شنبه ۰۳ شهریور ۱۴۰۳
۰۱:۳۱ - ۲۵ دي ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۰۰۶۵۵۰
فیلم و سینمای ایران

«پیمان معادی» کارگردان فیلم بمب: روی نقش مدیر مدرسه حساس بودند

پیمان معادی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
پیمان معادی گفت: «وقتی سیامک انصاری را به عنوان مدیر مدرسه انتخاب کردم، اولین سؤالی که وزارت ارشاد و دیگران از ما پرسیدند این بود که بازیگری که می‌خواهد نقش مدیر را بازی کند کیست! نمی‌دانم چرا همیشه در مورد بازیگر نقش مدیر حساس بودند!»

پیمان معادی در گفت وگو با روزنامه شرق به نکاتی درباره فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» که در حال اکران است، اشاره می کند. بخش هایی از پاسخ های معادی در این گفت وگو را در ادامه می خوانید.

 

شانس آوردیم که زنده ماندیم و حالا باید آن دوران را روایت می کردیم

- این قصه بیش از ۱۰ سال در ذهنم بود؛ مثل خیلی از قصه‌ها که چندین‌سال در ذهنم جای گرفته بود. همیشه طرح‌هایی با خود همراه دارم تا زمان ساخت آنها فرابرسد. قصه «بمب...» هم سال‌ها در ذهنم بود. اتفاقا دوران موشک‌باران را خودم از نزدیک تجربه کرده بودم. به همین دلیل در تولید، همه‌چیز به نزدیک‌ترین و واقعی‌ترین شکل ممکن ساخته شد؛ مثلا مدرسه هزارو ۳۰۰ متری گرفتیم و مدرسه ۳۰۰ متری مشابه همان مدرسه‌ای که خودم می‌رفتم را در آن ساختیم. لباس‌ها و گریم‌های معلم‌ها را از روی عکس‌هایی که داشتیم انجام دادیم. حتی از اسامی واقعی افراد استفاده کردیم و رفتارهای آنها را به نمایش گذاشتیم. سیامک انصاری در آن دوره هم‌کلاس من بود و مدیر و ناظم مدرسه‌مان را خوب می‌شناخت و ما تقریبا تمام آن رفتارها را تجربه کرده بودیم. حتی برادرم برخورد خشونت‌آمیز ناظم را کاملا تجربه کرده بود!

 

- کوچه‌ها، ‌ساختمان‌ها، ‌حتی منزل محل زندگی‌مان همان‌گونه بود که در فیلم شاهدش هستید. درواقع احساس می‌کردم اتفاقی افتاده و شانس آوردیم که زنده ماندیم و حالا وقتش رسیده که آن دوران را روایت کنیم تا مردم ببینند. جالب است بدانید خیلی از جوانان تصوری از آن دوران ندارند! با افراد بسیاری در این مورد صحبت کرده‌ام؛ مثل پسر ۲۷ ساله‌ای که کوچک‌ترین اطلاعی از زمان موشک‌باران تهران نداشت! پس واجب دیدم که این اتفاقات را به تصویر بکشم. اصلا نسل جدید خبری از آن دوران ندارد و فقط چیزهای کمی شنیده! طبیعتا وقتی می‌خواهی چنین داستانی را تعریف کنی، کار سخت‌تر می‌شود، چون نمی‌خواهی فیلم جنگی صرف بسازی، بلکه قصد این است فیلم شهری درباره یک خانواده بسازی. پس باید پرهیز کنی که اطلاعات نوستالژیک آن دوران را به رخ بکشی. فقط باید بستری آماده کنی تا قصه روایت شود و ما چنین کردیم.

 

آدم‌ها در آن شرایط بمباران به‌هم نزدیک‌تر می‌شدند

- ما ملت رنج‌کشیده‌ای هستیم که بلدیم سخت‌ترین دوران را به شرایط قابل تحمل تبدیل کنیم. آموزگار من در زندگی و فیلم‌سازی، عباس کیارستمی‌ است که در تمام فیلم‌هایش زندگی را از حلقوم مرگ بیرون می‌کشید. بودن آدمی را، برتر از یادبود او می‌دانست. مرگ را برای مردگان می‌خواست و زندگی را برای زندگان.

 

- موشک‌باران که محدود به یکی، دو روز نبود. تکرار می‌شد و مردم برایش برنامه‌ریزی می‌کردند؛ مثلا عده‌ای می‌رفتند فلان باغ در کرج یا جایی خارج از تهران و بچه‌ها آنجا دور هم خوش می‌گذراندند یا می‌رفتند خانه یکی از دوستان که زیرزمین بزرگ‌تری داشت. تجمعشان تبدیل می‌شد به دوستی و آدم‌ها در آن شرایط به‌هم نزدیک‌تر می‌شدند.

 

- اما در فیلم «بمب...» رابطه ایرج و میترا رابطه سردی است. مرد نمی‌تواند با گذشته و اتفاقات آن کنار بیاید یا با کسی درباره آن صحبت کند. آنها حتی اتاق‌هایشان جدا شده و حالا با موشک‌باران شهری اتفاق جدیدی در زندگی‌شان رقم می‌خورد. اگر بخواهم نکته‌ای اضافه کنم، یادآوری این نکته است که ما در فیلم پنج شب داریم. شب اول زن و شوهر هریک در اتاق‌های خودشان‌اند. موشکی می‌آید و شیشه‌ها در دیوار فرو می‌روند.

 

- شب دوم به اتاق بدون پنجره می‌روند و به ناگزیر کنار هم می‌نشینند. شب سوم پدر دختر می‌آید و مجبورشان می‌کند به زیرزمین بروند. شب چهارم حرف می‌زنند و بلافاصله دعوایشان می‌شود. خب اینها در طول روز فکر می‌کنند شب به یکدیگر چه بگویند. روز پنجم است که لیلا به شاگردش می‌گوید آدم‌ها باید با هم حرف بزنند و همان جا کلاه کاسکت را می‌خرد. در واقع با خرید آن دو کلاه می‌خواهد تمهیدی بیندیشد که دیگر به زیرزمین نروند چون اگر بروند می‌داند که با هم حرف نخواهند زد.

 

دورانی را نشان دادم که با وجود سختی، زندگی هم کردیم

- نمی‌دانم چرا فکر می‌کنید من آن دوران را خیلی لطیف و شیرین نشان داده‌ام. اتفاقا واقعیت آن فضا را نشان دادم؛ به قول حافظ: «قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز/ ورای حد تقریر است شرح آرزومندی». معلم‌ها ما را کتک می‌زدند، تمام لحظاتمان با ترس از موشک، فرار و پناه‌گرفتن در زیرزمین همراه بود. تمام مشکل ما این بود که در لحظه اصابت بمب هر کدام از اعضای خانواده کجا هستند! مسئله مهاجرت داشتیم. خیلی‌ها در حال فروختن اموال و رفتن از ایران بودند. کسانی که می‌رفتند از هم جدا می‌شدند. ولی با این حال آدم‌ها زندگی ‌کردند. آن زمان ازدواج می‌کردند، بچه‌دار می‌شدند، عاشق می‌شدند و در کنکور شرکت می‌کردند.

 

- اگر فیلم را تلخ می‌کردم احتمالا سؤالتان این بود که چرا سیاه‌نمایی کردید؟ در آن دوران اتفاقات خوب هم وجود داشت. تصمیم گرفتم دورانی را نشان دهم که با وجود سختی، زندگی هم کردیم. امروز همین اتفاق موشک‌باران در سوریه، یمن و فلسطین می‌افتد. در نیویورک وقتی یک نفر تیراندازی می‌کند و ۲۰ نفر کشته می‌شوند همه دنیا پروفایل اینستاگرام‌شان را سیاه می‌کنند، جلوی سفارتخانه‌ها شمع روشن و مردم دنیا همدردی می‌کنند. اما هر ۹ دقیقه یک موشک در کشور ما منفجر می‌شد و ۱۰، ۲۰ نفر کشته می‌شدند و کسی هم خبردار نمی‌شد. اگر روایت فیلم شبیه فیلم‌های جنگی رایج نیست، دلیل نمی‌شود که تصور کنید این فیلم شیرین بوده! کشتی تایتانیک هم غرق شد و انسان‌های زیادی کشته شدند اما فیلم «تایتانیک» به بهانه یک داستان عاشقانه ساخته می‌شود.

 

روی انتخاب نقش مدیر مدرسه حساس بودند

- وقتی سیامک انصاری را به عنوان مدیر مدرسه انتخاب کردم، اولین سؤالی که وزارت ارشاد و دیگران از ما پرسیدند این بود که بازیگری که می‌خواهد نقش مدیر را بازی کند کیست! نمی‌دانم چرا همیشه در مورد بازیگر نقش مدیر حساس بودند! گفتم استدعا می‌کنم از همین ابتدا، این بازی کهنه نخ‌نماشده را کنار بگذارید که لابد این مدرسه نماد ایران است و مدیر و اداره و... نماد فلان چیز هستند!! اینجا فقط یک مدرسه است که در دوره خاصی قصه فیلم در آن رخ می‌دهد.

 

- ضمن اینکه مردم ما با هر سختی‌ای که بود مقاومت کردند تا مدارس تعطیل نشوند. حتی در آن زمان می‌گفتند امتحانات را تا روز آخر برگزار می‌کنیم. پس زیر بمباران ریسک کردند و ماندند. در صورتی که می‌توانستند مدرسه را تعطیل کنند. چون معتقد بودند اگر مدرسه را تعطیل کنیم، ضربه‌ای که دشمن به ما وارد می‌کند ضربه بزرگ‌تری است. چون دشمن می‌خواهد کرکره مملکت را پایین بکشیم و زندگی ‌مختل شود. هرکدام از ما وظیفه داریم مقاومت کنیم و خیلی‌ از افراد هم شهید شدند. به همین دلیل مملکت امروز سرپاست که در آن دوران آدم‌ها در سخت‌ترین روزها مقاومت کردند. اتفاقا عاشقی‌ها بیشتر و اختلاف طبقات کمتر بود. انگار یک دل‌تر، نزدیک‌تر و امیدوارتر بودند. لب کلام اینکه عاشق ایران بودند.

 

در فیلم هایی که ساخته‌ام نه دنیا داشته‌ام و نه آخرت را!

- در دو فیلمی که ساخته‌ام نه دنیا داشته‌ام و نه آخرت را! در ایران برای گرفتن مجوز به خاطر شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی به‌شدت زیر فشار بودم و به من می‌گفتند که شما قصد تمسخر داشتید. جشنواره‌های خارجی هم به دلیل همین شعارها فیلم را نپذیرفتند. می‌گفتند شما دارید مرگ بر فلان‌ها را ترویج می‌دهید! اما به‌هرحال من کارم را انجام دادم. چون فیلم را به سفارش جشنواره‌های خارجی یا وزارت ارشاد نساخته‌ام.

 

‌کسانی که به طراحی صحنه و لباس ایراد می‌گیرند، شاید سلیقه فیلم را دوست ندارند

- شاید سلیقه فیلم را دوست ندارند. «بمب؛ یک عاشقانه» فیلمی است که آدم‌ها می‌توانند به‌عنوان مرجع تاریخی به آن رجوع کنند. ما سه سال تحقیق کردیم. فقط شش هزار قطعه عکس نایاب را به دست آوردیم. برای تمام سیاهی‌لشکرها هم لباس دوخته شد و گریم شدند. راهی جز این برای دقیق کارکردن وجود ندارد. تمام عوامل تیم را از کسانی انتخاب کردم که روزهای موشک‌باران را تجربه کرده باشند. محمود کلاری آن روزها عکاسی هم می‌کرده و خیلی هم عکس‌های خوبی گرفته. مهرداد میرکیانی و ایرج شهزادی از دل آن دوره می‌آیند. محسن شاه‌ابراهیمی علاوه‌بر اینکه آن روزها را لمس کرده، پر از تجربه است و برای هر کاری، کلی تحقیق می‌کند.

 

النی کاریندرو با دیدن این فیلم تصمیم گرفت دوباره آهنگ بسازد

هرچه به ساخت فیلم نزدیک‌تر می‌شدم، به ‌طور اتفاقی برای اینکه در فضای فیلم قرار بگیرم، موزیک‌های خانم النی کاریندرو را گوش می‌کردم. من سال‌ها طرفدار این خانم بودم. آن ملودی و جنس کاری که در فیلم‌های آنگلوپولوس اتفاق می‌افتاد، با چیزی که در ذهنم بود، همسو شده بود. فیلم که ساخته شد و به موسیقی رسیدم، خبردار شدم ایشان بعد از مرگ آنگلوپولوس دیگر کار نمی‌کند؛ ولی شانسم را امتحان کردم و زمانی که داور جشنواره یونان بودم، به من گفتند می‌توانیم ارتباط شما را با ایشان برقرار کنیم و اگر از پروژه خوشش بیاید، ممکن است با هم کار کنید.

 

ایشان فیلم تدوین شده را دید و عاشقش شد و گفت تو باعث شدی دلم بخواهد دوباره کار کنم و تقریبا به‌ طور رایگان این کار را انجام داد. اتودهایی را برایم فرستاد که دوست داشتم و احساس کردم بهترین انتخاب بود و به نظرم انتخاب بهتری نمی‌توانستم داشته باشم. خوشحالم که آدم‌های سراسر دنیا این موهبت را داشتند که یک موسیقی دیگر از ایشان بشنوند.

 

- زمان خوبی برای اکران نیست؛ اما سالن‌ها پر هستند. بیشتر از فروش فیلم، رضایت مردم برایم مهم است. به‌هرحال شما فیلم را برای مردم می‌سازید، جشنواره، منتقد و داور همیشه به‌مثابه کادو هستند. شما هیچ کاری در جهان را برای گرفتن کادو انجام نمی‌دهید. فیلم را می‌سازید که مردم کشورت ببینند و دوست داشته باشند و با وجود مشکلات و ناملایمات ترغیب شوی فیلم بعدی‌ات را هم بسازی. اگر این نبود و فقط چند جایزه اضافه‌تر می‌گرفتم، دیگر سخت می‌توانستم به ساختن فیلم بعدی فکر کنم.

 

پوستر جدید فیلم

پوستر جدید فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» با تصویری از لیلا حاتمی، بازیگر این فیلم منتشر شد.

فیلم بمب؛ یک عاشقانه,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

 

 

  • 15
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

چکیده بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید

نام کامل: هیثم بن طارق آل سعید

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش