فیلم «خوک» (۱۳۹۶) به نویسندگی و کارگردانی مانی حقیقی و بازی محمد حسن معجونی، پریناز ایزدیار، لیلا حاتمی، علی مصفا و سیامک انصاری که ۱۰۸ دقیقه به طول میانجامد در سینماهای ایران اکران شده است.
سرگشتگی نشانهها
«محتوای نامه مهم نیست و آنچه مطرح است به تاخیر افتادن خوانش نامه در پس معنای آن است.»؛ این جملهای است که «ژاک دریدا»، نظریهپرداز پساساختارگرا، در رابطه با نظریه «ژاک لاکان»، روانکاو فرانسوی، درباره داستان «نامه ربوده شده» به نویسندگی «ادگار آلن پو» مطرح کرده است. در فیلم مانی حقیقی نیز به هیچ عنوان محتوا مهم نیست. همه چیز به تاخیر میافتد. به هیچ عنوان نباید به دنبال معنای خاصی باشید.
تنها چیزی که در فیلمهای حقیقی مهم است، بازیگوشی و سرگشتگی نشانههاست. حقیقی حالا به نزدیک ۵۰ سالگی رسیده و تاکنون ۱۰ فیلم را کارگردانی کرده است. او به سوی سینمایی میرود که هیچ گذشتهای در ایران ندارد و به شدت از مناسبات طبقه بالای جامعه ایران میآید.
طبقهای که از نظر اقتصادی تامین است و به دنبال سرگرمیهای متفاوت میگردد. در این نوع از سینما که نمونههای بسیار خوب آن را میتوانید در سینمای ایتالیا پیدا کنید با نشانههایی روبهرو میشویم که از «گمگشتگی»، «پوچی»، «از خود بیگانگی»، «تنهایی»، «خستگی» و «هرج و مرج» خبر میدهد. مثلا میتوانید به فیلمهای «زندگی شیرین» (۱۹۶۰) و «هشت و نیم» (۱۹۶۳) به کارگردانی «فدریکو فلینی»، «آگراندیسمان» (۱۹۶۶) به کارگردانی «میکل آنجلو آنتونیونی» و «زیبایی بزرگ» (۲۰۱۳) به کارگردانی «پائولو سورنتینو» نگاهی بیندازید.
همه نشانههای کلیدی این فیلمها، چه از نظر «فرم» و چه «محتوا» را در فیلم «خوک» مشاهده میکنید. حقیقی از طبقه بالای جامعه میآید و دغدغههای متفاوتی با اغلب فیلمسازهای ایرانی دارد. او مانند سه کارگردان ایتالیایی که به آنها اشاره شد از «رئالیسم» (واقعگرایی) فاصله میگیرد و تلاش میکند فضایی پر از هذیانگویی انسانهای گمگشته را نمایش بدهد. ولی پرسش اساسی این که آیا مانی حقیقی موفق شده است؟ به نظر میآید که فیلم او توجه جشنوارههای خاصی مانند «برلین» را جذب کرده است ولی در سینمای ایران با مشکلات مختلفی روبهرو خواهد
شد. حقیقی در فیلم «اژدها وارد میشود» (۱۳۹۳) فضایی روشنفکرانه را برگزیده بود. داستان او بر اساس اشارههای کلیدی به ادبیات هنری و اتفاقات تاریخی ایران پیش میرفت اما او در فیلم «خوک» راه «۵۰ کیلو آلبالو»، فیلم کمدی گذشتهاش را پی گرفته است. نوعی «کمدی سیاه» که مدام از نشانهای به نشانهای دیگر پرش میزند، حوصله پرداخت درست و حسابی داستان را ندارد و «هرج و مرج» گراست. جالب است که «سرگشتگی نشانهها» اسم کتابی از مقالات متفکران گوناگون که مانی حقیقی آن را گزینش و چاپ کرده است. شاید نماد سینمای او همین «سرگشتگی نشانهها» باشد.
معناهای اعصاب خردکن!
مانی حقیقی، خیلی دوست دارد به عناصری واقعی در فیلمهایش اشاره کند. مثلا در فیلم «خوک» گفته میشود که ابراهیم حاتمیکیا، مانی حقیقی و حمید نعمتالله به دست یک قاتل سریالی کشته شدهاند. قاتلی که کارگردانهای سینما را میکشد. شخصیت اصلی فیلم «حسن» (محمد حسن معجونی) نیز یک کارگردان سینماست که با مشکل مجوز روبهرو شده است. او به شدت ناراحت است که چرا به دست قاتل کشته نشده است. خیلی راحت میتوانید حدس بزنید که شاید حقیقی تلاش میکند به کارگردانهای واقعی سینمای ایران در قالب شخصیت «حسن» اشاره کند ولی امکان دارد در نهایت به این نتیجه برسید که معنا در فیلم او مهم نیست. به هر حال، آنقدر معناهای مبهم در فیلم وجود دارد که مدام درک آنها برای مخاطب به «تاخیر» میافتد.
کارگردان «خوک» در «فرم» (شکل) فیلم خود هم بازیگوشی میکند. شخصیت «حسن» توسط مامورهای بدون عنوانی بازداشت میشود. او در توهم خود در زندان تبدیل به یک خواننده راک میشود. کنسرتی را هم اجرا میکند. از سوی دیگر، مانی حقیقی مدام تاکید میکند که «حسن» همان «سوسک» داستان «مسخ» به نویسندگی «فرانتس کافکا» که تامل برانگیز است. در داستان «مسخ» با شخصیتی مواجه هستیم که یک روز صبح تبدیل به سوسک شده است.
شخصیت «حسن»، کارگردان سینمای فیلم «خوک» هم شبی وارد یک مهمانی میشود، او روی سرش شاخکهای سوسک چسبانده است. با تمام این تفاسیر، به نظر میآید همه این نشانهها گمراه کننده است. حتی ممکن است جستوجوی معناهای فیلم اعصابخردکن هم باشد. با تمام این صحبتها، فیلمهای حقیقی ار نظر رنگ، تصویر و طراحی صحنه همیشه پر و پیمان بوده است.
سیدحسین رسولی
- 18
- 1