اسمش را بگذارید امین رفت و برگشت؛ مصداق همان بازیگری که ۲دهه با موهای لخت و خال صورت و البته یک لوطیگری ظریف در شخصیتهایی که بهعهدهاش گذاشته شد نامش را در تیتراژ دهها فیلم ثبت کرد و بعد از سالها روایت تکرار، ناگهان شعلهور شد.
فیلم حمید نعمتالله، هرچند در گیشه چندان موفق نبود اما ادامه راه بازیگری امین حیایی را چنان روشن کرد که خیلیها از تغییر در شیوه بازیگری و البته انتخاب نقشهای حیایی سخن گفتند.
حیایی این روزها ۲فیلم روی پرده سینما دارد؛ درخونگاه و چشم و گوش بسته؛ اولی تلاشی خواستنی برای ارائه فیلمی بیتکلف و البته صمیمی است و دومی یک کمدی سطحی و تکراری.
بازیگر سیمرغدار جشنواره فیلم فجر بهخاطر ایفای نقش در فیلم درخونگاه تلاش کرده تا تجربیات متفاوت عرصه بازیگری را از جیب غارت شده رضا ژاپنی بیرون بکشد. او بازیگر نقش جوانی است که طراوت جوانیاش را در غربت با پول تاخت زده و حالا در وطن، در محله کودکی و در خانه پدری به جهنم هدایت میشود.
فیلم سیاوش اسعدی، بیتردید یک تجربه قابل دفاع از حیث بازیگری برای حیایی است، هرچند فروش فیلم آنطور که باید قابل قبول نیست و درخونگاه در میان بزک فیلمهای بالاشهری شبیه قدمزدنی پر از التهاب در تهران خاکستری دیروز بهنظر میرسد.
حیایی در نقش رضا ژاپنی با تتوی دو چشم پشت سرش درست شبیه جوانهای سرخورده ابتدای دهه ۷۰ است که نه تاب ماندن دارند و نه نای رفتن.
در همین روزها اما یک فیلم دیگر با بازی حیایی روی پرده رفته است؛ فیلمی به کارگردانی فرزاد موتمن که البته تولیدش هم قصه مفصلی دارد. چشم و گوش بسته، گویی جاده برگشت همان مسیری است که حیایی با درخونگاه رفته است. او دوباره با همان شمایل جوان شیطان و شنگ در فیلمی کمدی بازی کردهاست و در نقش جوانی ناشنوا میخواهد صدای گیشه را برای سازندگان این فیلم درآورد.
حیایی البته این روزها درگیر بازی در فیلم حمید نعمتالله (قاتل و وحشی) هم هست اما کاش کسی از او ضمانت میگرفت که در کنار انتخابهای خوب اخیرش بتواند بیخیال پیشنهادهای همیشگی، بیاهمیت و تکراری شود.
مسعود میر
- 17
- 3