این فیلم بیشتر شبیه به یک بازی دورهمی است تا یک فیلم سینمایی درست و حسابی! بنابراین کلید واژه اصلی این فیلم هم «بازی» است نه یک داستان دراماتیک. با این تفاسیر فیلمهای مهمی در تاریخ سینمای جهان وجود دارد که یک «بازی» را دستآویزی برای داستان و روایت خود کردهاند و علاوه بر این حرفهایی هم برای گفتن داشتهاند.
فیلم «بازیهای مسخره» (۱۹۹۷)- بازسازی شده در هالیوود (۲۰۰۷)- به کارگردانی «میشائیل هانکه» یکی از مهمترین فیلمها در این زمینه است.
داستان این فیلم درباره دو مرد جوان است که خانوادهای را گروگان میگیرند و برای تفریح آنها را به انجام بازیهای سادیستی وا میدارند. فیلم «بازیهای مسخره» حتی با تماشاگر هم بازی میکند. در جایی از فیلم میبینیم که یکی از اعضای خانواده از دست گروگانگیرها رهایی مییابد ولی کارگردان تصاویر فیلم را به عقب میبرد و این بار شخصیت فراری دوباره در چنگ دیوانگان سادیستی اسیر میشود.
«بینامتنیت»های سینمایی، ادبی و تئاتری
فیلم «غریبههای تمام و کمال» (۲۰۱۶) ساخته «پائولو جنووسی» نیز یک دورهمی را نشان میدهد که در پایان، روابط عاشقانه و مخفیانه تمام کاراکترها، تبدیل به یک تراژدی وحشتناک میشود.
بنابراین هر دو فیلم «بازیهای مسخره» و «غریبههای تمام و کمال» مورد توجه کارگردان فیلم «گرگبازی» بوده است. از طرفی، اردیبهشت سال ۱۳۹۶ بود که نمایش «مافیا» به نویسندگی و کارگردانی افروز فروزند در تئاتر باران اجرا شد که نویسنده بر اساس بازی مافیا، روابط خانوادگی و اجتماعی کاراکترهای نماشی خود را نشان میداد. تمام این مثالها میتواند نشان بدهد که فیلم «گرگبازی» نه تنها تازگی در ایده و اجرای خود ندارد بلکه به شدت نسبت به «روایتگری» و «روایتشناسی» عقبمانده است.
حتی در داستاننویسی هم شاهد آثار نویسندگانی مانند «ایتالو کالوینو» هستیم که این نوع از روایت را بارها به کار گرفتهاند. نباید از شیوه نویسندگی «خورخه لوئیس بورخس» نیز غافل شد.
«رولان بارت» - منتقد فرانسوی- درباره کالوینو مینویسد: «کالوینو نویسندهای است که جایی چنان روشن همه چیز را به طنز میگیرد و جایی جهانی خلق میکند سراسر ابهام و رمز و راز و از این رو بر غنای داستان میافزاید.» فکر میکنم توانسته باشیم ردپای روایت فیلم «گرگبازی» را در بین آثار هنری دیگر به خوبی پیگرفته باشیم.
نشانههای دمدستی و سطحی
«ژاک دریدا» - فیلسوف فرانسهزبان الجزایری - اعتقاد دارد: «برجستهکاری و طرح ساختارها، زمانی بهتر دیده میشود که محتوا یعنی انرژی حیات بخش معنا، بی اثر و خنثی شود.»
فیلم «گرگبازی» به شدت فرمالیستی است. درواقع، بیشتر معناگریز و حتی بیمعناست.
این فیلم از ساختارهایی که خلق میکند فراتر نمیرود و میتوان گفت که ساختارهای رواییاش به شدت شکننده و سست هم است. بر اساس نظریه ساختارگرایی ما باید بیشتر دنبال این باشیم که: «متن چگونه معنا میدهد نه اینکه متن چه معنایی دارد.» ساختار روایی فیلم «گرگبازی» تلاش میکند به تماشاگر کلک بزند آن هم با کمترین هوشمندی و دقت نظر. این فیلم میخواهد شما را درگیر روایتی پیچیده کند ولی در نهایت شما را سرگردان میکند.
برای اینکه خرده پیرنگها و خردهروایتهای، بیمعنی و آبکی را برای داستان اصلی خود طراحی کرده است.
شخصیت «دکتر» و همسرش «هما» در فیلم مانند «شبح» هستند. این امر نشانگر ضعف شدید نویسندگی است. رابطه سعید و هما باز نمیشود، رابطه دکتر و مرتضی باز نمیشود.
شاهد فلاشبکهایی به شدت بی معنی هستیم که هیچ ربطی به داستان کلی و ژانر پلیسی- معمایی ندارد. اینجا سوال مهمی مطرح میشود؛ اگر شاهد دیدن فیلمی با حضور کارآگاه مشهور یعنی «هرکول پوآرو» باشیم و این کارآگاه در نهایت نتواند گرههای معما و جنایت را باز کند، چه میشود؟ فیلم «گرگبازی» هم این کار را میکند. شاهد حضور سه پلیس به شدت خنگ و سطحپایین و دستوپاچلفتی هم در فیلم هستیم! پلیسهایی که به نظر میرسد شلوار خود را هم به زور پا کردهاند و آنقدر کمهوش هستند که آدم میماند چطور حرفزدن و راهرفتن یاد گرفتهاند. این مثالها میتواند به خوبی ساختار روایی فیلم «گرگبازی» را روشن کند.
از نظر «فردینان دوسوسور» در کتاب جریانساز «درسهای زبانشناسی عمومی»، عناصر بنیادین یک زبان و بلکه تمام محصولات تفکر انسانی و رفتارهای فرهنگی، «نشانهها» هستند.
به باور نشانهشناسان همه نظامها از نشانههایی ساخته شدهاند که افراد به طریقی توافق شده یا قراردادی به آنها واکنش نشان میدهند. نشانههای فیلم «گرگبازی» با کودکان فیلمندیده و سینمانرفته به خوبی ارتباط برقرار میکند ولی با سینماروهای حرفهای و کاربلد سر ستیز دارد. شاید حتی سرتان را هم به دیوار بکوبید. «میشل فوکو»- فیلسوف فرانسوی- در مقاله کوتاه «مولف چیست؟»، ایده «مرگ مولف» نوشته «رولان بارت»- منتقد فرانسوی - را زیر سوال میبرد. او اعتقاد دارد که نوشتار بازیای است از نشانهها، بنابراین فیلم «گرگبازی» هم بازی از نشانههای دمدستی و سطحی است.
نشانههایی تو خالی و بیمعنا که تلاش میکند تماشاگر را گیج کند و در نهایت او را با دستان خالی به بیرون از سالن سینما بفرستد. فیلمی که نه به مسائل اجتماعی میپردازد و نه به شخصیتها و نه به داستانی قدرتمند؛ نویسنده تنها تلاش میکند بازی کند و بازیاش هم پوک و پوسیده و لوس است.
نویسنده:سیدحسین رسولی
- 15
- 5