«روزنامهنگار»، «فوتبالیست»، «مجری»، «گزارشگر و مفسر فوتبال» و «تهیهکننده سینما و تئاتر» عناوینی است که جهانگیر کوثری در تمامی آنها به شکلی حرفهای ورود پیدا کرده است، هرچند اکثرا او را با دو مورد آخر میشناسند.چهرهای فرهنگی که اظهارنظرهای جسورانه او حول محورهای روز اجتماع، وی را بهعنوان یکی از سیبلهایی تبدیل کرده که همواره موافقان و مخالفان بسیاری در دو سوی پیکار دارد که سبب شده در طول این سالها، با محدودیتهایی عمدتا در تلویزیون مواجه بوده که حاصل همین ضمیر جسورانه و بیپروای اوست. با کوثری همصحبت شدیم؛ راجع فیلم آخر او (فراری) حرف زدیم و سالهای فعالیتش در تلویزیون؛ تراستی که بر سینمای امروز چنبره زده و جریانی که پس از مسائل سیاسی و اقتصادی، حال مهیای ورود به سینماست. یک گفتوگوی مهیج که دعوت میکنیم حتما آن را مطالعه کنید.
آقای کوثری، شما چندی پیش بهعنوان آخرین کار سینماییتان، «فراری» را به روی پرده داشتید؛ فیلمی که بهرغم نمایش در طلاییترین بازه اکران، نفروخت. آقای داوودنژاد، توپ این نفروختن را به زمین پخشکننده آن (هدایت فیلم) و البته شورای صنفی نمایش انداخت، شما هم آقای سرتیپی را بهعنوان مسبب اصلی نفروختن این فیلم نام بردید. آقای تنابنده هم مشکلات مالکیتی را دلیل نفروختن این فیلم عنوان کردند. چطور است سه تن از عوامل فیلم، سه اظهارنظر متفاوت را در آسیبشناسی این عدم فروش عنوان میکنند؟
آقای تنابنده که صلاحیت اظهارنظر راجع به این قضیه را ندارد چون اصلا در جریان نیست که کلیت موضوع از چه قرار است. ایشان بازیگری است که آمده، بازی کرده و پولش را هم گرفته و رفته و دیگر هم در اکرانهای مردمی و باقی قضایا نیامده است. ایشان حتی باقیمانده پولش را بههمراه بهرهاش دریافت کرده. در مورد عدم اکران «فراری» طی یک سالونیم اخیر باید بگویم آقای سرتیپی، یک قراردادی را با آقای شایسته نوشته بود که باید امضا میشد تا ما بتوانیم فیلم را به سرگروهی کورش اکران کنیم، اما ایشان این قرارداد را یک سالونیم امضا نکرد. درحالیکه اگر ما پخش فیلم را به آقای سرتیپی میدادیم، ماجرا الان جور دیگری بود.
به هر جهت «هدایت فیلم» برای آقای سرتیپی، یک رقیب محسوب میشود و شاید این موضوع، وی را ناراضی کرده بود. حوالی عید، ۱۶ فیلم، نامزد اکران نوروزی شدند. سه روز مانده به اکران فیلمها، مشخص شد که ما را به گروه ماندانا انتقال دادهاند یعنی فیلمی که کاندیدای ۸ سیمرغ از جشنواره بود و ۴ سیمرغ را هم برد، فیلمی که الفبای سینمای درست در آن رعایت شده بود، پس از یک سالونیم، با فیلمهای مبتذل و سخیف یکی کردند و سه روز مانده به اکران، به ما گفتند شما بروید گروه ماندانا.حتی خود آقای اشرفی (مدیر سینما ماندانا) نمیخواست بهعنوان سرگروه حضور داشته باشد. در آن شرایط، به جای اینکه مدیر پخش فیلم به شورای صنفی برود، من خودم رفتم و دیدم یک قرارداد دوهفتهای برای ما در گروه ماندانا نوشتهاند. همه سینماهای ما یا در اختیار حوزه هنری است یا در اختیار شهرداری و بنیاد و ارگانهای دیگر.
بقیه سالنها را هم شرکت گلرنگ گرفته به نام پردیس کورش. حالا برای ما یک تراست جدید درست شده به نام گلرنگ که در حال نفوذ در تمام زمینههای اقتصادی و فرهنگی است. این شرکت باید شامپو تولید کند و بفروشد اما آمده در کار سینما دخالت میکند و اسب داخل فروشگاههای خود برده و داعش را معرفی میکند. این فاجعه است.چرا باید شرکت گلرنگ سالنهای خود را در اختیار شخصی قرار دهد که روش انسانی و سینمایی قابل قبولی ندارد. در شرایطی که فیلمهای دیگر، تمام سینماها را گرفته بودند، ما ماندیم و گروه ماندانا و ۱۴ سینمایی که به ما دادند. طبیعی است که فیلم نمیفروشد. حالا میخواهیم تبلیغ کنیم. برای این کار، تمام صحبتها و برنامهریزیها را با شهرداری انجام دادیم که ناگهان شهردار استعفا داد. رفتیم سراغ تلویزیون تا تیزر بگیریم، گفتند باید فیلم را ببینیم.
حالا چند روز مانده به عید، ما مشغول این زمینهچینیها برای تبلیغات بودیم که «فراری» اکران شد. به این فیلم سمی دادند که به مرور زمان، خورد و مرد. این ناعدالتی در نتیجه کسانی است که مسئول هستند. من یک سالونیم به آقای ایوبی التماس کردم که بگذار این فیلم اکران شود و اگر اختلافی وجود دارد، بعدا میتوانیم آن را حل کنیم، اما جرأت نداشت و ترسید. به آقای حیدریان نامه نوشتم که بیایید این فیلم را تا زمانش از دست نرفته، اکران کنیم و اگر اختلافی وجود دارد، بعد از اکران مینشینیم و آن را حل میکنیم.
من به آقای داروغهزاده هم التماس کردم. ۱۰ جلسه به ارشاد رفتم و صحبت کردم که این فیلم را اکران کنید چون دارد میسوزد. بهوفور مزاحم آقای شاهسواری شدم و این نکته را به ایشان هم گوشزد کردم؛ کلی داور و حکم آورده شد و هر چه آنها گفتند، قبول کردیم تا فیلم اکران شود و نسوزد. حالا در این جریاناتی که ما با آقای داوودنژاد اختلافاتی پیدا کردیم، آقای سرتیپی رفته بود پشت قضیه و فیلم را اکران نمیکرد. من و آقای شایسته، مرتبا به آقای سرتیپی زنگ میزدیم که آقا چرا این قرارداد را امضا نمیکنی اما ایشان مدام وعده فردا را میداد؛ یک سالونیم طول کشید تا آن فردا برسد و قرارداد را امضا کند اما این کار را نکرد و فیلم سوخت.
چطور شما وقتی قراردادی امضا نشده بود و متوجه اهمال از جانب آقای سرتیپی بودید، ترجیح ندادید با یک سرگروه دیگر قرارداد ببندید؟
ما میخواستیم سرگروهمان کوروش باشد. همه سینماها هم میدانستند که ما با کوروش قرارداد بستهایم. خود آقای سرتیپی جلوی آقای شاهسواری قول داد که فیلم را اکران میکند اما نکرد. این کار را نکرد تا بگذارد ما به نوروز برسیم و بعد بگوید بیا در سالن شماره ۲ من اکران کن. بعد هم شورای صنفی به درستی میگوید شما بیشتر از یک گروه نمیتوانی داشته باشی. آقای اشرفی هم با من تماس گرفت و گفت که من دارم از سرگروهی خارج میشوم و نمیتوانم فیلمت را پخش کنم. اعضای شورای صنفی در جلسهای با آقای اشرفی گفتند شما حق نداری از سرگروهی خارج شوی که خلاصه ایشان قبول کرد.
به زحمت دو هفته را به چهار هفته رساندم و فیلم رفت و در مافیای فیلمهایی که تبلیغات تلویزیونی داشتند، مانند یک بچه یتیم اکران شد و زیان دید. یک فیلم خوب اجتماعی که همه چیزش درست بود. کلی برایش زحمت کشیدیم و پول خرج کردیم و حتی یک ریال کمک دولتی نه بهلحاظ مادی و نه بهلحاظ معنوی دریافت نکردیم، تنها بهدلیل عدمجسارت مدیران سینمایی، نابود شد در حالی که آنها اگر قدرت داشتند، میگفتند برو فیلمت را اکران کن نه اینکه از غوغاسالاری برخیها بترسند.
حداقل انتظاری که از «فراری» میرفت این بود که فیلم بهواسطه آقای تنابنده که در آن بازه، «پایتخت» را روی آنتن داشت، مورد استقبال نسبی قرار بگیرد که این اتفاق هم نیفتاد.
آقای تنابنده، ستاره سینما نیست و تا امروز هم فیلمهایش چندان نفروخته. «پایتخت» شرایط دیگری دارد. ما هم فکر میکردیم نمایش «پایتخت» برای ما تبلیغ به حساب میآید، اما مردم ترجیح دادند به سینما نیایند و در خانهشان، لباس راحت بپوشند و تخمه بشکنند و تنابنده را ببینند. یک خانواده اگر سینما میآمد، باید پول ۴ تا بلیت ۱۵هزار تومانی را متقبل میشد که این رقم با خوراکی و هزینه ایابوذهاب، برایش سنگین تمام میشد. این اتفاق نشان داد که ماهیت کار در تلویزیون، با ماهیت کار در سینما فرق دارد و تنابنده هنرپیشه سینما نیست.
آقای کوثری شما فرزند تلویزیون هستید. از سال ۵۹ در جعبه جادویی فعالیت دارید و در طول تمامی این سالها، با مدیران مختلف تلویزیون کار کردهاید و رئیس اتحادیه تهیهکنندگان بودهاید. این سابقه و تحصیلات طولانی سبب میشود تا یکی از معدود افرادی باشید که میتواند تحلیل درستی از ۴ دهه فعالیت تلویزیون بیان کند. بهنظر شما، این حجم انتقادی که امروز به رسانه ملی میشود، در نتیجه آن ریلگذاری مدیران دهههای قبلی سازمان است یا با اغراض سیاسی بیان میشود؟
تلویزیون در یک مقطعی، مسیر خودش را مبنی بر اینکه یک رسانه مردمی باشد یا یک رسانه دولتی، تعیین کرد؛ یعنی از دهه ۷۰، کمکم به سمتی رفت که محبوبیت مردمی خودش را از دست داد. تلویزیون با اینکه تنها رسانه تصویری جامعه ماست که دربرگیرنده تمامی پدیدههای اجتماعی، سیاسی، خبر، ورزش، سینما، موسیقی و... است اما با این وضع نتوانسته آن محبوبیتی که باید داشته باشد را به دست بیاورد. این انتخاب، سلیقه خودش است و دوست دارد که به این شکل رفتار کند.
از نظر مدیریت داخلی گروهها و... تغییرات عمدهای در آن ایجاد شد و سعی کردند که تلویزیون به سمت آن مباحثی که خیلی هم برایشان مهم است، حرکت کند. بنابراین کسانی در تلویزیون حضور یافتند که بتوانند مبلغ آن جریانی باشند که آنها برنامهریزی، مدیریت و طراحی کرده بودند. محبوبیت تلویزیون از آن زمانی کاسته شد که در واقع شکل مردمی خودش را از دست داد؛ یا اینطور بهنظر رسید و نتوانست جلو سوءتفاهم را بگیرد.
بنابراین با این صراحت لهجه شما، مشخص بود که با تلویزیون به مشکل میخورید، همچنان که یکی از نخستین ممنوعالتصویرهای تاریخ این رسانه محسوب میشوید.
بله، شاید نگران آن ذهنیت مردمی من بودند و طبیعی است که من در تلویزیون، جایی نداشته باشم چون خیلی از رفتارها یا مدیریتهای آنها با آن خواسته من که نسبت به یک رسانه فکر میکردم، جور درنمیآمد و شما باید بعضی چیزها را راست نمیگفتی و یک جور دیگری بیان میکردی و این در تمامی عرصهها از جمله ورزش صادق بود.
مطمئن باشید تا کسی صددرصد تابع خواستهها و برنامهریزیهای مدیران کلان تلویزیون نباشد، محال است بتواند دوام بیاورد. اینکه یکی در تلویزیون فعالیت دارد و ادای اپوزیسیون درمیآورد، یک عوامفریبی خاص و نوعی پوپولیسم است که اینها انجام میدهد. طرف، مجری برنامه هر روز صبح تلویزیون است، اما میخواهد ادای اپوزیسیون را دربیاورد. این یک بازی دروغ است. شما وقتی در تلویزیون ایران فعالیت میکنی، باید تابع تمام برنامهریزی آنان باشی، خودشان هم این را میگویند. آنها طبیعتا بعد از ۴۰ سال، اینقدر تجربه پیدا کردهاند که بتوانند این موضوع را مدیریت کنند. کسانیکه با تلویزیون کار میکنند، صددرصد با اینها هستند و البته هیچاشکالی هم ندارد. هر کسی دوست دارد هر چه را که میخواهد انتخاب کند.
یکی از مردمیترین مجریهای تلویزیونی این سالها، عادل فردوسیپور است که بخش عمدهای از این محبوبیت را بهدلیل آنچه حرکت در جهت خلاف یا غیرمرسوم خواست مدیران تلویزیون است، به دست آورده؛ این حرکت هم میتواند تفسیر پوپولیستی داشته باشد؟
این یک نوع خاص است که شما آدمهای درجه دو نظام را بزنی مثلا رئیس هیات فوتبال فلان استان را بیاوری روی خط و بگویی مثلا تو یک ماشین از پول اینجا خریدهای و بهاینترتیب نابودش کنی، اما به خط قرمزهای نظام که نمیتوانی نزدیک شوی. این انتخاب است و چیز بدی نیست. اینکه شما ۱۵ سال در تلویزیون باشی و بهترین موقعیت و پول را به تو بدهند و آن وقت بخواهی آنجا ادای اپوزیسیون را هم دربیاوری، این یک دروغ و عوامفریبی است که اگر نکند بهتر است. مثلا وقتی نماینده مجلسی را روی خط میآورد که نمیداند فوتبال چیست و حالا آمده مدیرعامل فلان باشگاه شده و او را میکوبد یا علی کریمی را به جان یکی دیگر میاندازد، این درست نیست.
او به آدمهای درجه دو حمله میکند چون نمیتواند به اصلیها نزدیک شود. حتی ببینید به بحث ورود دختران به ورزشگاه که باز آن هم یک بحث ثانویه و فرعی است هم ورود نمیکند. ما خیلی بحثها و مشکلاتی در فوتبال داریم که نمیتواند و محال است به آن نزدیک شود مانند دخالت عوامل بزرگ دولتی و نظامی در فوتبال. آیا میتواند راجع به این موضوع حرف بزند؟ اما چون میخواهد محبوبیت مردم را به دست بیاورد و چون عوام نمیتوانند بفهمند نوع رفتار خاص او را، بنابراین آنها را به سمت دیگر میبرد. به اصغر فرهادی بابت دریافت کن تبریک میگوید. این عوامفریبی است مثل احمدینژاد که میرفت در روستاها و پول نقد به مردم میداد که یک پوپولیسم آشکار بود. البته من عادل را خیلی دوست دارم و بچه خوبی است. نمیخواستم اسم بیاورم اما چون شما گفتید، من هم ورود کردم. در شرایط امروزی، وجود عادل غنیمتی است.
البته آن زمانی که شما به تلویزیون رفتید، دوران بسیار سختی بود.
من هیچوقت استخدام تلویزیون نبودم اما تنها کسی بودم که آن زمان میتوانستم راجع فوتبال صحبت کنم. کمتر کسی این پدیده را میشناخت اما من، هم بازی کرده بودم، هم تحصیلاتش را داشتم و هم روزنامهنگار بودم؛ همه این مراحل را گذرانده بودم و طبیعتا نمیتوانستند بهتر از من انتخاب کنند. من ممنوعالتصویر بودم اما فینال جامجهانی را با صدای من پخش کردند. آنموقع شرایط به این ترتیب نبود اما با آن وضع، من همچنان حرف داشتم مثلا اجازه پخش مستقیم را نمیدادند و با سیاستهایشان نمیخواند اما با همان محدودیتها، طی آن سالهایی که من در تلویزیون بودم، یک کلمه انحراف و حتی اشتباه نداشتم.
کارم را به شکل صادقانه انجام دادم و همیشه هم در خدمت بودم و هر وقت هم که به من کار دادند، با تمام وجودم آن کار را انجام دادهام. با وجود کمبودها، گمان میکنم حتی یک اشتباه هم نداشتم. زمانی که من برنامه زنده جامجهانی را داشتم، آقای منتظری که نائب امام بودند، نمیتوانستند برنامه مستقیم بروند اما من مستقیم میرفتم چون تاایناندازه به من اطمینان داشتند و من هم امتحان خودم را پس داده بودم و هیچسوءاستفاده از موقعیتی که داشتم، به عمل نیاوردم تا آن روزی که در تلویزیون بودم و فینال ۹۴ بین برزیل و ایتالیا را گزارش کردم و بعد هم سربلند بیرونم کردند.
به چه علتی بیرونتان کردند؟
به من گفتند نیا، من هم نرفتم. تا آقای ضرغامی و آقای فرجی به من گفتند بیا یک برنامه صبحگاهی است که آن را اجرا کن که برنامه «مردم ایران سلام» بود و من آن برنامه را با مرحوم «محمدعلی اینانلو» اجرا میکردم. بعد آقای ضرغامی و فرجی این شجاعت را داشتند که با مجوز خودشان، برنامه «ورزش از نگاه دو» را به من دادند. بعد هم که این دو نفر از تلویزیون رفتند، من را هم بیرون کردند و الان من را راه نمیدهند.
هیچکس هم به من نمیگوید مشکلم چیست. خیلی دوست دارم که مسئولان و حراست تلویزیون یا هر کس دیگری به من بگوید دلیلش چیست. من اگر اشتباهی داشتم، باید در آن سالها هم میداشتم. منی که در ۳، ۴ دهه قبل، برنامه زنده میرفتم و آنتن را با اطمینان کامل به من میدادند. من پیشنهادهای عالی از سوی تلویزیونهای دیگر داشته و دارم آن هم با رقمهای عجیب اما ترجیح میدهم در همین خاک باشم و کار کنم.
آقای کوثری، شما چند ماه پیش، جزو یکی از آن ۱۲۰ سینماگری بودید که بابت لغو اکران قانونی «عصبانی نیستم» به رئیسجمهور نامه نوشتید. اتفاقی که با پاسخی همراه نشد و فیلم، چند ماه بعد، طبق روال طبیعی خود، اکران شد. مشابه چنین حرکتی در نامهنگاری سینماگران به رئیسجمهور و رئیس دستگاه قضا بابت رفع ممنوعالخروجی جعفر پناهی صورت گرفته که باز هم بینتیجه بوده. نمونههای تلاش از این دست در گذشته، بسیار است. چطور میشود که سرمایههای سینمایی یک کشور برای تغییر یک اتفاق، بسیج میشوند اما در عمل، حتی یک جواب خشکوخالی هم نمیگیرند در حالی که با شرکت یک هنرمند مثلا هالیوودی در یک اعتراض خیابانی، شاهد تغییر یک تبصره قانونی در آن کشور هستیم. میتواند به ناکارآمدی هنرمندان مربوط باشد یا به بیاعتقادی سیاسون به جامعه سینمایی؟
ما تا دیدگاههای کلان مسئولان نظام را عوض نکنیم، شاهد اتفاقی از آن دست که شما به آن اشاره کردید، نیستیم.خیلیها در داخل نظام هستند که دوست دارند این مسائل، به شکل خیلی معمولی و مرسومش حل شود مانند جلوگیری از آثار برخی از فیلمسازها. بعضیها اعتقاد دارند که نفس این جلوگیری، یک واکنش مثبتی را برای آن فیلمساز در جامعه ایجاد کرده و او را قهرمان میکند.
دستگیری یک فیلمساز یا بردنش به حبس، باعث محبوبیت او شده و آن سوی دنیا، روی صندلی خالی این هنرمند، دسته گل میگذارند و صدای این اتفاق در کل جهان میپیچد درحالیکه مردم آنطرف دنیا دقیقا خبر ندارند اینجا چه خبر است. این بهنظر من، یک اشتباه تاکتیکی از سوی برخی مسئولان نظام است که میخواهند جلوی پدیدههای اجتماعی همچون سینما، تئاتر، شعر، ادبیات و موسیقی را بگیرند. هیچکسی در تاریخ نتوانسته جلوی اینها را بگیرد.
این پدیدههای اجتماعی، تمام موانع را دور میزنند آن هم پدیدهای مانند سینما که فراگیر و جهانی است و امکان انعکاس جهانی دارد. اینکه میگویید سیاسیون به سینماگران اعتقاد دارند یا نه، باید بگویم اعتقاد دارند. این شرایط، طبیعی است. الان به نقطهای رساندهاند که همه پوستکلفت شدهاند؛ هم آن جناحی که مانع میشوند و هم این طرف. الان نظام راجع بعضی از آدمها، هنرمندان، سیاستمدارها، فیلمسازان و... مواضعی دارد و راجع آنها کوتاه نمیآید. «عصبانینیستم» با هر شرایطی اکران شد و تمام فیلمها اکران میشوند اما نسبت به برخی هنرمندان، موضعگیری رادیکالی وجود دارد که بهنظرم خوب نیست.
البته تکلیف گروههای فشاری که فراتر از خواست وزارت ارشاد و دولت، سبب توقیف یا پایین کشیدن یک فیلم قانونی میشوند هم مشخص است.
بله، میتوانند هر کاری کنند. مگر الان در شهرستانها فیلمها را پایین نمیکشند. اینها، یک موقعی و شاید هم الان، ابزار دست یکسری از دولتمردان بودند و رشد کردند و زیاد شدند. الان اگر آن دولتمردان بخواهند اینها ابزارشان نباشند، نمیتوانند کنارشان بگذارند. شما وقتی یک چیزی را بزرگ میکنید، تبدیل به یک غول میشود؛ غولی که نمیتوانی دیگر در دستان تو نیست.
حرکتی که خانواده شما سالهاست ادامه میدهد و برخلاف برخوردهایی که با این آرمان میشود، با استقبال بسیاری از جانب پایگاههای مردمی مواجه شده حال آنکه بسیاری تلاش میکنند اظهارنظرهای شما را سیاسی جلوه دهند تا جریانی علیه شما شکل بگیرد.
تبعیضهای جامعه ما خیلی علنی است. وقتی داریم میبینیم حقوق فلان آدم مستضعف در جیب خودش نمیرود و طی چند روز یا چند ماه، ۳۰میلیارد دلار پول و دکل نفتی گم میشود و چه بحثهای کلان پولی دیگر یا اصلا بودجهای که مجلس تعیین میکند، کجا دارد میرود، بعد آدمی را من سراغ دارم که یک ماه است مرغ نخورده و دو تا بچه هم دارد، خب؛ شما نه بهعنوان یک هنرمند، بلکه بهعنوان یک آدم عادی، از این تبعیض، نگران و آزرده نمیشوی؟ ما ادعای سیاسی نداریم؛ ما میگوییم این حقوق دارد پایمال شده و حق مردم را یکسری دارند میبرند. این از نظر مالی.
از نظر معنوی میگوییم در اکران فیلمها تبعیض وجود دارد. وقتی شما پشتصحنه یک فیلم را نیمساعت در تلویزیون پخش میکنی و حاضر نیستی ۲۰ ثانیه تیزر برای فیلمی که مورد تایید نظام است، بروی، آیا این تبعیض نیست؟ شما وقتی چهره یک نفر را در فیلم سانسور میکنید و اجازه نمیدهید چهرهاش در تیزر چند ثانیهای پخش شود، آیا این تبعیض نیست؟ ما نگران این چیزها هستیم و به این مسائل اعتراض میکنیم. طبیعی است که من یا خانم بنیاعتماد یا باران باید معترض باشیم. آیا درست است که چشمهایمان را ببندیم و تنها دنبال منافع خودمان باشیم؟ برویم پولها و دستمزدهای کلان بگیریم و فلان کمدی را به جنگ داعش تبدیل کنیم. میشود چنین کارهایی را هم کرد اما ما نمیتوانیم.
شاید تصور شود که در دورههای مختلف، چوب این آزاداندیشیتان را خوردهاید، اما در واقع این از پلههای نردبان آرمان بالا رفتن، لذت خود را دارد.
بله، طبیعی است که میخوریم؛ نمیتوانیم که دروغ بگوییم. این مساله ربطی به دولت ندارد. مثلا الان مردم میگویند ارز گران شده و دولت هیچکاری نمیکند. خب دولت چکار میتواند بکند؟ ما که میدانیم در جامعه ما، دولت چه قدرتی دارد، کجا قرار دارد، چقدر تصمیمگیرنده است. آیا دولت میتواند تلگرام را قطع کند یا نکند؟ وقتی وزیر ارتباطات و فنآوری زورش نمیرسد قطع نکند خب دولت هم زورش نمیرسد. ببینید «دولت» و «دولتی» یک جورهایی با هم قاطی شده.
بعد در دنیا هر کسی میخواهد حرفی بزند، میگوید این دولتیها. این دولتیها یک بحث کلانی را برمیدارد درحالیکه اینطوری نیست و ما میدانیم تقسیمبندی در جامعه ما به چه شکلی است یعنی دولت در چه مقام و موقعیتی قرار دارد و ارگانها چه مقام و موقعیتی دارند و تنها دولت نیست. به هر جهت، جامعه ما در قانون اساسی یک تعریف دیگر و یک چیزهای دیگر هم دارد که باید به آنها هم فکر کنیم. سینما یک حوزهای بود که بهعنوان یک جزیره، از نظام جدا افتاده بود و بهدلیل آن پتانسیلهای درونی و نیروهایی که داشت، خیلیخوب رشد کرد. الان موقعیت جهانی ما، جایگاه ویژهای است و خیلی جایگاه خوبی داریم. اسکار بهترین فیلم را میگیریم؛ این شوخی نیست. جایزه بهترین بازیگر کن را میگیریم؛ این شوخی نیست: ۲۵۰ غول بزرگ بازیگری جهان آنجا هستند.
این، واقعیت سینماست که این پتانسیل را داشته و اینها سعی میکنند که بگیرند. آدم میفرستند داخل سینما. آدم تربیت میکنند، پشت سر هم جشنواره میگذارند، پول تزریق میکنند و در مقابل، ما که تهیهکننده مستقل هستیم، یک جا کم میآوریم. من زورم به پول دولتی نمیرسد. من وقتی «فراری» را بدون یک ریال کمک مادی و معنوی دولت ساختم، خب؛ رقیب من که یک تهیهکننده دولتی است، پولش را از فلان وزارتخانه گرفته و تبلیغات فلان شرکت پشت آنهاست. اینها اسپانسر میشوند و دومیلیارد کمک میکنند. من زورم نمیرسد. وقتی کارخانه گلرنگ از برخی ارگانها میترسد و سینمایش را در اختیار آنها قرار میدهد و به من نمیدهد، من چه انتظاری میتوانم داشته باشم؟
شنیده میشود چهار دسته تهیهکنندگان، پس از سالها قرار است به یک وفاق رسیده و تشکیل یک صنف متحد را بدهند. اتفاقی که سخت اما بهشدت پرثمر است.
مطمئن باشید اگر صنوف باهم بوده و سینماییها پشتیبان هم باشند، موقعیت ما بهتر میشود و حرفمان راحتتر به کرسی مینشیند. باید صنفی متشکل از تهیهکنندگان برگزیده سینما تشکیل شود یعنی فقط تهیهکننده در آن حضور داشته باشد نه اینکه هرکسی یک شغل دیگری هم دارد، بیاید تهیهکننده شود. تهیهکننده به معنای واقعی کلمه با تمام آن معیارهایی که مورد نظر است. تجربه و سواد کافی داشته باشند، آدمهایی باشند که از دغدغه سینما برخوردار بوده و شغل دیگری نداشته باشند. یکی اگر طراحصحنهولباس است، برود همین کار را بکند، یکی که گریمور است یا برود همان کار گریمش را انجام دهد یا اینکه آن کار را ترک کرده و بیاید تهیهکننده شود. یک نفر هم کارگردان است و هم تهیهکننده؛ یا باید تهیهکننده باشد یا کارگردان؛ یعنی باید بشود. باید شغلها تعریف شوند.
مجتبی اردشیری
- 10
- 6