها، ابراهیمیفر فیلم سینمایی «شاید عشق نبود» را در گروه سینمایی هنر و تجربه بر پرده اکران دارد؛ فیلمی که با به تصویر کشیدن فراز و نشیبهای زندگی یک کارگردان، به مقولاتی مانند بدعهدی تهیهکنندگان میپردازد.
ابراهیمیفر در گفتوگوی پیشرو از این فیلم، دغدغههای سینمایی و وظایف تهیهکنندگان میگوید.
شما غیر از کارگردانی بعضا در فیلمهای خودتان یا دیگر کارگردانها هم بازی کردید. باتوجه به جایگاهی که بهعنوان کارگردان در سینما دارید حضورتان بهعنوان بازیگر میتوانست یک ریسک برایتان محسوب شود. بازیگری در سینما چه جذابیتهایی برایتان داشت؟
از ابتدا دغدغه من در سینما فیلمسازی بود و اصلا به بازیگری فکر نمیکردم؛ چون فضای فیلمسازی، انرژی بین بچهها و... آنقدر نشاطآور است که دوست داشتم صرفا به آن بپردازم. در نتیجه وقتی به من پیشنهاد بازی میشد صرفا به عنوان یک تجربه آن را قبول میکردم و چون خودم کارگردانم و با دوربین و قواعد فنی پشت دوربین آشنا هستم بازی جلوی دوربین برایم مشکل یا به عبارت شما ریسک محسوب نمیشد و اساسا خودم هم آدم ریسکپذیری هستم.
معیار انتخاب نقشهایتان در فیلمهایی مثل «ماهی و گربه» و «خیلی دور،خیلی نزدیک» چه بود؟
اتفاقی که در اینجا میافتد این است کارگردانهایی که من در فیلمشان بازی کردم به قدری صاحب اندیشه بودند که من اطمینان داشتم همینطوری سراغ من نیامدهاند. یعنی قبل از این که به من پیشنهاد بازی بدهند با توجه به فیلمنامهشان به اینکه این نقش به درد چه کسی میخورد، فکر کردهاند. در نتیجه انتخاب اولیه که معمولا درست است از قبل انجام شده و بعد وقتی من فیلمنامه را میخوانم چنانچه نقش و فضای کار به دلم بنشیند، آن را قبول میکنم. وقتی نقشی را بازی میکنم خودم را در قالبهای مختلف محک میزنم مثلا در فیلم «یک شب» به کارگردانی نیکی کریمی برایم بازی در کاراکتر گرافیستی که زنش را میکشد، جذاب بود یا وکیل سریال «زیرتیغ» به کارگردانی محمدرضا هنرمند یا...
برویم سراغ فیلم «شاید عشق نبود»; ما در ابتدای فیلم با روایت کلاسیکی روبهرو میشویم که از انزوای یک مرد (سعید) آغاز میشود که گذشتهاش را برای دختری که شاید جوانی اش را در وجود او میبیند، تعریف میکند. از همین زمان است که شخصیتهای جدیدی که بشدت در حال و احوال سعید تاثیرگذارند، وارد قصه میشوند و روایت کلاسیک فیلم کاملا تغییر میکند. شما چطور با شروع یک روایت کلاسیک به این فضای پرتلاطم رسیدید؟
وقتی دختر جوان که دستیار لباس فیلمی در حال فیلمبرداری است، در پارک به عروسک فروشی به نام سعید برخورد میکند مکالمهای بینشان برقرار میشود و علاقه مشترکی به نام سینما باعث میشود این مکالمه ادامه بیابد. عروسک فروش که امروز سرخورده شده از اینکه روزی تمام زندگی اش را وقف سینما کرده پشیمان است، چون سینما چیزی نبوده که فکرش را میکرده و حالا تمام شور و حال جوانیاش را در وجود دختر جوان دستیار لباس میبیند و زندگی پر فراز و نشیبش را برای او تعریف میکند.
کسانی که فیلم شما را نپسندیدهاند، این انتقاد را مطرح میکنند که کنش روی پرده قابل درک نیست. به عبارتی درک نمیکنند، یک نفر هرچند بغایت افسرده به خاطر شکست کاریاش دست به این مدل تخریب خود و رفتارهای غیرطبیعی بزند!
در این فیلم، شاهد نقل قول از فیلمسازی هستیم که دچار افسردگی حاد شده و بنابر شوک سنگینی که به او وارد شده زمان و مکان و همه چیز را فراموش میکند. نکتهای که وجود دارد، این است که این آدم با وجود افسردگیاش از آنجا که دیوانه سینماست، ول کن فیلم و دوربین نیست. به نظر خودم، چنین رفتارهای خشونت آمیزی از سوی سعید طبیعی است و همان طور که در آخر فیلم میگوید; تبعیض، باعث افسردگی و خشونت میشود.
این همه هنرمند معروف (مهتاب کرامتی، هنگامه قاضیانی، نیکی کریمی، هوشنگ مرادی کرمانی و سعید پورصمیمی) را چطور در فیلمتان کنار هم جمع کردید؟
این هم از کارهای دیوید کاپرفیلدی بود! ببینید، از ابتدا دلیل ساخت فیلم شاید عشق نبود، یک عکس العمل بود. عکسالعمل نسبت به سرمایهگذاری که سال ۸۳ غیرمسئولانه نسبت به من و فیلم مواجهه (که البته بعدا این فیلم با تهیهکننده دیگری ساخته شد) برخورد کرد. زمانی که آن سرمایهگذار زیر قول و قرارهایش زد و بی هیچ توضیحی از کار کنار کشید، من طرح فیلم شاید عشق نبود را نوشتم که با کش و قوس زیاد بعد از ۱۳ سال امسال نسخه نهایی آن به پایان رسید و اکران شد. آن زمان که طرح اولیه فیلمنامه را مینوشتم، از آنجا که بدعهدی خیلی از تهیه کنندگان درد مشترک تمام اهالی سینماست، از تمام ارتباطاتم استفاده کردم تا بتوانم بازیگرهای شاخص سینمای ایران را در این فیلم کنار هم جمع کنم و انصافا همگی با خلوص نیت آمدند و در بیان این درد مشترک با من همکاری کردند.
با این مفهوم که فیلمتان در نکوهش از عملکرد بعضی تهیهکنندگان و سرمایهگذاران در سینماست، موافق هستید؟
«شاید عشق نبود» نقدی است بر عملکرد کسانی که شغلشان از ارکان مهم فیلمسازی است. این یک واقعیت تلخ است که یک طرف دعواهای حقوقی اهالی سینما بعضا تهیهکنندگان هستند. شما تا به حال دیدهاید که بین یک صدابردار و فیلمبردار اختلافی عمده پیش آید و آنها برای حکمیت راهی مراجع حقوقی شوند؟ بنابراین تهیهکنندگان در عملکردشان حتما ایراداتی دارند. عوامل یک کار فرهنگی که باید صددرصد تمرکزشان را روی کارشان بگذارند نباید نگران اقساط کارهای قبلی و طلبشان باشند. قراردادهایی که تهیهکنندگان جلوی باقی عوامل فیلم میگذارند به عبارتی ترکمانچایی است. از این جهت که یک طرف قرارداد که خود تهیهکننده است باید و نباید کمتری نسبت به طرف دیگر قرارداد که هزار و یک تبصره برایش میآورند، دارد. بعد از سالها فیلمسازی بخوبی میدانم یک تهیهکننده از جیب خودش پول خرج نمیکند بلکه پول را از سازمان یا جایی میگیرد و صرف پروژه میکند و تنها وظیفه تهیهکننده این است که پول را بموقع بگیرد و بین عوامل تقسیم کند. این وظیفه تهیهکننده است، نه لطف او! نه این که او بیاید و با هزار دروغ و دغل امروز و فردا کند! یک تهیهکننده اگر واقعا ندارد پول عواملش را بموقع بدهد میتواند محترمانه عذرخواهی کند، نه اینکه جواب تلفن ندهد و... ! چنین برخوردهایی به شخصیت کسی که کار فرهنگی ـ هنری انجام میدهد برمی خورد.
سالها پیش قرار بود فیلم «روزی روزگاری دریاچه ای» را با محوریت دریاچه ارومیه و معضل کم آبی بسازید، بالاخره سرنوشت آن فیلم به کجا رسید؟
یک سال و نیم درباره موضوع کم آبی تحقیق کردم و متوجه شدم مسأله آب در این کشور اصلا شوخی بردار نیست. مسئولان ما بخوبی آگاهند که وقتی آب نباشد زندگی ممکن نیست و این یک مسأله ملی است. مردم از هر راهی که شده باید بدانند منابع آبی این کشور رو به پایان است. این روزها منتظرم پرونده فیلم «شاید عشق نبود» بسته شود تا دوباره به مراکز ذیربط مراجعه کنم بلکه بتوانم حمایت سازمانهای حافظ محیطزیست را جلب کنم. البته میدانم دست این سازمانها هم خیلی بسته است، اما امیدوارم با همکاری هم بتوانیم این طرح ملی را
به سرانجام برسانیم.
شرایط فیلمسازی در سینمای امروز را چطور میبینید؟
به نظرم افق روشنی برای فیلمسازی امثال من وجود ندارد. سینمای امروز فقط به سمت سرگرمیهای بی محتوا میرود. وقتی ما اصرار داریم فقط این نوع فیلمها را به خورد مردم دهیم، توقع چه خروجیای داریم؟ اما به هر حال کار و حرفه من فیلمسازی است و سعی میکنم با بودجههای کم بتوانم فیلمهای خوبی بسازم. کاری که الان بچههای گروه هنر و تجربه انجام میدهند.
خلاصه داستان
عروسک فروشی در پارک، ماجراهایی را که بر سر دوست سینماگرش آمده است برای دختری جوان بازگو میکند. دختر جوان که از عوامل فیلمی است که در آنسوی پارک مشغول فیلمبرداری آن هستند در انتها به هویت مرد عروسک فروش پی میبرد.
- 15
- 2